به گزارش ایسنا، مسعود کوثری، عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، امروز در دومین پیش نشست دومین همایش ملی تحولات ملی رسانه ای و سبک زندگی نسلها که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی برگزار شد، با اشاره به اهمیت یافتن بحث «نسلها» در سالهای اخیر، گفت: از سال ۱۴۰۱ به بعد، نسلهای جدید بهویژه نسل زد بهعنوان یک نیروی کنشگر و بازیگر اجتماعی و سیاسی در ایران مطرح شدند؛ نسلی که پیشتر زیر رادار سیاستگذاران قرار داشت، اما بهتدریج اهمیت و تأثیر خود را نشان داد.
وی افزود: پیش از این، تصور میشد نسل جوان در ساختار سیاسی و اجتماعی چندان فعال نیست، اما تحولات چند سال اخیر نشان داد که این نسل نهتنها کنشگر است، بلکه توانسته گفتمان جدیدی را در عرصه عمومی شکل دهد.
آغاز توجه جامعهشناختی به مسئله نسلها
کوثری با اشاره به تاریخچه بحث نسلها در ایران اظهار کرد: از حدود سال ۱۳۸۵ مباحثی پیرامون نسلها در ایران آغاز شد. در آن زمان، موضوع اصلی اختلاف یا شکاف نسلی بود و پژوهشگرانی همچون دکتر آزاد و دیگران به این مسئله پرداختند. من نیز در همان دوران مقالهای درباره این موضوع نوشتم.
وی ادامه داد: تا حدود سال ۱۳۸۸، بحث نسلها در ایران بیشتر وجه جامعهشناختی داشت و در پی توضیح تغییر ارزشها در دوران پس از دولت آقای رفسنجانی بود؛ دورانی که جامعه به سمت نوسازی پیش میرفت و برخلاف انتظار از جامعهای انقلابی، تغییر در ارزشها و شکاف میان فرزندان و والدین پدید آمد.
از تغییر ارزشها تا کنشگری سیاسی
این استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: پس از سال ۱۳۸۸، مسئله نسلها از یک بحث صرفاً فرهنگی و ارزشی، به موضوعی سیاسی تبدیل شد. از این مقطع به بعد، نسل جوان به عنوان بازیگر و نیروی تأثیرگذار در تحولات اجتماعی شناخته شد و در سال ۱۴۰۱ به اوج اهمیت خود رسید.
وی با بیان اینکه نسل زد در این میان جایگاه ویژهای دارد، گفت: نسل زد نسلی است که به تعبیر برخی، دیجیتال، تصویرمحور، عدالتخواه و تا حدی بیاعتماد به ساختار سیاسی است. این ویژگیها موجب شده تا درک و مدیریت این نسل، چه در عرصه سیاست و چه در سازمانها، نیازمند رویکردی جدید باشد.
ویژگیها و برآورد جمعیتی نسلها در ایران
کوثری درباره تعریف و طبقهبندی نسلها اظهار داشت: در غرب از حدود سال ۱۹۰۰ میلادی تا ۲۰۰۴ میلادی نسلها دستهبندی شدهاند. در ایران نیز میتوان معادلهایی برای این تقسیمبندی در نظر گرفت. بهطور تقریبی، متولدین سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۰ را میتوان نسل زد و از سال ۱۳۹۰ به بعد را نسل آلفا دانست.
وی افزود: در مطالعات داخلی، از جمله برآورد دکتر کاظمیپور، جمعیت نسل زد حدود ۱۲ تا ۱۴ میلیون نفر و نسل آلفا نزدیک به ۱۴ میلیون نفر تخمین زده شده است. در مجموع، این دو نسل حدود ۲۵ تا ۳۰ میلیون نفر از جمعیت فعال کشور را شامل میشوند و بنابراین، توجه به آنان از منظر سیاستگذاری و برنامهریزی اجتماعی ضرورتی انکارناپذیر است.
ضرورت شناخت و مدیریت نسلهای نو
کوثری با تأکید بر اهمیت شناخت ویژگیهای رفتاری و سازمانی نسلهای جدید گفت: در مطالعات اخیر، حتی در سطح سازمانها، بررسی شده است که چگونه میتوان نیروهای نسل زد را بهدرستی جذب، نگهداشت و مدیریت کرد. نظریههای مختلفی در این زمینه مطرح شده و ما نیز باید در ایران به این جنبهها توجه بیشتری داشته باشیم.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: نسل زد و آلفا، نیروی اصلی جامعه آینده ایران خواهند بود؛ نسلی که نهتنها مصرفکننده فناوری و رسانه است، بلکه تولیدکننده معنا و کنش اجتماعی نیز است.
گسستهای پنجگانه میان نسلهای جدید و گذشته
عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به نتایج مطالعات نسلی در کشور گفت: بر اساس آمار سال ۱۳۹۵، حدود ۲۷ تا ۲۹ میلیون نفر از جمعیت ایران را نسلهای جدید تشکیل میدهند. نقشههای توزیع نسلی که بر اساس این دادهها تهیه شده، نشان میدهد در برخی استانها حضور نسلهای جوانتر پررنگتر است؛ استانهایی که از نظر اجتماعی یا سیاسی نیز پویاتر و گاه مسئلهدارتر تعبیر میشوند.
وی افزود: این دادهها به ما کمک میکنند تا بفهمیم کدام مناطق بیشترین تمرکز نسلهای نو را دارند و در نتیجه کانون تحولات اجتماعی آینده خواهند بود.
کوثری با تأکید بر اینکه موضوع نسل فقط به خود جوانان مربوط نیست، اظهار کرد: مسئله نسل در ایران، بیش از آنکه صرفاً به نسل زد یا آلفا مربوط باشد، به رابطه میان سه نسل پیش از آنها بازمیگردد. در واقع، دو نسل قبل از انقلاب و نسلی که پس از انقلاب رشد یافته، در شکلگیری وضعیت کنونی نقش تعیینکنندهای دارند.
وی ادامه داد: بهنظر من مسئله اصلی، یک مسئله بینالاذهانی میان نسلهاست؛ گفتوگویی پنهان میان نسلهای پیشین که از خود میپرسند چرا به بسیاری از چیزها “آری” گفتند، و نسل جدید که با صراحت به “نه” گفتن روی آورده است. نسلهای قدیمیتر از یکسو احساس میکنند این جوانان رودربایستیها را کنار گذاشتهاند، و از سوی دیگر، در دل خود نوعی محاکمهی خاموش را نسبت به گذشته تجربه میکنند.
پنج گسست بنیادین میان نسلها
این استاد دانشگاه تهران با اشاره به گسستهای اساسی میان نسل جدید و نسلهای پیشین، توضیح داد: نسل کنونی با پنج گسست بنیادین مواجه است: گسست معرفتی، گسست نمادین، گسست رسانهای، گسست مشروعیتی و گسست هویتی.
وی درباره هر یک از این موارد گفت: گسست معرفتی: به معنای ترد روایتهای رسمی و بازنویسی تاریخ در فضای دیجیتال است؛ جایی که حافظهای جدید و موازی شکل میگیرد. گسست نمادین: در زبان و بیان فرهنگی نمود دارد. نسل جدید از زبان رسمی فاصله گرفته و بهجای آن از «میم»، تصویر، مد و بیان گرافیکی بهره میگیرد. گسست رسانهای: به معنای پشت کردن به رسانههای رسمی است؛ ابتدا صداوسیما و سپس حتی مطبوعات چاپی. این نسل اکنون در فضای پلتفرمی زندگی میکند. گسست مشروعیتی: بیاعتمادی گسترده به نهاد قدرت در سطوح محلی و ملی را شامل میشود. گسست هویتی: نسل جدید میان انتظارات نظام آموزشی و سیاسی با تجربه زیسته خود در جهان دیجیتال دچار چندپارگی است.
بحران بازنمایی و شکاف بیننسلی
کوثری با اشاره به تأثیر این گسستها بر روابط اجتماعی اظهار داشت: میتوان گفت اکنون نوعی شوک بیننسلی در جامعه ایران وجود دارد. دههشصتیها و هفتادیها که فشارها و دشواریهای دوران جنگ و سازندگی را تجربه کردهاند، از دیدن سبک زندگی و ارزشهای نسلهای جدید در نوعی حیرت یا انتقاد قرار دارند. این درگیریها نه فقط خانوادگی، بلکه اجتماعی و فرهنگی نیز شده است.
وی با بیان اینکه هر نسل مجموعهای از خاطرات و فراموشیهای خاص خود را دارد، تصریح کرد: نسل جدید از حافظه جمعی مبتنی بر انقلاب و رسانههای رسمی خارج شده و در دو دهه اخیر حافظهای تازه برای خود ساخته است. در این حافظه جدید، بسیاری از تجربههای پیشین – از خاطرات جنگ تا روایتهای ایدئولوژیک – جایگاهی ندارند.
کوثری افزود: اینکه چه چیزی باید به یاد آورده شود و چه چیزی باید فراموش گردد، یکی از مسائل کلیدی در نظریه حافظه جمعی است؛ مسئلهای که امروز در ایران به نقطه بحرانی رسیده است.
نسل جدید و بحران بازنمایی در رسانه و سیاست
این استاد دانشگاه در ادامه خاطرنشان کرد: نسل کنونی خود را در رسانههای رسمی، سیاست و گفتمانهای موجود نمیبیند. در بسیاری از این فضاها، این نسل بهعنوان عنصری “مشکوک”، “آلوده” یا “ناپاک” بازنمایی میشود. در نتیجه، نوعی بحران بازنمایی شکل گرفته که اگر در سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی مورد توجه قرار نگیرد، به شکافهای عمیقتری خواهد انجامید.
عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به دگرگونی الگوهای کنش اجتماعی در نسلهای جدید گفت: نسل کنونی از بازنماییهای رسمی کنار گذاشته شده و در نتیجه، در فضای رسانهای خود به خلق بازنمایی تازهای از خویش پرداخته است. سبک زندگی، کنشهای روزمره و مقاومتهای خرد این نسل عملاً ساختار سیاسی را به چالش میکشند.
وی با بیان اینکه «تحولات امروز جامعه را میتوان گذار از فاز درونخانهای به فاز اجتماعی دانست»، توضیح داد: در دهههای گذشته، بسیاری از رفتارها و خواستههایی که نظام اجتماعی یا سیاسی تحملشان را نداشت، به درون خانهها رانده شده بود. خانوادهها در خلوت خود جشن میگرفتند، تصمیم میگرفتند و زندگی را به دلخواه خود میچرخاندند؛ اما امروز شاهد بازگشت این جریان از خانه به عرصه عمومی هستیم.
کوثری افزود: نمونههایی از رفتارها و سبک پوششها یا اعتراضات روزمره، در واقع تجلی همین حرکت از “خانه به بیرون” است. این فرآیند برگشتناپذیر است؛ نمیتوان آن را دوباره به پستوها فرستاد؛ چراکه جامعه اکنون در مرحلهای تازه از تحول نسلی قرار گرفته است.
خانوادهها در خط مقدم چالش نسلی
این استاد دانشگاه تهران تأکید کرد؛ هرچه سیاستگذاران تلاش کنند با این تغییرات در سطح جامعه مقابله کنند، نتیجه آن درگیر شدن خانوادههای بیشتری خواهد بود. مسئلهای که اکنون در جامعه ایران با آن مواجهیم، بیش از آنکه سیاسی باشد، یک واقعیت اجتماعی است که در عمق خانوادهها ریشه دوانده است.
بهرهگیری از نظریات جهانی در تحلیل مسئله نسلها
کوثری در ادامه سخنان خود با اشاره به ضرورت استفاده از نظریات اندیشمندان جهانی برای درک وضعیت نسلی در ایران گفت: متفکران مختلفی از حوزههای مطالعات فرهنگی، جامعهشناسی و روانشناسی به مسئله نسلها پرداختهاند. ما نیز میتوانیم از ایدههای نظریهپردازانی مانند آگامبن، کریستوا، بادیو، هومی بابا و اسپیوک برای تبیین بهتر شرایط کنونی بهره بگیریم.
«وضعیت استثنایی» در جامعه ایرانی
وی با اشاره به نظریه “وضعیت استثنایی” (State of Exception) در اندیشه جورجو آگامبن توضیح داد: آگامبن از وضعیتی سخن میگوید که در آن، قانون به ظاهر تعلیق شده اما همچنان اعمال میشود. این مفهوم برای توضیح وضعیت ایران نیز کاربرد دارد. از زمان انقلاب، جامعه وعدههایی درباره آزادی، عدالت و شنیده شدن صدای همه اقشار دریافت کرد؛ وعدههایی که بخشی از آنها در قانون اساسی نیز بازتاب یافت.
کوثری افزود: اما در عمل، جامعه همواره در نوعی وضعیت تعلیق مداوم قرار داشته است. هر بار با عنوانی تازه مانند “وضعیت حساس کنونی” روبهرو شدهایم؛ گاه بهدلیل جنگ، گاه بهدلیل تحریم یا شرایط ویژه دیگر. این وضعیت باعث میشود تحقق وعدههای بنیادین انقلاب مدام به تعویق بیفتد.
تکرار چرخه «وضعیت حساس» در انقلابها
این عضو هیأت علمی دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: جالب است که این وضعیت، مختص ایران نیست و در بسیاری از انقلابها تکرار شده است. برای مثال، در رمان تانگوی شیطان نوشته “لاسلو کراسناهورکای” – نویسنده مجارستانی برنده نوبل – نیز میتوان مشاهده کرد که چگونه جامعه پس از انقلاب در یک “وضعیت استثنایی” دائمی گرفتار میشود. به همین دلیل، مطالعه این اثر میتواند در فهم شرایط کنونی ما نیز راهگشا باشد.
وی در ادامه افزود: در چنین وضعیتهای تعلیقیافتهای، نوعی بیحسی و بیعملی اجتماعی تولید میشود که مانع تحقق مشارکت واقعی و بازنمایی نسلها در عرصه عمومی است.
به گفته دکتر کوثری، در وضعیت استثنایی، همواره نوعی تعلیق میان قانون و بیقانونی وجود دارد.
وی تصریح کرد: در چنین وضعی، همواره از سوژه خواسته میشود صبر کند تا نوبت تحقق وعدهها و حقوقش برسد، اما این صبر دائماً به تعویق میافتد. این وضعیت، انسانهایی را پدید میآورد که میان وعده و واقعیت گرفتار ماندهاند؛ افرادی که از حقوق خود محروماند اما همچنان تحت نظم حقوقی تعریف میشوند.
وی افزود: پیامد چنین وضعیتی، ظهور “سوژههای بیفقه” است؛ افرادی که به ساختار سیاسی تعلق دارند اما امکان مشارکت واقعی در آن را ندارند. این وضعیت در حافظه نسلی جامعه، نوعی بیاعتمادی ساختاری نسبت به نهادها ایجاد و تثبیت میکند. در نتیجه، قانون به جای آنکه حافظ عدالت باشد، به ابزاری برای کنترل تبدیل میشود و حالت تعلیق آن، به بخشی از حافظه تاریخی جامعه بدل میگردد.
کوثری با اشاره به شرایط فعلی ایران بعد از جنگ اخیر با اسرائیل گفت: به نظر من جامعه ایران وارد نوعی “تعلیق اجتماعی” شده است؛ تعلیقی که نهتنها در سطوح تصمیمگیری و میان مسئولان، بلکه در میان مردم هم دیده میشود. این وضعیت فقط به مسئله جنگ یا احتمال تکرار آن برنمیگردد، بلکه به این پرسش بنیادی مربوط میشود که آیا میتوان با این نظم اجتماعی ادامه داد یا خیر؟
وی ادامه داد: در چنین شرایطی، نسل جدید دیگر از رسانههای رسمی بازنمایی نمیشود و ناچار است روایتهای جایگزین خود را بسازد. این روایتها در قالب میمها، گرافیتیها و شبکههای اجتماعی بروز پیدا کردهاند. بهویژه پس از سال ۱۴۰۱، حجم انبوه این بازنماییهای مردمی نشان میدهد که خلأ رسانههای رسمی چگونه در فضای غیررسمی پر شده و نوعی گسست نسلی شکل گرفته است.
کوثری تأکید کرد: در نتیجه، وضعیت استثنایی برای نسل جدید دیگر یک رویداد گذرا نیست؛ بلکه به نوعی “زیستِ مداوم” تبدیل شده است. حتی میتوان این وضعیت را با مفهوم “خط گریز” نزد دولوز توضیح داد؛ نسلی که با خلق روایتهای خود در اشکال مختلف، راهی برای گریز از ساختار رسمی و نظام سیاسی یافته است.
وی در ادامه سخنانش به مفهوم «رویداد و وفاداری به رویداد» در اندیشه آلن بدیو اشاره کرد و گفت: هر نسل رویدادی را تجربه میکند که میتواند به آن وفادار بماند. نسلهای پیش از ما، بهویژه نسل انقلابیون، در گرمای همان رویداد زیستهاند و همچنان به آن وفادارند. اما نسلهای پس از آن، بهویژه نسلهایی که جنبشهای ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ را تجربه کردهاند، رویدادهایی را از سر گذراندهاند که نتوانستهاند آن را به تغییر واقعی در ساختار جامعه تبدیل کنند. این شکست در تحقق رویداد، نوعی سرخوردگی انباشته در میان آنان ایجاد کرده است.
به گفته او، «شعارهایی نظیر “اصولگرا، اصلاحطلب، دیگه تمومه ماجرا” نشانه همین سرخوردگی و پایان باور به تغییر از مسیرهای پیشین است. با این حال، این انفعال ظاهری به معنای از بین رفتن پتانسیل کنشگری نیست؛ بلکه نشان میدهد این نسل به دنبال اشکال تازهای از کنش اجتماعی است که الزاماً ایدئولوژیک و مشابه الگوهای گذشته نخواهد بود.
کوثری در ادامه گفت: کنشگری نسل جدید الزاماً ایدئولوژیک به معنای سنتی آن نیست. این نسل اشکال تازهای از کنش را تجربه میکند؛ گاه در خیابان، گاه در کافهها، یا در گوشه و کنار شهر. در این فضاها، روایتهای جایگزین و مقاومتهای نمادین خود را به نمایش میگذارد و احساس تعلق و هویت خود را بیان میکند.
وی با اشاره به شکلگیری نوعی بحران معنا و تعلق در میان نسل جدید افزود: یکی از جلوههای این بحران، موج گسترده مهاجرت است. در حالی که نسلهای پیشین توانسته بودند تا حدودی به رویدادهایی که به آن وفادار بودند دست یابند، نسل کنونی در نوعی “استثنا در وفاداری” به سر میبرد. کمپینهای مجازی، موسیقی زیرزمینی و کنشهای روزمره، نمودهایی از وضعیت روانی و اجتماعی این نسلاند؛ اموری که طبیعتاً در فضای رسمی بازنمایی نمیشوند.
کوثری در ادامه به اندیشه ژولیا کریستوا اشاره کرد و گفت: کریستوا که میان روانکاوی و زبانشناسی در حرکت است، زبان را محل تجلی میل انسانی میداند. به باور او، زبان همواره در حال شدن است و انسان در تعامل دائم با آن قرار دارد. اما زبان نسل جدید دیگر زبان رسمی سیاسی یا آموزشی نیست. این نسل، زبانهای جایگزینی را میسازد که حامل مقاومت، حافظه جمعی و نوعی سیاستورزی نمادین است؛ از میمها و طنزهای دیجیتال گرفته تا گرافیتی، دیوارنویسی، زبان بدن و سبک پوشش. همه اینها نشان میدهند که این نسل با زبانی سیال و چندلایه در برابر زبان تثبیتشده رسمی ایستاده است.
وی افزود: این زبان جدید در رسانهها و سخنرانیهای رسمی هیچ بازنماییای ندارد، اما در زیست روزمره جوانان حضوری پررنگ دارد. طنز، شوخی و بازیهای زبانی در میان آنان به یکی از ابزارهای اصلی بیان سیاسی و فرهنگی بدل شده است. این همان زبانی است که نه از ساختار رسمی تبعیت میکند و نه در چارچوبهای پیشین قابل فهم است.
کوثری گفت: به نظر من، نظام اجتماعی کنونی ما در وضعیت تعلیق به سر میبرد؛ تعلیقی که صرفاً ناشی از جنگ یا بحرانهای بیرونی نیست، بلکه ریشه در ضرورت بازاندیشی در بنیانهای نظم اجتماعی دارد. پرسش اصلی این است که چرا این نظم باید همچنان به همین شکل ادامه پیدا کند؟
وی افزود: در دل این تعلیق، دو نسل حضور دارند که نهتنها مسئله خود را طرح میکنند، بلکه در واقع پرسشهای سرکوبشده نسلهای پیشین را نیز بر زبان میآورند. نسلی که اکنون در جامعه حضور دارد، جرأت طرح پرسشهایی را دارد که نسلهای پیش از او هرگز نتوانستند بیان کنند.
کوثری در پایان تأکید کرد؛ ما از مرحلهای عبور کردهایم که بتوان پدیدههای نسلی را با اختلاف سلیقه میان فرزندان و والدین یا با تأثیر ماهواره توضیح داد. اکنون در یک نقطه تاریخی خاص ایستادهایم؛ نقطهای که نیازمند بازاندیشی جدی در بنیانهای نظم اجتماعی و جایگاه نسلها در جامعه ایران است. باید به این وضعیت بهصورت بنیادی اندیشید و برای آن چارهای واقعی یافت.
انتهای پیام


نظرات