به گزارش ایسنا، جرون دِریدِر، فیلسوف هلندی، در مقالهای کلیدی به نام «مشکل اطلاعات نادرست چیست؟» نشان میدهد که خطر misinformation بسیار فراتر از فریبخوردن چند کاربر یا پخششدن یک شایعهٔ بیاساس است. او استدلال میکند که گسترش اطلاعات نادرست محیط معرفتی ما را آلوده میکند؛ یعنی همان فضایی که در آن حقیقت را تشخیص میدهیم، اعتماد شکل میگیرد و تصمیمهای جمعی گرفته میشود.
اطلاعات نادرست چیست؟ دشمنی ساده اما هزارچهره
وقتی میگوییم «اطلاعات نادرست»، بسیاری از ما به یاد اخبار کاملاً جعلی میافتیم؛ گزارشهایی ساختگی که در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند. اما همانطور که پژوهشها نشان میدهند، اطلاعات نادرست همیشه آشکار و فاحش نیست. گاهی کاملاً درست به نظر میرسد، اما با چینش هدفمند دادهها، انتخاب گزینشی آمارها یا حذف ظریف برخی جزئیات، تصویری گمراهکننده خلق میکند.
اطلاعات نادرست میتواند شکلهای گوناگونی داشته باشد؛ تئوریهای توطئهای که علتهای خیالی برای رویدادهای پیچیده میسازند، گزارشهای ظاهراً «متوازن» که با گذاشتن دیدگاههای غلط در کنار حقایق علمی، توهم اختلاف ایجاد میکنند، طعمه های کلیک که با تیترهای جنجالی کاربران را به دام میاندازند، شبهعلمهایی که با ظاهر علمی، مخاطب را فریب میدهند، تبلیغات سیاسی که حقیقت را در قالب روایتی دستکاریشده عرضه میکنند تنها تعدادی از این شکل ها هستند.
نکتهٔ مهم این است که همهٔ اطلاعات نادرست عامدانه تولید نمیشوند. برخی از تولیدکنندگان آن صادقانه باور دارند که حقیقت را میگویند؛ برخی فقط به دنبال جذب کلیکاند؛ برخی سود سیاسی یا اقتصادی میبرند؛ و برخی صرفاً در «بازار پربار دروغ» گم شدهاند و آنچه دیدهاند را بازنشر میکنند. اما نتیجهٔ نهایی یکسان است: شکلگیری و گردش محتوایی که واقعیت را تحریف میکند.
وقتی حقیقت کمرنگ میشود: اثرات مستقیم اطلاعات نادرست
در نگاه اول، مشکل اطلاعات نادرست ساده به نظر میرسد: افراد فریب میخورند و باورهای غلط پیدا میکنند. اما تأثیر آن بسیار عمیقتر است.
حتی اگر بعدها فرد متوجه شود که دروغی را باور کرده، اثر روانی آن تا مدتها باقی میماند. پژوهشهای روانشناختی نشان دادهاند که ذهن انسان بهسرعت از اطلاعات اولیه جدا نمیشود؛ حتی وقتی آنها را تکذیب میکنیم، بخشی از اثرشان پنهان در رفتار و قضاوتهای ما میماند. اطلاعات نادرست فقط باورهای غلط نمیسازد؛ بلکه باورهای درست را هم تخریب میکند. مثلاً: فرد مطلع است که رأیگیری پستی امن است، اما یک ویدئوی ساختگی از «تقلب» میبیند یا گزارشهایی ظاهراً معتبر دربارهٔ سوگیری رسانهها میخواند. در هر دو حالت، اطلاعات نادرست یک «شکزنندهٔ معرفتی» ایجاد میکند و فرد نسبت به باور کاملاً درست خود دچار تردید میشود.
فهم هم می تواند در نتیجه این فرآیند مختل شود، فهم یعنی شناخت رابطهها، علتها و زمینهها؛ یعنی دیدن تصویر کامل. اطلاعات نادرست، با ایجاد پیوندهای دروغین بین رویدادها یا پیشنهاد «توضیحاتی ساده برای مسائل پیچیده»، فهم را خدشهدار میکند. نمونهٔ بارز آن تئوریهای توطئه است که برای هر پدیدهای یک «عامل پنهان» میسازند.
اثر مخفی اما مهمتر: ضربه به افراد محتاط
فرض کنیم فردی بسیار دقیق باشد: اخبار را با دقت میخواند، منابع را بررسی میکند و کمتر در دام شایعات میافتد. آیا او در امان است؟ پاسخ فیلسوف هلندی یک «نه» قاطع است.
حتی افراد محتاط هم در محیط آلوده آسیب میبینند؛ چرا که تشخیص منابع قابل اعتماد دشوارتر میشود، گاهی رسانههای معتبر هم ناخواسته دروغها را تکرار میکنند، و با افزایش «کانالهای دروغ»، احتمال برخورد با محتوای گمراهکننده بیشتر میشود.به عبارت دیگر مساله فقط فردی نیست؛ محیطی است.
زندگی در «شهر انبارهای تقلبی»: استعارهای برای عصر ما
فیلسوف معروف، آلوین گلدمن، آزمایشی فکری دارد: فردی در شهری پر از فروشگاه های تقلبی قدم میزند. او تنها یک فروشگاه واقعی میبیند و باور میکند «این یک فروشگاه است». اما چون دهها فروشگاه قلابی اطرافش هست، حتی باور درست او هم «دانش» محسوب نمیشود؛ زیرا بهراحتی میتوانست اشتباه کند. دِریدِر میگوید دنیای دیجیتال امروز دقیقاً همین وضعیت را برای ما ساخته است.
وقتی دهها سایت به ظاهر معتبر، کانال تلگرامی پر از اخبار جعلی، و صفحات با طراحی حرفهای در شبکههای اجتماعی وجود دارد: حتی اگر شما متن درست را بخوانید، حتی اگر منبع را چک کنید، حتی اگر هوشیار باشید باز هم ممکن بود یکی از نسخههای تقلبی را ببینید و فریب بخورید. به همین دلیل، حتی باورهای درست ما نیز «ناایمن» و ناپایدار میشوند.
برای آنکه یک باور «دانش» محسوب شود، فیلسوفان شروطی مانند «ایمنی» و «حساسیت» مطرح کردهاند. اطلاعات نادرست هر دوی این شرایط را از بین میبرد: ایمنی یعنی این که اگر در جهانهای ممکن نزدیک، با همان روش، فرد میتوانست به باور غلطی برسد، آن باور «ایمن» نیست و در عصر اطلاعات نادرست، این جهانهای ممکن همیشه وجود دارند.
حساسیت به این معنی است که اگر گزارهای نادرست بود، فرد باید با همان روش، از آن دوری کند. اما وقتی دستگاه misinformation در هر حال همان محتوا را منتشر میکند، حتی اگر نادرست باشد، فرد همچنان آن را میبیند و باور میکند. در نتیجه، حتی باورهای درست ما نیز کیفیت معرفتی خود را از دست میدهند.
ضربهٔ سنگینتر: فروپاشی «محیط معرفتی»
انسان بهتنهایی نمیتواند بار شناخت جهان را به دوش بکشد. ما برای این هدف به روزنامهنگاران، دانشمندان، متخصصان، معلمان، پلتفرمهای اطلاعاتی، و سنتهای اعتماد اجتماعی وابسته هستیم. این مجموعه همان چیزی است که فیلسوفان «محیط معرفتی» مینامند: اکوسیستمی که حقیقت را تولید، پالایش و توزیع میکند.
اطلاعات نادرست این محیط را با چند ضربه تضعیف میکند:
اولین مسیر، آلودهکردن منابع است، حضور گستردهٔ اطلاعات نادرست، تشخیص منابع معتبر را دشوار میسازد. حتی رسانههای جدی ممکن است اطلاعات غلط را بازنشر کنند. کندکردن فرایند حقیقتیابی هم به این ماجرا اضافه می شود، وقتی حجم دروغ زیاد شود، زمان و انرژی سیستم صرف ردکردن، اصلاحکردن و تصحیحکردن میشود. این یعنی: اثربخشی کاهش مییابد، سرعت انتقال حقیقت کم میشود، و حتی ممکن است برخی دروغها هرگز اصلاح نشوند.
در نتیجه این وضعیت بدبینی عمومی هم افزایش پیدا می کند، در چنین فضایی، جملاتی مانند «اگر این موضوع مهم بود، تا حالا رسانهها گفته بودند»، «اگر این ادعا غلط بود، خبرگزاریها تکذیبش میکردند»، «اگر از منابع معتبر بپرسی، به حقیقت میرسی.» نمی تواند به حل مساله کمک کند، چرا که نمیتوان مطمئن بود که رسانهها توان رسیدگی داشته باشند، تصحیحها دیده شوند، یا منابع معتبر اصلاً از میان انبوه سروصدا تشخیصپذیر باشند.
نتیجه انتقال بار تشخیص حقیقت از «محیط» به «فرد» است، در محیط سالم رسانهها پیشاپیش اطلاعات را پالایش میکنند، نهادها صحتسنجی میکنند، اعتماد عمومی بهطور طبیعی شکل میگیرد. اما در محیط آلوده، این شما هستید که باید حقیقت را جستوجو کنید، منابع را زیر و رو کنید، و دائماً تحلیل کنید. این حجم از بار شناختی برای شهروند عادی غیرواقعبینانه است.
پیامد نهایی: تهدید دموکراسی
دموکراسی بر پایهٔ چند بنیان کلیدی است؛ گفتوگوی عمومی بر اساس واقعیتها، اعتماد نسبی میان شهروندان، و امکان توافق بر سر مجموعهای از حقایق پایه، اطلاعات نادرست هر سه را تخریب میکند.
وقتی گروهها در «جهانهای اطلاعاتی» جداگانه زندگی میکنند، زبان مشترک از بین میرود. حقیقت تبدیل به «نظر» میشود. هر ادعایی طرفداران خود را پیدا میکند. و در نهایت، سیاست به جنگ روایتها تبدیل میشود، نه رقابت ایدهها. این همان «بحران معرفتی» است که باراک اوباما دربارهاش هشدار داد: اگر نتوانیم حقیقت را از دروغ تشخیص دهیم، بازار ایدهها کار نمیکند و دموکراسی از درون تهی میشود.
راهحل چیست؟
نکتهٔ مهم مقالهٔ دِریدِر این است که راهحل صرفاً «سواد رسانهای» یا نصیحت فردی نیست. اینها لازماند، اما کافی نیستند. چرا که مشکل ساختاری است. برای مقابله با اطلاعات نادرست نیازمند اصلاح پلتفرمها، ارتقای نهادهای راستیآزمایی، شفافیت الگوریتمها، تقویت رسانههای معتبر، و افزایش مسئولیت اجتماعی شرکتهای فناوری هستیم.
در کنار این اصلاحات محیطی، شهروندان نیز باید یاد بگیرند محتاطتر باشند، از منابع مختلف استفاده کنند و از برداشتهای سریع و واکنشی پرهیز کنند. اما بار شناختی نباید تنها بر دوش مردم باشد.
با این وجود چرا باید نگران باشیم؟
اطلاعات نادرست صرفاً یک آزار رسانهای نیست. یک مشکل فنی نیست. یک مسئلهٔ حاشیهای هم نیست. این پدیده اگر مهار نشود توانایی جامعه در تصمیمگیری، گفتگو، اعتماد و حتی درک مشترک از واقعیت را از هم میپاشد. نبرد امروز ما، نبرد بر سر «حقیقت» نیست؛ نبرد بر سر «امکان دانستن حقیقت» است. و این نبرد، تعیینکنندهٔ آیندهٔ دموکراسی، سیاست و حتی فهم ما از جهان خواهد بود.
انتهای پیام


نظرات