• پنجشنبه / ۱۳ آذر ۱۴۰۴ / ۱۲:۴۴
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1404091308501
  • خبرنگار : 51054

روایت مادر شهید از صبر، ایمان و عشق بی‌پایان/ ۱۸ سال پرستاری بی وقفه

روایت مادر شهید از صبر، ایمان و عشق بی‌پایان/ ۱۸ سال پرستاری بی وقفه

ایسنا/اصفهان ۱۳ آذر، روزی است که به احترام مادران و همسران شهید که در آغوش صبر، فرزندان و همسران شهید خود را پرورش دادند، در تقویم ایران ثبت شده است. در این روز، ایران‌زمین به تکریم و ارادت به مادران و همسران شهدا می‌پردازد. مادرانی که با عشق و دلی سرشار از ایمان، بهترین هدیه‌های الهی خود را به میهن اهدا کردند.

در این میان، روایت زندگی اشرف ابراهیم‌زاده، مادر شهید محمدتقی طاهرزاده، معروف به «شهید زنده»، نمادی از صبر و ایستادگی است. مادری که ۱۸ سال در کنار فرزند جانباز و در کما مانده‌اش، با دستان خود، مسیر عشق و فداکاری را به جهانیان نشان داد.

در دل کوچه‌های قدیمی اصفهان، خانه‌ای ساده و بی‌ادعا قرار دارد که شاید از بیرون به نظر ساده بیاید، اما در درون خود دنیایی از ایثار، صبر، و عشق بی‌پایان را به نمایش گذاشته است. خانه‌ای که میزبان یکی از بزرگ‌ترین نمونه‌های ایثار مادرانه است؛ خانه‌ای که سال‌هاست سکوتش در قلب خود صدای قلب مادرانه‌ای را جا داده که ۱۸ سال بدون هیچ‌گونه چشم‌داشتی، مراقب فرزند جانباز خود بود. اینجا خانه اشرف ابراهیم‌زاده است، مادری که به حقیقت معلم صبر و استقامت شد و همچنان در یادها باقی می‌ماند.

او در گفت‌وگو با ایسنا از کودکی تا شهادت محمدتقی، از لحظه‌های پر از سکوت تا دیدار رهبر انقلاب با فرزندش و از عشق و ایمان بی‌پایانش صحبت می‌کند.

۱۸ سال مراقبت، ۱۸ سال گفت‌وگو با فرزند خاموش

خانه‌ای که بوی بهشت گرفت؛ لحظه‌ای که امام خامنه‌ای کنار تخت محمدتقی نشستند.

کودکی که آرامش را در درون خود داشت

اشرف ابراهیم‌زاده در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: تقی از همان دوران کودکی، آرامشی خاص داشت که در رفتارهایش نمایان می‌شد. او هیچ‌گاه فردی اهل دعوا یا شلوغ‌کاری نبود. نگاهش به دنیا پر از دقت و تفکر بود. همیشه در زمان‌هایی که ناراحت می‌شد، به سکوت پناه می‌برد و اغلب به گوشه‌ای می‌رفت تا به‌آرامی فکر کند. نمی‌توانم فراموش کنم که یک‌بار به من گفت: وقتی آدم غمگین است نگاه به آسمان آدم را سبک می‌کند. او هیچ‌گاه اهل تظاهر نبود، آرامش درونی‌اش برای دیگران خیلی شگفت‌آور بود.

آخرین دیدار پیش از رفتن به جبهه

وی افزود: آخرین شبی که قبل از رفتن به جبهه کنارم بود، لحظاتی پر از سکوت و در عین‌حال پر از محبت و آرامش داشت. او دستم را گرفت و گفت: مامان، دعای تو پشت سرم باشه؛ من هیچ کم نمیارم. لبخند زدم و گفتم: پسرم، دعای یک مادر همیشه پشت سر بچه اشه. همان لبخند آرام و پر از محبتش یک دنیا حرف داشت. وقتی رفت، دلم لرزید، اما همیشه در دلم گفتم دل مادر همیشه به خدا سپرده است.

حادثه‌ای که مسیر زندگی را تغییر داد

مادر شهید طاهرزاده با چشمانی پر از اشک بیان کرد: هنگامی که خبر موج انفجار به جان محمدتقی رسید، انگار دنیا بر سرم خراب شد. وقتی به بیمارستان رسیدم و چشمم به صورتش افتاد، فهمیدم که امتحان سختی پیش رو دارم. خیلی‌ها امید نداشتند، اما من در دل خود به خدا گفتم اگر قرار است او بماند، من تا آخرین لحظه در کنار او خواهم بود؛ اگر قرار است برود، خودش بداند نه من.

۱۸ سال پرستاری بی‌وقفه

ابراهیم‌زاده ادامه داد: دو سال تمام همراه پدرش کنار تختش در بیمارستان بودیم. شب‌ها قرآن می‌خواندم، پیشانی‌اش را ماساژ می‌دادم و ذکر می‌گفتم. گاهی به او می‌گفتم تقی جان، اگر صدای مادر را می‌شنوی، فقط یک پلک بزن، شاید نمی‌دانستم که می‌شنود یا نه، اما مادری یعنی ایمان به حضور فرزند، حتی وقتی که هیچ‌کس نمی‌داند.

خانه‌ای که پر از مراقبت و عشق شد

وی توضیح داد: لحظه تصمیم‌گیری رسید بعد از گذشت دو سال پزشکان گفتند محمدتقی را به آسایشگاه ببرید سخت بود به پدرش گفتم من طاقت ندارم و می‌خواهم فرزندم را خودم مراقبت کنم وقتی اجازه دادند محمدتقی را به خانه بیاوریم، خانه‌مان تبدیل به یک بیمارستان کوچک شد. دستگاه‌ها، لوله‌ها و داروها همه‌جا پراکنده بودند. صبح‌ها اول دستگاه‌ها را روشن می‌کردم و بعد به کارهای دیگر می‌پرداختم. شب‌ها نیز، داروها و مراقبت‌ها اولویت داشتند. خیلی‌ها می‌گفتند که این کار طاقت‌فرساست، اما مادری یعنی ایستادن تا آخرین لحظه. تا زمانی که نفس می‌کشد، مادر باید ایستاده باشد.

۱۸ سال گفت‌وگو با فرزند خاموش

این مادر شهید بیان کرد: ۱۸ سال هر روز با او حرف زدم، حتی وقتی که چشم‌هایش بسته بود. می‌گفتم تقی جان، امروز پرنده‌ها روی دیوار نشستند، شنیدی؟ یا خواهرهایت دلتنگت هستند. گاهی چشم‌هایش تکانی می‌خورد. همین یک تکان برای من کافی بود. به خدا گفتم اگر حتی یک‌لحظه آگاه است، همان یک‌لحظه برای من کافیست.

روایت مادر شهید از صبر، ایمان و عشق بی‌پایان

دیدار رهبر انقلاب؛ لحظه‌ای که خانه بوی بهشت گرفت

ابراهیم‌زاده تصریح کرد: روز دیدار رهبر انقلاب، هیچ‌کس خبر نداشت. وقتی امام خامنه‌ای وارد خانه شدند، نور در خانه تابید. پس از احوالپرسی، کنار تخت محمدتقی آمدند و با محبت گفتند: «محمدتقی… محمدتقی! می‌شنوی آقاجون؟… می‌شنوی عزیز؟»

دستشان را روی پیشانی‌اش گذاشتند و فرمودند: 

«تو الان در آستانه بهشت هستی… دمِ درِ بهشت… بین دنیا و بهشت قرار داری پسرم… خوشا به حالت، خوشا به حالت.»

در همان لحظه که امام ذکر گفتند، چشم‌های محمدتقی باز شد. این لحظه، برای من خیلی زیبا بود. اشک‌هایم جاری شد و قلبم سبک شد. رهبر معظم به من نگاه کردند و فرمودند: «این، برکت صبرِ مادر است. خدا به شما قوت داده؛ مجاهدت شما کمتر از جهاد او نیست.»

ادامه زندگی با صبر و ایمان

وی در پایان گفت: همسرم سال‌ها کنارم بود، اما او هم رفت. محمدتقی هم رفت. من ماندم و خانه‌ای که هر گوشه‌اش خاطره دارد، اما هیچ‌وقت حس تنهایی نکردم. خدا همیشه کنارم بود. ۱۸ سال مرا ساخت تا بفهمم مادر بودن یعنی ایستادن تا آخرین لحظه.

این روایت تنها یک داستان از جانبازی و صبر نیست، بلکه یک داستان از عشق بی‌پایان، ایستادگی و ایمان مادرانه است. اشرف ابراهیم‌زاده به ما یاد داد که مادر بودن یعنی ایستادن تا آخرین نفس، حتی زمانی که فرزندت در سکوت باشد. خانه‌ای که روزی پر از درد و سکوت بود، امروز همچنان یادآور امید، عشق و ایمان است و در دل این خانه، خاطراتی زنده از «شهید زنده» محمدتقی طاهرزاده، همچنان بوی بهشت را در خود دارد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha