اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد نخستين بخش از مقاله دكتر ناصر براتي، عضو هيأت علمي دانشكده معماري و شهرسازي دانشگاه بينالمللي امام خميني است كه با عنوان «چالشهاي رودرروي شهرسازي در ايران در آستانه قرن 21» پيش از اين در ششمين شماره مجله باغ نظر منتشر شده است.
دكتر ناصر براتي، فارغاتحصيل دانشگاه هريوت- وات (HEREIEOT-WATT ) انگلستان در رشته شهرسازي و عضو هيأت علمي دانشكده معماري و شهرسازي دانشگاه بينالمللي امام خميني (ره) است.
او در اين مقاله، مهمترين چالشهاي فراروي شهر، مديريت شهري، شهرسازي و شهرنشيني در ايران را: معنا، ارتباط متقابل انسان و محيط مصنوع، چرخه توليد دانش، نظريه پردازي و مديريت شهري ميداند.
او در اين بخش از مقاله خود به طرح چالشهاي مفهومي فراروي طراحي و برنامهريزي شهري در ايران ميپردازد.
دكتر براتي با اشاره به رابطه متقابل معنا و فضاي شهر توضيح ميدهد كه چگونه ابهام در مفاهيم، منجر به آشفتگي برنامهريزي و طراحي شهري در ايران شده است.
دكتر براتي در اين بخش از مقاله خود نبود تعريفي روشن از شهر را كه متناسب با ويژگيهاي بومي جامعه ايراني باشد، يكي از نقصانهاي بزرگ فراروي كارشناسان و حرفه مندان اين رشته ميداند.
او معتقد است تفسيري مستبدانه و فرمايشي از مدرنيزم در شهرسازي پيش از انقلاب و تعريفي مكانيكي از شهر، پس از وقوع انقلاب اسلامي كه مغاير با اهداف، خواسته ها و رويكردهاي فرهنگي انقلاب بود، بر آشفتگي فضاي شهرهاي كشور افزوده است؛ به نحوي كه در اين فضا تنها منافع عده قليلي فراهم آمده و اکثريت مردم از مواهب شهر بي بهره بودند، به اين ترتيب نظام شهرسازي، تنها به يك روش برنامهريزي و ساماندهي شهري يعني "طرح جامع" متكي شد؛ در حاليكه نه تنها شرايط لازم براي تحقق آن را نداشت، بلكه اين امر باعث شد بسياري از تفكرات، روشها و رويكردهاي جديد شهرسازي اصولاً وارد ايران نشوند.
دكتر براتي تأكيد ميكند واژه شهرسازي هيچگونه رابطه منطقي با پديده هايي چون شهر (به عنوان يک فضاي زيست انساني)، شهر نشيني، مديريت شهري و يا شهروندي در عصر حاضر، و همينطور مقوله هاي برنامه ريزي و طراحي شهري، ندارد.
او متذكر ميشود: انتخاب واژه هايي چون رشته مهندسي شهرسازي، انجمن صنفي مهندسان شهرسازان و دانشکده شهرسازي ناشي از ذهنيت غلطي است که ساختن شهر را با "ساختن" پل، حصار، و ساختمان برابر ميداند، اين در حالي است كه شهر پديده ايست که در طول زمان شکل مي گيرد و تغيير مي کند و تنها مي توان آنرا يک پديده به حساب آورد که، در واقعيت، ساختن آن، همچون ساختن يك ساختمان، غير ممکن است.
دكتر براتي تأكيد ميكند: واژه شهرسازي نه تنها مرادف با هيچ يك از اصطلاحات متداول در دنيا نيست، بلكه هيچگونه رابطه منطقي با پديده هايي چون شهر (به عنوان يک فضاي زيست انساني)، شهر نشيني، مديريت شهري و يا شهروندي در عصر حاضر، و همينطور مقوله هاي برنامه ريزي و طراحي شهري، ندارد.
وي در پايان اين بخش از مقاله خود تذكر ميدهد كه اختلال در قلمرو معنايي به عدم تمايل به همکاري عمومي در بازتوليد فرهنگ خودي مي انجامد، امري که بعيد نيست باعث تقويت احساس ضعف و زبوني و حقارت در مقابل فرهنگ هاي ديگر شده و موجب ازدست رفتن هويت و عزت نفس فردي و اجتماعي گرديده و باب تقليد کورکورانه را، حتي بيش از پيش، باز کند.
چالشهاي رودروي شهرسازي در ايران در آستانه قرن 21
چكيده:
شهرها از دوران باستان نشانه قدرت و توان سياسي، مديريتي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، علمي و تكنولوژيكي و قدرت خلاقيت جوامع مختلف، بودهاند. بدين ترتيب مشخص است كه هر جامعه انساني، براي دستيابي به تمدن، به عنوان بالاترين و والاترين سطح فرهنگ بشري، و ساختن و نگهداري شهرها، ميبايد، ابتدا، مسائل و معضلات متعدد و گستردهاي را حل كرده و پشت سر گذاشته باشد. بديهي است كه دستيابي و ميزان رشد تمدن در بين جوامع مختلف بستگي مستقيم به ميزان موفقيت آنها در حل مسائل فوقالذكر و توجه به موضوعهايي داشته است كه ديگر جوامع از توجه و حل آنها عاجز بودهاند. بههمين علت است كه، تمدنهاي باستاني و كهن، قدر و ارزشي کم نظيرمييابند و باز به همين علت است كه امروزه ميتوان تفاوتهاي بسيار زيادي را بين شهرها، در جوامع توسعه يافته، در حال توسعه، و عقب مانده، مشاهده كرد. اين اختلافي است كه، در حال حاضر، بين شهر در ايران، در مقايسه با گذشته شکوهمند و افتخارآفرين خودش، و همينطور تمدن و شهرنشيني در جهان توسعه يافته معاصر، بهچشم ميخورد. اين مقاله در پي پرداختن به اين موضوع، وبررسي برخي از جوانب مختلف و کليدي آن، چالشها و موانع موجود و راهبردهاي احتمالي براي برون رفت از شرايط موجوداست.
شهر، شهرسازي، تمدن، محيط، معنا، نظريه، دانش، مديريت، ارتباط.
مقدمه:
ايران يكي از معدود كشورها، و ايرانيان يكي از معدود جوامعي هستند، كه نوعي از شهر و شهرنشيني را به جهانيان معرفي كردند. ولي بايد به اين نكته توجه كرد كه آنچه از آثار و منابع تاريخي تا كنون بدست آمده است نشان ميدهد كه، موضوع و پديده شهر و شهرنشيني در آسيا، و از جمله ايران، با شهر و شهرنشيني در اروپا متفاوت بوده است. (از جمله ن. ك. به:ماکس وبر 1369 ).
در مجموع شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه شهر و ساختار فضايي و ماهيت آن در مشرق زمين، و از جمله ايران، نسبت به شهر در يونان و رم باستان مسير ديگري را پيموده است. به نظر ميرسد که حتي حمله اسكندر به ايران نيز، نتوانست تاثيرقابل توجه و ماندگاري، بر روند فرهنگي توسعه شهرها در ايران گذاشته و آنرا ديگرگون نمايد. اين روند تاريخي متفاوت، همچنين تجربياتي که عملا در دوران معاصر با آنها روبرو بوده ايم، ما را بر آن ميدارد که به موضوع شهرسازي، شهرنشيني و مديريت شهري، قبل از هر چيز به عنوان يک مقوله بومي توجه نماييم؛ تا شايد از اين راه بتوانيم مشکلات شهرهاي امروز در ايران را بهتر درک نموده و براي حل آنها چاره انديشي کنيم. در اين مقاله سعي خواهد شد، با توجه به اين مسير طي شده، و شرايط حال حاضر، مهمترين چالشهاي رودرروي شهر، مديريت شهري، شهرسازي و شهرنشيني در ايران، در آستانه ورود به دوراني جديد، مورد بحث قرار گيرد. اين چالشهاي عمده عبارتند از: معنا، ارتباط متقابل انسان و محيط مصنوع، چرخه توليد دانش، نظريه پردازي، و مديريت شهري.
* طرح مسئله
اگر مقالات و نوشته هاي اهل نظر و اهل فن در رشته هاي شهرسازي و معماري و يا رشته هاي نزديک به آنها مانند جامعه شناسي شهري ، به ويژه در چند سال اخير را، حتي به اجمال نگاه کنيم، به سرعت پي خواهيم برد که شهرسازي در ايران تبديل به يک موضوع بحراني شده است. اکثريت نقطه نظرات بر دو پايه استوار هستند:
اول اينکه ساختارها و سازوکارها و روشهاي سنتي در شهرسازي و معماري در ايران شکسته اند؛
ودوم آنکه ساختارها و سازوکارها وروشهاي جانشين و مدرن، (يا شبه مدرن)، هرگز نتوانسته اند به نيازها و خواسته هاي جامعه امروز ايران، بهطور کامل، پاسخ دهند. تلاشهايي هم که در اين عرصه صورت گرفته است، نه تنها جامعه را به مسير درست هدايت نکرده اند، بلکه در هرگام باعث پيچيدگي بيش از پيش شرايط شده اند (براي نمونه ن.ک. به: پرويز پيران (الف)، 1384: 9؛ سيد علي موسوي 1382).
طرح هاي مرسوم جامع و تفصيلي، که نتيجه استيلاي يک طرز فکر خاص بر محافل سياست گذاري و حرفه اي، و تا حدودي آموزشي است کاملا شکست خورده و فاصله بين آنچه که در عمل در شهرها انجام شده و مي شود، با پيشنهادات طرح هاي جامع، هادي و تفصيلي، بسيار بعيد وغير قابل باور است (براي کسب اطلاعات بيشتر از جمله ر. ک. به: رضا احمديان: 18-12؛ سيد علي موسوي1382).
اگر تمدن را کليه دستاوردهاي مادي و معنوي انسان بدانيم که حاصل وجود هوش وذکاوت افراد وگروه هايي در جامعه بوده که توانسته اند بسياري از مجهولات و معضلات اساسي را حل کرده، و موانع موجود را، براي دستيابي به قله هاي پيشرفت فرهنگي، از پيش رو بردارند، بدين ترتيب تمدن ها با اتکاء بر نوعي بصيرت و نگرش انساني جديدتر و بديع تر، نسبت به جوامع هم عصر خود، شکل مي گيرند؛ و حذف و کمرنگ شدن اين بصيرت و نگرش نيز باعث نابودي و حذف آن تمدنها مي شود (حسين عظيمي 1378: 34-32 ). دروکيم تا آنجا پيش مي رود که مي گويد انسان،"انسان" نيست، مگر آنکه متمدن [شهرنشين] باشد (کامروا، 1384: 17-16) يعني وي انسان شدن را منوط به شرايطي ميداند که انسان را شايسته زيستن در محيط ها و فضاهاي شهري مي نمايند. اين تعريف بار ديگر ما را به تعريف علامه دهخدا نزديک ميکند که در آن تمدن را "متخلق شدن انسان به اخلاق عاليه انساني"( لغت نامه دهخدا 1377، جلد پنجم)ميداند.
از سوي ديگر، هر تمدني، بر پايه انديشه و بصيرت حاکم بر آن، داراي ظرفيت خاصي مي شود؛ ظرفيتي که، به واسطه شکل گيري نهادهاي سخت افزاري و نرم افزاري ي ويژه، متناسب با فرهنگ، سياست، امور و مسائل اجتماعي، اقتصادي و علمي، مي تواند عملا در اختيار و خدمت جامعه قرار گيرد ( کامروا، 1384: 36). در فرآيند تحول هر تمدني در طول زمان نيزاين نگرش و بصيرت جديد، بطور طبيعي، با تمدن قديم و انديشه هاي حاکم بر آن، در تقابل قرار مي گيرد. در اينجاست که به تعريف خاصي از توسعه دست مي يابيم بدين شکل که: "فرآيند توسعه عبارت است از همين فرآيند تقابل و تعارض نهادها و زيرساختهاي تمدن قديم با انديشه و بصيرت جديد."( همان: 39). بدين ترتيب ، مي توان نتيجه گرفت که، در حال حاضر، جامعه توسعه يافته جامعه اي است که توانسته است، با پشت سر گذاشتن نگرش هاي کهنه و مسائل مبتلابه کشورهاي توسعه نيافته، از ظرفيتهاي جديد حاصل از اين فرآيند (يعني صورتبندي انديشه و بصيرت جديد) بهره مند شود. در حاليکه کشورهاي موسوم به جهان سوم فاقد توان و موقعيت لازم براي دست يابي به اين مرحله بوده اند. حال بايد ديد که چالش ها و موانع اصلي در برابر دستيابي جامعه امروز ايران به سطحي از شهرنشيني و تمدن، که برابر و قابل مقايسه با بسياري از کشورهاي توسعه يافته و حتي در حال توسعه باشد؛ کدامند؛ و در مقابل اين چالش ها چه بايد کرد؟
شهر و چالش هاي رو در روي آن در ايران
* معنا: اولين چالش
رابطه مفهوم شهر با نظام مديريت شهري، شهرسازي و شهروندي
از نظر بسياري از انديشمندان ايراني و غير ايراني، شهرستان (شارستان)، يا همان "شهر" در ادبيات کنوني، مفهومي آسماني بوده است. شاه چون داراي فره ايزدي است حاكم طبيعي جهانيان است، و شهر از آن اوست (از جمله ن. ک. به: لغت نامه دهخدا،1377، مجلدات نهم و دهم ذيل کلمات "شهر" و "شاه"؛ براتي (الف) 1382؛ اصغر کريمي 1385: 57-46؛ جهانشاه پاکزاد 1384) و، به نظر ميرسد، اوست كه شهر بنا به اراده اش ساخته ميشود و يا مكان ساخته شدهاي، به اذن او، به مقام "شهر" ارتقاء پيدا ميكند. بعدها، و بهويژه پس از اسلام، روستائيان پراكنده در سطح شهر (شار)، - درزبان امروز فارسي شهرستان- در اطراف شهرستان (شارستان) مستقر شده و به تدريج فضايي را به وجود آوردند كه ما امروزه آن را به عنوان شهرهاي کهن و سنتي ميشناسيم ( از جمله ن. ک. به: سيد محسن حبيبي (الف)1375).از نقطه نظر زبان و ادبيات فارسي "شهر"، در دوران باستان، از ريشه لغتي به معناي پادشاهي كردن و حكم راندن مشتق شده است (به ويژه ن. ک. به: لغت نامه دهخدا،1377،جلددهم؛ براتي (الف) 1382)، و اين موضوع مي تواند دليلي باشد بر ادعاي فوق. اما متاسفانه در اين عرصه نيز، مانند بسياري از زمينههاي ديگر در مورد شهر، شهرداري و شهرنشيني در ايران، از دوران باستان تا دوران معاصر، پژوهشهاي كافي و لازم انجام نشده است و كارهاي مطالعاتي و تحقيقاتي بسياري لازم است تا بتوان در اين موارد با اطمينان صحبت كرد. با اينهمه آنچه مسلم و غير قابل انكار است؛ وجوب شفاف شدن مفهوم "شهر" است. اهميت اين امر بدان سبب است كه مشخص شدن مفهوم فلسفي شهر، بر بسياري ديگر از ابهامات و نابسامانيها، خط بطلان خواهد كشيد. زيرا زماني كه مشخص شود منظور ما از "شهر" چيست، و در واقع، چيستي آن روشن گردد؛ آنگاه مشخص خواهد شد كه مديريت شهري، شهرسازي، نظام اجرايي در عرصه شهرسازي، نظام شهروندي، و ... چه مي توانند باشند ( از جمله ن. ک. به: جهانشاه پاکزاد1384: 104-94؛ علي فلاح پسند(الف) 1383: 57-55؛ شبنم اسماعيلي و ديگران 1384: 129-117؛ علي فلاح پسند(ب) 1383: 81-80). مفهوم بنيادين و نظري شهر، ماهيت، چارچوبها، قلمروها، ارزش ها و ... را در شهر مشخص خواهد کرد. بهعنوان مثال اگر مشخص شود كه شهر، همچون دوران باستان ابزاري، براي اعمال حاكميت است ساختار فضايي، نظام مديريتي و نظام شهرنشيني خاصي بايد استقرار پيدا كند تا اين مفهوم، به طور كامل، به منصه ظهور برسد. از سوي ديگر اگر مفهوم شهر را جايگاه تعامل معقول حقوق و وظايف بخش عمومي و خصوصي تلقي كنيم و يا شهر را جايگاه توسعه و كمال يافتن "انسان" بدانيم ساختارها و نظامهاي خاصي لازم خواهند آمد و جهتگيريهاي بخشهاي مختلف را روشن خواهند نمود(از جمله ن. ک. به: کامروا، 1384: 16). تعاريفي از اين دست براي شهر، در صورت پذيرش گروه هاي ذي نفع، ذي نفوذ، ذي صلاح، ذي ربط و ذي مدخل، در عمل، ساختارها، ساز و کارها و الزامات خاص خود را مي طلبند.
تفسيري مستبدانه و فرمايشي پيش از انقلاب
نخواستند بپذيرند برنامهها و طرحهاي شهرسازي مدرن براي تحقق نياز به نظام سياسي- مديريتي، دانش، حقوق شهروندي مدرن دارد
آنچه مسلم است مفهوم شهر در ايران در دوران معاصر هرگز روشن نبوده است. آنچه قبل از انقلاب بيشتر بهچشم ميخورد تفسيري مستبدانه و فرمايشي از مدرنيزم در شهرسازي، شهرداري و شهرنشيني بود و نظر اين بود كه اين مفاهيم، بعنوان مفاهيم جهانشمول و غيرقابل اجتناب، ميبايد وارد شده و، به هر ترتيبي، استقرار يابند (از جمله ن. ک. به: عليرضا ربيع1383: 242). خطاي آشكار در اين شيوه تفكر آن بود كه فكر ميكردند ميتوان، بصورت انتخابي، برخي از جوانب مدرنيزم را در شهرسازي وارد كرد و از بقيه چشم پوشيد. مثلاً نخواستند بپذيرند كه برنامهها و طرحهاي شهرسازي مدرن، براي تحقق، نياز به نظام سياسي-مديريتي مدرن، دانش مدرن شهرسازي و شهرداري، قوانين و مقررات جديد و نظام مدرن ارتباط بين شهرنشينان و مديران شهري (نظام و حقوق شهروندي متناسب با ايده مدرنيزم)،دارند. كسي در آن زمان نتوانست، يا نخواست، به تضاد تاريخي بين مردم و دولت در ايران و تاثير مستقيم و منفي آن در به شکست کشاندن کليه برنامه ها و طرح هاي توسعه شهري توجه نمايد. تهيه طرح جامع تهران، در سال1347، با مشارکت يک مشاور ايراني با يک مشاور امريکايي و بعد ادامه اين کار در شهرهاي ديگر، بر اساس سياست هاي از بالا به پايين، و براي دست يابي به رشد شهر نشيني بسيار سريع و انطباق کشور با نقش منطقه اي و جهاني که براي ايران تعيين شده بود، را مي توان نتيجه اين رويکرد دانست (براي نمونه ن. ک. به: علي مدني پور(الف) 1382، رضا احمديان1382: 18-12؛ کامروا 1384: 34). تضادي كه هرگز اجازه نميداد مدرنيزم غربي در شهرسازي ايران، بهگونهاي كه در غرب پياده شده بود، تحقق يابد.
عدم ارائه يك تعريف جامع و مانع از مفهوم جديد شهر و عدم توجه به رابطه طولي فرهنگ و تمدن
تعريف مكانيكي از شهر در تغاير با اهداف، خواستهها و رويكرهاي فرهنگي انقلاب اسلامي
نظام شهرسازي در خدمت منافع اقليت
سلطه نگاه طرح جامع، بدون وجود زمينههاي آن
مقاومت در برابر رويكردها و ديدگاههاي جديد شهرسازي
اين شرايط، پس از انقلاب، دچار پيچيدگي مضاعف شد. زيرا، در حاليكه هيجان انقلابي و اراده نظام جديد بر مقابله با غرب و غربگرايي استوار بود، بهواسطه عدم توجه به ماهيت و نقش شهر در تقويت يا تضعيف نظام سياسي؛ شهرسازي به روش غربي (شبه غربي) همچنان تداوم يافت، در حاليکه شرايط سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي تغيير کرده بود وانتظارات کاملا تازه و بي سابقه اي مطرح گرديدند (براي نمونه ن. ک. به: کامروا1384). با کمال تاسف، در آن مقطع حساس تاريخي، کسي به اين نکته کليدي و حساس توجه ننمود که عدم ارائه يک تعريف جامع و مانع از مفهوم جديد شهر و نيز عدم توجه به اين موضوع زير بنايي که فرهنگ و تمدن در طول يکديگر قرار دارند و نه در عرض هم، بعد ها، مشکلات پيچيده اي را در پيش روي جامعه قرار داد.
مثلا ممکن است جامعه اي فرهنگ خاص و استواري داشته باشد ولي الزاما متمدن نباشد. به عنوان مثال ما در حال حاضر فرهنگ خاصي براي رانندگي داريم ولي اين فرهنگ نمي تواند نشانه تمدن باشد. يعني فرهنگ رانندگي ما در بهکار گيري در صحنه حيات تمدني ما کاملا ناکارآمد و مخرب است و جامعه امروز ما فاصله بين رانندگي مخرب (يعني همين الگوي رفتاري قريب به اتفاق رانندگان ما در ايران) با رانندگي قابل قبول و "متمدنانه" را با خون ده ها هزار کشته و خسارات غير قابل تصور و غير قابل جبران جاني، اجتماعي و مالي، و ناسزاهايي که، در هنگام حضور در فضاهاي حرکت در شهر به يکديگر ميگوييم، پر مي کند.
شروع جنگ با دولت متجاوز عراق باعث شد اصولاً توجه به اين مهم، يعني شهر و مفهوم جديد آن، به فراموشي سپرده شود و فضاي كالبدي شهرها در تضاد با فضاي ذهني-فرهنگي حاكم بر جامعه توسعه يافتند. عدم انطباق شرايط سياسي، اجتماعي و مديريتي موجود با نظام شهرسازي غربي، و به ويژه استيلاي کامل نگاه مديريتي ي بخشي نگر، تنها در جهت تخريب بيشتر شهرها پيش رفت (رضا احمديان 1382: 18-12؛ کامروا 1384). تعريف مكانيكي از شهر، كه اهداف، خواسته ها و رويكردهاي فرهنگي انقلاب كاملاً در جهت خلاف آن قرار داشتند و دارند، فضاي آشفتهاي را در شهرها به وجود آورد كه تنها منافع عده قليلي را فراهم مي آورد و اکثريت مردم از مواهب آن بي بهره بودند. نظام شهرسازي تنها به يك روش برنامهريزي و ساماندهي شهري يعني "طرح جامع" متكي شد؛ در حاليكه نه تنها شرايط لازم براي تحقق آن را نداشت، بلكه اين امر باعث شد بسياري از تفكرات، روشها و رويكردهاي جديد شهرسازي اصولاً وارد ايران نشوند (رضا احمديان 1382).
پيچيدگي مفهوم شهر و نسبت آن با زمينههاي ايدئولوژيك و اجرايي موجود در جامعه
معنا، ودر اينجا معناي شهر، شهرداري، شهرنشيني...، به اعتقاد ميشل فوکو، مي بايد از درون جامعه و فرهنگ آن، جستجو و کشف شود. اگر اين موضوع را بپذيريم، معاني مترادف با محيط و اجزاء آن، قطعا به پس زمينه فرهنگي-اجتماعي جامعه باز مي گردند و لذا، براي پي بردن به معنا يا معاني شهر، منابع متعددي مي توانند مورد توجه و استفاده قرار گيرند از جمله قوانين اساسي، عمومي و خصوصي، نظام ارزشي-ايدئولوژيک، و سياسي حاکم، نظريات مختلف فلسفي، نظام مديريتي، تجربيات ديگر کشورها، نظريات و مکاتب شهرسازي، تجربيات گذشته تاريخي ملي و فراملي، منابع تاريخي، نظرسنجيها از صاحب نظران در حوزه هاي مرتبط، و کساني که به طور مستمر شهر را تجربه مي کنند، يعني ساکنان شهرها، ...( براي مطالعه بيشتر ن. ک. به: شيما برادران مهاجري1385: 234-232؛ ناصربراتي و ديگران، 1382).
رابطه متقابل فضاهاي شهري و معناي حاكم بر آنها
هرگونه دخالتي در فضاهاي شهري نيز، به نوعي، دخالت در معاني حاکم بر آنهاست؛ زيرا، ميتوان ادعا کرد که، فضاهاي شهري چيزي نيستند جز معاني و ارتباطات متقابل بين آنها. ولي ضمنا بايد توجه نمود که معاني و ارتباطات بين آنها سيال و همواره، در يک نظام دوراني، در حال تغيير و تحول هستند ( از جمله نگاه کنيد به: شيما برادران مهاجري 1385: 237-236؛ مهدي محسنيان راد 1379). پس معاني نيز، خود مي توانند و مي بايد تغيير کنند.
در مورد معاني و مفاهيم مي توان ادعا کرد که درواقع اين "معنا"ست که پس از گذشتن از لايه هاي متعدد، و از طريق زباني نمادين، با سود جستن از ابزارها و مواد و مصالح مادي،در شهر، قابليت نمايش و ادراک پيدا کرده و تحقق فيزيکي مي يابد. ولي در عين حال زبان و فرهنگ، خود، نقشي تعيين کننده در اين فرايند و به ويژه ادراک محيط، دارند (از جمله ن. ک. به: N. Barati 1997 ؛ ناصربراتي و ديگران1382؛مريم ماهوش1385: 421؛ مهدي محسنيان راد 1379؛ امير يار احمدي 1378).
شهر به مثابه حاصل نيازها، هنجارها، گرايشهاي اجتماعي
شهرسازي به مثابه يك فرآيند اجتماعي
امروزه باور اکثريت انديشمندان در حوزه هايي چون علوم ارتباطات، زبانشناسي و روانشناسي محيطي بر اين است که معانيي بر گرفته و دريافت شده از محيط، به واقع، در درون خود انسان، و نه در محيط و اجزاء آن، قرار دارند و اين انسان است که به محيط اطراف خود معنا مي دهد. از سوي ديگر، شهرسازي را در معناي وسيع آن مي توان يک فرايند اجتماعي دانست زيرا در شهرسازي، به معناي واقعي کلمه، شهر، که خود حاصل نيازها، هنجارها، گرايش هاو ارزشهاي اجتماعي است، از طريق نهادهاي مختلف اجتماعي به رفع آن نيازهاو پاسخگويي به آن گرايش ها مي پردازد (از جمله ن. ک. بهN. Barati 1997: ؛ کامروا 1384:17؛ سيد محسن حبيبي 1379: 23؛علي مدني پور1379) . بدين ترتيب کساني که در مسائل محيطي و تغيير و تحول آن، به هر شکل و در هر سطحي، دخالت دارند مي بايد در نحوه نگرش و رويکردهاي قديمي و منسوخ در اين حوزه تجديد نظر اساسي نمايند (براي نمونه ن. ک. به: N. Barati 1997، ناصر براتي (الف)1383؛ مهدي محسنيان راد1379).
ابهام
از مهمترين ويژگيهاي شهر، شهروندي و شهرسازي در ايران
اگر بخواهيم شهر، شهرسازي، شهرداري و شهر وندي در ايران را با چند صفت مشخص توصيف کنيم بدون شک يکي از مهمترين آن اوصاف "ابهام" است. امروزه در هيچ منبع موثقي، از منابع حقوقي گرفته تا منابع ساير علوم، و به ويژه منابع علمي و فني منتسب به رشته و حرفه شهر سازي، هيچ تعريف واحد و مشخصي از عناوين فوق وجود ندارد. در واقع جامعه ما از اين نظر در يک دنياي تاريک و مه آلود سير مي کند ( از جمله ن. ک. به: بهرامي نژاد1383: 63). اين در حالي است که تمامي گفته ها، نوشته ها، تحقيقات، تصميم گيري ها، تصميم سازي ها، برنامه ريزي ها و طراحي هاي ما، در مورد شهر و براي شهر، مي بايد از يک مبناي مفهومي درست، کامل و قابل اعتماد و اتکا، که مورد پذيرش عموم هم باشد، برخوردار باشند.(براي نمونه ن. ک. به:پيران(الف) 1384: 35-55؛ پيران(ب) 1384: 56-59؛ مرضيه ترابي 1384: 113؛ لادن اعتضادي 1384: 136- 130؛ کمال اطهاري 1383: 51-52؛ دهقان بهرامي نژاد1383: 70-63 ).
جهان توسعه يافته به طور مستمر در حال تجديد نظر و بازتوليد مفهوم شهر در عرصه تحولات تازه است
غفلت از ضرورت بازتوليد مفهوم شهر در سه مقطع، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، پس از جنگ و دوران بازسازي
اين در حالي است که مشاهده مي کنيم جهان توسعه يافته بهطور مستمر در حال تجديد نظر و بازتوليد مفهوم شهر در عرصه تحولات تازه است. خبر حضور دکتر قطب الدين صادقي در سميناري بين المللي در کوي دانشگاه سوربن پاريس تحت عنوان " مفهوم شهر پس از 11 سپتامبر " تاييدي است بر اين ادعا (رجوع کنيد به: روزنامه آينده نو، 4 مهر 1385: 12). در اين شرايط مي توانيم بپذيريم که در زمينه کار و تحقيق در مورد مفهوم شهر در جامعه امروز ما خلاء هاي بزرگي به وجود آمده است. ما ميبايد، حداقل در سه برهه زماني، "مفهوم شهر" را باز توليد مي کرديم: پس از پيروزي انقلاب اسلامي، پس از جنگ 8 ساله و در دوران بازسازي و سازندگي پس از انقلاب و جنگ. عدم توجه مراکز علمي و سياست گذاري به اين مهم معضلات پيچيده اي را به وجود آورده است که عوارض آنها را امروزه در شهر، شهرنشيني، شهرداري، شهروندي و شهرسازي کشور به عينه مشاهده مي کنيم.
آشفتگي غير قابل انكار در همه شئون شهرهاي ايران
حاصل بكارگرفتن مفاهيم نامتناسب و متضاد
عدم تدوين و ارائه مفاهيم ياد شده به اين معنا نيست که برنامه ريزي ها، طراحي ها، تصميم سازي هاو تصميم گيري هاي صورت پذيرفته در عرصه هاي شهر و شهرسازي در ايران بدون اتکا به هرگونه معني و مفهوم انجام مي شوند. برعکس با دقت و موشکافي در لايه هاي پنهان همه عرصه هاي ياد شده مي توان رد اين معاني و مفاهيم را کم و بيش شناخت و دريافت. مشکل اينجاست که بايد ديد و کنکاش نمود که اين معاني با يکديگر، با مردم و فرهنگ آنان، با سياست هاي کلان کشور، و... چه نسبت و تناسبي دارند؟ آشفتگي غير قابل انکار در همه شئون شهرهاي امروز ما نشان از بکار گرفته شدن مفاهيم و معاني نامتناسب، نامربوط، متفاوت، متضاد، و... دارد.
شهرهاي به اصطلاح "جديد" ورود به سطح ديگري از معضلات شهر و شهرنشيني
با شروع ساخت شهرهاي به اصطلاح "جديد"، جامعه ما، وارد پايه و سطح ديگري از معضلات شهر و شهر نشيني خود شد (براي اطلاعات بيشتر ن.ک. به: اسماعيل شيعه1383: 6-21). شهرهاي قديمي به ارث رسيده از گذشته دور و نزديک و روستاهاي کهني که شبانه به شهر تبديل مي شدند برخي مفاهيم استوار و ريشه دار را با خود داشتند؛ ولي شهر هاي جديد از اين موهبت نيز برخوردار نبودند. اين شرايط تا آنجا پيش رفته اند که امروزه مي توان ادعا کرد که:"عادت کرديم به نام و واژه بسنده کنيم. به نام"شهر" عادت کرده ايم واز آنچه شهربايد باشد در گذشته ايم، شهر جايگاه انسان متمدني بود که خواهان آگاهي، آزادي و رستگاري هم بود...شهرمکان و تجلي گاه حضورشعور ماست...شهر مکان گشايش فکر است و شعف خاطر." (محمدرضا حائري1383: 11). شايد بتوان گفت "شهر" چيزي نيست جز"فضا"ي زيست انسان، و فضا چيزي نيست جز "حضور"، حضور انسان به شکل کامل، آزادانه و آگاهانه. زيرا شهر مايه و پايه "شدن" انسان اجتماعي است (از جمله ن. ک. به: ناصر براتي 1382(ب) ). ولي اينک چنين پديده اي را کجا مي توان يافت. بسياري از انديشمندان محيط زيست انساني مانند جين جيکوب، هانري کوکس، لوئيس مامفورد و ديگران از شهرهايي که از معنا تهي شده اند يا مفهوم و ماهيت آنها قلب شده است سخن به ميان آورده اند(براي نمونه ن. ک. به:سيد محسن حبيبي1379: 22).
شهرسازي واژهاي انحرافي
بي ارتباط با شهربه مثابه فضاي زيست انساني
ساختن شهر، تعبيري غلط، امري محال
از جمله خلط معاني در کشور ما آن است که اصولا عبارت "شهرسازي" که در ايران متداول است خود مفهومي غريب و شايد بتوان گفت انحرافي بوده است. بايد توجه کنيم که اين عبارت مترادف با هيچيک از اصطلاحات متداول در دنيا نيست. اصطلاحاتي چون: ,CityPlanning, Town Planning Planning, Urban Spatial Planning, UrbanDesign, City Development.
شهر پديده ايست که در طول زمان شکل مي گيرد و تغيير مي کند و تنها مي توان آنرا يک پديده به حساب آورد که، در واقعيت، ساختن آن، مثل يک ساختمان، غير ممکن است. واژه شهرسازي هيچگونه رابطه منطقي با پديده هايي چون شهر (به عنوان يک فضاي زيست انساني)، شهر نشيني، مديريت شهري و يا شهروندي در عصر حاضر، و همينطور مقوله هاي برنامه ريزي و طراحي شهري، ندارد. اينکه در جامعه ما و با انتخاب واژه هايي چون رشته مهندسي شهرسازي، انجمن صنفي مهندسان شهرسازان و دانشکده شهرسازي ذهنيت غلطي در اذهان شکل گرفته که شهر با "ساختن" پل، حصار، و ساختمان برابر است امروزه خود به شکل يک معضل پيچيده در آمده است.(براي نمونه نگاه کنيد به: عليرضا ربيع1383: 245-241).
عدم تمايل به همكاري عمومي؛ احساس حقارت، از دست رفتن عزت نفس فردي و اجتماعي
حاصل اختلال در قلمروي معنايي
در پايان اين مبحث بايد به اين نکته بسيار مهم نيز توجه نمود که اختلال در قلمرو معنايي به عدم تمايل به همکاري عمومي در بازتوليد فرهنگ خودي مي انجامد. امري که بعيد نيست باعث تقويت احساس ضعف و زبوني و حقارت در مقابل فرهنگ هاي ديگر شده و موجب ازدست رفتن هويت و عزت نفس فردي و اجتماعي گرديده و باب تقليد کورکورانه را، حتي بيش از پيش، باز کند(از جمله ن. ک. به: حسن عبداله زاده و ديگران1381: 494-493).
ادامه دارد....
نظرات