اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد، ويرايش نخست دومين بخش از مقالهي «تبيين جامعهشناختي اعتياد و عوامل موثر بر آن» از مجموعهي مقالات آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياست پژوهاناجتماعي است كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران تدوين شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به دنبال بررسي موضوع مهندسي فرهنگي و اهميت پيشگيري و كنترل آسيبهاي اجتماعي در اين زمينه به بررسي اين موضوع ميپردازد.
اين مقاله به توضيح دربارهي نظريههاي مختلف جامعهشناسان دربارهي اعتياد و مصرف مواد مخدر ميپردازد. در بخشهاي بعدي اين مقاله، راهبردها و استراتژيهاي پيشگيري از مصرف مواد مخدر توضيح داده خواهد شد.
مقالات «آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي» با ادبياتي ساده، مفاهيم تخصصي را براي خواننده توضيح ميدهد كه با استفاده از آنها تا حدودي ميتوان به ارزيابي سياستگذاري اجتماعي پرداخت. سرويس مسائل راهبردي ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمهي ايجاد يك عرصه عمومي براي گفت وگوي دانشگاهيان و حرفهمندان با مديران و سياستگذاران دربارهي سياستها و استراتژيها و برنامهها در آن حوزه ميداند و اظهار اميدواري ميكند تحقق اين هدف، ضمن مستند سازي تاريخ فرآيند سياستگذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديدگاههاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزههاي مختلف شود. سرويس مسائل راهبردي ايران ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت(ahbord.isna@gmail.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
در ادامه متن كامل اين مقاله به حضور خوانندگان تقديم ميشود.
"تبيين جامعهشناختي اعتياد و عوامل مؤثر بر آن"
نظريات جامعه شناسان در باب اعتياد و مصرف مواد مخدر
نظريه آنومي و مصرف مواد مخدر:
بر اساس نظر مرتن اين مساله هنگامي رخ ميدهد كه مردم با تضاد ميان اهداف و وسايل دستيابي به آنها مواجه ميشوند. فرد از جامعهاي كه آرمانها را ناديده ميگيرد، بيگانه ميشود و اين فشار به ويژه در ميان قشرهاي آسيبپذير جمعيت كه مواد مصرف ميكنند شايع است.
چهار شيوهي پاسخ افراد به فشاري كه منجر به Anomie ميشود :
1ـ همنوايي:
اغلب افراد آرزوهاي خود را كاهش داده و با هنجارهاي اجتماعي معمول، همنوا ميشوند.
2ـ طغيان:
در اين حالت بعضي افراد عصيانگر از پذيرش ساختار اجتماعي معمول سرباز ميزنند و در صدد ايجاد يك نظم اجتماعي جديد از طريق فعاليت سياسي يا جايگزيني سبك زندگي جديد برميآيند.
3ـ بدعتگرايي:
مرتن اين دسته را چنين تعريف ميكند: كساني كه براي دستيابي به موفقيت از وسايل غيرمشروع استفاده ميكنند. به ويژه جرائم سازمان يافته مانند تجارت مواد مخدر.
4ـ گوشهگيري:
دان والد ورف معتقد است: پناه بردن به هروئين نيازمند يك زندگي فعال است. چنانچه روانشناسان ادعا دارند معتاد ممكن است افسرده روانپريش باشد و يا مواد را براي فرار از واقعيتهاي زندگياش مصرف كند. اما او در مورد الزامات زندگي كه نيازمند توانايي و مهارت قابل ملاحظهاي است، فعالتر ميشود. برخي معتقدند اعتياد اندك، انحراف محسوب نميشود، يعني فعاليتي پاره وقت كه هرازگاهي فرد را به خود جلب ميكند اما كل زندگي او را در بر نميگيرد.
ادوارد پربل و جان كي (1995) استدلال ميكنند كه اعتياد به هروئين، چيزي غير از يك فرار نيست، آنان در طول هفته با فعاليتهاي زيادي مواجه ميشوند. لحظات كوتاه خوشي پس از مصرف مقدار كمي هروئين فقط قسمت ناچيزي از زندگي روزانه آنان را تشكيل ميدهد. در زمان فراغت از مصرف مواد، آنان پرخاشگرانه در پي كاري هستند كه طاقتفرسا، دشوار، پرمخاطره و سودآور باشد. آنان هميشه در حركت هوشيار، انعطافپذير و كارآمد هستند.
بر اساس نظريههاي ريچارد كلووارد و لويد اولين (1960)، اعتياد به هروئين واقعا يك شكست دوگانه است، يعني نبود موفقيت هم در مسئوليتهاي قانوني و هم مسئوليتهاي غيرقانوني. جرائم آنان معمولاً داراي ريسك زياد و نتيجه خيلي كم است. در اين مورد، نخستين واكنش به آنومي، ابداع است؛ يعني زمانيكه فرد از كاهش وضعيت بيهنجاري شكست ميخورد به انزواطلبي رو ميآورد.
مدل سازگاري
بروس الكساندر وابستگي بياختيار به مواد مخدر را در مقابل مصرف سرسري يا تفنني، به صورت كاركردي در نظر ميگيرد. رفتار معتاد تلاشي جهت مواجهه با شكست ناشي از همبستگي است، يعني شكست در دستيابي به انواع تاييد اجتماعي، شايستگي، اعتماد به نفس و استقلال شخصي كه حداقل انتظارات افراد و جامعه است. در مدل سازگاري فرد هويت و زندگي معتادي را با وجود رنج، بيماري و داغ اجتماعي آن، به بيهويتي ترجيح ميدهد. به نظر الكساندر، شخصي كه در هماهنگي با ديگران و ساختار اجتماعي موفق است، در معرض خطر وابستگي به مواد مخدر قرار نميگيرد.
وابستگي به مواد به عنوان يك راهبرد جهت تحرك افراد گوشهگير در موقعيتهاي رقابتي كه در آن شكست تقريبا معلوم است به خدمت گرفته ميشود. اين ديدگاه معتاد را به عنوان شخص سالمي در نظر ميگيرد كه مشكل جسمي و رواني ندارد و فقط از نظر اجتماعي شكست خورده است.
كنش متقابل نمادين يا نظريه برچست زني
كنش متقابل نمادين بر اهميت تعريف و برچسبزني و معاني منتسب به مصرف مواد تاكيد ميكند. اگر تجربه نخستين مصرف مواد، خوب تلقي و تعريف شود، مصرف مواد تكرار خواهد شد و فرد ممكن است به تدريج برچسب معتاد بخورد. اگر اين تعريف طوري دروني شود كه فرد نيز خود را معتاد تلقي كند رفتار مزبور (اعتياد) استمرار و حتي افزايش خواهد يافت. فرض اصلي اين رويكرد اين است كه مردم، خود واقعيتهايشان را ميسازند؛ اين رويكرد روي چگونه نگريسته شدن يك رفتار يا تشخيص توسط ديگران (جامعه) تاكيد دارد. بنابراين ركي اريكسون ميگويد: كجروي در هر نوع رفتاري، ويژگياي ذاتي نيست بلكه ويژگياي است كه توسط مردم به رفتاري كه فرد به طور مستقيم يا غيرمستقيم با آن تماس دارد، نسبت داده ميشود. مواد مضر خاصي مانند الكل و تنباكو و ... ميتوانند به طور قانوني توليد و توزيع شوند. در حالي كه ساير مواد غيرقانوني محسوب ميشوند و افرادي كه آن مواد را براي مصرف انتخاب ميكنند، به عنوان قانونشكن لقب ميگيرند.
برچسبهاي ناشي از واكنشهاي اجتماعي به افراد ـ انگ خوردن ـ باعث صدمه ديدن تصور آنان از خود، هويت كجروانه و انبوهي از انتظارات منفي اجتماعي ميشود. علاوه بر آن، صدمه ديدن تصور از خود ميتواند به انتظار خود ارضايي منجر شود.
ادوين ليكر (1973) مينويسد: اولين بار كه فردي به عنوان گناهكار- خطاكار (wrong – doer) انگ ميخورد، پذيرش چنين هويت جديدي براي او مشكل است. در دوران نوجواني، بسياري از افراد با آشوبگرهاي معمولي و رفتارهاي خصومتآميز درگير ميشوند. اگرچه اكثر نوجوانان كه مصرف مواد مخدر را تجربه ميكنند و يا اعمال غيرقانوني و شرمآوري را انجام ميدهند، رفتارهاي نگران كننده را افزايش نميدهند. اين امر به ما هشدار ميدهد كه به راحتي به افراد به ويژه نوجوانان برچسب نزنيم. عدم مدارا Zero tolerancel شايد به طور سياسي مقبول باشد، اما اين امر ميتواند حق انتخاب اقتصادي و اجتماعي يك شخص جوان را كاملاًمحدود كند، به طريقي كه رفتار همنوا را مانند يك بزرگسال تقويت نكند.
ادوين لمرت (1951) معتقد است فردي كه به عنوان كجرو برچسب خورده، رفتارش را در تطابق با واكنش اجتماعي دوباره سازمان دهي ميكند و شروع به بكار گرفتن رفتار كجروانه ميكند. يا نقش را به عنوان وسيله دفاعي و حمله بر آن رفتار استوار ميكند و يا با مشكلات پنهان و آشكاري كه در نتيجه واكنشهاي اجتماعي بعدي براي او ايجاد ميشوند، سازگاري مييابد.
اين كجروي ثانويه، بهترين نمونه براي مصرف كنندگان مواد مخدري است كه مجبور به رابطه داشتن با مصرف كنندگان ديگر هستند و علاوه بر اين، براي حمايت كجروي اوليهشان بايستي به جرم (كجروي ثانويه) پناه ببرند يعني به اعتياد به مواد مخدر و جزء آن.
رويكرد كنترل اجتماعي و تبيين مصرف مواد مخدر
تراوس هرشي، مهمترين صاحب اين رويكرد، علت همنوايي افراد با هنجارهاي اجتماعي را پيوند اجتماعي آنها دانسته است. ولي مدعي است كه پيوند ميان فرد و جامعه مهمترين علت همنوايي و عامل اصلي كنترل رفتارهاي فردي است و ضعف اين پيوند يا نبود آن موجب اصلي كج رفتاري است. رويكرد كنترل اجتماعي روي اين نكته متمركز است كه چرا تنها عده كمي از مردم درگير رفتارهاي كجروي از قبيل جرم و مصرف مواد مخدر ميشوند؛ پاسخ آنها هم اين است كه در اين امر ميزان تعهد فرد به جامعه، عامل تعيين كننده است. جواناني كه تعهد و ارتباطات محكمي با والدين و مدرسه دارد، تا حد كمتري درگير رفتار مجرمانه ميشوند. بر اساس نظريههاي كنترل اجتماعي كجروي هنگامي به وجود ميآيد كه تعهد فرد به جامعه ضعيف باشد و يا از بين برود. ميزان تعهد با قيد و بندهاي دروني و بيروني تعيين ميشود. به عبارتي كنترلهاي دروني و بيروني مشخص ميكنند كه آيا ما به طرف رفتار كجروانه يا كاملاً قانوني برويم.
كنترل بيروني؛ شامل نبود تاييد اجتماعي است كه با حوزه عمومي و يا بياعتنايي و ترس از تنبيه ارتباط دارد. به عبارت ديگر مردم معمولا به احتمال اينكه دستگير يا تنبيه ميشوند و از ترس اينكه از حوزه عمومي جدا شده و به زندان بيافتند، از رفتار مجرمان دوري ميكنند.
كنترل دروني؛ اين نوع از كنترل به سوپراگو (Superego) يا همان "فراخود"، كه احساس گناه را به وجود ميآورد، بازميگردد. مصرف بي رويه مواد مخدر و يا ارتكاب هرگونه جرمي در دوران اوليه رشد يا اثرات نابهنجار والدين ميتوانند منجر به از بين بردن الزامات دروني جامعه شود. بر اساس نظريه كنترل اجتماعي، كجروان بسيار كم جامعهپذير شدهاند و خانواده واحد اصلي جامعهپذير كردن آنان است.
بنابراين هم از نظر روانشناختي و هم جامعهشناختي، كنترل دروني متاثر از خانواده است. به اين معنا كه رابطه جوانان و نوجوانان با مواد مخدر يا هر جرم ديگر، همبستگي شديدي با بيگانگي از خانواده دارد. بر طبق اين رويكرد، بين تعلق خاطر افراد به جامعه، تعهد آنان به امور متداول، زندگي روزمرهي همنوا با هنجارهاي اجتماعي، درگير شدن آنها در فعاليتهاي مختلف زندگي و اعتقاد به نظام هنجاري جامعه از يكسو و همنوايي آنان با هنجارهاي اجتماعي از سوي ديگر رابطه مستقيم و با احتمال مصرف به مواد مخدر رابطه معكوس وجود دارد.
نظريه كنترل اجتماعي مدعي نيست كه تنها شخص داراي روابط اجتماعي ضعيف، درگير مصرف مواد مخدر ميشود. در مقابل، استمرار مصرف مواد، فقدان تعهد اجتماعي را نشان ميدهد. برخي افراد به جاي همنوا شدن با هنجارهاي معمولي، از طريق پيوند افتراقي رفتار خود را بر اساس هنجارهاي گروه مجرمان و بزهكاران سازمان ميدهند كه به آن تعلق و هويت پيدا ميكنند. اين امر به احتمال قوي در محيطهايي رخ ميدهد كه سازماندهي اجتماعي نسبي وجود دارد. يعني جايي كه كنترلهاي خانوادگي و جمعي در اعمال همنوايي موثر نيستند. چنين فرآيندهايي همچنين به تبيين اينكه چرا مواد مخدر بعضي اوقات در جوامع مرفه تر شيوع پيدا ميكنند، كمك ميكند.
كري (1993) معتقد است كه تنها خانوادهها و فرهنگهاي مستحكم ميتوانند به طور اساسي از مصرف مواد جلوگيري كنند. بنابراين سستي خانوادهها، وجود نداشتن بزرگسالان و فراگيري فرهنگ مصرف مداوم، ميتواند خانوادههاي مرفه را فقيرتر كند.
در مطالعات زيادي درباره نيروي پيوندهاي خانوادگي و رفتار مخاطرهآميز جوانان (كشيدن سيگار، ماري جوانا، و ...) محققان دريافتهاند ريسك كمتر، همبستگي شديدي با انسجام خانوادگي دارد، يعني پيوندهاي خانوادگي مهمتر از روابط با همسالان است.
ساترلند و رويكرد پيوند افتراقي
نظريه پيوند افتراقي ساترلند مشهورترين نظريه از مجموع نظريههاي جامعهپذيري يا يادگيري در مبحث كجرفتاري اجتماعي است. نكته اصلي تئوري ادوين ساترلند اين است كه افراد به اين علت كجرفتار ميشوند كه تعداد ارتباطهاي انحرافي آنها بيش از ارتباطهاي غيرانحرافيشان است.
در تبيين مصرف مواد مخدر، پيوند افتراقي ميتواند به عنوان يك طيف در نظر گرفته شود. در يك طرف طيف پيوندهاي كجروانه و در طرف ديگر پيوندهاي معمولي اجتماعي انباشته ميشود. در برخي از ديدگاههاي نظري، مصرف مواد هنگامي شروع ميشود كه پيوندهاي كجروانه (مصرف كنندگان مواد) بيشتر از پيوندهاي معمولي اجتماعي آنها بشود.
رابرت برگس و رانلد ايكرز بر اساس نظريه تقويت در روانشناسي و صورتبندي آن در مفهوم «تقويت افتراقي» معتقدند، اگر هنجارهاي اجتماعي و قوانين به صورت واقعي همنوايي با رفتارهاي قانوني را براي فرد تقويت نكنند او بزهكار ميشود زيراكه رفتار، با تقويت مثبت شكل ميگيرد. اگر رفتارهاي قانوني تقويت نشوند استحكامشان را از دست ميدهند و وضعيت عدم تقويت رفتار به وجود ميآيد. اين فقدان تقويت رفتاري اين احتمال را كه ساير رفتارهاي كجروانه تقويت شوند و استحكام يابند، افزايش ميدهد. اعضاي گروه اجتماعي فرد، تقويتهاي اجتماعي مانند پايگاه احترام و شان اجتماعي را كه رفتار كجروانه وابسته به آن است، شكل ميدهد.
تري داستر (1970) معتقد است شروع مصرف مواد مخدر به طور كامل وابسته به ارتباط با همالان است. او مينويسد اولين منبع ارتباط با مواد مخدر معمولا يك دوست است. مصرف كننده معمولي اولين مزه تعارف مواد را از سوي معتادان تازهكار دريافت نميكند. اكثراً در پي ملاقات دوستي كه در اين راه دستگير شده و يا به صورت تزريقي مصرف ميكند، به سوي مواد سوق داده ميشوند. فرد خود به ندرت براي اولين بار به سراغ مواد مخدر كشيده ميرود.
بر طبق نظرات كوري جونز و رابرت باتز (1987) مصرف مواد مخدر به نوجوانان اجازه ميدهد تا به رقابت با بزرگسالان بپردازند و عليرغم معيارهاي والدين شورش كنند. به اين معنا كه مواد مخدر را به منظور تسكين ناهمنوايي آني و پيشبيني نشده و رد آنان به كار ميبرند. آنها در رد والدين خود مواد خاصي را كه مورد تاييد آنها نيست، جستوجو ميكنند. استفاده از مواد غيرمجاز فرصتي خاص به نوجوانان ميدهد تا به طور همزمان هم در برابر قوانين گذارده شده توسط والدين شورش و هم با نگرشهاي اصلي كه توسط والدين بروز داده ميشود، سازگاري كنند.
رويكرد خرده فرهنگها و مصرف مواد مخدر
آخرين رويكردي كه در مباحث نظريات جامعهشناختي و مصرف مواد مخدر تشريح ميشود، رويكرد خرده فرهنگها است. برخي از جامعهشناسان رفتار كجروانه را به عنوان همنوايي افراد با خرده فرهنگهايي ميدانند كه آنان به آن تعلق دارند. خرده فرهنگها الگويي از ارزشها، هنجارها و رفتار هستند كه در ميان گروههاي خاصي، به سنت تبديل ميشود. آنان شبكههاي مهم مرجعي ميباشند كه افراد و گروهها از آن طريق جهان را ميبينند و تفسير ميكنند. فردي كه تعهد خاصي به جامعه ندارد اما پيوندهاي محكمي با خرده فرهنگ مصرف مواد دارد، احتمال بيشتري براي روآوردن او به مصرف مواد مخدر وجود دارد. اعضاي خرده فرهنگ مصرف كنندگان مواد، ارزشها و هنجارهايشان را براي اشخاصي كه جذب اين نوع زندگي ميشوند، تبليغ ميكنند؛ جامعهپذيري فردي كه به اين نوع زندگي ميپيوندد، بايد زندگياش در هماهنگي با خرده فرهنگ جديد به منزله يك عضو خوب نظم مجدد پيدا كند، تا مورد تاييد اعضا باشد. خرده فرهنگها، پاداشها و مجازاتهايي را براي موقعيتهاي حساس به منظور حفظ وفاداري اعضا به كار ميگيرند.
چين و همكارانش (1964) دريافتند پسراني كه معتاد ميشوند به طور قطع با خرده فرهنگ بزهكاري در ارتباط بودهاند. جان اودانل (1969) مينويسد، مفهوم خرده فرهنگ مواد مخدر حاكي از اين است كه معتاد در ارتباط با ديگران است؛ در اين ارتباط يادگيري رخ ميدهد. اين يادگيري اصول و روشهايي دارد كه يك تازهكار ميتواند از معتاد كهنهكار ياد بگيرد كه گوشهگيري، نتيجه نداشتن مصرف معمولي است و با يكبار مصرف تسكين مييابد و اينكه از راه تزريق اثر مواد تقويت ميشود و يا ميآموزد چهطور مواد يا پول خريد آن را به دست آورد، مكانهاي جديد مواد كجاست، چگونه مواد را براي مصرف آماده كند و اطلاعات ديگري از اين نوع.
فرد معمولاً در اين خرده فرهنگها نگرشهاي جديدي را نيز ميآموزد، او ممكن است ياد بگيرد خودش را به عنوان يك معتاد تعريف كند. قضاوتهاي جديدي در مورد مصرف مواد و نگرشهاي منفي و جديدي را در مورد قوانيني كه از مصرف مواد جلوگيري ميكنند ياد بگيرند. بنابراين وقتي فردي خود را به عنوان يك معتاد تعريف كند، جامعه هم او را به اين شكل ميشناسد.
از مباحث نظريات جامعهشناختي فوق در مورد مواد و مصرف آن چنين برميآيد كه "پديده مصرف مواد مخدر در محيطهايي ايجاد ميشود كه به لحاظ شرايط و روابط اجتماعي، داراي عوامل ايجاد ياس، نااميدي، بدبختي و ديگر احساسات عمومي مانند از خودبيگانگي هستند."
تدوين: مختار نائيجي
دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعي سرويس مسائل راهبردي ايران
ادامه دارد...
نظرات