اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد بخشي از پژوهشي است كه با عنوان «فرهنگ و مديريت، سازمانهاي فرهنگي» توسط دكتر سيد رضا صالحي اميري و دكتر اسماعيل كاوسي در معاونت پژوهشهاي فرهنگي و اجتماعي پژوهشكدهي تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام انجام گرفته است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، به دنبال بررسي موضوع سياستگذاري، برنامه ريزي و مهندسي فرهنگي، متن كامل اين مقاله را به حضور خوانندگان گرامي تقديم ميكند.
ضرورت تجزيه و تحليل محيطي (SWOT) در برنامهريزي استراتژيك فرهنگي در ايران
چكيده
از آنجا كه امروزه يكي از دغدغههاي زمامداران در هر كشوري موضوع برنامهريزي امور فرهنگي آن كشور ميباشد و با عنايت به اين مطلب كه انقلاب اسلامي،
انقلابي كاملا فرهنگي بوده است؛ اهميت فرهنگ در نظام برنامهريزي در سطح كلان كشور دوچندان ميباشد. در اين مقاله ضمن معرفي حوزهي فرهنگ، به ضرورت برنامهريزي استراتژيك در آن پرداخته و تاكيد ميگردد كه همانند سازمانهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي، در بخش فرهنگي نيز بايد به برنامهريزي استراتژيك توجه خاصي مبذول داشت.
در ادامهي مقاله، با توجه به دو ديدگاه موجود در خصوص امكان يا عدم امكان برنامهريزي در حوزهي فرهنگ، ضمن تاكيد بر ديدگاه اول، به نظر اسلام در اين خصوص نيز اشاره ميشود. سپس گامهاي برنامهريزي استراتژيك معرفي و با توجه به تجزيه و تحليل SWOT ضمن ارائهي تعاريفي از محيط داخلي و خارجي، تهديدات و فرصتها و نقاط قوت و ضعف برنامهريزي فرهنگي در ايران برشمرده ميشود تا شايد بتواند به طراحي برنامهريزي فرهنگي استراتژيك مديران در آينده كمك كند.
مقدمه
در گذشته هنگامي كه از فرهنگ و برنامهريزي فرهنگي صحبت ميشد، در اذهان، تصويري از كتابخانه، موزه، تئاتر، سينما، كنسرت، مطبوعات، هنر، آثار باستاني، زبان، آداب و رسوم و نظاير آن مجسم ميگرديد. در سطوح بالاتر، از تعداد كادرهاي فرهنگي همچون تعداد نوابغ كشور، موفقيت اجتماعي هنرمندان، ميزان مشاركت مردم در امور فرهنگي، سخن به ميان ميآمد. همراه با كلمهي فرهنگ نيز مجموعهاي نسبتا محدود (كه معمولا مربوط به اقشار خاصي از جامعه ميشد.) در اذهان نقش ميبست و طبيعتا برنامهريزي آن در جهت خدمت و گسترش اين مجموعه بود. اما امروزه با توجه به تعاريف جديدي كه در حوزهي فرهنگ ارائه ميشود و نقش موثري كه فرهنگ بر ساير عوامل ميگذارد، چشمانداز جديدي به تصوير كشيده ميشود و متعاقبا برنامهريزي آن هم در ارتباط با ساير بخشها و كل كشور، شكل ديگري به خود ميگيرد. اگر اين سخن امام خميني (ره) را بپذيريم كه «راه اصلاح يك مملكت فرهنگ آن مملكت است» همچنين به اين باور برسيم كه «فرهنگ به ما وسيلهاي ميدهد تا به كمك آن جاي خود را در جهان بيابيم»؛ «فرهنگ فرصتي فراهم ميآورد تا انسان هويت و توانايي خود را براي آفرينندگي و بيان بازيابد» و اگر ايمان بياوريم كه فرهنگ وجدان تمامي كوششها و اقدامات ماست، در اين صورت آيا ميتوان با ساختن چند كتابخانه، موزه، سينما و ... هدف را محقق و وظيفهي خطير برنامهريزي فرهنگي را انجام يافته تلقي كنيم؟ در حالي كه چالشهاي فراوان ارزشي، هنجاري، نسلي و ... در جامعهي ما وجود دارد و همه چيز را تحت تاثير قرار ميدهد.
منظور اين نيست كه ساختن كتابخانه، موزه و نظاير آن نبايد جزو كارهاي فرهنگي به حساب آيد بلكه از آنجاكه عوامل موثر در شكلگيري فرهنگ جامعه متعدد هستند، نميتوان بر تاثير اينگونه عوامل تاكيد زياد نمود. به طور كلي با توجه به اينكه روش برنامهريزي در بخش فرهنگ، مانند روش برنامهريزي ساير بخشها، از دو مرحلهي نظري و عملي ميگذرد و معمولا بين بخشهاي نظري و عملي شكاف وجود دارد، همچنين به دليل گستردگي دامنهي فرهنگ، عدم امكان دسترسي به همهي ابزارهاي برنامهريزي و پيچيدگي برنامهريزي در مسائل فرهنگي، اين شكاف در بخش فرهنگ بيشتر است (احمدي، 5:1370).
بنابراين اين سوال پيش ميآيد كه آيا بدون ملاحظهي محيط دروني و بيروني كشور ميتوان به امر برنامهريزي فرهنگي پرداخت؟ با توجه به موارد مطروحه در اين نوشتار، سعي ميگردد به برنامهريزي استراتژيك فرهنگي در سطح كلان پرداخته شود و به نقاط قوت و ضعف و فرصتها و محدوديتهاي آن در شرايط كنوني اشاره شود.
1- اهميت مديريت و برنامهريزي استراتژيك فرهنگي
مديريت استراتژيك بر نقش مديران جديد، حفظ و بقاي پويايي حتي پس از استقرار و ثبات سازمان تاكيد ميورزد؛ زيرا مهمترين چالش فراروي مديران امروزي را سرعت تغييرات محيطي در سازمانها ميداند. عواملي چون ماهيت اجتماعي، تكنولوژيكي، اقتصادي و سياسي كه بر موفقيت يا شكست سازمان اثر ميگذارد، از جمله مواردي هستند كه در اين مقوله ميگنجد. همچنين مواردي چون رقابت ساير شركتها، عدم اطمينان از مواد اوليه، نوسان قيمتها، قوانين و مقررات دولتي، بلاياي طبيعي و سرعت تغييرات به اين معناست كه سازمانها همزمان با اجراي عمليات، ناگزير از برنامهريزي، ابتكار، خلاقيت و هدايت هستند. يك قاعدهي كلي ميگويد: «مديريت نگريستن به آينده است و گوياي اهميت برنامهريزي در جهان».
اساسا محيط سازمانهاي دولتي و خصوصي در سالهاي اخير، نه تنها به شكلي فزاينده متلاطم و دگرگون گشته، بلكه پيوستگي متقابل ميان محيط و سازمان نيز بيشتر شده است. اين تلاطم و پيوستگي متقابل نيازمند واكنشي سه وجهي از سوي سازمانهاست:
- نخست، اين سازمانها بايد به شكلي استراتژيك تفكر كنند.
- دوم، آنها بايد يافتهها و ادراكات خود را براي سازگاري با محيطهاي تغيير يافته به استراتژيهاي كارساز مبدل نمايند.
- سوم، براي تطبيق و اجراي استراتژيها، آنها بايد با تعقل و تفكر، بستر مناسب را براي بنگاهها فراهم سازند (شركت دادهپردازي ايران، 1385).
امروزه از دانش مديريت استراتژيك عمدتا سازمانهاي نظامي، سياسي و اقتصادي بهرهگيري ميكنند و سابقه و ميزان استفاده از اين نوع مديريت در بخش فرهنگي، بهويژه در كشورهاي توسعهنيافته، بسيار اندك و ناچيز است. كشور ايران پس از انقلاب شكوهمند اسلامي، كه حقيقتا يك انقلاب عظيم فرهنگي بود، صرفنظر از موفقيتهاي چشمگير در حوزهي فرهنگ، همواره با بحرانهاي متعددي روبهرو بوده است. اين چالشها را بايد عمدتا ناشي از ورود الگوهاي فرهنگي غربي و فقدان يك نظام مديريت كارآمد و برنامهريزي جامع و هدفمند دانست. به طور كلي كه بايد اذعان كرد كه فقدان يك مديريت و رهبري كارآمد، زمينهي بهرهمندي انقلاب اسلامي از فرصتهاي طلايي در حوزههاي فرهنگي را به شدت كاهش داده و هماكنون ما را در قبال بسياري از معضلات فرهنگي منفعل ساخته است.
نخبگان فكري كشور به روشني ميدانند كه بيتوجهي به توسعهي فرهنگي، كشور را از دستيابي به موفقيتهاي مطلوب اقتصادي بينصيب خواهد ساخت؛ لذا در پاسخ به اين پرسش كه در توسعهي پايدار كداميك از دو حوزهي اقتصاد و فرهنگ مقدم است؟ فرهنگ را مهمتر تلقي ميكنند. در مقدمه قانون اساسي با صراحت از «اقتصاد به عنوان وسيله و نه هدف» ياد شده است؛ تا جايي كه هدف از حكومت اسلامي را «رشد دادن انسان در جهت حركت به سوي نظام الهي و ايجاد زمينهي بروز و شكوفايي استعدادها به منظور تجلي ابعاد خداگونه انسان» ميداند (مجموعه قوانين با آخرين اصلاحات، 1384: 16-15). بدون بسترسازي و نهادينه كردن فرهنگ توسعه ايجاد توسعه عملا ناممكن خواهد بود.
در ابتدا پرسش اصلي اين است كه چرا بايد از مديريت استراتژيك در حوزهي فرهنگ استفاده شود؟ به نظر ميرسد پاسخ روشن است. با توجه به تحولات گسترده در عرصههاي داخلي و بينالمللي و تخصصي شدن همهي حوزههاي علوم اجتماعي، روشن است كه مديريت سنتي و اتخاذ تدابير غيرعلمي در سازمانهاي فرهنگي، ديگر قادر به حل مشكلات نخواهد بود و استمرار غفلت نسبت به برخي مشكلات و مسائل فرهنگي، پيامدهاي غيرقابل جبراني را در پي خواهد داشت. لذا وضعيت فرهنگي حاضر و گمانهزنيهاي كارشناسان دربارهي آينده، بهويژه با توجه به روند مخاطرهآميز جهاني شدن در قبال فرهنگ ديني و ملي، ايجاب ميكند كه مجموعه دستگاههاي فرهنگي نظام، تحت يك رهبري واحد، به شكل جديدي تفكر و اقدام نمايند. در اين شكل جديد، مديريت استراتژيك به مفهوم تلاشهاي سازمانيافته براي اتخاذ تصميمات و اقدامات شايسته، از بهترين گزينههاي پيش رو به شمار ميرود. ترديدي نيست كه بهرهگيري صحيح از دانش و فن مديريت استراتژيك ميتواند علاوه بر ايجاد امكان پيشگيري، موفقيت ما را در قبال تهديدات بالقوه و بالفعل و چالشها حاضر و آينده از انفعال خارج نموده و به حالت فعال و نوآور تبديل سازد (دانشنامه رشد، 1385: 14).
2- امكان يا عدم امكان برنامهريزي در امور فرهنگي
با توجه به آخرين تعاريف فرهنگ، اگر وجه قالب فرهنگ را مقولهاي كيفي به شمار آوريم كه چنين هم هست، در اين صورت اين پرسش مطرح ميشود كه آيا كيفيتها قابل برنامهريزي هستند يا نه؟ در مورد برنامهريزي فرهنگي، صاحبنظران و دستاندركاران امور فرهنگي به دو گروه تقسيم شدهاند:
1- گروه اول معتقدند كه در مورد فرهنگ، به دليل كيفي بودن آن نميتوان برنامهريزي كرد؛ زيرا برنامهريزي مستلزم پرداختن به كميتهاست و كاربرد روشهاي كمي در اين امر، اساسا معني فرهنگ را خدشهدار ميكند.
2- گروه دوم برخلاف گروه اول، برنامهريزي را در مورد فرهنگ عملي ميدانند. از چهرههاي شاخص اين گروه، لرد كلوين است. او ميگويد: «هرچه قابل درك باشد، قابل اندازهگيري نيز هست. آنهايي كه ميگويند فرهنگ قابل اندازهگيري نيست، در واقع اين انتقاد بر آنها وارد است كه قادر به درك درستي از فرهنگ نيستند» (منصوري، 1363: 9). بنابراين ميتوان چنين نتيجه گرفت كه حركتهاي برنامهريزي فرهنگي در جهان، در راستاي اين فكر صورت ميگيرد.
دين مبين اسلام هم كه الهامبخش همهي شئون زندگي ماست، عملا از مروجين انديشهي اخير محسوب ميشود؛ زيرا اگر به فلسفهي بعثت انبيا و نزول كتب آسماني دقت كنيم، درمييابيم كه هدف اصلي از بعثت انبيا، رشد و تعالي انسانها و بهبود بخشيدن به كيفيت زندگي آنهاست. اين حقيقت را ميتوان از مجموع احكام و دستورات اسلام و از مضمون آيات قرآن كريم استنباط كرد. چنانچه در قرآن، كتاب آسماني مسلمين آمده است:
«خدا بر مؤمنان منت گذارد، آنگاه كه رسولي از خودشان برانگيخت تا آيات خدا را بر آنان فراخواند و پاكيزهشان گرداند و كتاب و حكمت را تعليمشان دهد كه قبلا در گمراهي آشكار بودند» (قرآن مجيد، سوره آل عمران: آيه 164).
البته بايد توجه داشت كه فرهنگ با كيفيت زندگي در قاموس اسلام، مفهوم و معناي ويژهاي دارد كه بايد مورد مداقه قرار گرفته و نحوهي برنامهريزي آن مشخص شود. ناگفته نماند كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه بر اساس احكام و دستورات اسلام تدوين گرديده، (در اصل چهل و سوم) به لزوم برنامهريزي فرهنگي (به طور صريح) و در بسياري از اصول ديگر (مانند اصل دوم، سوم و چهارم) تصريحا يا تلويحا به فرهنگ و برنامهريزي فرهنگي اشاره شده است (احمدي، 1370: 9).
در اصل سوم اولين وظيفهي دولت جمهوري اسلامي «ايجاد محيط مساعد براي رشد فضائل اخلاقي بر اساس ايمان، تقوي و مبارزه با كليهي مظاهر فساد و تباهي» و وظيفهي دوازدهم دولت «پيريزي اقتصاد صحيح و عادلانه برطبق ضوابط» ذكر شده است (مجموعه قوانين با آخرين اصلاحات، 1384: 22).
3- مديريت و برنامهريزي استراتژيك
مديريت استراتژيك عبارت است از «هنر و علم تدوين، اجرا و ارزيابي تصميمات بين وظيفهاي كه سازمان را در رسيدن به اهدافش توانمند ميسازد» (ديويد: 1384: 19).
مديريت استراتژيك با برنامهريزي استراتژيك همخانواده است و داراي سه جزء اصلي ميباشد: 1- تدوين استراتژي؛ 2- اجراي استراتژي؛ 3- ارزيابي استراتژي. مديريت استراتژي تمامي ابعاد سازمان را در تدوين و اجراي اهداف استراتژيك و استراتژيها در بر ميگيرد. گامهاي كلي برنامهريزي استراتژيك را ميتوان به اجمال اينگونه برشمرد:
1-3- تعيين ماموريت، ديدمان (چشمانداز) و اهداف
در مديريت استراتژيك فرهنگي سه نكته حائز اهميت و دخيل در تصميمات وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد:
1- محيط داخلي (اعم از محيط سياسي، اقتصادي، اجتماعي، امنيتي و فرهنگي)
2- محيط جهاني كه به طور مستقيم يا مجازي بر روي كليهي تصميمات استراتژيك اثر ميگذارد.
3- تكنولوژي (خصوصا تكنولوژي ارتباطات رسانهاي).
«مديريت استراتژيك فرهنگي عبارت است از نگرش كلنگر به كليهي عوامل و پديدههاي دخيل و موثر در نظام فرهنگي» به نحوي كه محصول اجراي مديريت استراتژيك «نگاه انسجامي و سازوارگي» در عرصهي مديريت، نهادها و كادرهاي فرهنگي ميباشد.
1-1-3- ماموريت فرهنگي در جمهوري اسلامي (چشمانداز فرهنگي)
1- ماموريت فرهنگي در ج.ا.ا عبارت است از چشمانداز «رهبري نظام فرهنگي در سطح ملي با آگاهي از محيط داخلي و بينالمللي، توانمنديها، ظرفيتها، قوانين و ارزشها و هنجارهاي دروني كه نسبت به راهبري منابع سيستم تلاش ميكنند» اين ماموريت:
الف) چيستي سازمان يا نظام فرهنگي را تبيين ميكند.
ب) بيان كنندهي آرزوها و آرمانهاي نظام فرهنگي است.
ج) امكان رشد و خلاقيت در اجزاي سيستم و ساختار نهادها و كادرهاي فرهنگي را ايجاد ميكند.
د) با نگرش دقيق بر چالشها و تهديدات فرهنگي، ما را در حل آنها ياري ميرساند.
هـ) از نظر جهتگيري و درك شرايط پويا ميباشد.
به تعبير پيتر دراكر «ماموريتي كه به قدر كافي الهامبخش انديشه نيست، تنها دليل ناكامي سازمان يا نهاد ميباشد».
2- «ماموريت» مقصود و ارزشهاي اصلي سازمان (و حوزهي عملكرد آن) را مشخص مينمايد. در واقع عبارتي است كه دليل وجودي سازمان (يا فلسفهي وجودي آن) را بيان ميدارد.
3- «ديدمان استراتژيك» فراي بيانيه ماموريت سازمان بوده و چشماندازي را مشخص ميكند كه سازمان بدانجا ميرود و به آن تبديل ميشود.
2-3- تحليل فرصتها و تهديدهاي خارجي
توفيق مديريت استراتژيك در گرو ارزيابي صحيح و همهجانبهي محيط سازمان است. شايان ذكر است «ذينفعان»، افراد و گروههايي هستند كه از حصول ماموريت، اهداف و استراتژيهاي سازمان، تاثير و تاثر ميپذيرند. ذينفعان عبارتند از: خريداران، تامين كنندگان، رقبا، سازمانهاي دولتي و قانونگذار، اتحاديهها و گروههاي كارگري (يا كارمندي)، جامعه مالي، مالكين و سهامداران و انجمنهاي بازرگاني و تجاري.
به تعبير جرج سلك، «اگر سرعت عملتان بيشتر از رقيب نيست، در وضعيت شكنندهاي قرار داريد و اگر سرعت عملتان كمتر از رقيب است به آخر خط رسيدهايد» (ديويد، 1384: 42).
محيط بيروني عبارت است از شناسايي متغيرهاي اصلي در سه سطح ملي، منطقهاي و بينالمللي كه نظام نهاد و ساختار فرهنگي بايد در برابر آنها واكنش عملي نشان دهد.
1-2-3- عوامل اصلي دخيل در محيط بيروني مديريت استراتژيك فرهنگي
1- تحولات هنجاري و ارزشي در سطح نيروهاي اجتماعي
2- تحولات سياسي در سطح نظام سياسي و بينالمللي شامل توانمنديها، متغيرها و ... دخيل در نظام فرهنگي (آيا سياست بر فرهنگ غلبه دارد يا بالعكس. احاطه سياست بر فرهنگ محصول جهان سوم است).
3- تحولات اقتصادي در سطح ملي، منطقهاي و بينالمللي (رابطه فقر، عدالت و توسعه با فرهنگ).
4- تحولات تكنولوژيك. خصوصا تكنولوژي ارتباطات و تاثير آن در مديريت استراتژيك فرهنگي (افزايش سطح آگاهي جامعه، دسترسي به كليهي فرآوردههاي فرهنگي جهان و ...).
5- نظام قانونگذاري.
6- نگرش دولت به عرصهي فرهنگ (اولويت سرمايهگذاري فرهنگي، هم به عنوان استراتژي و هم بهعنوان برنامه عمل يا بالعكس اولويت اقتصادي و ...).
7- تحولات جهاني فرهنگ ناشي از جهاني شدن يا جهانيسازي «شناخت دقيق رويكردهاي ادغام فرهنگ جهاني يا تنوع فرهنگ جهاني».
8- تغييرات جمعيتي و تاثير آن بر نظام فرهنگي شامل تحولات نسلي، شكاف نسلي، شكاف ارزشي، شكاف هنجاري، شكاف جنسيتي زن و مرد و ...
2-2-3- عوامل فرعي دخيل در برنامهريزي استراتژيك فرهنگي
1- نرخ اميد به آينده
2- مسووليتپذيري اجتماعي
3- نرخ سرمايه اجتماعي
4- ارزشها و فضيلتهاي اخلاقي
5- نرخ مهاجرت مغزها و نخبگان
6- ميزان انسجام فرهنگي
7- ميزان تهاجمپذيري فرهنگي (انفعال و وادادگي فرهنگي)
8- نرخ ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي (20 ناهنجاري دهه سوم شناسايي شده است).
3-3- تحليل نقاط قوت و ضعف داخلي
همزمان با تحليل محيط بيروني سازمان، بايد نقاط قوت و ضعف حوزههاي كاري عمده داخل سازمان نيز مورد ارزيابي و سنجش قرار گيرند. در اين راستا بايد منابع (و ميزان آنها) و شايستگيهاي محوري سازمان مشخص گردند تا بتوان آنها را با ديگران مقايسه كرد.
1-3-3- منابع و شايستگيهاي محوري
الف- منابع، ورودي توليد سازمان هستند كه ميتوان از طريق ذخيرهسازي (و تجمع آنها) در يك دورهي زماني، عملكرد شركت را بهبود بخشيد.
ب – شايستگيهاي محوري، به چيزهايي اطلاق ميشود كه يك شركت قادر به انجام آن به طور ويژه نسبت به ديگر رقبايش است.
2-3-3- ترازيابي
ترازيابي، فرآيندي است كه كاركردها و مهارتهاي اصلي يك شركت با ساير شركتها (يا مجموعهاي از شركتها) را مقايسه ميكند تا مشخص شود چهقدر ميتواند «خوب» عمل كند (ميرزا اميني، برنامهريزي و مديريت استراتژيك، 1385).
4- تجزيه و تحليل SWOT در برنامهريزي استراتژيك فرهنگي در ايران
SWOT مركب از واژههاي قوتها و ضعفهاي (Strengths and weaknesses) داخلي كسب و كار و فرصتها و تهديدات (Opportunities and Threats) محيط آن است. تجزيه و تحليل SWOT شناخت نظاميافته اين عوامل و انتخاب استراتژي است كه بهترين تركيب ميان آنها را ايجاد ميكند. منطق اين تجزيه و تحليل به حداكثر رساندن فرصتها و قوتها در يك استراتژي اثربخش و به حداقل رساندن ضعفها و تهديدات آن است. اين فرض ساده اگر به درستي اجرا شود، تاثيرات عمدهاي بر انتخاب و طراحي استراتژي اثربخش خواهد داشت (پيرس، رابينسون، 1376: 307).1-4- بررسي محيط خارجي
اصولا تعريف و ترسيم قلمرو محيط خارجي يك سازمان به اهداف و وظايف آن وابسته است. براي اغلب موسسات فرهنگي شناخت به روز و عميق مخاطبان يا به تعبيري، مخاطبشناسي كه در بردارندهي درك مختصات، نيازها و انتظارات آنان (مخاطبان) باشد، حائز اولويت است. نبايد فراموش كرد كه در يك عمليات استراتژيك، جهتدهي به نيازهاي مخاطبان نيز منوط به شناخت دقيق آنها خواهد بود. لذا علاوه بر روانشناسي مخاطب، جامعهشناسي مخاطب نيز در يك بررسي كارآمد ضروري به نظر ميرسد. اينكه مخاطب در چه جامعه و با چه مختصات و پيشينهاي زندگي ميكند، نبايد از دستور بررسي خارج شود. تحقيقا يكي از مشكلات مزمن اغلب موسسات فرهنگي در ايران عدم توجه به مخاطبشناسي روزآمد و مواجهه نهايي با اين مقوله ميباشد (دانشنامه رشد، 1385).
1-1-4- فرصتهاي برنامهريزي فرهنگي در ايران
فرصت، يك موقعيت مطلوب در محيط سازمان و نهاد است. روندهاي كليدي يكي از منابع فرصت تلقي ميشوند. شناخت يك بخش از بازار كه پيش از اين فراموش شده بود، تغيير در وضعيت رقابت يا قانون، تغييرات فنشناختي و بهبود روابط با خريداران يا تامين كنندگان ميتواند براي موسسه فرصت تلقي شود (پيرس، رابينسون، همان: 307). فرصتهاي برنامهريزي فرهنگي در ايران امروز عبارتند از:
1- وجود اشتراك نظري و عملي فرهنگ اسلامي در توليد هنجارهاي فرهنگي در گسترهي مناطق اسلامي.
2- امكان توليد روابط فرهنگي قومي و همزيستگونه رسانهاي با كشورهاي اسلامي از مالزي تا آفريقا و مصر.
3- همكاري مشترك رسانهاي و توزيع محصولات جديد نرمافزاري و رسانهاي و ماهوارهاي در كشورهاي اسلامي.
4- استفاده از ديرينگي حضور زبان پارسي و تاريخ ملي كشورمان در دانشگاههاي دنيا به منظور صيانت از مرزهاي ملي و فرهنگي.
2-1-4- تهديدات برنامهريزي فرهنگي در ايران
تهديد، يك موقعيت نامطلوب عمده در محيط موسسه است. تهديد، يك مانع يا محدوديت كليدي در موقعيت جاري يا آينده است. ورود يك كامپيوتر جديد، رشد كند بازار، افزايش قدرت چانهزني خريداران يا تامين كنندگان كليدي، تغييرات عمده فنشناختي و تغيير مقررات و قوانين همگي ميتواند تهديدات عمدهاي براي موفقيت آينده موسسه باشند (پيرس، رابينسون، همان منبع: 307).
تهديدات برنامهريزي فرهنگي در ايران عبارتند از:
1- اشباع بازار مصرف فرهنگي جامعه با كالاهاي جذاب غيرخودي (فرهنگ غير).
2- تلاش منسجم در سمتدهي نيازها و دستهبندي مخاطبان فرهنگي داخل توسط برنامههاي فرهنگي بيگانه.
3- تبليغات ضد هنجاري حاكم در امواج رسانهاي و كالاهاي فرهنگي مصرفي و انتقالي بيگانه به كشور.
4- تلاش در نهادينه كردن بخشي از الگوهاي رفتاري و فرهنگي در نسل نو.
5- افزايش قدرت رسانهاي بيگانه و برتري بخشيدن در دسترسي، كيفيت و تنوعپسندي براي مخاطبان در داخل.
6- نمايش آستانه تحمل فرهنگي خود و توزيع و شيوع آن در كشور.
7- جايگزيني آرمانها و ارزشهاي گسستناپذير فرهنگي بين نسلي (پس از تبليغ و نهادينهسازي هنجاري).
8- برگزيدن استراتژي تبليغ مليت بدون مذهب و شعار جدايي دين از حكومت به جاي شعار دين از سياست.
9- ممانعت از تبليغ حوزههاي پويايي و نشاط ملي در رسانههاي كشور توسط غيرخودي.
10- فراهمسازي شرايط و فضاي حضور و بروز موضوعات چالشزا و تنشبرانگيز در خرده فرهنگها و قوميتها.
2-4- بررسي محيط دروني
بررسي محيط دروني عبارت است از بررسي نقاط قوت و ضعف سازمان و تدوين اهداف بلندمدت و استراتژيهايي كه از نقاط قوت دروني حداكثر بهرهمندي را داشتهاند و بر نقاط ضعف فائق آمدهاند. به طور كلي تلفيق استراتژي و فرهنگ مهمترين رسالت مديران استراتژيك فرهنگي در نظام فرهنگي ميباشد.
1-2-4- عوامل دخيل در محيط دروني
فرهنگ سازماني، الگوي رفتاري است كه توسط سازمان ايجاد ميشود، چرا كه سازمان ميآموزد چگونه با مسائل مربوط به تطابق بيروني و انسجام دروني برخورد نمايد. اين الگو ارزشمند تلقي شده و به اعضاي جديد سازمان آموخته ميشود.
فرآوردههاي فرهنگ عبارتند از:
ارزشها، باورها، آداب و رسوم، تشريفات، اسطورهها، داستانها، افسانهها، حماسهها، زبانها، نمادها و قهرمانها.
در مديريت استراتژيك فرهنگي، فرهنگ سازماني ميتواند:
1- در برابر تغييرات مقاومت كند (تحول فرهنگي در سطح نظام فرهنگي نيازمند تحول در (1) استراتژيهاي فرهنگي؛ (2) نخبگان فرهنگي؛ و (3) نهادها و ساختارهاي فرهنگي ميباشد).
2- مانع مديريت استراتژيك باشد.
5- نقاط قوت برنامهريزي فرهنگي در ايران
قوت، منبع مهارت ديگري است نسبت به رقبا و نيازهاي بازارهايي كه موسسه در آنها كار ميكند يا خواهد كرد. قوت يك شايستگي متمايز است كه مزيت مقايسهاي موسسه در بازار ميشود. منابع مالي، تصوير ذهني، رهبري بازار و روابط با خريداران و تامين كنندگان نمونههايي از اين دست است (پيرس، رابينسون، همان: 308).
نقاط قوت برنامهريزي فرهنگي در ايران عبارتند از:
1- قابليتهاي فرهنگ شيعي و ايراني در رويكردهاي ارزشي و تاريخي كشور.
2- قابليتهاي بازتوليد هويت فرهنگي، تعصب خانوادگي و ... در كشور.
3- اغلبيت و فراواني چهرههاي فرهنگي در ميان نخبگان سياسي.
4- امكان بهرهمندي از رسانههاي مكتوب و غيرمكتوب در جهت جذب مخاطبان و اطلاعرساني فرهنگي با ابزارهاي مدرن.
5- امكان استفاده از حضور فعال و ايفاي نقش نظارتي و كنترل مردم.
6- قابليت ترغيبسازي و مشاركتجويي فرهنگي از طريق رسانهها، حوادث و تبليغ مثبت چشماندازها و چالشها.
7- حضور قابل توجه رسانهي صدا و سيما در قريب به اتفاق اسكان جمعيتي (بالاتر از 80 درصد).
8- قدرت هدايت افكار عمومي از طريق رسانهها و فرهنگسازي در شرايط بحراني.
9- افزايش سطح تحصيلات و دانايي و آگاهي ملي در حوزهي درك واقعي از منابع ملي و ارزشي.
10- وجود نهادها و سازمانهايي كه قابليت ذاتي توليد محصولات فرهنگي نو و جديد را دارا ميباشند.
11- تراكم قابليتهاي اشتراكساز مذهبي، قومي، نژادي و گويشي در چند افق جغرافيايي و ملي.
12- سابقهي دوستي و همزيستي ديرينه اقوام و اديان ايراني در قالب مرزهاي ملي.
6- نقاط ضعف برنامهريزي فرهنگي در ايران
ضعف يك محدوديت يا كمبود در منابع، مهارتها و تواناييهايي است كه مانع عملكرد اثربخش ميشود. اين ضعف ممكن است در تجهيزات، منابع مالي، تواناييهاي مديريتي، مهارتهاي بازاريابي و تصوير ذهني نمود پيدا ميكند (پيرس، رابينسون، 1376: 307).
1- كاهش تعلق به هويت ديني – ملي.
2- تبديل شدن فرهنگسازان به سياستبازان.
3- فقدان تعامل پويا ميان نظام برنامهريزي و نيازهاي فرهنگي.
4- ضعف يكپارچگي و انسجام مشترك در پيگيري چشمانداز و رسالت فرهنگي كشور.
5- وجود مراجع متعدد و ناهماهنگ در سياستگذاري فرهنگي.
6- عدم توجه به فرهنگي كردن رويكرد ديني مردمسالاري در قبال الگوي غربي دموكراسي فرهنگي.
7- غلظت توجه دولت به ماهيت فرهنگ و رهاسازي روشهاي تحقيق.
8- ضعف تعامل نظام برنامهريزي استراتژي فرهنگي با برنامههاي كلان كشور.
9- بيتوجهي به اصل نشاط و پويايي در نهادينهسازي فرهنگي.
10- پرهزينهسازي فعاليت فرهنگي در قبال فعاليتهاي اجتماعي.
11- افت شديد اعتبار گروههاي مرجع فرهنگي و ارزشي در كشور.
12- عدم توانايي هنجارها و ابزارهاي فرهنگي در مقابله با هجوم فرهنگ بيگانه.
13- مصرفگرايي مفرط فرهنگ غيرخودي.
14- ضعف دستگاههاي فرهنگي در شبيهسازي نيازهاي هنجاري معاصر.
15- ظهور اپوزيسيونهاي جديد با گفتمانهاي فرهنگي. |
16- ترويج الگوهاي غير و سرگشتگي در نهادهاي بنيادين فرهنگي از خانواده تا آموزش و پرورش.
17- شيوع لمپنيسم فرهنگي در رسانههاي جمعي و غالب (سينما، اينترنت، ماهواره و ...).
18- فقدان توانايي در معرفي و تبليغ الگوهاي مناسب و شايسته فرهنگي براي نسل نو.
19- ضعف مباني فعاليت و تشكل در نهادهاي فرهنگي جديد.
20- عدم انطباق تقاضاهاي فرهنگي با امكانات و تمهيدات فرهنگي.
21- عدم شفافيت اهداف در برنامهها و سياستهاي كلان فرهنگي.
22- فقدان تعريف منطقي، اصولي و قابل اجماع از خطوط قرمز فرهنگي.
23- نبود تعريف مشخص از خود و ديگري در فرهنگ سياسي.
24- متغير بودن آستانه تحمل فرهنگي نظام و بروز بيتفاوتي.
25- ضعف توجه به شيوهها و ابزارهاي نوين تبليغ فرهنگي.
26- بيتوجهي به ضرورت بررسي امكان اختلاط و يا تفكيك حوزهها در حدود سه جغرافياي الف- فرهنگي اسلامي ب- فرهنگ ملي ج- فرهنگ غربي.
27- عدم آشنايي سياستگذاران با چهرههاي نوين قدرت فرهنگي.
28- ناكارآمد بودن صنعت فرهنگي كشور در انطباق خود با نيازهاي فرهنگي از توليد، درك تقاضا و سيكل عرضه.
29- تعارض و ابهام در حوزههاي فقهي و فرهنگي و دستگاههاي اجرايي فرهنگي و بروز انقطاع فرهنگي.
از جمله نقاط ضعف برنامهريزي فرهنگي در ايران محسوب ميشود.
7- راهكارهاي عملياتي جهت سهولت در اجراي برنامههاي استراتژيك
پرواضح است كه موارد ذكر شده درخصوص برنامهريزي استراتژيك فرهنگي كه در واقع بخش مهم از مهندسي فرهنگي كشور ميباشد، منوط به تهيهي مقدمات و ساز و كارهايي ميباشد كه در ادامه به پارهاي از آنها اشاره ميگردد:
1- كليه سازمانها و نهادهاي فرهنگي بايد داراي رابطهي ارگانيك و تعريف شده با هم باشند و مجموعه مولفههاي محيطي، تغييرات و اثرگذاري آنها مورد مطالعه و توجه جدي قرار گيرد.
2- هريك از فعاليتهاي فرهنگي بايد داراي سازماندهي واحد و متولي مشخص و منحصر به فردي باشد و توليت امور فرهنگي در حوزهي وظيفهمندي دولت جنبهِي ستادي دارد و مبتني بر محدودهي تعريف شده و مشخص حاكميتي است.
3- هرگونه تداخل وظايف و موازيكاري بين سازمانها و نهادهاي فرهنگي به منظور اجتناب از هزينههاي زائد و بهرهگيري بهينه از منابع مالي از بين بردند.
4- تقسيم وظايف و تعيين اختيارات سازمانهاي فرهنگي در حوزههاي فعاليتيشان بر اساس توانمنديها و قابليتهاي سازماني، حقوقي، مالي و انساني هريك از آنها باشد.
5- ايجاد سازمانهاي متعدد فرهنگي بر اساس تنوع رستههاي فعاليتي در صورتي كه منجر به تعدد رويه كاركردي و ناسازگاري برنامههاي توليد باشد، مطلوب نيست.
6- ايجاد تمركز در اقدامات ستادي جهت سياستگذاري، برنامهريزي كلان، نظارت و تنظيم اقدامات حمايتي و هدايتي در سطوح ملي و استاني و اجتناب از موازيكاري، پراكندهكاري و تعدد سازمانهاي ستادي و صف در ردههاي واحد فعاليتي لازم ميباشد.
7- رعايت اصل ارتباط، پيوستگي، همبستگي و تجانس ماموريت، اهداف و راهبردها، متناسب بودن اختيارات با مسووليتها، رعايت اصل عدم تمركز در امور اجرايي و سياستگذاري استاني و رعايت تعادل در حجم و اندازه سازمان با ماموريتهاي محوله بايد مدنظر قرار گيرد.
8- شفافسازي تعامل دولت با نهادهاي فرهنگي مردم در جهت تقويت و كيفيت بخشيدن به فعاليتهاي آنها و نيز شفافسازي تعامل دولت با حوزههاي علميه، با فرض حفظ استقلال آنها و گسترش خدمات متقابل بايد صورت گيرد (حسيني، كرامتي، 1385: 13).
8- نتيجهگيري
با نگاهي دقيق به مفهوم مديريت استراتژيك ميتوان به ضرورت استفاده از آن پي برد. با توجه به تغييرات محيطي كه در حال حاضر شتاب زيادي به خود گرفته است و پيچيده شدن تصميمات سازماني، لزوم به كارگيري برنامهاي جامع براي مواجهه با اينگونه مسايل بيشتر از گذشته ملموس ميشود؛ اين برنامه چيزي جز برنامه استراتژيك نيست. مديريت استراتژيك با تكيه بر ذهنيتي پويا، آيندهنگر، جامعنگر و اقتضايي راه حل بسياري از مسايل سازمانهاي امروزي است. پايههاي مديريت استراتژيك بر اساس ميزان دركي است كه مديران از شركتهاي رقيب، بازارها، قيمتها، عرضهكنندگان مواد اوليه، توزيعكنندگان، دولتها، بستانكاران، سهامداران و مشتريان دارند و اين عوامل تعيينكنندگان موفقيت تجاري در دنياي امروز است. سپس يكي از مهمترين ابزارهايي كه سازمانها براي حصول موفقيت در آينده ميتوانند از آن بهره گيرند، «مديريت استراتژيك» خواهد بود.
برنامهريزي استراتژيك را ميتوان تلاشي منظم، زمانبندي شده و سازمانيافته جهت مبادرت به اجراي عمليات استراتژيك كه دربردارندهي نحوهي تحقق استراتژيهاست تعريف كرد. در واقع برنامهريزي صحيح به ما امكان ميدهد با يك ملاحظهي منسجم و جامعنگر نسبت به تمامي امكانات مادي و معنوي يك سازمان و بسيج آنها جهت پيشبرد استراتژيهايي كه ما را به دستيابي به اهداف رهنمون خواهد ساخت، گام برداريم.
اصولا برنامهريزي استراتژيك نميتواند بدون اجراي مراحل پيشيني كه در مقاله به آنها اشاره شد، تدوين گردد. در حوزهي فرهنگ نيز به اقتضاي ماموريت كلان، تدوين برنامههاي درازمدت كارساز خواهد بود. بنابراين آنچه در برنامهريزي استراتژيك فرهنگي در سطح كشور لازم است، داشتن شناخت كافي نسبت به فرصتها، تهديدات، نقاط قوت و نقاط ضعف ميباشد كه در اين مقاله سعي گرديده است به بيشتر اين موارد اشاره گردد.
البته نبايد فراموش كرد كه يك تفاوت اساسي ميان نظام فرهنگي كشور ما با ساير كشورها وجود دارد كه كار سازماندهي فرهنگ را مقولهاي سهل و ممتنع مينمايد و آن اين است كه در بسياري از كشورها، فرهنگ (عمومي، تاريخي و ديني) در خدمت موفقيتهايي سياسي و اقتصادي قرار ميگيرد؛ در حالي كه در نظام اسلامي ما همهي سازمانها و توانمنديها در راستاي اهداف فرهنگي تعريف ميشوند.
فهرست منابع
1- امام خميني (ره)، سخنان و فرمايشات.
2- پيرس و رابينسون، برنامهريزي و مديريت استراتژيك، ترجمه سهراب خليلي شوريني، تهران: انتشارات يادواره كتاب، 1376.
3- احمدي، حسن، روش برنامهريزي در بخش فرهنگ، تهران: انتشارات سازمان برنامه و بودجه، 1370.
4- حسيني، سيد احمد و كرامتيف آرش، «چالشهاي پيش روي فعاليتهاي فرهنگي»، دو هفتهنامه مهندسي فرهنگي، شماره 5، 1385.
5- رنه مائو، مسايل و چشماندازهاي فرهنگ در جهان كنوني، فرهنگ و زندگي، شماره 15.
6- فرد آر ديويد، مديريت استراتژيك، 1385.
7- مجموعه قوانين با آخرين اصلاحات، 1384.
8- ميرزا اميني، محمدرضا، برنامهريزي و مديريت استراتژيك (ترجمه)، تهران: نشر انديشگاه شريف، 1385.
9- ويكتوريا منصوري، شهلا اشرف، نظام آماري براي برنامهريزي فرهنگي در آسيا (ترجمه)، انتشارات وزارت برنامه و بودجه، مديريت ارشاد و فرهنگ و هنر، تهران 1363.
10-http://www.dpi.ir/software-services-strategic planing-fa-html
11- http://www.daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara_index.php?page=%d9%81%d8%b1%d9%87...2006/02/11
12- .http://www.shdrifthinktank.com/HTML/strategic planning htm
انتهاي پيام
نظرات