اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد، ويرايش هشتمين بخش از مقالهي «ارزش شناسي» از مجموعهي مقالات آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياست پژوهاناجتماعي است كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران تدوين شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به دنبال بررسي موضوع مهندسي فرهنگي و اهميت هدايت و راهبري ارزشها در اين زمينه به بررسي اين مفهوم ميپردازد.
در بخشهاي پيشين به ارائهي تعاريف مختلف از ارزش و تمايز دو مفهوم ارزش و قضاوت ارزشي، تعريف ارزش از منظر روانشناختي و فلاسفه و جامعهشناسان و همچنين به بررسي برخي از طبقهبندي ارزشها از منظر جامعهشناسان پرداخته شد. در اين بخش به رابطه ارزش با برخي مفاهيم اجتماعي ميپردازيم.
بررسي رابطه ارزشها با ديگر مفاهيم اجتماعي
براي درك ارتباط ارزش و نقش اجتماعي نيازمند درك مفهوم نقش اجتماعي هستيم.
1ـ 1 نقش اجتماعي:
عبارت است از رفتار يا كاركردي كه شخصي ميتواند در يك گروه داشته باشد. نقش اجتماعي را در عين حال ميتوان به دو گونه معني كرد؛
الف - نوع رفتار اجتماعي فرد در رابطه با زمينه اجتماعي - فرهنگي گروه
ب - روشي براي پاسخگويي به رفتاري كه ديگران انتظار دارند (محسني، 1362).
خود مفهوم نقش معاني متعددي دارد. در سطح فردي و در سادهترين معنا، اصطلاح مزبور ميتواند به نقشهاي مختلفي كه يك نفر در زندگي روزمره خود ايفا ميكند اشاره داشته باشد. بنابراين يك فرد 18 ساله در ساعات مختلف يك روز ممكن است يك دانشجو، پسر خانواده، موسيقيدان، بازيگر، فوتباليست و ... باشد. در رابطه با جامعه، نقشها با مشخص ساختن حقوق، وظايف يا تكاليف، جريمهها، تسهيلات و ... به هدايت انتخابها و اقدمات كساني كه عهدهدار آن نقشها هستند كمك ميكنند. اين اجتماع به هم آميخته نقشهاست كه ساختارهاي مختلف را شكل ميبخشد.
بدين ترتيب ساختار سياسي يك جامعه ممكن است از گردهم آمدن نقشهاي مختلفي همچون نخست وزير، رئيس جمهور و اعضاي مجلس تشكيل شده باشد (استانفورد كوهن، 1383).
با گسترده و وسيع شدن دامنه روابط اجتماعي، افراد با گروهها و اجتماعات مختلف ارتباط پيدا ميكنند و به عضويت در آن گروهها درميآيند. طبيعي است كه عضويت در هر جامعهاي به هر نوع و با هر درجهاي از قوت و شكست كه باشد براي انسان نقشهاي اجتماعي خاصي ايجاد ميكند كه عبارت است از نحوه تفكر و احساس و رفتار انسان در آن گروه يا جامعه خاص. براي نمونه دانشجويي كه در دانشكدهاي تحصيل ميكند با عدهاي از همكلاسان خود روابطي خاص دارد و قوانين و مقرراتي بر رفتار او حكومت ميكند. او ملزم به رعايت اصول مشخصي است كه مجموعا به ايجاد نقشهاي اجتماعي منجر ميشود. به بيان ديگر نحوه روابط خود را با محيط به نحوي كه لازم است تنظيم ميكند. اگر نقشي را كه اين دانشجو در محيط دانشگاه دارد با نقشي كه در محيط خانوادگي خود ايفا ميكند مقايسه كنيم تفاوتهاي موجود در ميان اين دو را به وضوح مشاهده ميكنيم زيرا اين دو نقش در وضع رفتار، ميزان رسمي بودن، ميزان صميميت و استحكام روابط با همديگر، تفاوت اساسي دارند.
به طور كلي روابط اجتماعي نقشهاي اجتماعي خاصي در افراد ايجاد ميكند. در اجتماعات صنعتي دامنه اين روابط روز به روز بيشتر و پيچيدهتر ميشود، به طوري كه به هيچوجه قابل مقايسه با روابط و نقشهاي اجتماعي مردم در محيط روستايي نيست. حتي در مواردي در اجتماعات صنعتي تعدد روابط اجتماعي و پيچيدگي اين روابط سبب ايجاد برخي از مشكلات رواني ميگردد.
فرد بايد در هر لحظه تطابق گروهي و اجتماعي خود را با توجه به روابطي كه دارد تنظيم كند اما مشكل اينجاست كه در تمام موارد نقشهاي اجتماعي صورت متجانس ندارند و گاه ممكن است دو نقش اجتماعي كه به عهده يكنفر است چندان از همديگر متفاوت باشند كه فرد را دچار تعارض عاطفي نمايد. ديده شده كه برخي از دانشمندان كه ميخواهند خود را وقف مطالعات علمي نمايند، رفتارهاي خاصي را برميگزينند كه خود به خود در رفتارهاي آنان در نقشهاي اجتماعي مربوط به گروههاي ديگر موثر است و در چنين صورتي ممكن است به عنوان مثال در گروههاي خويشاوندي و خانوادگي رفتاري مانند افراد ديگر نداشته باشند.
در هر موقعيتي فرد مواجه با انتظارات مخصوصي است و پاسخ مخصوص از طرف او توسط ديگران مطالبه ميشود. در هر مورد براي اطمينان از ارائه پاسخها و عكسالعملهاي مناسب نيروهايي وجود دارد. واقعيت آن است كه اجراي نقش، الگويي به وجود ميآورد كه بر اساس آن فرد در شرايط و موقعيت ويژهاي رفتار ميكند.
2ـ1 انواع نقشهاي اجتماعي:
نقشهاي اجتماعي موجود در يك فرهنگ را ميتوان بر اساس نقطهنظرهاي متفاوتي طبقهبندي كرد. برخي از نقشها ساده و برخي ديگر پيچيدهاند. نقشها را بر اساس درجه ارزش اجتماعي هر كدام نيز طبقهبندي كردهاند. بعضي از آنها را جامعه بسيار پرارزش ميداند و حال آنكه برخي ديگر اهميت چنداني ندارند. براي برخي از نقشها تقاضاي بسيار شديدي وجود دارد و در آنها مسئوليتهاي سنگيني وجود دارد و معرف يكسري فعاليتهاي جدي به حساب ميآيند، حال آن كه برخي ديگر چندان مورد تقاضا قرار نميگيرند. هر شخص لااقل به تعداد گروههايي كه در آنها عضويت دارد، داراي نقشاست. اين نقشها بيشتر از همه انواع ديگر مورد توجه جامعهشناسان قرار ميگيرند. از اينروست كه هر فردي در زمان خاصي نقشي را در گروههاي خانوادگي، آموزشي، اقتصادي، سياسي، مذهبي و تفريحي بر عهده دارد.
اينگونه طبقهبندي كه مبتني بر كاركرد اجتماعي هر نقش است، اساسا مبتني بر تقسيمبندي ويژه از نهادهاي اجتماعي است. چرا كه الگوهاي رفتاري و و در نتيجه نقشها از طريق قالبهاي نهادي به فرد ديكته ميشود.
در تقسيمبندي ديگري، نقشها را به سه دسته تقسيم ميكنند:
1ـ اوليه: همچون نقش اصلي فردي در آموزش و پرورش است.
2ـ ثانويه: به عنوان مثال فرد در نقش اصلي آموزش و پرورش ميتواند نقشهاي فرعي مانند استاد، دانشجو، مدير و ... داشته باشد.
3ـ ثالثيه: ممكن است فرد نقش بسيار ساده داشته باشد. به طور مثال نقش ثالث در مورد نقش سياسي همچون نقش يك شركت كننده در انتخابات است (محسني به نقل از ژوزف فيچر، 1960).
گذشته از اين موارد امتيازات خاص اقتصادي، تحصيلي، خانوادگي و اجتماعي هم از عواملي هستند كه در تعيين نقش اجتماعي افراد موثرند.
3ـ 1 رابطه ارزش با نقش اجتماعي:
در تعريف نقش عنوان شد كه نقش اجتماعي (Social Role) به معني برآورده كردن انتظارات اعضاء گروه اجتماعي و يا در واقع به معني چگونگي عمل كردن به قواعد و هنجارها در يك موقعيت اجتماعي است. نقش اجتماعي الگوي رفتاري است كه بر اساس تعدادي از هنجارهاي اجتماعي، اطراف يك كاركرد اجتماعي، به منظور انجام آن و دستيابي به هدفي خاص گرد هم ميآيد. فرد در هر يك از نقشهاي اجتماعي كه بر عهده دارد به دنبال دستيابي به ارزشهايي است و براي رسيدن به آن ارزشها بايد هنجارهاي خاصي را در هر يك از نقشها رعايت كند. تغيير در يك ارز ش ميتواند تغيير در كنشها و هنجارهاي مربوط به يك نقش را موجب شود و يا نقشهاي جديدي را بيآفريند.
2- رابطه ارزش با گرايش
3- رابطه ارزش با كنش اجتماعي
اريك گود مينويسد: «معمولا ارزشها كاملا گسترده و انتزاعي هستند و گونهاي خاص از رفتار را در موقعيتي واقعي ديكته ميكنند». تـيباتامور مينويسد: « موضوع مطالعه جامعهشناسي رفتار اجتماعي انسان است كه به وسيله ارزشها، انگيزشها و علايق جهت داده ميشود. بنابراين جامعهشناس، ارزشها و ارزشگذاريهاي انسان را به عنوان واقعيت مطالعه ميكند. اريك گود ارزش را يك راهنما براي كنش اجتماعي ميداند.
پيتريم سوروكين جامعهشناس آمريكايي روسي الاصل (1968 ـ 1889) موسس دپارتمان جامعهشناسي دانشگاه هاروارد، معتقد است هر معني به طور ظريفي يك ارزش محسوب ميشود، چه شناختي و چه غيرشناختي. هر ارزش نيز متضمن يك هنجار است و هر هنجاري از ديدگاه حقوقي، شرعي و تكنيكي و ... لزوما يك معني و يك ارزش مثبت يا منفي است. معنيها و ارزشها، كنشهاي اجتماعي افراد را شكل ميدهند.
اريك گود (good) ميگويد: روابط ميان كنشهاي اجتماعي و شكلهاي فرهنگي نيازمند مشخص كردن با دقت بيشتر است زيرا ارزشها، ايدئولوژيها و سيستمهاي نهادي در تمامي تصميمات و كنشهاي ما موثرند. ارزشهاي ما رجحانهاي ما را مشخص ميكنند. اساسيترين رابطه ميان ارزشها و كنشهاي اجتماعي آن است كه انسانها با پذيرش زندگي با قانون، مذهب، اخلاق و يا الگوهاي هنري جامعهپذير ميشوند. تقريبا هيچ تجزيه و تحليلي از رفتارهاي اجتماعي بدون مراجعه به ارزشهاي مردم امكانپذير نيست.
كنش اجتماعي نه امر ذهني و انتزاعي است و نه مربوط به جهان عقايد و مطلوبيتهاست و نه ملاك قضاوت. بلكه فكر، احساس و عملي است كه فرد تحت تاثير مدلهاي جمعي انجام ميدهد. كنشها تحت تاثير مستقيم هنجارهاي اجتماعي هستند، لذا ميتوان گفت كه كنشهاي اجتماعي از ارزشها نشات ميگيرند.
4- رابطه ارزش با نهادهاي اجتماعي
به شبكهاي از پوششهاي (Processes) پيچيده اجتماعي كه به هدفهاي مهم معيني ناظر است و كل يگانهاي به شمار ميآيد، نهاد اجتماعي (Social institution) گويند. (آلبرن و نيكوف، 1380)
درجامعهشناسي نهاد اجتماعي مبين واقعيتي است كه در جامعه ساخته و يا استقرار يافته است. نهاد داراي كاركرد اجتماعي ويژهاي است كه به نحوي مستقل از اراده اعضايش به حيات خود ادامه ميدهد. افراد به دنيا ميآيند و از بين ميروند در حالي كه نهادهاي اجتماعي پابرجا هستند، هر چند كه در طول زمان تحولاتي پيدا ميكنند.
نهاد اجتماعي از استمرار و دوام در طول تاريخ برخوردار است چرا كه نهادها مقاوم هستند، به تدريج و آرام تغيير ميكنند و بالاخره در مقابل جريانهاي مخالف به مراتب بيشتر از ساختهاي گروهي مقاوم هستند. نهادها داراي سمبلهايي هستند كه پيوستگي و دوام ميان خود را حفظ ميكنند. نهادها داراي يك سري قالبهاي رفتاري هستند كه در سطح فردي بر رفتار افراد جامعه تاثيراتي دارند. الگوهاي رفتاري (مانند اصول دين در اسلام و ده فرمان در مذهب يهود و ... ) در خيلي زمينهها مشخص هستند. (محسني، 1362) رويهمرفته اگر نيازمنديهاي انساني را به دو شاخه اصلي و فرعي تقسيم كنيم ميتوانيم نظامهاي نهادي را هم دو گونه بدانيم:
الفـ) نظامهاي نهادي نخستين (Primary institutional system):
نظامي نهادي است كه براي رفع حاجتهاي حياتي انسان و بقاي جامعه ضرورت تام دارد و از اينرو جهانگير (جهان شمول) است. نظام نهادي اقتصادي مشتمل بر نهادهاي مهم فراواني كه از راههاي گوناگون زندگي اعضاي موجود جامعه را تامين ميكنند، است و نظام نهادي خانوادگي مشتمل بر نهادهاي مهم فراواني كه به شيوههاي متعدد، توليد و تربيت اعضاي آينده جامعه را بر عهده دارند، است. نهادهاي ديني كه در عصر جديد از اهميت افتادهاند، در گذشته در شمار نظامهاي نهادي نخستين بودهاند و نيازهايي را كه انسان كهن از لحاظ تبيين كائنات و تامين آرامش ذهن خود و تثبيت روابط اجتماعي داشته است، برميآوردهاند.
بـ) نظامهاي نهادي دومين (Secondary institutional system):
نظامي نهادي است كه به نيازهاي درجه دوم انساني پاسخ ميگويد و خود از متفرعات نظامهاي نخستين به شمار ميرود. از اينجاست كه نظامهاي نهادي دومين عموميت و ضرورت جهاني ندارند. در عصر حاضر نظامهاي اخلاقي، تربيتي، هنري و تفريحي از اين جملهاند. در گذشته نظام نهادي اخلاقي به صورتي مستقل وجود نداشت، بلكه نهادهاي اخلاقي ضميمه نظام نهادي ديني و نظام نهادي خانوادگي بودند. همچنين در عصرهاي پيشين نظامي مختص نهادهاي تربيتي، هنري يا تفريحي در ميان نبود، بلكه نهادهاي تربيتي، هنري و تفريحي جزء نظام نهادي خانواده و نهاد ديني و نظام اقتصادي محسوب ميشدند (آلبرن و نيكوف، 1380).
دكتر محسني (1362) در كتاب جامعهشناسي عمومي مينويسد: «نهادهاي اجتماعي را از نقطه نظرهاي بسيار متفاوتي ميتوان تقسيم كرد، لكن معروفترين روش طبقهبندي، طبقهبندي آنها بر اساس كاركرد يا نوع پاسخگويي به نيازمنديهاي اجتماعي است كه به شش طبقه تقسيم ميشوند»:
1ـ نهاد خانوادگي:
نظامي است كه به تنظيم، ثابت و استاندارد كردن روابط جنسي و توليد مثل ميپردازد. رايجترين صورت آن اتحاد زن و مرد با فرزندان در داخل يك خانوار است. اين نهاد اصلي يك سري نهادهاي فرعي مانند ازدواج، نگهداري فرزندان و روابط خانوادگي را شامل ميشود.
2ـ نهاد آموزش و پرورش:
اين نهاد اساسا روند منظم اجتماعي شدن است كه به نحو غير رسمي در خانه و در محيط كلي فرهنگي انجام ميپذيرد. صورت رسمي آن در سازمان پيچيده آموزشي انجام ميشود كه از طرف جامعه به وجود آمده است. نهادهاي فرعي در قالب اين نهاد اصلي مسائلي مانند امتحان، درجات تحصيلي، ديپلمها، كار در منزل و موارد ديگر را شامل ميشود.
3ـ نهاد اقتصادي:
صورت منسجم مدلهايي است كه از طريق آنها مواد و خدمات توليد ميشود. اين نهاد اساسا مسائلي مانند توليد، توزيع، مبادله و مصرف مواد را شامل ميشود. نهادهاي فرعي آن عبارتند از اعتبار، بانك، تبليغ و بازار.
4ـ نهاد سياسي:
نهاد سياسي كاركردش در درجه اول ارضاء نياز در اداره مملكتي و حفظ نظم عمومي در جامعه است. اين نهاد داراي نهادهاي فرعي بسيار است كه بعضي از آنها عبارتند از: نظام قانونگذاري روابط سياسي و احزاب و....
5ـ نهاد مذهبي:
نقش اساسياش ارضاء يك نيازمندي اجتماعي مهم انسان، يعني در رابطه بودن با خداست. چهره اين نهاد در اعتقادات و انجام مراسم مذهبي كه افراد آنها را مراعات ميكنند ديده ميشود. مذهب هميشه داراي اخلاق و الگوهاي خاصي است كه رفتارها را خوب و بد ميكند. برخي از نهادهاي فرعي آن عبارتند از روشهاي انجام مراسم مذهبي، قرباني كردن و نذر.
6ـ نهاد تفريحي:
اين نهاد پاسخگويي به نيازمندي انسان در مورد استراحت و آسايش جسمي و رواني است. نهادهاي فرعي آن مواردي مثل بازيها، ورزشها، رقصها، نقاشيها و تئاتر را شامل ميگردد.
هر نهادي متشكل از تعدادي نقشهاي اجتماعي است به منظور تامين نيازهاي انساني. در همين خصوص و در مورد ارتباط ارزش با نهادهاي اجتماعي بايد اين مطلب را در نظر داشت كه علاوه بر اينكه نهادهاي اجتماعي از طريق نقشها و هنجارهاي اجتماعي با ارزشهاي اجتماعي ارتباط پيدا ميكند،اما نكته بسيار مهم و اساسي درك ارتباط ميان اين دو اين است كه بقاء، رشد، گسترش و تعميق ارزشها در گرو راه يافتن يا نفوذ آنها در نهادهاي اجتماعي است. يك موضوع هنگامي به عنوان ارزش اجتماعي تحكيم مييابد كه در ساختارهاي مختلف جامعه نفوذ كرده و در چگونگي آنها موثر باشند. مثلا آزادي هنگامي در جامعه ارزش اجتماعي محسوب ميشود كه بتوان آن را در ساختار نهادهاي اجتماعي مختلف جامعه مشاهده كرد. اين امر را اصطلاحا "نهادينه شدن ارزشها" گويند.
تامين ارزشها از طريق نهادها صورت ميگيرد و در هر جامعه نهادهاي معيني براي اشاعه و تامين ارزشهاي بخصوص وجود دارد. مثلا ارزش تقوي از ارزشهاي اصلي هر جامعه بوده؛ نهادهاي مختلف اجتماعي، از جمله فعاليتها و تعاليم ديني، مساجد، مفاهيم عرفاني و اخلاقي كه در فرهنگ و نهادهاي وابسته به آن وجود دارد، همه به كار تعيين ضوابط «تقوي» و توجيه و ترويج اين ضوابط مشغولند (صانعي،1347).
همچنين «دانش» ارزشي است كه از طريق وسايل ارتباط عمومي مانند كتاب، مطبوعات، راديو، تلويزيون و سينما گسترده ميشود و مهمترين نهادي كه مستقيما به اشاعه اين ارزش مشغول است نظام تعليم و تربيتي و آموزشگاههاي مختلف يك كشور است.
ادامه دارد...
تدوين: مختار نائيجي
دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعي سرويس مسائل راهبردي ايران
نظرات