اشاره:
آن چه كه در پي ميآيد حاصل پژوهشي است كه توسط دكتر محمد جعفر جوادي در كميتهي مولفههاي اصلي آموزش و پرورش طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش انجام گرفته است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران به دنبال بررسي موضوع تحول و نوسازي نظام آموزشي کشور، جهت تسهيل دسترسي خبرنگاران و سياستپژوهان حوزهي آموزش و پرورش خلاصه اين پژوهش را منتشر ميكند.
*********
بررسي وضع مطلوب و موجود عملكرد يادگيري
در نظام آموزش بزرگسالان
مقدمه:
آموزش بزرگسالان به معناي عام خود، همواره وجود داشته و انسانها در طول تاريخ از تجارب يكديگر درسها آموخته و اين دانش و آگاهي را از نسلي به نسل ديگر انتقال دادهاند. با اين وصف، آموزش بزرگسالان از قرن هجده به عنوان نوعي خاص از آموزش مطرح گرديد و در قرن نوزدهم و بيستم، به صورت بخشي مشخص و جداگانه از آموزش و پرورش رسمي توسعه يافت. بدون ترديد، آموزش بزرگسالان با سوادآموزي آغاز شد، اما به تدريج تغييراتي اساسي در مفاهيم، روشها، ايدئولوژي و محتواي آن ايجاد گرديد.
امروزه، آموزش بزرگسالان وظايف جديدي بر عهده گرفته است كه شايد مهمترين آن، آماده كردن افراد بزرگسال براي دستيابي به يك حرفه و يا به روزكردن دانشي است كه به تبع تغييرات گستردهي اجتماعي و اقتصادي، ضرورت و اهميت خود را از دست داده است (مشايخ، 1373).
در اهميت آموزش بزرگسالان همين بس، كه در فاصلهي سالهاي 1998- 1949، پنج كنفرانس بينالمللي در اين زمينه برپا گرديد و در هر يك از آنها تلاش شد تا با توجه به شرايط اجتماعي و اقتصادي جهاني و مسائل و مشكلات پيشآمده براي كشورهاي عضو، خط و خطوط جديدي به آموزش بزرگسالان داده شود.
در نتيجهي اين تحولات، تغييرات گستردهاي در اين نوع آموزشها بهوجود آمد؛ چنانچه، آموزش بزرگسالان در بعضي از كشورها، مانند سوئيس، آفريقاي جنوبي و نيجريه، فقط به عهدهي دولت يا وزارت آموزش و پرورش سپرده شده است، حال آنكه در تعداد ديگري از كشورها، تصميمات اصلي و سياستگزاريهاي كلي اين آموزش به عهدهي دولت و در ساير موارد، تمامي تصميمات به مقامات محلي واگذار شده است.
گاهي اوقات نيز سازمانهاي غيردولتي، تجاري يا صنعتي به انجام اين كار ترغيب شدهاند. با اين وصف، با توجه به تفاوت در ميزان صنعتي شدن كشورها از يكديگر و نيز مسائل و مشكلات متفاوت بزرگسالان در اين كشورها، هيچ برنامهي مشخصي براي همهي بزرگسالان وجود ندارد و هر كشوري، بسته به ويژگيهاي خاص خود، برنامهي مشخصي را براي بزرگسالان در نظر ميگيرد.
چنانچه، تأكيد آموزش بزرگسالان در كشورهاي پيشرفته، عملياتي كردن يادگيري مداوم و حركت در جهت جامعهي دانايي محور، همراه با كاربرد فنآوري اطلاعات و ارتباطات مورد نظر است و موضوعات جديدي مانند آموزش زيست محيطي، جمعيت، همزيستي مسالمتآميز با ديگران و موارد مشابه مورد نظر است؛ حال آنكه در كشورهاي در حال توسعه، آموزش بزرگسالان عمدتاً به سوادآموزي جوانان و بزرگسالان (بهخصوص زنان) اختصاص دارد و در مجموع، ابزاري است براي افزايش آگاهي و ايجاد تغييرات اجتماعي و سياسي در آنها.
به هر حال، آنچه سوادآموزي و آموزش بزرگسالان را بيش از ساير تغييرات، تحت تاثير قرار داده است، جهاني شدن و چالشهاي ناشي از آن بر انواع حوزههاي سياسي، اقتصادي، تجاري، فرهنگي و بهخصوص آموزشي است.
بدون ترديد، جهانيشدن، پديدهاي است چند بعدي و تغييرات ناشي از آن، حوزههاي سياست، فرهنگ، اقتصاد و بهخصوص تعليم و تربيت را در برميگيرد. بنابراين، تجديد نظري كلي و همهجانبه در آموزش و پرورش يك ضرورت است؛ در غير اينصورت، اين نهاد به تدريج از ايفاي وظايف و كاركردهاي خود عاجز شده و به دليل عدم پاسخگويي به نيازها و خواستههاي زمان، كارآمدي و تأثيرگذاري خود را از دست ميدهد. همچنين، جهانيشدن، چالشهاي جديدي را نيز در برابر كشورها و بهخصوص كشورهاي در حال توسعه قرار داده است، كه لازم است براي مقابله با آنها، تمهيدات جديدي طراحي شود. از جملهي اين چالشها، حاشيهنشيني يا حذف افراد بيسواد يا كمسواد از فعاليتهاي اجتماعي و اقتصادي و تبديل آنها به انسانهايي غيرمولد و فقير، افزايش بيرويهي جمعيت، تخريب محيط زيست، شيوع و گسترش بيماريهاي همهگير مانند ايدز و اعتياد و نيز رشد فزايندهي فقر بين كشورهاي شمال و جنوب و در درون هر يك از اين كشورها را ميتوان نام برد.
بدون ترديد، اكثر مشكلات مطرح شده در بالا، گريبانگير كشورهاي در حال توسعه و يا توسعه نيافته، شده و بهخصوص بزرگسالان بيسواد و كمسواد اين كشورها هستند كه مجبورند مشكلات را تحمل كنند و به تدريج و با افزوده شدن بر تعداد آنها به صورت مانع بزرگي براي توسعهي پايدار جامعه خود درآيند.
با توجه به نكات مطرح شده، به نظر ميرسد آموزش، تنها ابزاري است كه به كمك آن ميتوان با چالشهاي ناشي از جهاني شدن مقابله كرد و مانع آن شد كه بخش عمدهاي از نيروي بزرگسال جامعه به صورت عامل مزاحمي براي توسعهي جامعه درآيد. اين مهم به شرطي امكانپذير است كه آموزش بزرگسالان و بهخصوص، بخشي از اين آموزش كه با افراد بيسواد و كمسواد سروكار دارد، بتواند پيامدهاي ناشي از جهاني شدن در آموزش را از قبل پيشبيني كرده و در صدد پاسخگويي به آنها برآيد.
بعضي از اين پيامدها عبارتند از:
- پديداري جامعهي در حال يادگيري
- تغيير ماهيت كار در جامعه و نياز به رشد مهارتهاي جديد
- توانايي استفاده از فنآوريهاي جديد
- تربيت شهرونداني فعال و داراي صلاحيتهاي لازم براي زندگي در قرن بيست و يكم.
از اينرو امروزه، آموزش بزرگسالان، هم به عنوان حق اساسي هر انسان و هم كليد موفقيت وي در زندگي شناخته شده است. بهعلاوه، اين آموزشها به عنوان گامي اساسي در جهت «توسعهي پايدار انسان» در هر جامعه تلقي ميشوند. به اين دليل، آموزش بزرگسالان موظف است تا به منظور پاسخگويي به چالشهاي قرن بيست و يكم، به ايجاد تنوع در محتوا، شيوههاي سوادآموزي و ساختار آموزشي خود پرداخته و اهداف خود را نيز بسته به موقعيت، متفاوت كرده و از طريق انواع سازمانها و تشكلهاي مردمي به اجرا درآورد.
فعاليتهاي سوادآموزي و آموزش بزرگسالان در ايران نيز از سابقهاي طولاني برخوردار است و آغاز آن به زماني باز ميگردد كه نظامنامهي «تعليمات اكابر» در سال 1315 به تصويب هيات وزيران آن دوره رسيد. اين فعاليتها تا سال 1357 و پيروزي انقلاب اسلامي، اشكال گوناگوني به خود گرفت و سازمانهاي مختلفي را تجربه كرد. چنانچه «تعليمات اساسي»، «آموزش سالمندان»، « آموزش بزرگسالان»، « پيكار با بيسوادي» و «سوادآموزي حرفهاي» (تابعي)، از جمله اشكال سوادآموزي در خلال اين سالها بودند. متأسفانه، در پايان اين دورهي چهل ساله و عليرغم تلاشهاي انجام شده، بيش از نيمي از جمعيت كشور همچنان در بيسوادي به سر ميبردند.
از ميان علل عدم موفقيت آموزش بزرگسالان در اين سالها وعدم موفقيت نظام گذشته در امر سوادآموزي، بيتوجهي به انگيزهها و نيازهاي مردم؛ تمركز اكثر فعاليتهاي سوادآموزي در مناطق شهري؛ فساد اداري؛ توجه به ابعاد نمايشي سوادآموزي و بيتوجهي به آداب و رسوم، سنتها و اعتقادات مردم بوده است.
با پيروزي انقلاب و با فرمان بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي ايران، نهضت سوادآموزي در سال 1358 بهطور رسمي فعاليتهاي خود را آغاز و افراد بيسواد و كمسواد 10 سال به بالا را بهعنوان هدف مورد نظر خود انتخاب كرد. تلاشهاي اين سازمان طي اين سالها و با اجراي طرحهاي مختلف به اخذ چهار جايزهي بينالمللي از يونسكو، كاهش بيسوادي به كمتر از 15 درصد، كاهش نابرابريهاي جنسيتي به كمتر از 7 درصد و كاهش نابرابريهاي منطقهاي به كمتر از سيزده درصد منجر شده است (سند ملي برنامهي آموزش براي همه، 1373).
در عين حال، وجود تنگناهايي چون محدوديت منابع، ساختار اجرائي فاقد انعطاف، پراكندگي بيسوادان، پايين بودن كيفيت فضاها و تجهيزات آموزشي، ناتواني در تثبيت سواد، عدم اصلاح فرايند ياددهي – يادگيري و بيتوجهي به كاربردي كردن سواد، موجب شد كه نهضت سوادآموزي به ريشهكني بيسوادي موفق نشود و جامعهي ايراني كماكان از وجود تعداد زياد افراد بيسواد و كمسواد (مجموعاً 23 ميليون) در رنج باشد (همان منبع). بخش عمدهاي از اين افراد را زنان روستايي و جوانان تشكيل ميدهند و در صورت عدم جذب آنها به فرايند جهاني شدن و توسعهي كشور، مشكلات جديدي را براي كشور موجب خواهند شد. بهعلاوه، بيسواديهاي جديدي نيز به تبع جهانيشدن پيش آمده است كه تا به حال هيچگونه برنامهريزي مشخصي براي آنها تدارك نشده است، مانند بيسواديهاي فني و رايانهاي.
از اينرو، در اين مطالعه، تلاش خواهد شد تا با شناسايي نقاط قوت و ضعف و نيز فرصتها و تهديدهاي نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان و نيز مشخص كردن چالشهاي پيش روي اين نظام، شرايط براي ارائهي چشماندازهاي آموزش بزرگسالان و ارائهي راهبردهاي لازم فراهم گردد. بدينترتيب، خطوط كلي اين آموزشها براي بيست سال آينده فراهم آمده و شرايط براي چهار برنامهي پنجساله براي اين آموزشها امكانپذير ميگردد.
اهداف تحقيق:
هدف كلي اين پژوهش، بررسي و تحليل وضعيت سوادآموزي و آموزش بزرگسالان با توجه به عملكرد يادگيري و تبيين آن با در نظر گرفتن محيط يادگيري در دو بعد كمي و كيفي است.
اهداف خاص:
اين اهداف عبارتند از:
1- بررسي كمي و كيفي وضع مطلوب سوادآموزي و آموزش بزرگسالان با توجه به عملكرد يادگيري، دروندادها و فرايندهاي آموزشي.
2- بررسي كمي و كيفي وضع موجود سوادآموزي و آموزش بزرگسالان با توجه به عملكرد يادگيري، دروندادها و فرايندهاي آموزشي.
3- مشخص كردن نقاط قوت و ضعف سوادآموزي و آموزش بزرگسالان با توجه به مؤلفههاي پنجگانهي اصلي .
4- مشخص كردن فرصتها و تهديدهاي سوادآموزي و آموزش بزرگسالان با توجه به مؤلفههاي پنجگانهي اصلي.
5- مشخص كردن چالشها، چشماندازها و راهبردهاي نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان.
سؤالات پژوهش:
1- وضع مطلوب نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان از نظر عملكرد يادگيري و با توجه به محيط يادگيري چيست؟
2- وضع موجود نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان از نظر عملكرد يادگيري و با توجه به محيط يادگيري چيست؟
3- نقاط قوت و ضعف نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان كدامند؟
4- فرصتها و تهديدهاي نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان كدامند؟
5- تبيين نقاط قوت و ضعف با توجه به مؤلفههاي پنجگانه چگونه است؟
6- تبيين فرصتها و تهديدها با توجه به مؤلفههاي پنجگانه چگونه است؟
7- چالشها، چشماندازها و راهبردهاي نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان كدام است؟
روششناسي تحقيق:
اين پژوهش از جمله مطالعات تحليلي است كه در آن به منظور پاسخگويي به سؤالات پژوهشي بالا، تلاش شده است تا عمدهترين تحقيقات قبلي مرتبط با اين موضوع – اعم از داخلي و خارجي – با ديدي انتقادي و تحليلي مورد بررسي قرار گيرد. اسناد مورد مطالعه، شامل اسناد و مدارك قانوني، پژوهشهاي انجام گرفتهي داخلي، منطقهاي و بينالمللي، بيانيهها و اظهار نظرهاي كارشناسان سازمانهاي بينالمللي مرتبط، نظير يونسكو، يونيسف، بانك جهاني و غيره و نيز مطالعهي مباني نظري و نظريهپردازيهاي صاحبنظران در سوادآموزي و آموزش بزرگسالان است. به علاوه، در مواجهه با فقدان يا كمبود منابع قابل اطمينان، در هر يك از حوزه هاي موردنظر، از جمعبندي نظرات كارشناسان و متخصصان نيز استفاده شده است. فراتحليل پژوهشهاي انجام شده و نقد نتايج بهدست آمده و تركيب آنها در قالبي جديد نيز از ديگر تلاشهايي است كه در اين پژوهش صورت گرفته و اميد اين است كه مطالعهي حاضر بتواند نگاه دقيقتر و همهجانبهتري به مسألهي سوادآموزي و آموزش بزرگسالان داشته باشد.
چارچوب نظري تحقيق:
بدون ترديد، « يادگيري» و « يادگيرنده» در مركز مطالعات تربيتي قرار داشته و تلاشي گسترده در جهت سوق فراگير به جانب يادگيري «مداوم» و «كيفي» در سطح جهان در جريان است. همچنين، لازمهي آگاهي از اين يادگيري، استفاده از نظريههاي منطبق با عصر اطلاعات و ارتباطات و دستيابي به آموزش «كيفي» است. از اينرو، در انجام اين پژوهش، از تفكر راهبردي و رويكرد سيستمي استفاده شده است.
در رويكرد سيستمي، بررسي نظام آموزشي در قالب دو مؤلفهي اصلي، يعني « عملكرد يادگيري» و « محيط يادگيري» و با توجه به انواع سوادها صورت ميگيرد. از اينرو، در اين تحقيق تلاش شده است تا در درجهي اول، عملكرد يادگيري، به عنوان محصول، برونداد يا پيامد آموزشي مورد توجه قرار گيرد. سپس، اين عملكرد به عنوان وضع موجود، با وضع مطلوب عملكرد يادگيري مقايسه شده و نتايج حاصل از آن به عنوان نقاط قوت و ضعف نظام آموزش بزرگسالان مطرح گردد.
در مرحلهي دوم، مسألهي تبيين نقاط قوت و ضعف با توجه به محيط يادگيري مورد توجه قرار گرفته و تلاش شده است تا محيط يادگيري نيز در قالب دروندادها و فرايندهاي يادگيري يا پنج مؤلفهي اصلي نظام آموزش و پرورش، به عنوان علت (علل) آن نقاط قوت و ضعف مورد بررسي قرار گيرد.
به اين ترتيب، در پايان پژوهش، نه تنها نقاط قوت و ضعف نظام سوادآموزي و آموزش بزرگسالان، بلكه دلايل و توجيهات اين نقاط قوت و ضعف نيز مشخص گرديده و شرايط براي مشخص كردن چالشها، چشماندازها و راهبردها فراهم ميشود. در شكل شماره 1( پيوست به انتهاي پيام)، بازنمايي نظام آموزش كشور با تفكر سيستمي و راهبردي آورده شده است. با اين وصف، فراموش نبايد كرد كه اين پژوهش عمدتاً متوجه نقاط قوت و ضعف درون نظام آموزش و پرورش است و پيگيري عملكرد فرد در جامعه (پيامدها) را مورد بررسي قرار نداده است.
نتيجهگيري و بحث:
همانطور كه در فصل اوّل (واقع در فصل اول متن كامل پژوهش) و در بخش «روششناسي» گفته شد، تعيين نقاط قوت و ضعف آموزش بزرگسالان، از مقايسهي وضع مطلوب اين آموزشها با وضع موجود آن حاصل گرديد و سپس اين نقاط قوت و ضعف، با توجه به مؤلفههاي پنجگانه يا خرده نظامها (شامل مديريت و راهبري، تربيت معلم و تأمين نيروي انساني، تأمين منابع مالي و مادّي، برنامهريزي درسي و فناوري آموزشي و تحقيق و توسعه) تحليل و تبيين گرديد. همچنين، در جريان مرتبط كردن نقاط قوت و ضعفها به مؤلفههاي پنجگانه، مشخص شد كه بيشترين نقاط ضعف به دست آمده، متعلق به نظام برنامهريزي درسي و سپس به نظام مديريت و راهبري است. بدون ترديد، نقاط قوت سازمان نهضت سوادآموزي ميتواند به تمام مؤلفهها مربوط باشد و به نظر ميرسد طرح آنها در آغاز بحث، منطقي خواهد بود.
از اينرو، عمدهترين نقاط مثبت سازمان نهضت سوادآموزي به شرح زير است:
- توجه سازمان نهضت سوادآموزي به اشكال جديد آموزش بزرگسالان و تلاش در جهت توسعهي آنها، مانند ايجاد مراكز يادگيري محلي، تشكيل گروههاي پيگير، خدمات مكاتبهاي و غيره.
- دستيابي به موفقيتها و افتخارات بينالمللي در چند نوبت، كه ناشي از تعامل دائم با تشكيلات بينالمللي مرتبط و نيز تلاشهاي كاركنان و آموزشياران آن است.
- توجه جديد به ابعاد كاربردي سوادآموزي و پذيرش ضرورت انجام اصلاحات در فرايند ياددهي – يادگيري، مانند ارزشيابي توصيفي از سوادآموزان.
- تصويب و اجراي «طرح تجميع»، كه ميتواند امكان استفاده از نيروهاي توانمند آموزش و پرورش را در انواع طرحهاي نهضت سوادآموزي فراهم آورد.
- مشاركت در برگزاري همايشها و كارگاههاي نظري و عملي ملي، منطقهاي و بينالمللي جهت ارتقاي توانمنديهاي كاركنان و آموزشياران (متأسفانه در چند سال اخير، كوتاهيهايي در اين روند ديده ميشود).
- اقدام در جهت عدم تمركز در فعاليتها به خصوص در تهيه و توليد مواد و مطالب آموزشي.
– استفاده از انواع فضاها براي توسعهي امر سوادآموزي و مراحل بعد آن.
- مرتبط كردن اين آموزشها با باورها و اعتقادات ديني مردم و استفاده از اين باورها در پيشبرد امر آموزش سوادآموزي.
- وجود حمايتهاي قانوني بسيار گسترده از آموزش بزرگسالان در قانون اساسي، مصوبات مجلس، اهداف كلي آموزش و پرورش و سند چشمانداز بيست ساله.
- وجود حمايتهاي بينالمللي از برنامهي سوادآموزي و آموزش بزرگسالان و امكان استفاده از رهنمودهاي اين سازمانها در سياستگذاريها.
در تقابل با نكات مثبت ذكر شده، موارد متعددي از نارساييها و ضعفهاي آموزشي بزرگسالان مطرح شده است كه ميتوان كليهي آنها را در چند طبقهبندي كلي عنوان كرد. يكي از اين طبقهبنديها، توجه به «عملكرد سوادآموز» است. با نگاهي به دادههاي به دست آمده، كه عمدتاً از تحقيقات داخلي استخراج شده است، ميتوان به افت تحصيلي بسيار بالا و ترك كلاسها توسط سوادآموزان اشاره كرد. به استناد اين ارقام، اين افت و ترك تحصيل، گاهي تا حدود 40درصد سوادآموزان را شامل ميشود. بازگشت سريع سوادآموزان به بيسوادي، كه معمولاً پس از دو سال صورت ميگيرد، نيز مشكل مضاعفي است كه بايد در اين طبقهبندي مورد توجه قرار گيرد. نكتهي سوم مرتبط با عملكرد سوادآموزان، ناتواني آنها در به كارگيري دانش و مهارتهاي سواد در فعاليتهاي كاربردي و روزمره است.
جمعبندي سه نكتهي ذكر شده در بالا، نشان دهندهي ضعف مشخص نهضت سوادآموزي در ايجاد صلاحيتها و مهارتهاي لازم در سوادآموزان است. به عبارت ديگر، اگر مهارتها و صلاحيتهاي مورد انتظار، پاسخگوي نيازها و خواستههاي روزمرهي سوادآموزان نباشد و آنها نتوانند از اين تواناييها در جهت حل بهتر مسائل زندگي و دستيابي به زندگي مناسبتر، استفاده كنند، طبيعي است كه با غيبت بيش از حد از كلاسها، ترك آنها براي هميشه و افت تحصيلي بالا روبهرو خواهيم شد.
به هر حال، از مرور دادههاي به دست آمده از تحقيقات داخلي ميتوان گفت كه سه عامل عمده در ايجاد اين افت تأثير گذارند:
- مسائل و مشكلات ناشي از خانوادهي سوادآموز، شامل تعدد فرزندان اشتغال به خانهداري، بيسوادي ساير اعضاي خانواده، تمسخر يا مخالفت خانواده با حضور سوادآموز در كلاس، مشكلات مالي، گرفتاريهاي شغلي و خستگي ناشي از ساعات زياد كار.
- عامل تأثيرگذار ديگر، خصوصيات فردي اين افراد است. از جملهي اين خصوصيات ميتوان از عامل سن، كمي وقت براي مطالعه، مشكلات مالي، دوري كلاس از محل سكونت، غيبتهاي مكرر، فقدان يا كمي انگيزه، داشتن تأهل، احساس خجالت از حضور در كلاس، عدم سودمندي سواد براي شغل فرد، احساس ناتواني براي يادگيري، ترس از امتحان و نتايج آن، زمان نامناسب برگزاري كلاس و مهاجرتهاي فصلي نام برد.
- سوّمين دسته از عوامل، ناشي از آموزش بوده و شامل نامناسب بودن كتابهاي درسي، بيتجربگي آموزشياران، روشهاي تدريس نامناسب، فقدان انعطاف در برنامههاي درسي و امتحانات، مشكلات مالي و اجرائي آموزشياران، فقدان امنيت شغلي، عدم انطباق برنامههاي درسي با نيازها و شرايط واقعي سوادآموزان، ناتواني سازمان در تغيير توجه از تدريس به يادگيري، وجود شكاف گسترده بين يادگيري نظري و كاربرد عملي آنها، متنوع نبودن برنامههاي درسي با توجه به نيازهاي متفاوت سوادآموزان و غيره است.
به اين ترتيب، با توجه به اينكه، دستكاري دو متغير اوّل (خانواده و ويژگيهاي فردي) دشوار بوده و گاهي از دسترس سازمان نهضت سوادآموزي نيز خارج است، بيشترين تغييرات و اصلاحات مورد نياز بايد در بخش سوّم و در قسمت برنامهريزي درسي صورت گيرد تا بتوان آموزش مناسب و پاسخگوي شرايط حاضر را براي سوادآموزان تدارك ديد.
طبقهبندي دوّم از نقاط ضعف آموزش بزرگسالان به مسائل و مشكلات موجود در خرده نظام «مديريت و راهبري» مربوط است. بدون ترديد، بزرگترين نقطه ضعف موجود در اين طبقهبندي، وجود تشكيلات متمركز و ديوان سالاري است كه فاقد انعطافپذيري لازم جهت پاسخگويي به نيازهاي متفاوت و گوناگون نيازهاي سوادآموزان است.
تمركز بيش از حد در تصميمگيري، امكان مشاركت نهادهاي مدني و سازمانهاي غيردولتي را كاهش داده و بيتوجهي به نيازهاي محلي و منطقهاي را موجب شده است. جذب نشدن تعداد بيشتري از بزرگسالان به اين كلاسها نيز به دليل كمتوجهي يا بيتوجهي به نيازهاي محلي و عدم انطباق فعاليتهاي آموزشي با اين نيازها است.
امروزه به استناد سوابق موجود در مسألهي عدم تمركز، ميتوان تأييد كرد كه اعمال اين سياست در آموزش بزرگسالان ميتواند به بهبودهاي چشمگيري در اين آموزشها منجر شود. چنانچه، مشاركت همگاني، توجه بيشتر به علايق محلي، حضور فعالتر سوادآموزان در اين كلاسها و انطباق بيشتر برنامهها با نيازها و علايق بزرگسالان و نيز افت كمتر، در گرو سياست عدم تمركز خواهد بود.
به همين دليل، مديريت متمركز اين سازمان در حال حاضر، از نقاط ضعفي چون بيتوجهي به ضرورت يكپارچه كردن آموزش بزرگسالان در سياستگذاري كلي توسعهي منابع انساني، مديريت غيرمشاركتي و سلسله مراتبي، توسعه كمّي همراه با فراز و نشيبهاي بسيار، نظارت غيرمستمر و مقطعي به جاي راهنمايي، فقدان توانايي در برقراري ارتباطات سازماني تأثيرگذار بين آموزشهاي نهضت با ساير سازمانهاي دولتي و انجمنهاي غيردولتي را در كارنامهي خود دارد.
در طبقهبندي ديگر از نقاط ضعف آموزش بزرگسالان، مسالهي «تربيت معلم و نيروي انساني لازم» براي سازمان قرار دارد. مسالهي معلم و صلاحيتهاي وي از اهميت ويژهاي برخوردار است و در واقع، اين مساله، بزرگترين چالشي است كه اين سازمان با آن روبهرو است. به استناد تحقيقات انجام شده در نهضت سوادآموزي، در طول چند سال گذشته، اين آموزشياران داراي مشكلاتي چون حقوق كم، دشواري اياب و ذهاب، زندگي در شرايط بهداشتي نامناسب، تجربهي كم، دو شغله بودن، عدم احساس امنيت به دليل شرايط ناپايدار شغلي و مواردي از اين نوع بوده و به دليل دريافت آموزشهاي ناكافي و غيرمرتبط در دورهي تربيت معلم و در كارآموزيها، نميتوانند تأثيرگذاري چنداني بر فرايند آموزش داشته باشند. در واقع، يكي از دلايل اصلي افت يا ترك كلاسهاي سوادآموزي، بيتجربگي و فقدان مهارتهاي آموزشي آموزشياران اين سازمان است.
از سوي ديگر، آموزش آموزشياران، هم شامل جنبههاي مختلفي از مهارتها، دانش و نگرشهاي فرد مربي يا معلم است و هم شامل موضوعاتي است كه در ارتباط با ابعاد اجتماعي و اقتصادي است و به طور مستقيم به زندگي بزرگسال مرتبط و بر آن تأثيرگذار است.
به طور كلي، ميتوان گفت اصول مورد تأكيد در آموزش بزرگسالان، كاملاً از آموزشهاي رسمي، متفاوت و شامل موارد زير است:
- تعامل دو طرف آموزش، كاملاً برابر و به دور از هر گونه اجبار
- مشاركت فعال بزرگسال در كليهي مراحل آموزش
- فضاي آزاد و متكي بر تبادل نظر در كلاس
- تأكيد بر يادگيري به جاي تدريس
- تأكيد بر يكپارچگي نظر و عمل و داشتن ديد كاربردي در طرح موضوعات
- داشتن جهتگيري مساله – مدار، تجربه – مدار و مبتني بر ارزشيابي از خود
همچنين، با توجه به تغييرات سريع در كليهي ابعاد زندگي و ضرورت انطباق آموزشي بزرگسالان با اين تغييرات، برنامههاي طولاني مدت تربيت معلم براي اين آموزشياران تقريباً منتفي است و انعطافپذيري در اين برنامهها بايد در اولويت قرار گيرد. بديهي است تداوم اين آموزشها و تكميل آنها در مراحل بعد در آموزشهاي ضمن خدمت مورد توجه قرار خواهد گرفت.
مسالهي « منابع مالي و مادي» و نقاط ضعف موجود در اين زمينه، چهارمين اولويت را به خود اختصاص داده و به نظر مي رسد كه محدوديت اين منابع نيز، مشكلات فراواني را براي اين آموزشها فراهم آورده است. چنانچه، يكي از دلايل بيانگيزگي آموزشياران و راهنمايان تعليماتي، وضعيت نامساعد اقتصادي اين نيروها است. همچنين، كيفيت پايين فضاهاي آموزشي و اجبار به استفاده از فضاهاي موجود براي آموزش نيز به عنوان نقطه ضعف اين آموزشها گزارش شده است.
اگر چه در مورد وضعيت مالي نهضت سوادآموزي و تأثيرات آن بر برنامههاي اين سازمان، پژوهشي صورت نگرفته و يا تعداد بسيار كمي پژوهش انجام شده است، به سادگي ميتوان دريافت كه مسائل مالي و مادي سازمان نهضت سوادآموزي از مسائل آموزش و پرورش رسمي در اين زمينه متفاوت نيست و مشكلات مالي حاضر وزارتخانه، عيناً و در سطحي كوچكتر، شامل اين سازمان نيز ميشود. به عبارت ديگر، محدوديت منابع دولتي براي تأمين هزينههاي اين آموزش، محدوديتهاي قانوني در تأمين هزينههاي آموزشي از سوي خانوادهها و افراد، نبود الگوي مناسب جهت تعيين سهم هر يك از بخشهاي آموزشي و پشتيباني، و پايين بودن بهرهوري از منابع، عيناً در سازمان نهضت نيز قابل مشاهده است.
بدون ترديد، هرگونه جابهجايي در اهداف سازمان و حركت آن در جهت اصلاحات، به نيازهاي مالي و اقتصادي متفاوتي منجر ميشود و به عبارت بهتر، هر گونه بهبود كيفي در امر سوادآموزي، مستلزم دستيابي به امكانات مالي جديدي است كه به نظر نميرسد وزارتخانه آماده و پذيراي آن باشد. به خصوص اينكه، هرگونه تغيير و افزايش در درصد درآمد ناخالص ملي در اين زمينه با مخالفتهاي ساير بخشها روبهرو خواهد شد. بنابراين، راهحلي كه به نظر ميرسد ميتواند بخشي از اين مشكل را برطرف كند، جذب سرمايههاي بخش خصوصي به آموزش و جلوگيري از فشار بر بودجه ملي در اين مورد است. اين سرمايهها را ميتوان از منابع متعددي چون كمكهاي مردمي، پرداخت بخشي از هزينهها توسط فراگيران يا والدين آنها، تعهدات مسوولان محلي، كمك بخشهاي تجاري يا صنعتي كشور به آموزش، وقف و غيره تأمين كرد. با اين وصف، مديريت متمركز نهضت، هرگز به طور جدي به اين مهم توجه نكرده و مشاركت مردم در سوادآموزي را به نوعي، دخالت در كار خود تلقي كرده است. نگاه نهضت به اين مسأله، نقطهي مقابل بعضي از كشورهاي منطقه و توصيههاي سازمانهاي بينالمللي به اين امر است؛ چرا كه در اكثر كشورهاي جهان، با مشاركت و همراهي مردم با مسئولان سوادآموزي، گامهاي بزرگي در اين راه برداشته شده است. در عين حال، سازمان ميتواند از طريق سياستگذاري و نظارت بر اجرا، آموزش كيفي را براي بزرگسالان جامعهي خود فراهم نمايد. لازم به ذكر است كه آموزش بزرگسالان به دليل تعدد و گوناگوني نيازها، نميتواند داراي ساختار يكساني باشد و بايد كه در هر يك از بخشهاي جامعه، به شكل خاص خود اتفاق بيفتد.
آخرين اولويت عنوان شده در مورد نقاط ضعف آموزش بزرگسالان، به خرده نظام «تحقيق و توسعه» مربوط است. نقاط ضعف ذكر شده در اين مورد، شامل بيتوجهي سازمان نهضت سوادآموزي به پژوهشهاي بنيادي و كاربردي و به خصوص تحقيقاتي است كه به « پژوهشهاي عملي» شهرت دارد.
بيتوجهي به اهميت نياز سنجيهاي سالانه و عدم دستيابي به دادههاي لازم براي انطباق برنامهها با نيازها و خواستههاي سوادآموزان، از ديگر نقاط ضعف اين سازمان است. عدم انجام مطالعات تطبيقي در بافتهاي زيرمنطقهاي و منطقهاي به منظور استفاده از تجارب ديگران در امر آموزش نيز از جمله مواردي است كه مورد توجه نهضت قرار نگرفته است. به علاوه، در حالي كه حدود 240 تحقيق در طي دو دههي گذشته در اين سازمان انجام گرفته است، اولاً اكثر اين تحقيقات در حد مناطق يا شهرستانها است و تعداد تحقيقات سراسري حتي به ده مورد نميرسد. به علاوه، كيفيت بسيار پايين اكثر اين پژوهشها، فرصت چنداني براي شناسايي مسائل و مشكلات سازمان در ابعاد مختلف فراهم نكرده و نتوانسته است اطلاعات دقيق و منسجمي را در اختيار نهضت سوادآموزي براي تغيير و اصلاح برنامهها قرار دهد.
در حالي كه همگان بر اهميت تحقيق و بهكارگيري نتايج آن اذعان دارند و هرگونه توسعه در آموزش بزرگسالان را در گرو اين كار ميدانند، به نظر ميرسد كه سازمان نهضت سوادآموزي از همان موانعي رنج ميبرد كه ساير سازمانهاي دولتي در رنجند و گرفتار همان مشكلاتي است كه توسط دبيرخانهي شوراي پژوهشهاي علمي كشور در 7 مقوله به اين شرح طبقهبندي شده است:
- موانع مربوط به بهكارگيري نتايج تحقيق
- موانع مربوط به بودجه و امكانات لازم براي تحقيق
- موانع مربوط به قوانين و مقررات پژوهشي
- موانع مربوط به فضاي استاندارد علمي و پژوهشي
- موانع مربوط به محققان
- موانع مربوط به مديريت، سياستگذاري و نظام تحقيقاتي.
بنابراين، در مجموع، به نظر ميرسد سازمان نهضت سوادآموزي به يك بازنگري كلي و همه جانبه نياز دارد تا بتواند خود را با شرايط جديدي كه كاملاً از شروع كار نهضت متفاوت است، آماده كند. در انجام اين مهم، ضرورت تغييرات همه جانبه در كليه مفاهيم – از سواد گرفته تا مفهوم آموزش بزرگسالان – و نيز در اهداف، روشهاي انجام كار، ساختار، تربيت معلم و نيز ابعاد مالي و مادي مساله، كاملاً قابل توجيه است.
چالشهاي مقدماتي نهضت سوادآموزي:
1- ضرورت استفاده از فنآوريهاي اطلاعات و ارتباطات و ايجاد شبكههاي لازم در هر منطقه به خصوص مكانهاي پرت و غيرقابل دسترس به منظور از بين بردن نابرابريهاي آموزشي موجود.
بدون ترديد، لازمهي استفاده از اين فنآوريها، انجام فعاليتهاي ديگري مانند همكاري بين موسسات آموزش بزرگسالان، كتابخانه، موزه و تأسيسات مربوط به آموزش از راه دور و نيز بهبود كيفيت آموزش بزرگسالان و پذيرش تعداد هرچه بيشتري از آنها با هزينهاي به مراتب كمتر از قبل است.
2- در دسترس قرار دادن و به روز كردن مداوم مهارتهاي معلمان در كليهي سطوح به منظور بهبود كيفيت كار معلمان و تعهد آنها به اين امر.
به عبارت ديگر، برخلاف شكل سنتي آموزش، كه عمدتاً بر نيروي انساني متكي است، در اشكال جديد آموزش، شامل آموزش غيررسمي، آموزش از راه دور يا آموزش متناوب (در مدرسه و در محل كار)، ضرورت تغييراتي كلي در فرايند آموزشي، در صلاحيتها و مهارتهاي مورد نياز معلم و در ساير جوانب كار، كاملاً بديهي است.
3- چالش سوم آموزش بزرگسالان، تغيير در مفهوم سنتي « يادگيري» به عنوان فرايندي دشوار و ملالآور با تأكيد بر الگوي كمبود و نقصان فراگيران و نيز فرايندي فردي، به مفهوم نويني از يادگيري است، كه فرايندي است طبيعي، اجتماعي و فعال، كه در آن، فراگيران با چالش «توليد دانش» روبهرو هستند تا با توليد مجدد آن.
4- چالش ديگر نهضت سوادآموزي، از بين بردن شكافي است كه ميان يادگيري نظري و عملي وجود دارد. امروزه امكان تفكيك ميان فرايند يادگيري و كاربرد حرفهاي آن غيرممكن است. بنابراين، مؤسسات آموزشي به جاي فراهم كردن حداقل سواد و مهارت، بايد چند رشتهاي باشند و افراد را همزمان براي زندگي مدني، فرهنگي، اجتماعي و خانوادگي آماده كنند. لذا بايد آموزش بزرگسالان را به عنوان فرايندي دائمي و مادامالعمر ديد؛ آموزشي كه هدف آن صرفاً مقابله با بيكاري نيست، بلكه بايد به آن به عنوان راهحلي براي مهارتهاي لازم از دست رفته در جامعهي مبتني بر اقتصاد و فنآوري در حال تغيير سريع، نگاه كرد.
5- چالش ديگر نهضت سوادآموزي، توانمند كردن افرادي است كه از ساير اقشار جامعه آسيبپذيرتر و فقيرترند. اين اقشار عمدتاً در مناطق روستايي و عشايري كشور زندگي ميكنند و در تحقيقات متعدد به اين نكته اشاره كردهاند كه اشتغال بيش از حد به كار و فقر، مانع دستيابي آنها به اين كلاسها است. به عبارت ديگر، اين افراد به دليل امكانات محدود و شرايط نامناسب زندگي، از دستيابي به دانش و مهارتهاي لازم براي زندگي در قرن بيست و يكم محروم شدهاند.
6- سازمان نهضت سوادآموزي از يك نظام سنجش مناسب براي آموزش بزرگسالان برخوردار نيست و در بعضي از تحقيقات از زبان سوادآموزان به ترس آنها از امتحان و مردودي اشاره شده است. به نظر ميرسد آنچه در نهضت به عنوان ارزشيابي توصيفي آغاز شده، همراه با تجارت جهاني در اين امر، ميتواند راهگشاي اين مشكل براي سازمان باشد.
7- شايد مهمترين چالش در زيرنظام مالي و مادي، عدم مديريت اين منابع، توزيع نامناسب آن ميان سطوح آموزشي و فعاليتهاي پشتيباني و از همه مهمتر، فراهم آوردن امكان استفاده از ظرفيت مشاركتهاي مردمي و ورود بخش خصوصي به اين آموزشها است.
راهبردهاي پيشنهادي:
1- تعريف مجدد مفاهيم اساسي آموزش بزرگسالان، شامل سواد، سوادآموز، آموزشيار، محتوا، كلاس درس، فرايند ياددهي – يادگيري، مفهوم يادگيري و غيره.
2- ايجاد تحولات ساختاري در دو بعد كمي و كيفي:
در بعد كمي، تشكيلات متمركز و ديوانسالار به ساختاري غيرمتمركز و كوچك تبديل شده و بخشي از مسئوليتهاي آن به نهادهاي مردمي سپرده ميشود.
در بعد كيفي، تغيير در شكل و محتوا مورد توجه قرار ميگيرد و بر موضوعاتي چون تغيير در روشها، تربيت معلماني حرفهاي و علاقمند، مديريت كارآمد و تبديل فرايند ياد دادن به ياد گرفتن تأكيد ميشود.
3- توجه به صلاحيتها و مهارتهاي مورد انتظار در پايان آموزش بزرگسالان به جاي تغيير مرتب محتواهاي فعلي.
4- تنوعبخشي به روشهاي ارائهي مطالب به صورت حضوري، نيمه حضوري و از راه دور.
5- افزايش سطح تحصيلات و مهارتهاي كاركنان سازمان و توسعهي مهارتهاي حرفهاي و تخصصي آنها.
6- متناسبسازي محتواي آموزشي با توجه به مهارتهاي زندگي، علايق سوادآموزان و نيازهاي منطقهاي و محلي.
7- ايجاد و توسعهي مراكز يادگيري محلي با انواع كاركردهاي آموزشي، مهارتي و اطلاعرساني براي نوجوانان دختر، پسر و بزرگسالان.
8- طراحي و پيادهسازي نظام مديريت و برنامهريزي مشاركتي در سطح مناطق.
9- توسعهي سوادآموزي به خصوص در ميان زنان و دختران در مناطق روستايي و عشايري.
10- فراهم كردن شرايط براي پيگيري و اجراي تعهدات بينالمللي، مانند برنامهي آموزش براي همه.
11- شركت فعالانه در مجامع و سازمانهاي آموزشي و تربيتي منطقهاي و بينالمللي و مطرح كردن تلاشهاي انجام شده در كشور و آگاهي از تجارب بينالمللي در اين زمينه.
12- انجام هر گونه تغييرات و اصلاحات در آموزش بزرگسالان بر اساس نتايج تحقيقات.
انتهاي پيام
نظرات