اشاره:
آن چه كه در پي ميآيد، ويرايش نخست مقالهي «آشنايي با تاريخچه و مكاتب روانشناسي» از مجموعهي متون آموزشي آشنايي با «مفاهيم روانشناسي»، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياستپژوهان بخش سلامت روان است كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران، تدوين شده است.
سرويس مسائل راهبردي ايران ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت (rahbord.isna@gmail.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
اين مقاله به توضيح دربارهي نظريه روانكاوي فرويد ميپردازد. در نظريه روانكاوي فرويد با مفاهيمي از جمله مكانيزمهاي دفاعي و مراحل رواني - جنسي كه شامل مراحل دهاني، مقعدي، آلتي و تناسلي است؛ آشنا خواهيم شد. در شمارههاي بعدي اين مقاله ساير نظريههاي روانكاوي معرفي خواهند شد.
مقدمه:
نظريهها اين امكان را براي ما مهيا ميسازند تا چارچوبي براي درك، تبيين و پيشبيني پديدههايي كه اطراف ما ميگذرند، در اختيار داشته باشيم. آنها حاصل يافتههاي نظاممند وعلمي دانشمنداني هستند كه حاصل يك عمر تجربيات و آزمايشات خود را براي ما مهيا ساختهاند. بدون نظريهها، جهان اجزاي تكه تكه و جدايي است كه انسجامي در ذهن ما ندارد.
در روانشناسي نظريهها در طول تاريخ تغييرات زيادي كردند. آنها ابتدا بسيار وسيع و بالطبع پيچيده بودند. آنها حوزههاي زيادي را ميپوشانند. از اين نظريهها به عنوان كلاننظريهها ياد ميشود. نظام روانكاوي فرويد و يونگ، مكاتب گشتالت و پياژه و ... از اين دست نظريهها هستند. اما امروزه نظريهها بسيار خردتر شدهاند. آنها تخصصي و حيطه معين و محدودي را در برميگيرند. همچنين امروزه نظريهها علميتر هستند. يعني بر پايهي استنادهاي آماري و پژوهشهاي منظم به دست آمدهاند. انتقادي كه به نظريههاي اوايل و يا برخي نظريههاي اواسط قرن بيستم گرفته ميشود، اين است كه بر اساس استنادهاي علمي و تكرارپذير ارائه نشدهاند.
نظريهها بر اساس برخي ويژگيها مثلا ايجاز، اعتبار، ارزش اكتشافي، كاربرد گسترده و مانند آن با يكديگر تفاوت دارند.
در اين نوشتار مكاتبي كه براي ورود به پهنهي روانشناسي و درك پديدهها و مفاهيم اساسي آن ضروري است، مطرح شدهاند. خوانندگان بايد توجه داشته باشند كه براي فهم عميقتر اين مكاتب بايد به منابع تكميلي مراجعه و يا از افرادي كه تخصص روانشناسي دارند، گفتمان كنند.
زيگموند فرويد ( 1939 ـ 1856 )
چك، زندگي نامه
فرويد در ششم ماه مه 1956 در شهر فريبرگ، متولد شد (اكنون پريبور، جمهوري چك). در سال 1990 اين شهر نام ميدان استالين خود را به ميدان فرويد تغيير داد. پدر فرويد تاجر نسبتا ناموفق پشم بود. هنگامي كه كاسبي او در موراوي با شكست روبهرو شد، با خانوادهي خود به شهر لايپزيگ، كشور آلمان و بعدا كه فرويد 4 ساله بود به شهر وين، كشور اتريش نقل مكان كرد. فرويد حدود 80 سال در وين ماند. هنگامي كه فرويد به دنيا آمد، پدرش 40 سال و مادرش (همسر سوم پدر او) فقط 20 سال داشت. پدر او فردي جدي و خودكامه بود. فرويد فرزند اول مادرش بود، مادرش او را بسيار دوست داشت و از وي حمايت ميكرد. فرويد از همان سالهاي نخستين نشان داد كه بسيار باهوش است و والدينش به پرورش آن كمك كردند. براي مثال خواهران او اجازه نداشتند پيانو تمرين كنند، مبادا كه سر و صدا مزاحم مطالعهي فرويد شود. فرويد يك سال زودتر از آنچه معمول بود، وارد دبيرستان شد و اغلب شاگرد اول بود. او كه در زبان آلماني و عبري روان بود، در مدرسه به زبان لاتين، يوناني، فرانسوي و انگليسي تسلط يافت و خودش زبانهاي ايتاليايي و اسپانيايي را ياد گرفت. او در 8 سالگي از خواندن آثار شكسپير به زبان انگليسي لذت ميبرد. فرويد رشتهي پزشكي را برگزيد و در حالي كه در دانشگاه وين مشغول تحصيل براي مدرك پزشكي خود بود، پژوهشي فيزيولوژيكي را دربارهي نخاع شوكي ماهي و بيضههاي مارماهي انجام داد و با اين كار به اين رشته خدمات شايستهاي كرد. فرويد در سال 1881 به عنوان عصب شناس باليني، مطبي داير كرد و بررسي شخصيت كساني را كه به آشفتگيهاي هيجاني مبتلا بودند، آغاز نمود.
او چند ماه در پاريس با ژان مارتين شاركو، روانپزشك پيشگام استفاده از هيپنوتيزم كار كرد. فرويد در سال 1896، بعد از چند سال كار باليني متقاعد شده بود كه علت اصلي تمام روانرنجوريها، تعارضهاي جنسي است. فرويد معتقد بود كه همين آسيبهاي جنسي، رفتار روان رنجور را در بزرگسالي به وجود ميآورند. در حالي كه فرويد به اهميت مسائل جنسي در زندگي هيجاني تاكيد كرده است، خود دچار تعارضهاي جنسي متعددي بود. نگرش او نسبت به مسائل جنسي منفي بود. او دربارهي مخاطرات ميل جنسي نوشت. حتي در مورد كساني كه روان رنجور نبودند، ترغيب ميكرد از آنچه كه وي نياز حيواني به امور جنسي ناميد، فراتر روند. او ظاهرا در 41 سالگي زندگي جنسي خود را ترك كرد و به يكي از دوستان خود نوشت: برانگيختگي جنسي براي فردي چون من ديگر مفيد نيست. درسال 1938 نازيها وين را اشغال كردند و فرويد به لندن مهاجرت كرد. سلامتي فرويد به نحو چشمگيري تحليل رفت، ولي از لحاظ عقلاني هوشيار ماند و تقريبا تا آخرين روز زندگي خود به كار ادامه داد. فرويد در اواخر سپتامبر 1939 به دكتر خود گفت: "اكنون زندگي چيزي جز شكنجه نيست و ديگر معنايي ندارد." دكتر به او قول داده بود اجازه نخواهد داد بي جهت درد بكشد. او ظرف 24 ساعت بعد، سه تزريق مورفين تجويز كرد كه هر مقدار آن بيشتر از اندازه لازم براي تسكين بود و بدين ترتيب به سالهاي طولاني رنج و عذاب او خاتمه داد.
شرح نظريه روانكاوي فرويد
براي ورود به پهنهي گسترده روانشناسي، مطالعه مكتب بزرگ "روانكاوي" يا "روان تحليلگري" ( Psychoanalisis) اجتنابناپذير است. به گفته شولتز «بدون اينكه از تصميم فرويد آگاه شويم، به سختي ميتوان تحول حوزه شخصيت را درك و آن را ارزيابي كنيم.» هر چند برخي از صاحب نظران ممكن است نظريه او را فرسوده، جزمي، غيرعلمي و گمراه كننده بدانند. نوع نگاه ويژهي فرويد به پديدههاي روانشناختي باعث تحولي شگرف در اين پهنه شد كه از آن به عنوان يك انقلاب علمي ياد ميكنند. نظريهي روانكاوي فرويد نظريه جامع و فراگيري است كه تاثير خود را نه تنها به روانشناسي، بلكه بر بسياري ازعلوم بشري گذاشته است.
نظريهي روانشناسي فرويد بسياري از پهنههاي روانشناسي را دربرميگيرد. حيطههاي روانشناسي تحولي (رشد)، انگيزش و شخصيت، مهمترين شاخههاي روانشناسي هستند كه از نظريه فرويد تاثير پذيرفتهاند. ما بنا به اهميت نظريه او به عنوان يكي از پيشگامان ايجاد روانشناسي نوين، به طور مفصل به شرح آن ميپردازيم. هر چند بنا به گفتهي دكتر منصور، در بوته يك موقعيت درماني مبتني بر روان تحليلگري است كه ميتوان مفاهيم اين نظريه را خوب درك كرد و خواندن منابع علمي هر اندازه وسيع كفايت نخواهد كرد.
اساس نظريه فرويد اين است كه انسان منبع بالقوهاي از انرژي است. وي با تاثير از تحول علوم فيزيكي زمانه خود، انسان را همانند ماشين داراي ذخيره معيني از انرژي ميداند. انرژي هيچگاه از بين نميرود، بلكه ممكن است تغيير يابد. وي اين انرژي انساني را "ليبيدو" يا "انرژي غرايز زندگي" مينامد كه در هر مرحله از تحول در جاي خاصي از بدن مستقر ميشود.
فرويد انسان را به كوه يخ تشبيه ميكند. همانطوري كه سه چهارم حجم كوه يخ در زير آب است، قسمت اعظم شخصيت ما نيز از آگاهيها پنهان است. فرويد اين بخش شخصيت را ناهشيار (Unconsciousness) ناميد. آن قسمت از شخصيت كه در حيطه آگاهي انسان قرار دارد، هشيار ناميده ميشود، بقيه شخصيت نيمه هشيار است كه بلافاصله در حيطه آگاهي جاي نميگيرد و با تامل ميتوان به آن پي برد.
فرويد سپس پايگاه رواني را به سه قسمت تقسيم ميكند. اين بخشها شامل "من يا خود" ( ego)، "بن يا نهاد" ( id) و "فرامن يا فراخود" ( Super ego) ميباشند. "نهاد" قسمت ناهشيار انسان است و مركز غرايز و كشانندهها ( drive) يا سائقها است. "نهاد" نماينده كليه حالات غيرارادي، طبيعي، ناخودآگاه و غريزي است. به گفته فرويد هر كسي به هنگام تولد، "نهاد" را با خود به دنيا ميآورد و در تمام عمر با آن به سر ميبرد. "نهاد" مايه اصلي زندگي و اساسي شخصيت را پيريزي ميكند. اين نيرو از دنياي خارج اطلاعي ندارد و از درد و رنج گريزان است. هيچ حد ومرزي را نميشناسد و فقط در كمال آزادي و در صورت لزوم با شدت و قدرت در جستوجوي برآوردن خواهشهاي خود و در پي كسب لذت است. "من" قسمتي از "نهاد" يا "بن" است كه در اثر مقتضيات دنياي خارج تغيير شكل يافته است. "من" بخش هشيار شخصيت است. "من" وظيفه هماهنگي ميان "بن" و "فرامن" را برعهده دارد. به اين ترتيب حفظ صيانت و تعامل شخصيت به عهده "من" ميباشد. "من" براي اين كار مكانيزمهايي را در اختيار دارد كه مكانيزمهاي دفاعي (مانند سركوبي، دليل تراشي و ...) نام دارند. فرايند مكانيزمهاي دفاعي ناهشيارانه است. يعني فردي كه در برابر شكست شروع به دليلتراشي ميكند،از اين امر آگاه نيست. "فرامن" كه در جريان اجتماعي شدن كودك و همانندسازي با والدين شكل ميگيرد، مركز فرامين و دستورات اخلاقي است. با يك مثال ميتوان كاركرد اين سه بخش را روشن كرد: فردي در روزه به سر ميبرد و بعد از ساعتها عدم مصرف غذا، تكانههايي از "بن" به "من" او فشار ميآورد كه گرسنگي و لذت غذا خوردن در آن لحظه را به خاطر فرد ميآورد. اما از "فرامن" نيز به "من" دستوراتي ميرسد كه عبادت، پرهيز و خويشتنداري را يادآور ميشود. "من" در اين ميان وظيفه تعادل بين اين دو فرايند را بر عهده دارد. اگر "بن" پيروز شود، فرد روزه را خواهد شكست و نيز ممكن است از اينكه دستورات "فرامن" را اجرا نكرده، احساس گناه كند. اگر هم "فرامن" غالب باشد، "من" ارضاي نيازهاي "بن" را به تعويق انداخته و به سوي ارزشهاي فرامن حركت ميكند.
مكانيزمهاي دفاعي (defense mechanism)
مكانيزمهاي دفاعي روشهايي هستند كه ذهن به وسيله آنها رويدادهاي رواني دردناك را تغيير ميدهد، تا به اين وسيله تعارض و رنج رواني را به حداقل برساند. اساسيترين و متداولترين روشها براي تغييردادن واقعيتهاي رواني، سركوبي است. سركوبي، دفاعي است كه فرد به وسيله آن، افكار ناخواسته يا اميال منع شده را به صورت ناهشيار از ذهن ميراند. فرافكني ( projection) عبارت است از نسبت دادن برداشتها و معنيها به ديگران و جايگزين كردن «شما» به جاي «من». درمكانيزم دفاعي واكنش وارونه ( reaction formation) فرد بر خلاف تكانههاي خود رفتار ميكند. مثلا فردي كه عليه آزاديهاي جنسي خطابه ميكند، ممكن است خود داراي سائقهاي جنسي آزاردهنده باشد. در مكانيزم جابهجايي، فرد موضوع واقعي را با موضوعي كه بي ضررتر و كمترتهديد كننده است، عوض ميكند. مثلا فردي كه در محل كار خود دچار خشم و ناكامي ميشود، چون نميتواند در آنجا اين تكانه خشم خود را تخليه كند، هنگام برگشت به خانه اين تكانه خشم خود را بر سر همسر و فرزندان بي تقصير خود تخليه ميكند. در مكانيزم والايش فرد انرژيهاي رواني را از اهداف جامعه ناپسند به هدفهاي سازنده هدايت ميكند. مثلا فرويد با تحليل زندگي "لئوناردو داوينچي" دريافت كه تابلوي ژكوند او برخواسته از عشق دوران اديپي داوينچي به مادرش است كه او با آن نيرو توانست اين تابلو را خلق كند. در حالي كه سركوبي واقعيتهاي دروني را از ميان ميبرد، انكار واقعيتهاي بيروني ناراحت كننده را برطرف ميكند. والديني كه كودك آنها به طور خطرناكي بيمار است، حتي با آنكه تشخيص بيمار بودن كودك آنها وجود دارد، انكار ميكنند كه اشكالي وجود دارد.درحاليكه در سركوبي و انكار، مولفههاي عاطفي و اطلاعاتي هر دو حذف ميشوند؛ در جداسازي فقط مولفههاي عاطفي ( كه منبع استرس هستند ) سركوب ميشوند، حال آنكه اطلاعات حفظ ميشود. افرادي كه تحقير و قساوت زيادي را تحمل كردهاند، مانند كساني كه در طول جنگ جهاني دوم در اردوگاههاي مرگ آلمان بودند يا افرادي كه مورد تجاوز جنسي قرار گرفتهاند، ممكن است از جداسازي استفاده كنند. آنها ممكن است بتوانند تجربه خود را دقيقا و به طور مبسوط شرح دهند، اما نتوانند احساسات شديد همراه با آن را به ياد بياورند.
بنا به عقيده فرويد سه نوع اضطراب وجود دارد:
اضطراب واقعي: ناشي از تهديدها و خطرات واقعي از جانب محيط است.
اضطراب عصبي: اضطرابي كه از جانب "بن" ( نهاد ) برانگيخته ميشود و ترس از افسارگسيختگي تكانهها و آمال جنسي و يا عدم ارضاي آنها ميباشند.
اضطراب اخلاقي: همان ترس از وجدان است. يعني عدم اجراي فرامين اخلاقي پايگاه "فرامن".
معمولا اشخاصي كه داراي پايگاه رواني "فرامن" قوي ميباشند، بيشتر دچار اين اضطراب ميشوند.
پيشتر گفته شد كه" ليبيدو" در هر مرحله از زندگي فرد در جاي خاصي از بدن متمركز ميشود و نقش خاصي را ايفا ميكند. فرويد به اين ترتيب به ايجاد اين نظام تحولي دست زد كه به مراحل رشد رواني - جنسي معروف است. مفهوم جنسيت در نظر فرويد داراي معنا و مفهوم خاص خود بوده و به معناي لذت جنسي بزرگسالي محدود نميشود.
مراحل رواني ـ جنسي فرويد
الف) مرحله دهاني ( oral stage):
اولين مرحله رشد رواني ـ جنسي يعني مرحله دهاني از تولد تا حدود دو سالگي ادامه دارد. در طول اين دوره منبع اصلي لذت كودكان دهان است. كودك از مكيدن، گاز گرفتن و بلعيدن لذت ميبرد. البته دهان براي بقا مورد استفاده قرار ميگيرد (براي فرو دادن غذا و آب)، اما فرويد به ارضاي شهواني ناشي از فعاليتهاي دهان بيشتر تاكيد دارد. كودك در حالت وابستگي به مادر يا مراقبت كننده قرار دارد. او شيء اصلي ليبيدوي كودك ميشود. ميتوان گفت كودك به صورت ابتدايي آن، در حال يادگيري عشقورزيدن به مادر است. اينكه مادر چگونه به خواستههاي كودك پاسخ دهد، كه در اين زمان صرفا خواستههاي بن ( نهاد ) است، ماهيت دنياي كوچك كودك را تعيين ميكند. كودك از مادر ياد ميگيرد دنيا را به صورت خوب يا بد، ارضا كننده يا ناكام كننده، امن يا ناامن برداشت كند.
در اين مرحله دو شيوه رفتاركردن وجود دارد:
رفتار جذب دهاني (فرو دادن) و رفتار پرخاشگر دهاني يا آزارگر دهاني (گاز گرفتن يا تف كردن).
شيوهي جذب دهاني ابتدا روي ميدهد و تخريب لذت بخش دهان توسط ديگران و غذا را شامل ميشود.
لازم است در اينجا امكان تثبيت توضيح داده شود. در حال تثبيت شخص مايل نيست يا نميتواند از يك مرحله به مرحله بعدي پيش برود. زيرا يا تعارض حل نشده است و يا اينكه نيازها توسط والد آسانگير آن قدر زياد ارضا شدهاند كه كودك نميخواهد پيش برود. در حالت تثبيت بخشي از ليبيدو در آن مرحله صرف ميشود و انرژي كمتري براي مراحل بعد باقي ميماند. بزرگسالان تثبيت شده در مرحله جذب دهاني بيش از حد به فعاليتهاي دهاني، مانند خوردن، نوشيدن، سيگاركشيدن و بوسيدن ميپردازند. اگر آنها در كودكي بيش از حد ارضا شده باشند، شخصيت دهاني بزرگسالي آنها براي خوشبيني و وابستگي غيرمعمول آمادگي خواهد داشت. زيرا آنها در كودكي بيش از حد نازپرورده بودند، براي ارضا كردن نيازهايشان، وابستگي به ديگران را ادامه ميدهند. در نتيجه آنها بيش از اندازه ساده لوح و سطحي هستند يا هر چيزي كه به آنها گفته شود، باورميكنند.
رفتار پرخاشگر يا آزارگر دهاني، هنگام بيرون زدن دردناك و ناكام كننده دندانها روي ميدهد. كودكان در نتيجه اين تجربه، مادر را با نفرت و عشق برداشت ميكنند. افراد تثبيت شده در اين سطح براي بدبيني شديد، خصومت و پرخاشگري آمادگي دارند. آنها اهل جروبحث و طعنه زدن هستند، اظهارات گزنده ميكنند و با ديگران رفتار ظالمانهاي دارند. آنها نسبت به ديگران حسادت ميكنند و ميكوشند از ديگران بهرهكشي كنند. مرحله دهاني هنگام از شيرگرفتن پايان مييابد، هر چند كه اگر تثبيت روي داده باشد، مقداري ليبيدو باقي ميماند. بعد از اين مرحله تمركز كودك روي هدفي ديگر جابهجا ميشود.
ب) مرحله مقعدي (anal stage):
فرويد معتقد بود كه تجربه آموزش استفاده از توالت در طول مرحله مقعدي تاثير بسزايي در رشد شخصيت دارد. عمل دفع براي كودك لذت شهواني توليد ميكند، ولي با شروع استفاده از توالت، كودك بايد ياد بگيرد اين لذت را به تاخير اندازد. براي اولين بار ارضاي تكانهاي غريزي، با تلاش والدين براي تنظيم كردن زمان و مكان عمل دفع، دچار اختلال ميشود. وقتي كودك ياد ميگيرد كه به چيزي كنترل دارد، حس تملك به او براي اولين بار دست ميدهد. اگر آموزش استفاده از توالت خوب پيش نرود امكان دارد كودك به دو روش واكنش نشان دهد. روش اول دفع كردن در زمان و مكاني كه والدين تاييد نميكنند. در اين صورت كودك شخصيت پرخاشگر مقعدي را پرورش ميدهد. چنين كودكي در آينده دچار رفتارهاي خصومت آميز و ديگر آزارخواه ( ساديسمي) خواهد بود. روش دوم نگه داشتن مدفوع است. اين كار احساس لذت شهواني به وجود ميآورد و روش تازهاي براي جلب محبت و توجه والدين است. اين رفتار مبناي رشد شخصيت نگه دارنده مقعدي است. چنين فردي لجوج و خسيس است و احتمالا مقرراتي و وسواسي، تميز، و بيش از حد داراي فرامن قوي خواهد شد.
ج) مرحله آلتي (Phallic stage):
در حدود چهار تا پنج سالگي، زماني كه تمركز لذت از مقعد به اندامهاي تناسلي جا به جا ميشود، مجموعه مشكلات تازهاي پديدار ميشود. بار ديگر كودك با مبارزهاي ميان تكانه "بن" (نهاد) و درخواستهاي جامعه كه در انتظارات والدين انعكاس يافته است، روبه رو ميشود.
- عقده اديپ در پسرها:
تعارض اساسي مرحله آلتي بر ميل ناهشيار كودك به والد جنس مخالف متمركز است. همراه با آن، ميل ناهشيار به جايگزين يا نابود كردن والد همجنس است. از تشخيص اين تعارض مفهوم عقيده اديپ حاصل ميشود. عقده اديپ در پسرها و دخترها به صورت متفاوتي عمل ميكند. فرويد قسمت مردانه اين عقده را كاملتر توضيح داده است. در عقده اديپ، مادر موضوع عشق پسر بچه ميشود؛ او از طريق خيال پردازي و رفتار آشكار، تمايلات جنسي خود را به مادر نشان نميدهد. با اين حال، پسر پدر را مانعي بر سر راه خود ميبيند و او را به صورت رقيب و تهديد ميانگارد. در نتيجه حسادت ميورزد و نسبت به پدر خصومت ميورزد (خوانندگان توجه داشته باشند كه تمام فرايندهاي بالا به صورت ناهشيار است و تعجب نكنيد كه نميتوانيد آن را در زندگي خصوصي خود جستوجو كنيد). همراه با اين ميل پسر، اين ترس با او است كه مبادا پدر تلافي كرده و به او آسيب برساند. پسر ترس از پدر را در قالب تناسلي تعبير ميكند و ميترسد كه پدر اندام مزاحم وي (آلت تناسلي پسر) را كه منبع لذت و تمايلات جنسي اوست، قطع كند. به اين ترتيب اضطراب اختگي به گونهاي كه فرويد آن را مينامد، ايفاي نقش ميكند كه شايد در كودكي فرويد هم نقش داشته است. ترس از اختگي به قدري نيرومند است كه پسر مجبور ميشود با پدرش همانندسازي كند؛ يعني شبيه او شود.
- عقده اديپ در دخترها:
فرويد درباره تعارض آلتي دخترانه كه طرفداران او آن را عقده الكترا ناميدند، چندان صريح و روشن صحبت نكرد. مانند پسر، اولين موضوع عشق دختر مادراست، زيرا او منبع اصلي غذا، محبت و امنيت در دوران كودكي است. با اين حال در طول مرحله آلتي، پدر موضوع عشق تازه دختر ميشود. چرا اين جابهجايي از مادر به پدر روي ميدهد؟
دختر مادرش را به خاطر وضعيت ظاهرا پستتر خود سرزنش ميكند و در نتيجه عشق او به مادر كمتر ميشود. شايد او حتي از مادرش به خاطر آنچه كه تصور ميكند به وي روا داشته است، متنفر شود. بنابراين عشق خود را به پدر منتقل ميكند.
دختر نيز در نهايت با مادر همانندسازي كرده و عشق خود را به پدر سركوب ميكند.
- شخصيت آلتي:
تعارضهاي آلتي و ميزان حل شدن آنها براي مشخص كردن واكنشهاي افراد بزرگسال به جنس مخالف و نگرشهاي آنها نسبت به آن اهميت زيادي دارند. تعارضهايي كه به شكل نامناسب حل ميشوند ميتوانند حالتهاي طولاني اضطراب اختگي مداوم را به وجود آورند. تيپ شخصيتي به اصطلاح آلتي، خودشيفتگي نيرومندي را نشان ميدهد. فرويد شخصيت آلتي مردانه را به صورت مغرور، صبور، و از خود مطمئن توصيف كرد.
شخصيت آلتي زنانه باعث ميشود، اين شخصيت در زنانگي خود اغراق كرده و از استعدادها و جذابيت خود براي درهم كوبيدن مردان و چيره شدن بر آنها استفاده كند. نمايش پرتنش مرحله آلتي در همه ما سركوب شده است. تاثيرات آن ما را هنگام بزرگسالي در سطح ناهشيار برانگيخته ميكند و ما اين تعارض را چندان (يا اصلا) به ياد نميآوريم.
- دوره نهفتگي (Lateney period):
آشوبها و استرسهاي مراحل دهاني، مقعدي و آلتي رشد رواني ـ جنسي معجوني هستند كه بخش عمدهاي از شخصيت بزرگسالي از آنها شكل ميگيرد. سه ساختار اصل شخصيت "بن"، "من" و "فرامن" تقريبا در 5 سالگي، شكل گرفتهاند و رابطهي ميان آنها مستحكم شده است. دورهي نهفتگي، مرحله رشد رواني ـ جنسي نيست، بلكه غريزه جنسي خفته است و موقتا به فعاليتهاي تحصيلي، سرگرميها، ورزشها و برقراري روابط با اعضاي همجنس والايش (تصعيد) مييابد.
د) مرحله تناسلي (genital stoge):
مرحله تناسلي آخرين مرحله رشد ـ رواني جنسي است كه با بلوغ آغاز ميشود. بدن از لحاظ فيزيولوژيكي رسيده ميشود و اگر در مراحل قبلي رشد، تثبيتهايي روي نداده باشد، فرد ميتواند زندگي عادي را هدايت كند. فرويد معتقد بود كه در اين مرحله شدت تعارض از مراحل قبلي كمتر است. نوجوان بايد از تحريمها و موارد نهي شده جامعه كه در رابطه با ابزار جنسي وجود دارند، پيروي كند. اما تعارض از طريق والايش به حداقل ميرسد. انرژي جنسي، كه در سالهاي نوجواني براي ابراز فشار ميآورد، ميتواند حداقل تا اندازهاي از طريق دنبال كردن جايگزينهاي جامعه پسند و سپس از طريق رابطه بزرگسال با فردي از جنس مخالف ارضا شود.
تيپ شخصيتي تناسلي قادر است در عشق و كار، رضايت خاطر كسب كند كه دومي راه خروج قابل قبولي براي والايش تكانههاي بن (نهاد) است. فرويد مرحله تناسلي را روشن شدن عشق اديپي ميداند. يعني عشق اديپي كه چون آتشي زير خاكستر پنهان بوده است، با شروع بلوغ دوباره شعلهور ميشود. به همين علت است كه فرويد بيان ميكند كه افراد سراغ معشوقهاي ميروند كه بسيار به مادر يا پدرشان (به شكل ناهشيارانه) شباهت دارد.
فرويد به سالهاي بعد نوجواني كمتر پرداخت، به نظر او اينكه ما در بزرگسالي چگونه باشيم، چگونه رفتار و احساس كنيم، به وسيلهي تعارضهايي كه با آن مواجه شديم، تعيين ميشود.
به نظر فرويد،
خشت اول را نهد معمار كج تا ثريا ميرود ديوار كج
تدوين:
سيدعلي اصغرحسيني
دانشجوي کارشناسي ارشد روانشناسي، دانشگاه تربيت معلم
خبرنگار روانشناسي سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران
منابع:
1ـ جونز، ارنست، اصول روانكاوي، ترجمه حسن رضي
2ـ سروري، محمد حسين، قلمرو روانشناسي.1371
3ـ سليگمن، مارتين اي پي و روزنهان ، ديويد ال. آسيبشناسي رواني. ترجمه سيد محمدي.1381
4ـ شولتز و شولتز . نظريههاي شخصيت. ترجمه سيد محمدي. ويرايش 1386
5ـ گنجي، حمزه. روانشناسي عمومي (قسمت دوم) پيام نور.1381
6 ـ منصور، محمود و دادستان، پريرخ، روانشناسي ژنتيك 2. رشد.1381
.Hand book of psychology. Eysenek. 2000
انتهاي پيام
نظرات