اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد، ويرايش نخست دومين بخش از مقالهي «درآمدي بر جامعه شناسي» از مجموعهي مقالات آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياستپژوهان اجتماعي است كه در سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران تدوين شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به دنبال بررسي موضوع مهندسي فرهنگي و اهميت پيشگيري و كنترل آسيبهاي اجتماعي در اين زمينه به بررسي اين موضوع ميپردازد.
اين مقاله به توضيح دربارهي رابطه جامعهشناسي با علوم همسايه و طبقهبندي مكاتب جامعهشناسي ميپردازد.
مقالات «آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي» با ادبياتي ساده، مفاهيم تخصصي را براي خواننده توضيح ميدهد كه با استفاده از آنها تا حدودي ميتوان به ارزيابي سياستگذاري اجتماعي پرداخت. سرويس مسائل راهبردي ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمهي ايجاد يك عرصه عمومي براي گفت وگوي دانشگاهيان و حرفهمندان با مديران و سياستگذاران دربارهي سياستها و استراتژيها و برنامهها در آن حوزه ميداند و اظهار اميدواري ميكند تحقق اين هدف، ضمن مستندسازي تاريخ فرآيند سياستگذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديدگاههاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزههاي مختلف شود. سرويس مسائل راهبردي ايران ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت(rahbord.isna@gmail.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
در ادامه متن كامل اين مقاله به حضور خوانندگان تقديم ميشود.
«درآمدي بر جامعه شناسي»
رابطه جامعهشناسي با علوم همسايه
جامعهشناسي پيوندهاي نزديکي به ديگر علوم به ويژه علوم انساني دارد. همه علوم انساني با رفتار انساني سروکار دارند، اما توجه خود را به جنبههاي گوناگون آن متمرکز ميسازد.
الف- رابطه جامعهشناسي با روانشناسي
روانشناسي به عنوان شناخت فعل و انفعالات رواني انسان و دستيابي به علل اختلالات رواني رابطه عميقي با جامعهشناسي دارد. جامعهشناسي هم به عنوان علم مطالعه جوامع انساني مباحثي را شامل ميشود که بخشي از آن را موضوعات مهم روانشناسي تشکيل ميدهد. رابطه عميق جامعهشناسي با روانشناسي زمينه را براي پيدايش رشتهاي به نام روانشناسي اجتماعي فراهم کرد. در سال 1908 "مک دوگال" براي اولين بار کتابي با نام روانشناسي اجتماعي منتشر کرد. در واقع اينکه پديده رواني بدون جامعه و عوامل اجتماعي که افراد در آن به سر ميبرند، قابل تبيين نيست و از ادراک حسي گرفته تا عاليترين اعمال نفساني از محيط فرهنگي و اجتماعي متأثر است. "لالاند" معتقد است روانشناسي قديم اساسا مطالعه ذهن را وجه همت خود قرار ميداد. امروزه ميبينيم که بدون توجه به روابط افراد با يکديگر و جامعهاي که افراد در آن عضويت دارند، تجزيه و تحليل اغلب اعمال ذهني به نحو قابل قبولي ممکن نيست. رويهمرفته ميتوان گفت که روانشناسي اجتماعي امروزه به منزله علم واسطه است که مسائل مرزي ميان جامعهشناسي و روانشناسي را بررسي ميکند و در اين کار نيز تا حد زيادي موفق بوده است.
ب- رابطه جامعهشناسي با علم تاريخ
رابطه جامعهشناسي و تاريخ به تحليل و تبيين جامعهشناسان به پديدههاي تاريخ مربوط ميشود. "تيم شاف" معتقد است تاريخ گذشته انسان را به عنوان توالي رويدادها، وضعيتها و فرآيندهاي عيني و منفرد مطالعه ميکند، اما ذهن انسان هيچگاه در اين مرحله متوقف نميشود بلکه در پشت صحنه زماني، مکاني، تاريخي و منفرد رويدادها درصدد کشف الگوهاي تکرارپذير و وقوع مجدد آنها است. مورخ متغيرها را نشان ميدهد و جامعهشناس بر عوامل پايدار و تکرارپذير تأکيد دارد. علاوه بر اين، تاريخ از نظر استفاده از شيوههاي علمي و عيني و تبيين موضوعات تاريخي به جامعهشناسي نزديک ميشود؛ در واقع آشنايي با تاريخ موجب غني شدن تحقيقات جامعهشناختي ميشود. به طور کلي تاريخ و جامعهشناسي در ايجاد زمينه مناسب کارهاي تحقيقي و تهيه موارد لازم، يکديگر را مدد ميرسانند.
ج- رابطه جامعهشناسي با اقتصاد
ارتباط بين اين دو علم ارتباطي چند جانبه است. "باتامور" ميگويد: جامعهشناسي و اقتصاد که در ابتدا ارتباط بسيار نزديکي با هم داشتند پس از يک دوره دوري از همديگر در طي سالها بار ديگر به هم نزديکتر شدهاند. اين امر نه تنها نتيجه رشد جامعهشناسي و کمکهاي مستقيم آن به مطالعات اقتصادي بوده است، بلکه مرهون تغييراتي است که در درون علم اقتصاد رخ داده است (باتامور، 70).
علاوه بر آن، فعاليتهاي اقتصادي از توليد، توزيع، مبادله و مصرف خود از مظاهر اجتماعي زندگي انسان است که با توجه به اين امر نميتوان علمي را که اين وجه از حيات اجتماعي را بررسي ميکند، جدا و بيارتباط از جامعهشناسي دانست. زيرا اين جنبه از حيات اجتماعي با ساير جنبهها پيوند دارد و بررسي اين بخش و ارتباط آن با قسمتهاي ديگر با کل حيات اجتماعي، مورد مطالعه بسياري از جامعهشناسان بوده است. علاوه بر موضوعات فوق، جامعهشناسي و اقتصاد در محدودههايي نظير برنامهريزي توسعه اجتماعي - اقتصادي و به ويژه به هنگام پيشبيني موانع رشد و توسعه و بررسي شيوههاي رفع آنها چنان به هم ميآميزند و در رفع مسائل و معضلات برنامهريزي به يکديگر مدد ميرسانند که جز با دقت و کنجکاوي تفکيکپذير نيستند.
چ- رابطه جامعهشناسي و علوم سياسي
علوم اجتماعي از جمله جامعهشناسي سهم بسزايي در تبيين مسائل سياسي دارد و از سوي ديگر مطالعات سياسي نيز در روشن شدن بسياري از موضوعات که جامعهشناسان همواره به شناخت آنها علاقه دارند، موثر بوده است. جامعهشناسي با تشريح و تبيين زمينه قدرت و عوامل اجتماعي ظهور دولتها و چگونگي حفظ قدرت و سلطه، پيوند عميقي را با علم سياست برقرار ميکند. تأثير جامعهشناسي و مطالعات سياسي و همچنين تأثير علوم سياسي بر جامعهشناسي باعث شکلگيري رشته جديدي به نام جامعهشناسي سياسي شده است. جامعهشناسي سياسي علمي است که به زمينههاي اجتماعي قدرت و نقش عوامل اجتماعي در ساختار سياسي پرداخته و از سوي ديگر نقش قدرت را در شکل گيري نهادهاي اجتماعي، گروهها، احزاب و تأثير متقابل آنها را مطالعه ميکند. در کل ميتوان گفت که روند سياست بر خلاف اقتصاد، در بسياري از حوزههاي تحقيق به سوي اتحاد با جامعهشناسي پيش رفته است.
جامعهشناسي امروزه با تمامي رشتهها در ارتباط است و اين ارتباط باعث به وجود آمدن رشتههاي تلفيقي جديدي مانند جامعهشناسي ارتباطات، جامعهشناسي پزشکي، جامعهشناسي صنعتي، جامعهشناسي ورزش، جامعهشناسي شهري و ... شده است. جامعهشناسي علم زندگي اجتماعي است. به طور کلي و به دليل اين كه عناصر زندگي اجتماعي انتظام يا سازمان دارند، جامعهشناسي علم سازمانهاي اجتماعي است.
طبقهبندي مكاتب جامعهشناسي
مکتب جامعهشناسي عبارت است از مجموعهاي از بينشها (Imagination) و روشهاي جامعهشناسي که حول يک ارزش اساسي يا بنيادي توسط يک يا چند صاحبنظر ارائه شده و اين مجموعه ارزشها و بينشها بر فکر و بينش و کار جامعهشناسان و پيروان آنها شديداً تاثير ميگذارد.
الف: طبقهبندي بر حسب کشورها:
در يک طبقهبندي کلي ميتوان مکاتب جامعهشناسي را بر حسب کشورها و شهرهاي مختلف تقسيم کرد. هرچند كه اين تقسيمبندي به قلمرو جغرافيايي خاصي محدود نميشود اما تا حدودي با واقعيت تطبيق ميکند.
1- مکتب جامعهشناسي فرانسه: پايهگذار اين مکتب "دورکيم" است و از صاحب نظران آن ميتوان به لوي برول، هالبواکس، مارسلموس و ... اشاره کرد.
2- مکتب جامعهشناسي آلمان: از صاحب نظران ايبن مكتب ميتوان به ديلتاي، تونيس، کارل مانهاين، ماکس وبر و ماکس شلر اشاره کرد. اين مکتب بيشتر معطوف به جامعهشناسي شناخت مانهايم، پديدار شناسي ماکس شلر و فرهنگ گرايي آلفرد وبر يا همان جامعهشناسي تفاهمي است.
3- مکتب جامعهشناسي آمريکا: لستر وارد، راس، اسمال، کولي، ميد و ... از صاحب نظران اين مکتب هستند. جامعهشناسي آمريکا از يک سو تحت تأثير تارد، ماکس وبر و پارتو به سوي روانشناسي رفتار و روانشناسي اجتماعي گرايش پيدا کرد و از سويي تحت تأثير دورکيم و اسپنسر به طرف کارکردگرايي و تطورگرايي هدايت شد و سرانجام در نظريههاي پارسونز به صورت کارکردگرايي ساختاري ظاهر گشت.
4- مکتب جامعهشناسي ايتاليا: که صاحب نظر اصلي آن "ويلفردو پارتو" است.
5- مکتب جامعهشناسي انگلستان: از صاحب نظران اين مکتب ميتوان به "هابهاوس" و "وستر مارک" اشاره کرد.
6- مکتب جامعهشناسي روسيه: که خطوط خاص مارکسيسم را تعقيب ميكند.
7- نام شهرهايي که فعاليت جامعهشناسي در آنها تمرکز يافته است نيز به حوزه يا مکتب شناخته ميشود؛ به طوري که ميتوان از مکتب فرانکفورت (آدورنو، مارکوزه و هابرماس) و مکتب شيکاگو (پارک، برجس و ...) نام برد.
ادامه دارد...
تدوين: مختار نائيجي
دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعي سرويس مسائل راهبردي ايران
نظرات