بیشتر نخلهایش سوختهاند و در خیابانهایش افراد کمی رفتوآمد دارند، انگار شهر هنوز زنده نشده است، آنچه دهان به دهان و سینه به سینه به مردم امروز رسیده، میگوید که ده سال پیش 70 درصد مردم شهرش در پنج ثانیه زیر آوار ماندند و حالا اگر کسی باشد که چیزی از این اتفاق نشنیده باشد، برای همیشه هم از این اتفاق در تاریخ ایران اطلاع پیدا نمیکند.
به گزارش خبرنگار «اجتماعی» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، هر چند که میگویند؛ ده سال پیش بخشهایی از شهر «بم» به دلیل زلزلهی 6/6 ریشتریاش تقریبا با خاک یکسان شد، اما بازماندههای آن فاجعه معتقدند که این شهر ده سال پیش زیر آوار ماند و هنوز کسی آن را از زیر هزاران تن آوار نجات نداده است، آواری که هنوز غم بازماندگانش را در خود نهان کرده است. برای همین در کوچه پس کوچههای شهرش که قدم میزنی اگر کسی باشد و به چشمهایش نگاه کنی هنوز پس از ده سال خانهی چشمش از غم خالی نشده باشد.
پنج دی 1382 ساعت پنج صبح، بسیاری از اهالی شهر در حال گرفتن وضو یا خواندن نماز صبحاند، نمازی که هیچگاه به پایان نرسید و خیلیها را از همان نقطه به آسمان رساند.
و حالا ده سال پس از آن روز، پنج بعدازظهر، بهشت زهرای (س) بم، هنوز همانقدر جمعیت در این مکان پرسه میزند، با یک تفاوت که اینبار قبرها پر از پیکر انسانهای آرمیده در خاکی است که ده سال پیش ناگهان خفتند و آن زمان مردم در حال پر کردن قبرها از اجساد زیر آوار مانده بودند. چشمها آن زمان پر اشک بود و نمیدانستند چگونه برای از دست دادن عزیزانشان حتی نفس بکشند و حالا چشمها از اشک خشک شده و قلبها آنقدر که زجر کشیدهاند مانند مشتی کوچک در سینهاند، اینجا شلوغترین نقطهی شهر بم است، جائی که شاید حدود 50 هزار نفر در خاکاش آرمیدهاند.
امروز بم عزای عمومی است و از هر ماشین صدای عزارداری میشنوی و در هر چهرهای فقط غم میبینی، انگار سالهاست این شهر با شادی بیگانه است. کاش مسئولان در کنار ساماندهی خیابانهای اصلی و وامهایی که برای ساخت خانههای مردم به آنها دادند، برای شاد کردن دل مردماش هم کاری کنند.
برخی جوانهای حاضر شده در بهشتزهرا (س)، در بم برخی جوانها در پلاکاردهایی که در دست دارند، خواهان بازگشت نام «روز ملی ایمنی در برابر زلزله» به تقویم آن هم در پنج دی ماه هستند. خواستهای که برخی از اهالی بم به گونهای دیگر آن هم با آوردن نام «زلزلهی بم» در آن روز در تقویم هستند.
حالا بیشتر مردم شهر را غیربومیها تشکیل میدهند، این را جوانی 25 ساله از شهر بم میگوید که در زمان زلزله 15 سال بیشتر نداشته است و پنج نفر از خانوادهاش را در آن روز از دست داده، داماد خانواده که وقتی از زیر آوار پیدایش میکنند، به جای آب وضوی روی دستاش خشت باقی مانده و خواهرش که با چادر نماز سفید و در حالت سجده آوار، او را آسمانی کرده است، یا پدر خانواده که مهر نماز در سجده بر پیشانیاش ماندگار شد. آنقدر دلش از مردمی که حالا خود را به نام اهالی بومی بم جا زدهاند، پر است که بغض امانش را میبرد در هر کلمه حرف زدن.
میگوید در طول هشت سال گذشته فقط شعار دادند و هر مسئولی که به بم آمد، فقط در حد پنج دی و حرف زدن برای آن روز بود و نه بیشتر و تنها کاری که شد برای ارگ قدیم بود و مردم فقط ماندند و نگاه کردند که این شهری که تنها محل درآمدش از خرماست دیگر فصلهای سال را چگونه سپری کند؟
او به حضور برخی افراد سودجو از شهرهای دیگر در سطح شهر بم در زمان زلزله اشاره کرد که زلزلهی بم و کمکهای رسیده به شهر در آن زمان را «سفرهای میدانستند که برای همه پهن شده و دیگران هم میتوانند از آن بخورند.» و به خانهها و کمکهای رسیده دست بردند و غارت کردند و حالا هر روز شعار میدهند که باید برای «بمِ فقیر» کاری کرد.
وی معتقد است در طول ده سال گذشته فقط در حق بم بدی شده است، در حق مردمی که داغدار شدند، زندگیشان را از دست دادند و حالا هم درصدی از آنها پس از ده سال هنوز در کانکسهایی که کنار آرامستان «عنبرآباد» قرار دارد، زندگی میکنند.
این جوان حالا غصهی چگونگی پرداخت قسطهای وامش را دارد که پس از زلزله با مبالغ مختلف 15 – 20 و 25 میلیون تومانی به مردم شهر داده شد تا بتوانند خانههایشان را بسازند. وامی که هنوز مشخص نیست، چگونه و چه زمانی باید باز پس داده شود و همهی شهر به صورت زنجیرهای ضامن دیگری شده است.
او معتقد است بسیاری از جدولکشیها در خیابانهای بم، هنوز متعلق به قبل از زلزله هستند و هر نقطهای از شهر که ساماندهی شده مربوط به معابر عمومی و نقاطی است که در معرض چشم گردشگران است و هنوز برای کوچه پس کوچههایی که فقط مردم بومی در آنها رفتوآمد میکنند، کاری انجام نشده و همهی آنها خاکیاند.
اما درد مردی حدود 50 ساله از بم که که آن زمان 40 سال داشت و همسر و سه فرزندش را در آن فاجعه از دست داده است، درد دیگری است، درد درست اعلام نشدن آمار جمعیت فوت شده در زلزله، او میگوید؛ در روزهای نخست، تعداد افراد فوت شده 25 هزار نفر اعلام میشود، اما با اعلام تعداد کشتهشدگان از طریق مرکز ثبت احوال بم که حدود 80 هزار نفر مطرح میشوند، آن صدا خاموش و پس از مدتی آمار به مرز 33 هزار نفر میرسد و تمام.
او هم نبودن رخداد زلزلهی بم در تقویم ملی کشور را عاملی در فراموشی زودهنگام این فاجعه در این نقطه از کشور میداند و معتقد است اگر این رخداد در تقویم ثبت شود، دستکم قدری باعث دلگرمی اهالی بومی بم میشود وگرنه تا کمتر از ده سال آینده این اتفاق از ذهنها فراموش میشود.
او که اکنون در ارگ جدید مشغول به کار است، از آغاز فعالیت این محوطهی تجاری در بم احساس رضایت دارد و خوشحال است که چند هزار نفر از اهالی بیکار بم که پس از زلزله محل درآمد خود را از دست داده بودند، توانستند در این منطقه دست به کار شوند.
وی ادامه داد: پس از زلزله تاکنون هیچکس نگفته است بم باید بماند همه فقط به ارگ قدیم چشم دوختهاند و توجهی به مردم شهر و نوع زندگی آنها ندارند.
زنی سی ساله که چهرهی تکیدهاش او را بیش از چهل سال نشان میدهد هم از وضعیت کنونی مردم شهرش رضایت ندارد و وضعیت زندگیاش را در همین چهره غم گرفته و تکیده میتوان فهمید.
و حالا بم مانده است و مردمی که نمیدانند آیندهی خود و فرزندانشان چطور میشود؟
بم این روزها آرامستانی دارد، پر از کسانی که تاریخ فوتشان «1382.10.05» است و وقت دلتنگی بازماندگانشان، تنها مامن آدمها میشود. یک سینمای در دست تکمیل دارد و فدراسیونی که به تازگیها افتتاح شده و چهار بیمارستان و چندین مدرسهای که چشم امید پیرهای بمی به آن است تا شاید آیندهای روشن را پیش چشم بازماندههای آن فاجعه ببینند. برای شهری که تنها قوتاش از خرما و پرتقال است و ارگ جدیدی که دست تعدادی جوان بمی را به کار بند کرده است و ای کاش دولتمردان «تدبیر و امید»، تدبیری برای بازگردان امید و شادی به چهرهی مردم این شهر غمزده کنند.
تهیه و تنظیم از خبرنگار ایسنا: سمیه ایمانیان
انتهای پیام
نظرات