هر شهری رنگ خاصی دارد؛ برای مثال شیراز، به رنگ مسجد نصیرالملکش، صورتی؛ مشهد همچون گنبد مرقد مطهر امام رضا(ع)، طلاییرنگ؛ خطه شمال، سبز رنگ؛ جنوب، ارغوانی؛ قائنات به رنگ زعفرانش سرخ و اصفهان که به شهر گنبدهای فیروزهای معروف است؛ آبی فیروزهای.
وقتیکه از گذر سعدی به سمت میدان نقشجهان حرکت میکنم آبی فیروزهای است، هنگامیکه پهنه میدان چشمانم را درنوردید، بازهم آبی فیروزهای است، زمانی که از بازار به سمت مسجد جامع عباسی حرکت میکنم بازهم آبی فیروزهای میمانَد، اما وقتی برای بازدید رو بهروی درب این مسجد قرار میگیرم، انگار اوضاع کمی متفاوت میشود!
از همان ابتدا در باجهی فروش بلیت، قیمتِ اندکِ بازدید از مسجدی با این عظمت و شهرت، باعث تعجب من میشود. متصدی فروش بلیت میگوید: «گمان میکنم حدود ۶ سال است که قیمت بلیت همین اندازه مانده است. قرار بود امسال افزایش دهند، اما خبری نشد»، اینجا شاید تنها جایی باشد که دلم میخواست برای ورود به آن هزینه بسیار بیشتری پرداخت کنم.
گردشگری اخلاقی را باید آموزش داد
اگر نزدیک اذان برای بازدید به مسجد جامع عباسی رفته باشید، تنها میتوانید از محلی که برای نمازگزاران درنظر گرفتهشده، بازدید کنید. در این زمان، بازدید از مسجد برای یک تا یکساعت و نیم ممنوع است. به مسجد جامع عباسی وارد میشوم، مسجدی که شاهکار کاشیکاری جهان است و همین بس تا توجه هر بینندهای را به خود جلب کند. با این وجود بعید است که در همان ابتدا گردوغبار و دودهای که بر روی دیوارهها نشسته است از چشم شما پنهان بماند. مسئله وقتی بغرنجتر میشود که یادگاریها و دستنوشتهها و خطوط نامفهومی را بر دیوارههای مسیری میبینم که به سمت شبستان نماز جماعت منتهی میشود و آه از نهادم بلند میشود، آن هم وقتیکه متوجه میشوم دیوارهای داخل شبستان نیز وضعیت مشابهی دارند. هیچ تابلو یا نوشتهای برای تذکر به نمازگزاران و بازدیدکنندگان در خصوص رعایت نکات حفاظتی و نظافتی در بنا وجود ندارد، اما فقط پلاکاردهای حفظ حجاب زیاد است.
پس از پایان ساعت اقامه نماز، اجازه قدم زدن در حیاط وسیع این مجموعه را پیدا میکنم. سمت راست مسجد، یک شبستان است و گوشهای از آن به انباری یک هیئت بیشباهت نیست و با دیگهای بزرگی پرشده است! خاک و گردوغبار این شبستان از پشت پنجرهها و حجرههای کوچکش پیداست. گوشهگوشه ایوانهای بزرگ، جای چند کاشی را خالی میبینیم که بسان سرقت معمول کاشیها از بناهای تاریخی است و شایدهم همینطور باشد! خرده مصالح و ابزارآلات مرمت بنا در صحن اصلی، رواقها و ایوانها و گوشه و کنار مسجد گویا روزها و ماههای متمادی جا خوش کردهاند! چنین است که کمکم تصور فیروزهای بودن اصفهان در نظرم رنگ میبازد و شاید هم بیرنگ میشود.
در دو حیاط دو طرف بنا، باغچههای نظافت نشده، مصالح و آجرها و کاشیهای فیروزهای برجایمانده، فیلترهای سیگار روی کف زمین و لکههای متعدد توتهای لهشده در زیر پا هرچند چیزی از عظمت هنر و معماری ایرانی اسلامی این مسجد کم نمیکنند، اما پیامآور رفتار نادرست برخی از مردم و برخی متولیان بنا است.
جای خالی یک راهنما
در مسجد، عدم وجود راهنما برای آشنایی بیشتر بازدیدکننده از این مسجد تاریخی بهوضوح احساس میشود. پرسشهای ما درباره بخشهای مختلف مسجد و تزئینات آن بسیار است و راهنمایی نیست که پاسخگو باشد! مردی در زیر گنبدخانه مسجد میگوید: «کاش یک نفر را اینجا میگذاشتند تا هرچند دقیقه یکبار آواز بخواند، حالا آواز هم نشد، صوت قرآن کافی است»؛ دختر دانشآموزی که همراه با همکلاسیهایش برای بازدید آمدهاند صدای قرقاول درمیآورد و میپرسد: «این برگشت صدا چطوری کار میکنه؟» بانویی در خصوص چگونگی ساخت گنبد و حجرههایی که بر بالای دیوارهای محراب ساخته شدهاند سوال دارد و وقتی قصه پر غصه مرمت غیراصولی گنبد عظیمِ بالای سرش را از یکی دیگر از بازدیدکنندگان میشنود، ابرو در هم میکشد، سری تکان میدهد و دور میشود.
به نام مرمت، به کام ...
بخشی از محوطه اصلی مسجد با حصاری پوشیده شده و درواقع کارگاهی است که برای مرمت گنبد آن در نظر گرفته شده است. پیرمردی نزدیک درِ ورودی محوطه کارگاهی مسجد جامع عباسی نشسته و من را به بازدید از محوطه درون کارگاه دعوت میکند. او را میشناختم، مهدی پاکدل؛ چون پیشتر عکس و نام او را در بازدیدی که ایسنا بهمنظور بررسی روند مرمت گنبد این مسجد داشت، دیده بودم. به کارگاه وارد میشوم، پسر جوانی میگوید: «اینجا کاشیها، داخل همین کارگاه تولید و با قیمت مناسبی هم عرضه میشه!»
در بدو ورود به کارگاه مرمت، سازهای منحنی شکل با پایه آجری و تعداد انبوهی از کاشیهای به ظاهر خوشرنگ و لعاب توجه هر مخاطبی را جلب میکند. حسین پاکدل پشت میز نشسته است.
او در پاسخ به تعجب من از دیدن این سازه میگوید: «اینجا کاشیها، داخل همین کارگاه تولید و با قیمت مناسبی هم عرضه میشه!»
و من تازه میفهمم درِ باغ سبز به روی کارگاه، بهمنظور جذب مشتری از مخاطبان مسجد جامع عباسی و فروش پنهانی کاشی انجام شده است؛ درحالیکه پیشتر مهدی پاکدل و پسرش حسین در گزارش فروش کاشی در شاهکار کاشیکاری اصفهان! و در پاسخ به پرسش ایسنا مبنی بر چراییِ فروش کاشی در این مسجد به این جمله تأکید کرده بودند که «اینجا فقط نمایشگاهه، یعنی طرف که میاد میپسنده و سفارش میده.» حتی شهرام امیری، مدیر روابط عمومی ادارهکل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان اصفهان نیز در همین گزارش در پاسخ به ایسنا گفته بود: «باید جمع بکند و فقط یکچیز کوچکی آنجا داشته باشد و حق فروش ندارد.»؛ البته موضوع منع شرعی این خرید و فروش در مسجد نیز بماند برای بعد...
- اینجا عکسبرداری ممنوعه خانم. عکس نباید بگیرید.
این را حسین پاکدل میگوید و من پاسخ میدهم:
- چرا؟
- محوطه کارگاه عکسبرداری ممنوعه. اینجام نوشته.
سپس به کوزههای داخل کمد اشاره میکنم.
- اینا همهشون گلدون هستن؟ قیمت شون چنده؟
_ ۱۰۰ هزار تومن. بله کوزهان دیگه.
_ این کاشیهای برش خورده قیمت شون چنده؟ خیلی ظریف برش خوردن، ممکنه لبپر بشن؟ من میخوام بفرستم راه دور.
_ اینا ۶۰ تومنه اگر میخواید راه دور بفرستید بغلی شو بردارید بهتره، ۵۰ تومنه.
_ این ۱۶ ضلعیها چندن؟
_ اینا کاشیشون تولید خودمونه خیلی باکیفیتتر از قبلیاست. این ۶۰ تومنه، یکم گرونتره.
_ نقشش هم ظریفتر کشیده شده.
_ اگر میخواید کادو بدید چرا قاب نمیخرید؟
_ نه میخوام چند تا تیکه کادو بدم.
_ اینام زیر لیوانیه، بهعنوان تزئیناتی هم میبرن. پازل هم داریم. پایه کوچیکم اگر بخواید داریم.
_ پایهها چنده؟
_ ۱۰ تومن.
_ خب بدید. کارتخوان دارید؟
_ بله بله. کارت بدید.
جای قسمتهایی از کتیبهها و کاشیهای ریخته شده خالی و درون کارگاه پُر است از طرحها و مدلهای گوناگون کاشی برای فروش به بازدیدکنندگان مسجد...
رسید مشتری را دریافت میکنم. ذکر نام فروشنده روی رسید آمده است: «کاشیسازی مهدی پاکدل»؛ همانکه سالهاست مرمت گنبد مسجد جامع عباسی را بر عهده دارد.
کارگاه، به اسم مرمت بنا تدارک دیدهشده و انگار محلی است برای کسب درآمد!
گزارش از: مائده شاهنظری
انتهای پیام
نظرات