سالهای دفاع مقدس مملو از خاطرات است. از آن دست خاطرههایی که درسهایی همچون ایثار، شهادت، وحدت، فداکاری، میهن دوستی، ایستادگی و مقاومت را به ما میآموزد و هر انسانی را به تامل وا میدارد.
خاطرههای از جنس شور و عشق به کشور و انقلاب اسلامی که باید از زبان روایان و رزمندگانی شنید که نوجوانان دیروز بودند و حضور در جنگ و دفاع از میهن را انتخاب کردند و به جای صدای معلم، با صدای خمپاره و نارنجک روبه رو شدند و به جای هیاهو و بازی در حیاط مدرسه با شجاعت در برابر دشمن ایستادند و یک وجب از خاک میهن خود را به دشمن ندادند.
نمونه این رزمندگان و مأنوسان با شهدا مجید اسکندری فرد است که خاطرات شیرین و درس آموزی از آن سالها دارد.
این رزمنده سالهای دفاع مقدس در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: متولد سال ۱۳۵۰ هستم. در سن ۱۴ سالگی به جبهه رفتم و در واحد تخریب لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب به خدمت پرداختم.
اسکندری فرد در رابطه با وظایف نیروهای واحد تخریب، عنوان کرد: عملیات آفندی به معنای رفع موانع از جمله مینهای ضد نفر، ضد تانک و سیم خاردار و باز کردن معبر برای تردد نیروهای گردان که مسیر خود را برای انجام عملیات ادامه دهند و عملیات پدافندی؛ قرار دادن مینهای ضد نفر و سیم خاردار در محدودهایی که نیروهای خودی گرفته بودند و در واقع بین خاکریز دشمن و نیروهای خودی، از وظایف واحد تخریب بود.
وی در خصوص علاقه و انگیزه نوجوانان برای حضور در جبهه، یادآور شد: معلمان در شکلگیری شخصیت دانشآموزان بسیار تاثیرگذار هستند؛ لذا جاری کردن هر تفکر و عقیدهای در جامعه از طریق معلمان امکانپذیر است.
این رزمنده ادامه داد: کلاس سوم ابتدایی در مدرسه علامه بحرالعلوم تحصیل میکردیم و معلمی به نام شهید غلامرضا علی عسگری معروف به حاج عسگری داشتیم که در عملیات کربلای ۸ شهید شد، روحیه و شخصیت این معلم برای ما دانشآموزان بسیار تاثیرگذار بود.
وی افزود: مهمترین ویژگی شخصیتی این شهید این بود که به دانشآموزان خود عشق میورزید و همواره در کنار آنها بود، حتی برای نوشیدن آب از آبخوری دانشآموزان استفاده میکرد؛ این معلم در سال ۱۳۶۴ ما را به دیدار خانواده شهدا میبرد و ما را به گونهای تربیت کرد که همه عاشق جبهه بودیم.
اسکندری فرد با بیان اینکه بسیاری از شهدای دانشآموز از شاگردان شهید عسگری بودند، اضافه کرد: او قاری قرآن و هنرمند بود، همین مسئله سبب نفوذ کلام این معلم شهید بر روی دانشآموزان شده بود.
این رزمنده از خاطرات اعزام به جبهه میگوید: مدرسه، اعزام ما به جبهه را منوط به رضایتنامه والدین قرار داده بود. روزی که پدرم برای اعلام رضایت به مدرسه آمده بود، یکی از معلمان میگفت اگر پسر شما به جبهه برود دیگر درس نمیخواند، من که کنار پدرم نشسته بودم مدام با دست به پهلوی پدرم میزدم و میگفتم درسم را میخوانم؛ بنابراین با رضایت خانواده در سن ۱۴ سالگی برای گذراندن دوره آموزشی ۴۵ روزه به تهران اعزام شدیم.
وی بیان کرد: در دوره آموزشی باید قبل از اذان صبح بیدار میشدیم و بعد از خواندن نماز، برنامه صبحگاه داشتیم و بیش از ۱۰ کیلومتر میدویدیم؛ برای این که ثابت کنیم نسبت به سنمان توانایی بالایی داریم و میتوانیم بجنگیم با همه توان میدویدیم، در این دوره آموزشهایی همچون آشنایی با سلاح، تاکتیک، مخابرات، امدادگری و راهپیماییهای طولانی را گذراندیم.
اسکندری فرد ادامه داد: زمان ثبتنام برای اعزام به جبهه اعلام کردند که برخی از بچهها به خاطر سن کم امکان حضور در جبهه را ندارند و انشاءالله در اعزامهای بعدی میتوانند شرکت کنند بنده هم جزء همان دسته بودم.
وی ادامه داد: در گوشهای شروع به گریه کردم که مسئول بسیج مسجدی که در آن فعالیت داشتم مرا دید و علت گریهام را جویا شد، گفتم دوره آموزشی را گذراندم و فعلا درس را هم کنار گذاشتم اما میگویند به خاطر سن کم نمیتوانم به جبهه بروم؛ اما مسئول بسیج گفت برو در صف اعزامیها بایست، من هم عینک زدم و سینه را جلو دادم و با قد کشیده در صف ایستادم و بالاخره توانستم برای حضور در جبهه ثبت نام کنم و غروب همان روز به پادگان انرژی اتمی اهواز اعزام شدم.
اسکندری فرد با اشاره به اینکه بعد از اعزام وارد واحد تخریب شدم، افزود: شهید حسن سعادتمند مسئول واحد تخریب برای ما نیروهای جدید جلسه گذاشتند و به ما گفتند که برای یک تخریبچی اولین اشتباه، آخرین اشتباه است و حمل سیم خاردار، مین گذاری، حفر کانال، باز کردن معبر برای رزمندگان از وظایف شما است.
وی تصریح کرد: حدود ۴۰ روز آموزش تخصصی تخریب را گذراندیم، در این دوره شرایط سختی را برای ما فراهم میکردند، زیرا در امر آموزش جنگی این یک اصل است که هر چه در دوره آموزشی عرق ریخته شود در جنگ کمتر خون ریخته میشود.
این رزمنده با بیان اینکه اولین عملیاتام والفجر ۸ بود، تاکید کرد: عملیات والفجر ۸ از بزرگترین عملیاتهایی بود که کارشناسان نظامی را متحیر کرد، زیرا رزمندگان باید از اروند خروشان با سرعت ۷۰ کیلومتر عبور میکردند.
وی یادآور شد: در عملیات والفجر ۸ حدود ۷۰ روز کار ما این بود که سیم خاردار و مین حمل میکردیم و در شرایطی که آتش دشمن سنگین بود در نزدیک خط مقدم اینها را کار میگذاشتیم؛ در مسیر این رفت و آمدها مجروح و شهید میدادیم.
اسکندری فرد گفت: در مهران موانع و میدانهای مین فراوانی وجود داشت به همین جهت در جریان عملیات کربلای ۱ ما چندین کامیون مین که توسط دشمن کاشته شده بود را بیرون آوردیم.
وی با اشاره به اینکه در عملیات کربلای ۱ یکی از همرزمان ما به نام حسین جعفری که اهل بابل بود و هنگام تحصیل طلبگی در قم عازم جبهه شده بود به شهادت رسید، عنوان کرد: من به خانه شهدای همرزمم در واحد تخریب سر زدم. به بابل نیز سفر کردم و بعد از پیگیریهایی که داشتم موفق به دیدار با خانواده شهید جعفری شدم؛ در روستا و زادگاه شهید متوجه این مسئله شدیم که همه کوچهها به نام شهید حسین جعفری است، وقتی علت را جویا شدیم گفتند که این روستا کلا یک شهید دارد.
وی با بیان اینکه در جریان عملیات کربلای ۵ بود که مجروح شدم، یادآور شد: زمانی که رزمندگان واحد اطلاعات مامور به شناسایی میشدند، نیروهای تخریب آنها را با هدف باز کردن معبر و رفع موانع همراهی میکردند؛ بعد از انجام شناسایی و با شروع عملیات از ناحیه پاشنه پا مجروح شدم. بعد از سپری کردن دوران نقاهت مجدد به جبهه برگشتم و در عملیات کربلای ۸ نیز از ناحیه ران پا مجروح شدم.
اسکندری در ادامه از خاطره مجروح شدن خود در عملیات کربلای ۸ میگوید: شهید مرتضی قلیچخانی از همرزمان ما بود. چون هر دو عینکی بودیم در عملیات کربلای ۸ به رزمندگان گفت، دعا کنید چشمهای من و اسکندری شفا پیدا کند؛ در همان عملیات مامور به کاشت مین شدیم و زمانی که داشتیم از سنگر مینها را حمل میکردیم یک خمپاره ۶۰ که بدون سوت و صدا است بین من و شهید قلیچخانی به زمین خورد، همانجا بود که بنده مجروح و مرتضی قلیچخانی شهید شد.
این رزمنده در رابطه با شرایط کشور در آغاز انقلاب و شروع ۸ سال دفاع مقدس، تصریح کرد: با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷دشمنیها علیه این انقلاب نوپا آغاز شد. قائله خلق عرب، جدایی کردستان توسط کومله و دموکرات، اختلافات داخلی، ترورها، احتکارها و فرماندهان فرار کرده ارتش، شرایطی را ایجاد کرده بود که میتوانست هر انقلابی را از پای درآورد؛ اما زمانی که دشمنان متوجه شدند این انقلاب خیلی محکم است تاکتیک خود را تغییر دادند و با تحریک و حمایت همه جانبه از صدام جنگ سختی را به ما تحمیل کردند.
وی اظهار کرد: صدام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را جلو دوربینها پاره کرد و رسما جنگ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد. با این رویکرد که یک روزه خرمشهر، سه روزه خوزستان و پایان هفته تهران هستند؛ اما از اقصی نقاط کشور برای دفاع حضور یافتند و اگر چه هنوز سازماندهی شکل نگرفته بود ولی اقشار مختلف به مقاومت پرداختند و دشمنی که آمده بود یک روزه خرمشهر را بگیرد با ۳۳ روز مقاومت مواجه شد.
اسکندری فرد اضافه کرد: زمانی که خرمشهر سقوط کرد شهید محمد جهان آرا به رزمندگان میگوید، اگر خرمشهر سقوط کرد دوباره می جنگیم و خرمشهر را پس میگیریم ولی مراقب باشید دین، ایمان و اعتقادات شما سقوط نکند. این سخن پیام مهمی برای ما دارد؛ زیرا امروز دشمن سعی دارد ایمان و اعتقادات نوجوانان و جوانان ما را به سقوط بکشاند.
این رزمنده تاکید کرد: ارائه آمار و ارقام از نیروها، تسلیحات جنگی برای جامعه امروز کارساز نیست آنچه برای جامعه امروز به ویژه نسل جوان موثر است شناخت از سیره، منش و مدل رفتاری شهدا است.
اسکندری ادامه داد: شهید اسماعیل حیدری از رزمندگان واحد تخریب لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب در مسیر شناسایی منطقه عملیاتی والفجر ۸ از مسئولین عقیدتی سوال میکند که ما میتوانیم از خرمای نخلهایی که در این مسیر وجود دارد بخوریم، آن هم میگویند از خرمای روی درخت نه اما خرماهایی که اطراف نخلها روی زمین ریخته است، مشکلی ندارد.
وی افزود: شهید حیدری شروع به جمع آوری خرما از روی زمین میکند و به رزمندگان میگوید این خرماها حلال هستند از اینها بخورید؛ یکی از بچهها سنگی به سمت نخل پرتاب میکند و چند خرما از درخت روی چفیهای که شهید حیدری برای جمع آوری خرما پهن کرده بود میریزد به همین خاطر دیگر این شهید به خرما دست نمیزند، لذا این مدل رفتاری" شناخت روزی حلال و حرام و عمل به آن" از جمله سیره شهدا است که باید در جامعه امروز جاری و ساری شود.
اسکندری فرد تصریح کرد: بنده از سید رحیم صفوی فرمانده سپاه شنیدم پس از شهادت مهدی زینالدین، مقرر شد اسماعیل صادقی را به عنوان فرمانده لشکر معرفی کنند اما شهید صادقی اشک در چشم و قرآن در دست فرمانده را قسم داده است که او را معرفی نکند و شخص دیگری را پیشنهاد میدهد؛ این مدلهای رفتاری است که شخصیتهای بزرگ را میسازد و جامعه را به پیشرفت میرساند.
وی بیان کرد: برخی از رزمندگان در جبهه از فرزندان مسئولین دولتی بودند اما هیچگاه متوجه نمیشدیم که همرزم ما فرزند چه شخصیتی است و بعدها بعد از شهادت این بزرگواران آنها را شناختیم.
اسکندری فرد تاکید کرد: مادران ما نقش موثری در هشت سال دفاع مقدس داشتند و علاوه بر تربیت فرزندانی که در خط مقدم ایستادگی میکردند، خودشان در پشت جبههها فعالیت داشتند؛ به عنوان مثال مادر شهید معماریان به همراه گروهی از زنان برای رزمندگان لباس میدوختند.
وی در پایان خاطرهای از شهید محمدرضا شفیعی میگوید: محمدرضا شفیعی از جمله شهدایی بود که در اسارت به شهادت رسید و در کشور عراق دفن شد، بعد از گذشت ۱۶ سال زمانی که اجساد دشمن را تحویل میدادیم و شهدای خود را تحویل میگرفتیم بدن محمدرضا سالم بود. در این رابطه با حدود ۸۰ نفر از همرزمان شهید و خانواده او مصاحبه کردم و به این نتیجه رسیدم که راز سلامت شهید این بوده که غسل جمعه و زیارت عاشورا را ترک نمیکرد و اشک خود را در روضه اهل بیت(ع) در صورتش پخش میکرد.
انتهای پیام
نظرات