به گزارش ایسنا، علی ورامینی در یادداشتی نوشت: تیتر روز چهارشنبه روزنامه هممیهن (لمپنیسم علیه روشنفکری)، به مذاق خیلیها خوش نیامد. بحث آن پرونده و فحوای آن تیتر، این بود که نیروهایی بسیج شدهاند که با ایجاد خفقان هر صدای مخالف با جریان سطلنتطلبی و هواداران خاندان پهلوی را خفه کنند. مهم نیست این صدا در گذشته بوده و ۴۰ سال از مرگش گذشته باشد یا اینکه کاربری کف توئیتر باشد. رویه آنها نشان داده که به مرده و زنده رحم نخواهند کرد.
اینان هرچقدر که انبانشان از تئوری و نظر خالی است، در ایجاد خفقان، حذف و سانسور هوشمندانه و با تاکتیک عمل میکنند. اگر ۱۵ سال پیش کسی از آدمکش و شکنجهگری مثل «پرویز ثابتی» به نیکی یاد میکرد، مورد شماتت و حتی انزجار خاص و عام قرار میگرفت. برای اینکه به اینجا برسند که چنین دجالی را تقدیس کنند میبایست که همه آنانی که زیر داغ و درفش او و سیستم پهلوی بودند در ابتدا بیاعتبار میشدند. برای همین با همان کلیدواژه «خرابکار» و «شورشی» به سراغ همه نیروهای درگیر در انقلاب ۵۷ رفتند؛ بهخصوص نیروهایی که میان مردم از اعتبار و احترام زیادی برخوردار بودند. حمله به براهنی، سایه، شجریان و دیگر هنرمندان و نویسندگان مخالف شاه را در ذیل این پروژه هم باید دید.
استراتژیهای اداره سوم ساواک اینبار نه در فضای عینی که فضای رسانههای رسمی و بدیل (شبکههای اجتماعی) عملیاتی شد؛ اگر در رسانههای رسمی یا اینستاگرام و ایکس نوشتهای در نقد پهلوی و اعوانش بنویسید، لشکریان فحاش و بدون اصول چنان از یمین و یسار حمله میکنند که هرچقدر هم شجاع باشید و چنین برخوردهایی برای شما اهمیتی نداشته باشد، بار بعد برای نوشتن حداقل تردید خواهید کرد. فرقی هم نمیکند «داریوش کریمی»ِ روزنامهنگار و نویسنده شناختهشده بیبیسی باشید یا یک کاربر عادی توئیتر. کوچکترین نقدی با شدیدترین برخوردهایی مواجه میشود که نه در پی بیاعتبار کردن گفته یا نوشته با دلیل که در پی بیحیثیت کردن و تقلیل فرد نویسنده است.
در چنین فضایی قصد ما در دفاع از ساعدی در برابر هتاکان و فحاشان، دفاع از نظر و اندیشه در برابر لمپنیسم بود. شاید صدایمان به جایی برسد شاید هم نرسد، ولی بخشی از کار ما شکستن هر مارپیچ سکوتی است که با قلدری از هر نوعش، چه عینی و چه سایبربولی بهوجود آمده باشد. حتماً که ما هم به ساعدی نقد داریم. نهفقط ساعدی، که اصل اول خردورزی این است که هیچ شخصیتی، مطلقاً هیچ شخصیتی همه ابعادش قابل دفاع نیست و هیچ بنیبشری از نقد مبری. بسیاری از دوستان بعد از انتشار پرونده میگفتند که ساعدی فلانجا چنین گفته است و آنجا چنان.
همه اینها را ما هم میدانیم، همانطور که قلم و نگاه ساعدی در ادبیات را ستایش میکنیم، با بعضی از سوگیریها و صحبتهای سیاسی او نهفقط موافق نیستیم که با آن تعارض داریم. بارها و بارها در مطبوعات و دیگر جاها افکار ساعدی و امثالهم نقد شده و موافقان و مخالفان سخن گفتهاند. مسئله امروز حتی درست و غلط بودن ساعدی نیست، مسئله مبارزه با خفقان اداره سوم ساواک پهلوی در شبکههای اجتماعی است. آنان که قصد دارند هر موجودِ بااعتباری را از اعتبار تهی کنند تا از پی این تغابن، خزف خودشان را به جای لعل به جامعه ایرانی غالب کنند.
اگر برایتان سوال است که در چه فضایی از کار روشنفکری در برابر لمپنیسم دفاع میکنیم، بروید شبکههای اجتماعی هممیهن و بخش نظرات و اشتراکگذاری پستهایی که مربوط به پرونده ساعدی است را نگاه کنید و ببینید آفتاب نیامد دلیل آفتاب؟
فقط به این هم بسنده نمیکنند، هرکس که تجربه نقد نوشتن به جریان پهلوی داشته حتماً که مورد سایبربولی قرار گرفته و حتماً که بارها و بارها تهدید شده است. با همه اینها جامعه نشان داده که بسیار پیشروتر از نیروهای هواخواه پهلوی است. سروصدای لشکریان سایبری، ترولها و رباتهایشان نباید گولمان بزند. مردم کف جامعه، مردمی که اینجا به دغدغههای روزمره دچارند، بارها ثابت کردهاند که میدان سیاست را هزاران بار بیشتر از آنانکه سروصدایشان بلند است میفهمند. همانطور که همه چیزهای دیگر را هم میفهمند.
*بازنشر مطالب دیگر رسانهها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان میباشد.
انتهای پیام
نظرات