این فیلم با مدتزمان ۲۰ دقیقه، محصول ۱۳۹۴ به حساب میآید و حاصل پژوهش و نگارش مشترکی از مصطفی حاجیقاسمی و مریم الهامیان است. «آبی به رنگ خاک» با اشاره به تولد و زادگاه راوی و پدر و مادرش آغاز میشود. گویی با چنین طلیعهای قرار است ضمیر مخاطب بهسوی رودی پرتاپ شود که پیدایی، پویایی و هویت اصفهان به آن وابسته است، همانطور که راوی ریشههایی دارد.
روایتگر «آبی به رنگ خاک» که مردی جوان است، قدمبهقدم بزرگ میشود تا روزی که نمیتواند خودش و اطرافیانش را بدون همنشینی با رودخانه زایندهرود تصور کند. عمیقتر که نگاه کنیم، این یک نشستوبرخاست سطحی نیست. بین مردم، پلها و رود رابطهای تنگاتنگ وجود دارد. میانشان خاطرهها شکل میگیرد و خاطرهها هویتشان را میسازد.
بعد راوی یک روز بیدار میشود و میبیند این رود خاطرهساز و هویتبخش که مادر اصفهان است، دیگر نیست. نه فقط جوانها که تمام شهر در غم فرو میرود. ریشسفیدان و گیسوسپیدان به عمرشان این چنین خشکی غمناکی ندیدهاند؛ حالا شهر، سالیان درازی است که با غیبتهای طولانی این شاهرگ سر میکند، اما هیچکس آموخته جای خالیاش نمیشود.
هربار که خبر بازگشت رود به گوشها میرسد، دلها برای دیدارش لحظهشماری میکنند. همین آمدوشدهای گاهوبیگاهش، سنتهای جدیدی را پیرامون پلهای نامدار این شهر ایجاد کرده است. اگر از روزگاران دور تا بهامروز در کنار سیوسهپل یا پل خواجو جشنهای آب چون آبرزیگان و دورهمیهای وقتوبیوقت برپا میشد، حالا اصفهانیها آیینی جدید دارند که استقبال از رسیدن آب به بستر رودخانه و آنهم پس از مدتها فراق است.
از خسارتهای زیستمحیطی تا آسیبهای اجتماعی
«آبی به رنگ خاک» به کارگردانی و تهیهکنندگی مصطفی حاجیقاسمی که تاکنون در چندین جشنواره داخلی و خارجی حضور داشته و درخشیده است، بهجز درنگ در پیوند هویت و زایندهرود، به پیامدهای این خشکی نیز نظر دارد؛ پیامدهایی که بیتأثیر بر هویت شهر و مردمانش نیست.
برداشتهای غیرقانونی از آب زایندهرود یکی از علل خشکی آن است که اکنون شهر اصفهان را با چالشهای پرشماری روبهرو کرده است. شاید یکی از مهمترین پیامدهای زیستمحیطی این وضعیت، خشکی تالاب گاوخونی و خطر کویر برای شهر باشد. یکی دیگر از آنها داستان پراندوه پرندگان است که راوی اینگونه از آن میگوید: «در میان پرسشهای نوجوانیام همیشه برایم سؤال بود که پرندههای مهاجر چگونه با خشکشدن رودخانه به اینجا کوچ نمیکنند. پدرم میگفت باد خبر بیآبی را برای آنها میبرد.»
بهخطرافتادن زیست آبزیان را هم میتوان از پیامدهای زیستمحیطی برشمرد که در فیلم به آن اشارهای نمیشود. از طرفی دیگر، خشکی زایندهرود، سبب شد که کشاورزان و دامداران با چالشهای متعددی دستوپنجه نرم کنند یا تغییر شغل دهند. خشکی زایندهرود گاهی همراه با پیامدهایی است که شاید کمتر به چشم بیاید، اما وجود دارد؛ مثل تبدیلشدن بخشهایی از محیط زیر پل به محل دادوستد موادمخدر که لابد آدمهای اهلش از خشکی این رود بدشان نمیآید.
مستند «آبی به رنگ خاک» روایتی تأثرآور از داستان پرخون زایندهرود است که بهاختصار، اما تکاندهنده گوشههایی از یک شهر رنجکشیده و مردمی که نمیتوانند با این غمشان کنار بیایند، به تصویر میکشد. شاید جانکلامی که در فیلم مورد غفلت قرار گرفته است، مدیریتهای نادرستی است که نه فقط زایندهرود، بلکه رودهای دیگر کشور را نیز بهخطر انداخته است؛ مسئلهای که برای گذار از آن در این لحظه از تاریخ بیش از هر زمانی به امید، کوششگری و همدلی مردم بردبار سرزمینمان نیازمند است.
انتهای پیام
نظرات