• سه‌شنبه / ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ / ۱۶:۳۰
  • دسته‌بندی: دیدگاه
  • کد خبر: 1404020201425
  • منبع : مطبوعات

ای ساربان آهسته رو

ای ساربان آهسته رو

واقعیت این است که سعدی علاوه بر استاد سخن، استاد تصویرسازی هم هست. شاید یکی از دلایلی که هنگام خواندن سعدی از خود بیخود می‌شویم همین تصویرسازی جادوگرانه‌اش باشد.

به گزارش ایسنا، هم میهن نوشت: سعدی شاعر قرن هفتم است. با این حال امروز بعد از گذشت این همه وقت کافی است یک مصرع از اشعار یا یک خط از نثرش بخوانید. اینجا همان‌ جایی است که شگفت‌زده می‌شوید.

به خودتان می‌آیید و می‌بینید حرف‌های او همچنان مصداق دارد و نکاتی که ۷۰۰ سال پیش گفته همچنان شنیدنی و دیدنی است. اشتباه لپی نکردم. درست خواندید.

واقعیت این است که سعدی علاوه بر استاد سخن، استاد تصویرسازی هم هست. شاید یکی از دلایلی که هنگام خواندن سعدی از خود بیخود می‌شویم همین تصویرسازی جادوگرانه‌اش باشد.

سعدی قدرت غریبی در ذهنیت‌بخشی تصویری، در بین اشعارش دارد. او در بیشتر غزل‌هایش وقتی به اوج می‌رسد و هنگامی که می‌خواهد به صورت مخاطبش سیلی بزند تصویری را برای او ترسیم می‌کند.

او وقتی می‌خواهد بگوید دلش تنگ است و هم‌نفس و هم‌سخنی ندارد خودش را مثل ماهی افتاده بر خاک به تصویر می‌کشد. تصویری که همه این سال‌ها عکاسان زیادی ثبت و دل جماعتی را ریش کردند.

اول آنکه سعدی بزرگ‌تر از آن است که نگارنده این ستون درباره‌اش بنویسد. دوم آنکه مجال اندک عکس‌نوشت اجازه نمی‌دهد آنچه درخور نام بزرگ اوست بنویسم. اما به حکم آنکه از آن‌طرف که منم دوستی و ارادت هزار چندان است به یک تصویر بسنده می‌کنم.

تصویری که همیشه فکر می‌کردم اگر روزی دوربینی به دست سعدی می‌رسید آن فریم را ثبت می‌کرد. «یان آرتوس برتراند» یک عکاس فرانسوی است. او سال‌ها سوار بر هلیکوپتر شده و تقریباً کل عالم را از بالا عکاسی کرده است.

برتراند حدود نیم میلیون عکس در مجموعه‌ای با عنوان «زمین از بالا» منتشر کرده. اما در میان همه این عکس‌ها چند فریم را از کاروان شتری در صحرا عکس گرفته.

عکس را همین پایین برایتان چاپ می‌کنم و چند بیت از ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن‌عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی می‌نویسم. به عکس نگاه کنید و تصور کنید سعدی پشت ویزور دوربین نشسته و زیر لب می‌خواند: 

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود/ وآن دل که با خود داشتم با دلسِتانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او/ گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریشِ درون/ پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

مَحمل بدارای ساروان تندی مکن با کاروان/ کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha