به گزارش ایسنا، رضا رحمتی در یادداشتی با این عنوان به بررسی چرایی تغییر مواضع ترامپ نسبت به ایران پرداخته و نوشته است:
۱- بیتردید از هماینک نمیتوان سرنوشت مذاکرات ایران - آمریکا را حدس زد و حتی پیشگویان هم نمیتوانند نسبت به وضعیت تفاهم در مذاکرات ۲ طرف یک پیشبینی قطعی ارائه دهند. طبیعی است که مذاکرات کنونی ایران و آمریکا متاثر از فضای بیاعتمادی نزدیک به نیم قرنه طرف ایرانی به آمریکاییهاست. از نقطه نظر ایرانیها، آمریکاییها بدعهد، کارشکن و غیرمطمئن هستند. از نقطه نظر زیادهخواهانه طرف آمریکایی نیز موانعی برای رسیدن به موفقیت وجود دارد. این موضوع نهتنها در روابط بین ایران و آمریکا، بلکه در بسیاری مناسبات و روابط دیگری که بین ۲ طرف یک مناقشه وجود دارد نیز مشهود است.
۲- در مذاکرات بین ایران و آمریکا عوامل بسیاری دخالت دارند که موفقیتآمیز بودن مذاکرات را میتوان به آنها نسبت داد. همه چیز به مسیری که طی میشود، تفاهمات پیش رو، گزینههای روی میز، دادهها و ستاندهها، میزان انعطاف طرفین، میزان عملیاتی بودن خواستههای طرفین، رویکرد طرفین نسبت به آینده تحولات منطقهای و بینالمللی، ضربالاجلهای تعریف شده برای طرفین، محدودیتهای ملی و از جمله محدودیتهای حزبی برای ایالات متحده، میزان تلاشهای گروههای ذینفع و بازیگران مرزی و حتی کنشگران مخرب، میزان رضایت از حسننیت طرف مقابل و... بستگی دارد.
۳- نکته دیگر این است که ترامپ از نظر شخصیتی همان ترامپی است که در دور نخست ریاستجمهوری خود، در یکی از نخستین اقداماتش از برجام به عنوان سند مورد تفاهم کشورش و سایر کشورهای ۱+۵ و ایران خارج شد و شدیدترین محدودیتهای بینالمللی را علیه ایران و شهروندانش اعمال کرد. از جمله سیاست به صفر رساندن فروش نفت ایران را پیش کشید و تمام سازوکارهای فروش نفت ایران را دچار اختلال کرد، شهروندان ایران را در کنار چند کشور دیگر از ورود به آمریکا منع کرد، تلاش کرد ایران را در شدیدترین وضعیت امنیتیسازی قرار دهد، منابع مالی ایران را محدود کرد، پروژه امنیتی ضد ایرانی را با رهبری اسرائیل پیش برد، تلاش کرد عربستان را به عنوان رقیب منطقهای ایران به عنوان هاب استراتژیک منطقه معرفی کند تا از نقش و نفوذ ایران در سطح منطقه بکاهد، با اقدام به ترور سردار شهید حاجقاسم سلیمانی مناقشه ایران - آمریکا را به نقطه جوش عملیات نظامی ایران علیه آمریکا در پایگاه عینالاسد رساند و بسیاری کارهای دیگر که با سیاست محدود کردن یا انزوای ایران مورد توجه وی قرار گرفت.
۴- این ترامپ از نظر بینالمللی و نگاههای راستگرایانه اقتصادی نیز همان ترامپ دوره نخست ریاستجمهوری است. این موضوع را میتوان در اعمال تعرفههای بسیار شدیدی که آمریکای تحت رهبری او علیه همپیمانان، رقبا و دشمنان آمریکا وضع کرده است مشاهده کرد. اعمال تعرفه نزدیک به ۱۴۵ درصدی علیه چین، اعمال تعرفههای نزدیک به ۲۵ یا ۳۰ درصدی علیه همپیمانان استراتژیک آمریکا، سیاستهای اقتصادی اول آمریکا، سیاستهای ضد چینی در حوزه اقتصادی، تلاش برای بازگرداندن یا جایگزینی صادرات با واردات با اعمال تعرفههای سختگیرانه و... نشان میدهد آمریکا همان سیاستهای اقتصادی دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ را پیش میبرد. بنابراین از این نقطه نظر نیز نهتنها تفاوتی بین این ترامپ و ترامپ دوره نخست ریاستجمهوری ایجاد نشده، بلکه به نظر میرسد این ترامپ درست کپی همان نسخه اول است.
۵- از نظر سیاستهای مهاجرتی نیز بین این دوره ریاستجمهوری ترامپ با دوره نخست ریاستجمهوری او تفاوتی وجود ندارد. همان سیاستهای سختگیرانه نسبت به مسلمانان، مکزیکیها، لاتینتبارها و حتی همپیمانان اروپایی، نشان دهنده این است که ترامپ در سیاستهای مهاجرتی نیز تغییری با دوره نخست ندارد.
۶- این موضوع را میتوان به روابط آمریکا با دشمنان استراتژیک در موضوعات امنیتی نیز تسری داد. از جمله در روابط با روسیه، کرهشمالی و... . در این مسائل نیز تفاوت چندانی وجود ندارد، ترامپ تلاش میکند خود را مدعی صلح نشان دهد، خود را شایستهترین نامزد نوبل صلح معرفی کند، تلاش میکند مخاصمه اسرائیل-غزه را با آتشبس حل کند (اگرچه تاکنون در رسیدن به آن ناموفق بوده است) و... .
۷- اما رویکرد ترامپ در یک موضوع با دوره نخست ریاستجمهوری او در آمریکا متفاوت است و آن ایران است. از نقطه نظر آمریکایی، تا اینجای کار ترامپ حتی از دموکراتها هم پیشی گرفته، ۳ نشست غیرمستقیم بین آمریکا و ایران در سطح عالی برگزار شده، فضای گفتوگوهای ۲ طرف (مستقل از نتیجه آن) تاکنون خوشبینانه و توأم با حسننیت بوده و حتی خوشبینترین تحلیلگران روابط ایران-آمریکا هم انتظار این سطح از گفتوگوها بین ۲ طرف را نداشتند.
۸- چه چیزی سبب شده ترامپ تا این حد در برابر ایران کوتاه بیاید؟ به نظر میرسد «پذیرش واقعیت سیاسی ایران» در «صحنه ژئوپلیتیک غرب آسیا» مهمترین پاسخ به این سوال باشد. به نظر میرسد مهمترین و بزرگترین شکست دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ در عرصه روابط بینالملل را باید «واقعیت سیاسی ایران» قلمداد کرد. ترامپ درباره ایران با یک شکست مهم مواجه شد، به همین دلیل نتوانست هیچ یک از اهداف خاورمیانهای خود را دنبال کند، نه توانست موافقتنامههای موسوم به آبراهام را بین دولتهای عربی خلیجفارس با رژیم اسرائیل به نتیجه برساند، نه توانست موضوع غزه را آنگونه که میخواست پیش ببرد، نه توانست به تعبیر جمهوریخواهان، یک بار برای همیشه موضوع اسرائیل و فلسطین را تمام کند و نه توانست ایران را مهار کند و یک موضوع از نظر ترامپ همچون نخ تسبیح همه این مسائل را به هم پیوند میداد و مانع از موفقیت او بود؛ ایران. عبور ترامپ از انتخابات ریاستجمهوری و تکیه زدن بر صندلی ریاست جمهوری در کاخ سفید، با در نظر داشتن همین واقعیت سیاسی ایران، به نظر میرسد ترامپ را به وضعیتی رسانده که مذاکره با ایران را به عنوان امری اجتنابناپذیر برای آمریکا مطرح کرده است. ترامپ میداند هیچ راهی در منطقه غرب آسیا به مقصد نمیرسد مگر اینکه ایران در آن نقشی داشته باشد. این موضوع بخشی از موقعیت تاریخی و ژئوپلیتیک ایران است، این همان چیزی است که ترامپ بارها از آن تحت عنوان «ایران یک کشور بزرگ است» یاد کرده است. بر اساس این پاسخ، ایران کشوری مهم در خاورمیانه است که بدون آن امکان موازنهسازی در منطقه خاورمیانه وجود ندارد و باید مناقشه با این کشور را حل کرد. ارزیابی این موضوع نیز از نقطه نظر آمریکایی چندان غامض نیست که وضعیت ایران آنگونهای که دوستان اسرائیلیشان از آن صحبت میکنند نیست و به همین دلیل است که به نظر میرسد ترامپ و محافل اطلاعاتی آمریکا رتوریک و لفاظی اسرائیلیها مبنی بر آسیب جدی به زیرساختهای نظامی ایران در آبان ۱۴۰۳ را جدی نگرفتهاند و بنا را بر مذاکره با ایران گذاشتهاند. نکات بالاتر را تکرار میکنم، این به معنی به نتیجه رسیدن محتوم مذاکرات نیست، برای رسیدن به وضعیت توافق، متغیرهای بسیاری باید دخیل و موثر باشند که در این باره باید منتظر زمان بود.
انتهای پیام
نظرات