• شنبه / ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ / ۲۰:۰۰
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1404022014532
  • خبرنگار : 71486

آیا ترانه‌سرای «مرا ببوس» واقعا جاسوس دکتر مصدق بود؟

آیا ترانه‌سرای «مرا ببوس» واقعا جاسوس دکتر مصدق بود؟

حیدر رقابی در سالن انتظار فرودگاه مهرآباد این پا و آن پا می‌کند زمان زیادی ندارد و باید حتما قبل از سوار هواپیما شدن و ترک همیشه ایران به مقصد آمریکا به مجید وفادار آهنگساز مشهور و دوست نازنینش زنگ بزند.

به گزارش ایسنا، خبرآنلاین نوشت: حیدر رقابی، شاعر ترانه ماندگار «مرا ببوس»، نه‌تنها یک هنرمند بلکه یک فعال سیاسی حامی دکتر مصدق بود که به دلیل همین حمایت‌ها تبعید و زندانی شد. ماجرای ارتباطات او با نزدیکان مصدق و دادگاه جنجالی‌اش در حزب زحمتکشان، پرده از فعالیت‌های سیاسی پنهان این شاعر برمی‌دارد.

به نقل از عصرایران، حیدر رقابی در سالن انتظار فرودگاه مهرآباد این پا و آن پا می‌کند زمان زیادی ندارد و باید حتما قبل از سوار هواپیما شدن و ترک همیشه ایران به مقصد آمریکا به مجید وفادار آهنگساز مشهور و دوست نازنینش زنگ بزند. بالاخره در صف طولانی تلفن نوبت او می‌شود شماره را می‌گیرد بعد از لحظاتی آن طرف خط مجید وفادار گوشی را بر می‌دارد رقابی طاقت نمی‌آورد و می‌زند زیر گریه و می‌گوید:

قلم و کاغذت رو بیار مجید لحظاتی بعد او شروع به خواندن آخرین ترانه‌اش می‌کند:

مرا ببوس، مرا ببوس

برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار، که می‌روم به سوی سرنوشت

بهار ما گذشته، گذشته‌ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت

بزرگ‌ترین اختراع پزشک ایرانی برای درمان کم‌پشتی و ریزش مو

در میان توفان هم‌پیمان با قایقران‌ها

گذشته از جان باید بگذشت از توفان‌ها

به نیمه شب‌ها دارم با یارم پیمان‌ها

که بر فروزم آتش‌ها در کوهستان‌ها

حیدر رقابی گوشی را می‌گذارد و مجید وفادار در چند روز آینده روی این ترانه آهنگی می‌سازد و حسن گل‌نراقی هم خواننده آن می‌شود و بدین ترتیب ترانه «مرا ببوس» وارد حافظه جمعی ایرانیان می‌شود.

اما واقعا چرا حیدر رقابی شاعر و مبارز سیاسی و متخلص به «هاله» کارش به تبعید و جلای وطن رسید.

اسفند سال ۱۳۳۱ است و دفتر روزنامه «شاهد» و حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری شخصیت پر رمزو راز تاریخ معاصر یعنی دکتر مظفر بقایی به سنت همیشه پرهیاهو.

میانه دکتر مصدق و دکتر بقایی بعد از تقاضای دکتر مصدق برای تمدید اختیارات دولت به هم خورده است و دیگر حتی جواب سلام همدیگر را هم نمی‌دهند و مدتی است گوش‌های دکتر بقایی را از این پر کرده‌اند که خبر نداری حیدر خان رقابی خواهرزاده محمدحسن شمشیری صاحب مشهور چلوکبابی شمشیری که دوست نزدیک دکتر مصدق است علیه تو در جلسات شاخه‌های محلی حزب زحمتکشان صحبت می‌کند.

دکتر بقایی هم به مانند همیشه بر اعصاب خود مسلط مانده است و تصمیم گرفته است تا صبر کند و ببیند این مسئله از کجا آب می‌خورد.

وقتی علی زهری دست راست دکتر بقایی برای او خبر می‌آورد که دکتر حسین فاطمی یار نزدیک دکتر مصدق در هفته چند بار حیدر رقابی را به حضور می‌پذیرد. دیگر کاسه صبر دکتر بقایی لبریز می‌شود.

حالا صحنه آماده یک درام مهیج از نوع دکتر بقایی و رفقاست.

حیدر رقابی را از مقابل خانه‌اش در خیابان زرتشت تهران می‌دزدند و به دفتر حزب در خیابان هدایت می‌آورند و علی زهری هم دادگاه را رسمی اعلام می‌کند.

در این دادگاه طولانی و نفس‌گیر حیدر رقابی به تمام ارتباطات خود با دکتر فاطمی و دکتر مصدق اشاره می‌کند و به نوعی از باورهای خود در حمایت از دکتر مصدق و جبهه ملی دفاع می‌کند. در پایان جلسه هم سران حزب زحمتکشان ملت ایران حکم اخراج رقابی را از حزب و روزنامه امضا می‌کنند.

حیدر رقابی هم بعدها به خاطر همین حمایت‌ها از جبهه ملی و نهضت ملی شدن نفت به زندان هم افتاد و در سال ۳۴ با وساطت دایی‌اش شمشیری با این شرط از زندان آزاد شد که از ایران برود و او هم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و با پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در سال ۱۳۶۶ بر اثر سرطان طحال فوت کرد [و] در گورستان ابن بابویه در کنار مزار دایی‌اش به خاک سپرده شد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha