این گزارهها که یکی از لایههای بنیادین فرهنگ اصفهان را در دنیای معماری و مرمت آن میجوید، قسمتی از صحبتهای مرتضی بخردی، معمار، مرمتگر، عکاس و گالریدار پیشکسوت است که در دیگر عرصههای هنری اصفهان نیز ازجمله در احیای پارچههای قلمکار نقاشی و ورود رشته صنایعدستی به دانشگاه هنر نقشی برجسته ایفا میکند. وی معماری و مرمت اصفهان را یکی از ابعاد مهم فرهنگی این مرزوبوم میداند که با جنبش هنری عصر صفوی به اعلادرجه رسید و موجب خلق شاهکارهایی شد که همواره با هویت نصفجهان پیوندی نزدیک دارند. به باور این پیشکسوت، هماکنون مجموعهای از نواقص و آسیبها گریبان معماری و مرمت اصفهان را گرفته که مداوایشان در میداندادن به کارشناسان راستین و آدمهای اهلش نهفته است. آنچه در ادامه میخوانیم گفتوگوی ایسنا با بخردی است که هویت فرهنگی اصفهان را از روزنه معماری و مرمت این دیار مینگرد.
شما در جایگاه یک هنرمند شخصیتی چندبعدی دارید. در شاخههای گوناگون فرهنگ و هنر اصفهان نقشآفرینی کردهاید، اقدامات ماندگار داشتهاید و آثار ارزشمندی به یادگار گذاشتهاید، با اینحال اگر اجازه بدهید امروز فقط از دریچه یکی از تخصصهای شما، یعنی معماری و مرمت گفتوگو کنیم.
یک بار شخصی به من گفت کمی از خودت بگو. گفتم من ۲۶ سال در دانشگاه هنر اصفهان درس دادم. ۲۵ سال گالریداری کردم، در واقع مؤسس اولین گالری اصفهان بودم. ۲۵ سال در طراحی مبلمان ایرانی و روی کاربرد صنایعدستی ایران در مبلمان کار کردم. ۲۰ سال خانههای تاریخی را مرمت کردم و به بهرهبرداری رساندم. ۲۰ سال در سازمان صنایعدستی بودم. ۲۵ سال عکاسی حرفهای کردم. طرف برگشت و به من گفت اینها که حدود ۲۰۰ سال شد! گفتم در همه اینها بهطور همزمان فعالیت میکردم. اینطور هم که شما تعریف میکنید شخصیت هنری من چندبعدی نیست، اما امروز میتوانیم فقط درباره معماری و مرمت صحبت کنیم.
چگونه میتوان معماری اصفهان را بازتابنده هویت فرهنگی این شهر دانست؟
معماری فضایی است که همهچیز در آن شکل میگیرد. فرهنگ، زندگی، عشق و عاشقی همگی در بستر همین معماری اتفاق میافتد و معنا مییابد. میتوان گفت که معماری در فرهنگ هر سرزمینی جایگاه مهمی دارد، هرچند خود آن از یک بُعد فرهنگی هم برخوردار است. اصفهان بهراستی پیشینه تاریخی شکوهمندی داشت، اما در دوران شاه عباس اول به اوج رسید و میتوانم بگویم یک رنسانس نهفقط در اصفهان که در هنر ایران روی داد. از آن زمان، زمینه ارتباط اصفهان با دیگر نقاط جهان فراهم آمد و یکی از شهرهای مهم دنیا شد. معدود بودند شهرهایی که به پای اصفهان برسند. در اصفهان صفوی، پایتخت کشورمان، گروهی از برترین هنرمندان از شاخههای گوناگون، چون معماری، خوشنویسی، پارچهبافی و دهها هنر دیگر به رهبری شاه عباس گردهم آمدند. این هنرمندان در بهترین سطح و کیفیت هنری و حرفهای خود بهسر میبردند، بنابراین پایههای فرهنگی چنان استحکام یافت که ما در اصفهان با تحولی عظیم روبهرو میشویم. گرچه طرح این موضوع، به معنی نادیدهگرفتن اهمیت معماری و هنر اصفهان در ادوار پیش از صفوی نیست؛ مثلاً در دورهای مانند ساسانیان نیز معماری اصفهان اهمیت دارد. وقتی از صفویه میگویم تأکیدم بر پدیداری یک رنسانس در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. در این دوره، دستاوردهای هنری اصفهان به اروپا فرستاده میشود و موردتوجه غربیان قرار میگیرد. نمونههای این آثار هنوز هم در آنسوی مرزها موجود است. مهمتر از همه آنها معماری بود، یعنی رنسانی که صحبتش شد، در معماری هم خودنمایی کرد. شاهکارهایی در معماری اصفهان ساخته شد که بازتابنده هویت فرهنگی شهر بودند. مسجد جامع عباسی یا شاه اثر استاد علیاکبر اصفهانی فقط یکی از آن نمونههای فاخر در معماری و فرهنگ نصفجهان بهشمار میرفت. در کنار آن، مسجد شیخلطفاللّه، سردر قیصریه، پلهای متعدد شهر و کاخها و بناهای دیگر برآمده از همان رنسانس صفوی محسوب میشد که با فرهنگ ما پیوند دارد. این بناها هویتی به اصفهان بخشیدند که تا امروز با این شهر سرشته و به یادگار مانده است. بهخاطر همین معماری ارزشمند است که همه دنیا به اصفهان عشق میورزند و همه دوست دارند این شهر را دیدار کنند.
آیا میتوان گفت معماری هر جامعهای برآمده از تحولات تاریخی و فرهنگی آن دیار است؟ در جایی چون اصفهان چقدر این پیوند معماری و تطورات تاریخ و فرهنگ درخور اعتنا است؟
پیدایی معماری در هر جامعهای متأثر از نگرشها و فرهنگهای جاری در آن جامعه است. در هر دوره تاریخی که تجمع هنرهای گوناگون اتفاق بیفتد، یک شکوفایی نیز در ابعاد مختلف ازجمله معماری پدید میآید که این اتفاق در اصفهان همزمان با دودمان صفوی رخ داد. هنروران صفوی از شاخههای متنوع هنری بهطور پیوسته و حرفهای با یکدیگر هماندیشی و دادوستد فرهنگی داشتند. شاعر، نقاش، خوشنویس و دیگر هنرمندان ما با معماران این دیار در ارتباط بودند، بنابراین بستری تاریخی و فرهنگی گسترده بود که معماران میتوانستند برای تعالی هنر خویش از آن بهرهمند شوند. در جایی چون اصفهان میتوان گفت بهترین تجلی پیوند معماری با دیگر زوایای هنری به همان دوره صفویان بازمیگردد که متأثر از تحولات تاریخی و فرهنگی زمان شاه عباس یکم بود.
معماری اصفهان چه ویژگیهایی دارد که هویت فرهنگی این شهر را متمایز از شهرهای دیگر میکند؟
دوباره میخواهم به دوره صفویه پل بزنم با توجه به اهمیت رنسانی که پدیدار شد. اصفهان در این عصر، پایتخت غنی و شکوهمندی بود که ضمن برخورداری از هویت فرهنگی و معماری ویژه بر دیگر شهرها و حتی بر دورترین نقاط روستایی ایران هم تأثیر گذاشت. اصفهان آفرینشگر معماری ممتازی بود که شاخصههای مهم آن در ابنیهای که نام بردم، ازجمله آثار میدان نقشجهان و پلها و کاخها یافتنی است. بااینحال، جالب است که شهرهای دیگر هم با معماری اصفهان صفوی تشابهاتی پیدا میکنند، هرچند آن تعالی و غنایی که در معماری اصفهان نمود یافت، در نقاط دیگر کمتر بهچشم میآید. بهبیانی معماری ناب اصفهان بهشکلی سادهتر در شهرهای دیگر هویدا شد و حتی نشانههای آن در اعماق روستاهای ما هم خودنمایی کرد. نمونه آن انواع قوسها یا آرکهای صفوی بود که از اصفهان راهی به دیگر نواحی ایران یافت. براساس آنچه گذشت، درست است که اصفهان صفوی به معماری نابی دست یافت و از سایر شهرها متمایز شد، اما دیگر نقاط هم از این هنر پیروی کردند. رد معماری پایتخت در دیگر نقاط هم عیان شد، بهطوری که میتوان گفت نوعی وحدت و انسجام در معماری ایران شکل یافت. این مسئله برآمده از تأثیر قدرتمند معماری پایتخت بر سایر نواحی دور و نزدیک بود. همین قدرت تأثیرگذاری یکی از ویژگی ممتاز معماری اصفهان بود.
فضاهای عمومی اصفهان از دیروز تا امروز چه پیوندی با هویت فرهنگی این شهر دارند؟
امروز که من فضای عمومیای نمیبینم! فضاهای عمومی فعلی ما بیهویتاند. این فضاها در حال حاضر، اماکنیاند که بهغلط متأثر از نقاط مختلف دنیا از اروپا تا کشورهای حاشیه خلیجفارس شکل گرفتهاند و نسبتی با گذشته فرهنگی ما ندارند. نمیخواهم بگویم که فضاهای عمومی در اصفهان امروز باید رونوشتی دقیق از فضاهای معماری گذشته باشد، بااینحال ما در اصفهان تاریخچه و پسزمینه مهمی در معماری داریم که بخشی از آن به عصر شاه عباس بزرگ و پایتختی این شهر بازمیگردد، از مسیر همین گذشته میتوان در فضاهای عمومی تحول ایجاد کرد. در یک نگاه کلی، بین معماری امروز و دیروز پیوندی وجود ندارد. البته نمیخواهم برخی نوآوریها که در معماری کنونی و فضاهای عمومی اصفهان دیده میشود، انکار کنم، اما با ریشههای دیرین و اصیل ما نسبتی ندارند.
آیا میتوان گفت این گسست از گذشته در معماری امروز با توجه به جهانیشدن امری اجتنابناپذیر است؟
جهانیشدن در همهجای این گیتی اتفاق افتاد. جایی مثل اروپا هم جهانی شد، اما در حفظ بناها، کوچههای قدیمی و ویژگیهای خاص معماریشان غفلت نکردند. این دیدگاه متأسفانه در کشور ما و شهرمان اصفهان نیست. ما از جهانیسازی فقط این را یاد گرفتهایم که لودر بیاوریم و بناهایمان را تخریب کنیم تا خیابان عریض شود! یا اینکه بنایی را از میان ببریم، چون صاحب ملک دلش میخواهد با آپارتمانسازی پول بیشتری دربیاورد! ما در جهانیسازی به اینجا رسیدهایم. اینها دیدگاههای نادرستی است که فرهنگ ما گرفتارش شده و تهدیدی برای هویت ما محسوب میشود. یکی از غلطترین اتفاقاتی که در شهر اصفهان رخ داد، نوسازی چهارباغ بود که اصلاً پیوندی با گذشته خود ندارد. ۸۰ سال از عمرم میگذرد و با توجه به سوابق ذهنی و خاطراتم باید بگویم من این چهارباغ را دوست ندارم. دو نسل قبل از من هم که در چهارباغ زیست داشتهاند، میشناختم. چهارباغ کنونی و جریانهای جاری در آن با تجربهها و حافظه جمعی آن دو نسل هم نسبتی ندارد. چهارباغ یک محور فرهنگی و اجتماعی بود، الان دیگر چنین ماهیتی ندارد. چهارباغ کنونی هیچ هویتی ندارد. این چهارباغ خیابانی است که مثلش در هرجای دیگری میتواند باشد. انگار یک خیابان مثلاً در شهر ایروان است که خیلی شیک آن را درست کردهاند، با این تفاوت که در آنجا برندهای بهروز و مدرن بوتیک دارند، اما در اصفهان به هر رستوران و صاحبدکانی اجازه فعالیت دادهاند. این افراد هم هرکدام آمدهاند مطابق میل و سلیقه خودشان از همه رنگ میز و صندلی چیدهاند! این دیگر نه فضای اجتماعی و نه فضای فرهنگی است. چهارباغ امروز یک فضای تفریحی غلط است که هیچ سامانی ندارد.
خشکی زایندهرود چقدر بر هویت معماری اصفهان و فرهنگ این شهر اثر دارد؟
خشکی زایندهرود را باید فراتر از موضوع معماری دید. خشکی این رود دارد بر مسائل متعددی ازجمله زیست اجتماعی ما، سیستم شهری و بناهای تاریخی اثر میگذارد. خشکی زایندهرود فاجعه است. نمیتوان نادیده گرفت که خشکی آن چقدر بر روحیه مردم شهر تأثیر دارد. جای خالی زایندهرود، مردم را افسرده و دلگیر میکند. میبینیم همان مدت کمی که این رودخانه را باز میکنند، مردم با چه شور و هیجانی شبانهروز کنار آباند. اگر از بُعد معماری به مسئله نگاه کنیم، مهمترین معضل فعلی پلهای شهرند. پلهای تاریخی در اصفهان بهگونهای ساخته شدهاند که باید همیشه پایههایشان در آب باشد. پایه پلهای تاریخی شهر به رطوبت دائمی نیاز دارند. وقتی این رود خشک میشود، فضاهای مولکولی که بین عناصر این بناها وجود دارد، از میان میرود، بنابراین پلها بهمرور تخریب میشوند. این یکی از اصلیترین پیامدهای خشکی زایندهرود بر معماری شهر است که با فرهنگ آن هم پیوند دارد. این یک جنبه از خشکی زایندهرود است، از منظر دیگر فرونشست تشدید میشود که خود مصیبت دیگری است.
در کنار اینها، آلودگی هوای شهر هم بر بناهای تاریخی تأثیر منفی دارد.
بله. همینطور است. هوای آلوده هم آکنده از عناصر و عوامل شیمیایی است که میتواند بهراحتی بر چهره یک بنا از کاشی تا آجر آن اثر بگذارد. آلودگی هوا هم قدرت تخریبی دارد و نمیتوان آن را کوچک شمرد.
مرمت بناهای تاریخی اصفهان را چقدر در حفظ هویت فرهنگی نصفجهان مؤثر میدانید؟
مرمت زمینهای برای حفظ و نجات بناها و آثار تاریخی است. اگر مرمتی نباشد، بناها و آثار بهمرور دچار آسیب و تخریب میشوند. مرمت در گذشته تجربی بود، اما امروز یک علم محسوب میشود. استادان مرمتی که در گذشته کار میکردند، علاقه ویژهای به میراث فرهنگی و تاریخ داشتند، اما تجربی بودند. امروز، میبینیم که دانشگاه هنر اصفهان رشته مرمت دارد و این مسئله مهمی است. امیدواریم آدمهای متخصصی در این مرکز بالیده شوند که وقتی به دنیای مرمت قدم میگذارند، بتوانند نقش مهم خود را برای حفظ و بقای بناهای تاریخی ایفا کنند.
نقدی هم به مرمتهای کنونی دارید؟
امروز، وقتی صحبت از مرمت بناهای پرقدمت ما میشود، میگویند بودجه نداریم که من نمیخواهم به این بحث وارد شوم. سوء مدیریت هم یکی از چالشها در بحث مرمت است. جدا از مباحث بودجه و مدیریتی، نباید فراموش کرد که مرمت فعالیتی بسیار زمانبر است. این سه چالش، یعنی کمی بودجه، مدیریتهای نادرست و بحث زمان همگی دستبهدست یکدیگر دادهاند و موجب شدهاند که مرمتهای کنونی چندان رضایتبخش پیش نروند. هرچند همین مرمتهای کنونی هم جایگاه خود دارند و اگر نبودند آسیب بناهای ما بیشتر میشد. بودن بسیاری از مرمتهای فعلی بهتر از نبودشان است.
هویت فرهنگی اصفهان را چگونه میتوان بازیابی و تقویت کرد؟
ارائه راهکار در هر مسئلهای نیازمند واکاوی آسیبها است. اگر در حوزه هویت فرهنگی هم آسیبشناسی اتفاق بیفتد، میتوان مسیر گذار از مشکلات را پیدا کرد. در همین گفتوگوی پیشرو که درنگی در رابطه معماری و هویت فرهنگی اصفهان بود، من آسیبها را مطرح کردم. اگر میخواهیم از زاویه معماری و مرمت به فریاد هویت فرهنگی اصفهان برسیم، باید آسیبها و کمبودهای این حوزه را ریشهیابی کنیم. ابتدای عرایضم گفتم در زمان شاه عباس وضعیت سیاسی و اجتماعی زمینه تعالی معماری و فرهنگ و هنر را فراهم کرد. ما امروز به چنین بستری نیاز داریم. گسست معماری و فضاهای عمومی از گذشته و نگاه غلط به جهانیشدن آسیبهای دیگری است که برشمردم. از خشکی زایندهرود و فرونشست و آلودگی هوا گفتم که باید حل شوند. تخصیصندادن بودجه و سوءمدیریتها در بحث مرمت از دیگر غفلتها است. اگر میخواهیم هویت فرهنگی اصفهان بازیابی و تقویت شود، یک بُعدش شناخت درست همین آسیبها محسوب میشود. در حال حاضر، ما نیروهای متخصص خوب و حرفهای در کشورمان فراوان داریم که در جایگاه خود میتوانند مؤثر باشند، اما بهخاطر همان سوءمدیریتها که گفتم، بیشترشان کنار گذاشته شدهاند. ما بیشتر آدمهای غیرحرفهای و ناوارد میبینیم که فقط اوضاع را خرابتر میکنند! باید در همه بخشهای اداری و اجرایی به کارشناسان آگاه و متخصصان کاربلد میدان داده شود. بعضی وقتها آدم اتفاقاتی میبیند، حرفهایی میشنود از مسئولان که ناامید میشود!
انتهای پیام
نظرات