• چهارشنبه / ۲۱ خرداد ۱۴۰۴ / ۱۴:۰۵
  • دسته‌بندی: فارس
  • کد خبر: 1404032113876
  • خبرنگار : 50649

بلدوزری در برابر تانک‌ها؛ روایت زندگی شهید جهادگر «سعید پورجعفری»

بلدوزری در برابر تانک‌ها؛ روایت زندگی شهید جهادگر «سعید پورجعفری»

ایسنا/فارس در دل آتش و آوار، وقتی تانک‌های دشمن خاک را می‌دریدند، او با بلدوزر خاکریز می‌ساخت؛ آن‌هم در یک‌صد متری خط مقدم. سعید پورجعفری، مهندس جهادگری که جنگ برایش پایان نیافت، حتی وقتی صلح آمد. از شلمچه تا بشاگرد، از قلعه‌چولان تا خاوران، رد پای او در سنگرهای سازندگی باقی ماند. مردی که با ریه‌های زخمی از گازهای شیمیایی، نفس به نفس، تا آخرین روز زندگی، برای محرومان جهاد کرد؛ تا سرانجام، هنگام اذان ظهر، در سکوت بیمارستان، به کاروان شهیدان پیوست.

از امروز چهارشنبه ۲۱ خرداد، هفته جهاد کشاورزی آغاز شده است؛ در این هفته باید یاد کنیم از مردانی که با دستان پینه‌بسته، هم خاک را آباد کردند و هم خاکریز ساختند. جهادگرانی که در دوران دفاع مقدس، بی‌سروصدا اما مؤثر، در خط مقدم جنگ نرم و سخت ایستادند.

آنچه می‌خوانید مروری بر خاطرات زندگی یکی از چهره‌های ماندگار جهاد سازندگی فارس؛ شهید مهندس سعید پورجعفری است که مرکز حفظ آثار دفاع مقدس سازمان جهاد کشاورزی در اختیار ایسنا گذاشته است.

این شهید بزگوار معاون عملیات مهندسی تیپ مهندسی رزمی امام صادق (ع) جهاد سازندگی استان فارس و رزمنده‌ای است که مهندسی را نه در کلاس درس، که در میدان مین و باتلاق و زیر آتش مستقیم دشمن معنا کرد.

سعید پورجعفری در سحرگاه بیست‌وچهارم ماه رمضان سال ۱۳۸۳ هجری قمری، برابر با ۱۸ بهمن ۱۳۴۲ شمسی، در محله بهارستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش، اصغر پورجعفری، مدیر شرکت راه‌سازی پاراویس بود و مادرش، سیده پروین موسوی، به عنوان ناظم در مدرسه ابتدایی فعالیت می‌کرد. سعید فرزند نخست خانواده بود و پس از او، چهار برادر و یک خواهر به دنیا آمدند.

تحصیلات ابتدایی‌اش را از سال ۱۳۴۸ در دبستان فرهاد در خیابان بهارستان آغاز کرد. پس از آن‌که خانواده‌اش به شهرک ولیعهد (که بعدها به ولیعصر تغییر نام یافت) نقل مکان کردند، او پایه‌های سوم تا پنجم ابتدایی را در دبستان باختر (۱۳ رجب کنونی) گذراند. دوران راهنمایی را در سال ۱۳۵۶ در مدرسه ولیعهد به پایان رساند و همان سال به دبیرستان نظام مافی در میدان شمشیری وارد شد.

از همان نوجوانی روحیه استقلال‌طلبی در سعید بارز بود. تابستان‌ها در مغازه لحاف‌دوزی کار می‌کرد تا هزینه‌های شخصی‌اش را خودش تأمین کند و نیازمند دیگران نباشد. در مدرسه دانش‌آموزی پرتحرک، مؤدب و کوشا بود و همواره رضایت مربیان و معلمان را جلب می‌کرد.

علاقه‌مندی به مسائل اجتماعی و سیاسی

در سال نخست دبیرستان، سعید به مسائل اجتماعی و سیاسی علاقه‌مند شد و فعالیت‌هایی در کتابخانه مدرسه، گروه پیشاهنگی و برنامه‌های فرهنگی مدرسه داشت. با آغاز شعله‌های انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۶ و اوج‌گیری آن در تابستان ۱۳۵۷، او نیز همچون بسیاری از نوجوانان انقلابی، در راهپیمایی‌ها شرکت کرد، شعار «مرگ بر شاه» سر داد و دیوارهای شهر را با شعارهای انقلابی نوشت.

در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که به جمعه سیاه معروف شد، سعید در میدان شهدا (ژاله سابق) به همراه دیگر انقلابیون شرکت کرد. در این تجمع که با خشونت گارد شاهنشاهی مواجه شد، بسیاری به شهادت رسیدند. او درباره آن روز گفته است: «زمین غرق در پیکر جوانان انقلابی بود. خون آنان ناحق بر زمین ریخته بود. من می‌خواستم پیکر دوستانم را به خانواده‌هایشان برسانم که متوجه ورود نظامیان شدم. داخل جوی کنار خیابان دراز کشیدم. خواست خدا بود که آن روز از تیر خلاص نجات پیدا کردم تا خبر شهادت دوستانم را به خانواده‌هایشان برسانم».

نقش‌آفرینی در عملیات آزادسازی خرمشهر

در عملیات بیت‌المقدس (۱۰ اردیبهشت تا سوم خرداد ۱۳۶۱)، مسئولیت قرارگاه مهندسی نصر به جهاد سازندگی فارس به فرماندهی عبدالرحمن جزایری واگذار شد. این قرارگاه که متشکل از بخش‌هایی از مهندسی ارتش، سپاه و جهاد ۹ استان کشور بود، از ایستگاه حسینیه تا خرمشهر را پوشش می‌داد.

پورجعفری این‌بار در قامت مسئول مهندسی محور عملیاتی قرارگاه مهندسی نصر ظاهر شد تا جبهه را برای عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر آماده کند. وی علی‌رغم اینکه اشتیاق داشت تا جشن پیروزی آزادسازی خرمشهر را در کنار رزمندگان اسلام در مسجد جامع این شهر برگزار کند، به‌دلیل اینکه در حین احداث خاکریز مجروح شده بود، از منطقه خارج و در بیمارستان بستری شد.

وی دوره نقاهت را به پایان نرسانده، در یکم مرداد ۱۳۶۱ به همراه تعدادی از هم‌محله‌ای‌های خود که بعدها زمینه‌ساز ورود دیگر جوانان محله به جبهه شدند، خود را به عملیات رمضان (تیر ۱۳۶۱) رساند تا در کنار دیگر سنگرسازان بی‌سنگر، به ساخت دژهای غیرقابل نفوذ برای رزمندگان اسلام بپردازد. مسئولیت ساخت بخشی از دژ چهار کیلومتری شهید تاجیک که جهاد فارس مأمور به ساخت آن بود، به پورجعفری محول شد. این دژ عمود بر دژ شهید بهشتی احداث و به خاکریزهای سمت چپ پاسگاه زید متصل می‌شد.

احداث جاده‌های صعب‌العبور

سعید به‌واسطه جراحاتی که از جنگ در بدنش باقی مانده بود، از رفتن به سربازی معاف شد، ولی این معافیت مانع حضور او در جبهه نبود. حضور در عملیات‌های محرم، مسلم‌بن‌عقیل و والفجرهای مقدماتی و یک، از دیگر مأموریت‌های او بود. تلاش وی و دیگر همرزمان جهادگرش در احداث جاده صعب‌العبور ارتفاعات قمطره و تمرچین در منطقه عملیات والفجر ۲، موجب تحسین فرماندهان جنگ از جمله سردار محمدجعفر اسدی فرمانده لشکر ۳۳ المهدی شد.

جهاد فارس بعد از فراغت از عملیات والفجر ۲، کار ساخت جاده‌های عملیاتی جزیره آبادان را شروع کرد. از جمله مهم‌ترین این جاده‌ها، جاده شهداء در جزیره آبادان بود؛ جاده‌ای که نقش بسزایی در جابجایی رزمندگان و تجهیزات در عملیات والفجر ۸ داشت. احداث این جاده فرصتی بود تا سعید و سایر فرماندهان جهاد فارس، آن را به یک کارگاه آموزشی برای تربیت رانندگان لودر و بلدوزر تبدیل کنند. این رانندگان در عملیات‌ها نقش بسزایی در احداث استحکامات مورد نیاز یگان‌های رزم ایفا کردند.

شرکت در عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲، به‌عنوان مسئول مهندسی محور عملیاتی، از دیگر مأموریت‌های پورجعفری بود. وی می‌گوید: «شبی که ما برای احداث خاکریز در طلائیه بودیم، یکی از سخت‌ترین شب‌ها در تاریخ مهندسی جنگ به‌شمار می‌رفت؛ شدت آتش و دود به حدی بود که بچه‌ها همدیگر را گم کردند».

یکی دیگر از اقدامات حاج سعید به‌عنوان مسئول مهندسی محور عملیات و همرزمانش در عملیات خیبر، اجرای عملیات مهندسی فریب در منطقه کوشک بود. این عملیات مهندسی که به جنگ لودر و بلدوزرها با تیربار و آرپی‌جی‌های عراقی معروف شد، چهار شب و در زیر آتش بی‌امان و رگبار گلوله‌های مستقیم دشمن به طول انجامید و در آماده‌سازی جبهه و انحراف ذهن دشمن از نقطه اصلی عملیات، نقش مؤثری را ایفا کرد.

پورجعفری همچنین زیباترین خاطره خود از عملیات خیبر را اتمام عملیات اجرایی جاده ۱۴ کیلومتری سیدالشهدا(ع) در باتلاق‌های هورالعظیم می‌داند.

آغاز زندگی مشترک

سعید در سال ۱۳۶۳ زندگی مشترک خود را با فاطمه محمداسماعیلی آغاز کرد که ثمره آن دو دختر به نام‌های سیمین و سمیرا بود. او همسر همراهی می‌خواست تا وی را در جهاد و مبارزه یاری رساند؛ تنها خواسته‌اش از شریک زندگی این بود که مانع حضورش در جبهه نشود.

بلدوزری در برابر تانک‌ها/ روایت زندگی شهید جهادگر «سعید پورجعفری»

اسماعیلی، همسر آن شهید در این‌باره می‌گوید: «چون همسایه بودیم تا حدی از اخلاقیات و اهدافش باخبر بودم. من هم یک‌سری ارزش‌هایی داشتم که به آن‌ها پایبند بودم. به این نتیجه رسیدم که می‌توانیم مکمل هم باشیم. خانواده‌ام بر پاسخ منفی به خواستگاری اصرار داشتند، آن هم به‌خاطر شرایط نابسامان جنگ و سختی‌های آن. آن موقع حاج سعید ۱۹ ساله بود و من ۱۸ ساله. او در جلساتی که قبل از ازدواج با من گفتگو کرد، می‌گفت: اگر شرایطی فراهم شد که بتوانم، شما را با خودم به اهواز ببرم، حتماً می‌برم و در غیر این‌صورت شما باید در تهران بمانید. با همه سختی‌هایی که پیش‌روی خود می‌دیدم، بالاخره جواب مثبت به خواستگاری دادم و مهر ۱۳۶۳ عقد کردیم و سه روز بعد از عقد، حاج سعید به اهواز برگشت... وقتی اولین فرزند دخترم سیمین به دنیا آمد، ۴۰ روزه بود که حاج سعید ما را با خودش به اهواز برد و نزدیک منطقه نورد اهواز ساکن شدیم؛ اما به‌دلیل بمباران شدید منطقه، مجبور به بازگشت به تهران شدیم. چهار، پنج ماه از بازگشت ما به تهران می‌گذشت و او همچنان در جبهه بود. ترجیح دادم در کنار و نزدیک او باشم. به همین علت با شرایط سخت، تجربه کم و دختر کوچکم، همراه حاج سعید به اهواز رفتم و در ساختمان بیست‌وچهار دستگاه کمپلو، در یکی از واحدهایی که در اختیار قرارگاه پشتیبانی و مهندسی کربلا بود، ساکن شدیم که آنجا نیز شرایط سختی داشت».

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، زندگی سعید وارد مرحله‌ای تازه شد. مدت زیادی از این پیروزی نگذشته بود که رژیم بعث عراق به صورت گسترده و وحشیانه به مناطق جنوبی و غربی کشور حمله کرد. با اعلام حمله سراسری دشمن در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و لبیک به فرمان امام خمینی(ره)، مردم انقلابی، به‌ویژه جوانان، برای دفاع از کشور بسیج شدند.

سعید نیز بی‌درنگ کلاس درس را رها کرد و راهی جبهه شد. او با تلاش فراوان خود را به گروه جنگ‌های نامنظم که زیر نظر شهید دکتر مصطفی چمران فعالیت می‌کرد، رساند. در آن ایام، گروهی ۲۳ نفره از جوانان شهرک ولیعصر که پیش‌تر آموزش‌های نظامی دیده بودند، با حکم جهاد سازندگی به اهواز اعزام شدند. سعید هم یکی از اعضای این گروه بود. او ضمن آموزش تاکتیک‌های نبرد پارتیزانی، شب‌ها در عملیات ایذایی در مناطق جنوبی و جنوب غربی اهواز شرکت می‌کرد.

پس از بازگشت به تهران برای ادامه تحصیل، سعید بار دیگر در آبان‌ماه ۱۳۶۰، پس از عملیات ثامن‌الائمه(ع)، به مناطق جنگی بازگشت. پس از پیگیری و پرس‌وجو، خود را به مقر جهاد سازندگی استان فارس رساند که آن روزها برای شرکت در عملیات طریق‌القدس در منطقه سوسنگرد مستقر بود. مسئولان او را به حمید شمایلی (که بعدها در فروردین ۱۳۶۳ به شهادت رسید) معرفی کردند تا آموزش رانندگی لودر و بولدوزر را از او فراگیرد.

آغاز فعالیت در جنگ با رانندگی لودر

اولین عملیاتی که سعید پورجعفری در آن به عنوان راننده لودر شرکت کرد، عملیات فتح‌المبین در فروردین ۱۳۶۱ بود. او در کنار نیروهایی چون خلیل پرویزی (شهادت: بهمن ۱۳۶۴)، احمد پورمیدانی (شهادت: اسفند ۱۳۶۳)، حسین آقاعبداللهی (شهادت: فروردین ۱۳۶۵) و خلیل مقصودبیگی‌نژاد (شهادت: تیر ۱۳۶۲) با موفقیت در احداث خاکریز، جاده، سنگر و سایر استحکامات خط مقدم نقش‌آفرینی کرد.

سال ۱۳۶۴، سال پرکاری برای فرماندهان مهندسی رزمی جهاد فارس بود تا جزیره آبادان را برای عملیات سرنوشت‌ساز والفجر ۸ آماده کنند. ساخت، بهسازی و تعریض جاده‌ها، ایجاد خاکریزهای متعدد، ساخت اسکله در گذرگاه‌های آبی منتهی به اروندرود، ایجاد مواضع استقرار آتشبارها و سکوهای شلیک، تمرین ساحل‌سازی و مشق نصب پل‌های شناور، از جمله اقدامات مهندسی در تأمین زیرساخت‌های این عملیات مهم بود.

سعید پورجعفری در این‌باره می‌گوید: «قبل از عملیات والفجر ۸ یکی از اقداماتی که بچه‌های جهاد فارس در مبحث کارهای آبی‌ـ‌خاکی شروع کردند، مانور ساحل‌سازی با تراورس، سپری، نبشی، ورق‌های فلزی و فرش‌های باتلاقی برای مدیریت زمان بود تا در شب عملیات غافلگیر نشویم. منطقه‌ای شبیه ساحل اروند را در حاشیه بهمنشیر انتخاب کردیم و این مانور را در حالت‌های جزر و مد آب رودخانه و موقعیت‌های متفاوت انجام دادیم. این کار باعث شد با آمادگی لازم در عملیات شرکت کنیم».

بخشی از مأموریت آماده‌سازی جزیره آبادان برای این عملیات، به دوش پورجعفری بود تا با همکاری دیگر همرزمان شهیدش از جمله شهید سیدمحمدصادق دشتی (شهادت: مهر ۱۳۶۴)، شهید حسین آقاعبداللهی و شهید جمال فروهرحقیقی (شهادت: اسفند ۱۳۶۴)، منطقه را برای عملیات آماده سازند.

مصدومیت در فاو

عملیات والفجر ۸ (۲۰ بهمن ۱۳۶۴) در سایه لطف خداوند و تلاش امثال پورجعفری به ثمر نشست و جهاد فارس توانست در کنار دیگر واحدهای مهندسی، مواضع رزمندگان اسلام را پس از ۷۰ روز نبرد بی‌امان، تثبیت کند. حاج سعید در جریان بمباران‌های شیمیایی منطقه فاو، به شدت مصدوم شد و به بیمارستان شهید بقایی اهواز و از آنجا به یکی از بیمارستان‌های پشت جبهه منتقل شد.

پورجعفری در عملیات‌های کربلای ۵ (۲۰ دی ۱۳۶۵) و کربلای ۸ (۱۸ فروردین ۱۳۶۶) که در منطقه شلمچه انجام شد، در قامت فرمانده قرارگاه تاکتیکی مهندسی جهاد ظاهر شد تا در کنار واحدهای مهندسی سپاه پاسداران، به نیازهای مهندسی منطقه عملیاتی جامه عمل بپوشاند. در این عملیات‌ها، جهادگران جهاد فارس در کنار احداث خاکریزهای متعدد و سرنوشت‌ساز و ایجاد جاده‌های عملیاتی، موفق شدند با استفاده از بلدوزرهای باتلاق‌رو و بیل مکانیکی، زمینی خشک را برای استقرار ادوات و توپخانه ایجاد کنند؛ منطقه‌ای که دشمن بعثی از سال ۱۳۶۱ و پس از عملیات رمضان، با ایجاد آبگرفتگی‌های وسیع، آن را به دشت باتلاقی تبدیل کرده بود تا نیروهای خودی زمین‌گیر شوند و از پیشروی بازبمانند.

در عملیات کربلای ۵، مسئولیت مهندسی محور لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در روبروی منطقه آبگرفتگی و سنگرهای هلالی‌شکل عراق، به عهده سعید پورجعفری بود. یکی از اقدامات مهمی که تحت مدیریت او انجام شد، احداث جاده‌ای از شلمچه به‌سوی اروندرود و همچنین ساحل‌سازی در حاشیه اروند و مقابل جزیره بوارین بود. این ساحل که برای پشتیبانی لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) با استفاده از خاک و سنگ احداث شد، به گونه‌ای طراحی شده بود که حتی در پایین‌ترین سطح جزر رودخانه اروندرود نیز برای پهلوگیری قایق‌ها قابل استفاده باشد.

پورجعفری درباره عملیات کربلای ۸ نیز این‌گونه روایت می‌کند: «در عملیات کربلای ۸ در شلمچه، شدت آتش دشمن به حدی بود که هیچ خاکریزی در این منطقه عملیاتی به فرجام نرسید و جنگ تانک با بلدوزر در این محور عملیاتی رقم خورد. در محور لشکر المهدی، که فاصله ما از دشمن به یکصد متر نمی‌رسید، شدت آتش و هجمه تانک‌های عراقی به‌قدری بود که بلدوزرهای ما از سر شب تا دمادم صبح فقط توانستند ۳۰ متر خاکریز بزنند. حتی یکی از تانک‌های دشمن به بلدوزر علی خلیلی (شهادت: ۲۰ فروردین ۱۳۶۶) برخورد کرد و علی به شهادت رسید. زمانی که برای ارائه گزارش به قرارگاه رفتم، خبر استقامت رزمندگان و نبرد تانک دشمن با بلدوزر ما به سردار اسدی رسیده بود. در حالی که اشک در چشمان سردار حدقه زده بود، گفت: من واقعاً در کارهای بچه‌های جهاد حیرانم؛ اینها ایثار و فداکاری را به اوج رسانده‌اند».

در عملیات نصر ۴ که سوم تیر ۱۳۶۶ در منطقه ماووت عراق انجام شد، سعید پورجعفری به‌عنوان معاون مهندسی جهاد فارس در عملیات حضور داشت و در ساخت جاده در ارتفاعات صعب‌العبور قلعه‌چولان، گردرش، ژاژیله و بالاحیران، همچنین احداث خاکریز تأمینی جاده ۲۷ خرداد تلاش فراوانی کرد.

پایان جنگ، آغاز فصلی تازه از جهاد

با پایان جنگ، اما عشق و ایثار سعید پایانی نیافت. او فعالیتش را در جهاد سازندگی فارس و تهران ادامه داد و سپس در ستاد بازسازی مناطق جنگ‌زده به کار پرداخت. به همین دلیل، هشت سال دیگر را در اهواز و مناطق عملیاتی خوزستان اقامت کرد. در دو سال پایانی این دوره، به درخواست سازمان شیلات، مدیریت حوضچه‌های پرورش ماهی در منطقه بیوض، واقع در مسیر اهواز به خرمشهر را بر عهده گرفت. پس از آن نیز همکاری خود را با مؤسسه جهاد نصر وابسته به جهاد سازندگی ادامه داد.

همسر او درباره دغدغه‌هایش می‌گوید: «در سال ۱۳۷۵ به همراه تعدادی از دوستان جهادی‌اش به منطقه بشاگرد در استان هرمزگان رفت. حاج سعید وضع جسمانی خوبی نداشت و این رفت‌وآمدها هم به‌شدت برای ریه و مجاری تنفسی او مضر بود. همین امر، او را ناگهان دچار مشکل کرد. پیش دکتر رفتیم. دکتر به من گفت: ایشان برای زنده ماندن و نفس کشیدن باید در آب‌وهوای شرجی مثل آب‌وهوای شمال باشند. همین تهران هم کلی خطر دارد، آن‌وقت راه می‌افتد و با این شرایط می‌رود جنوب، لابه‌لای خاک و آن هوا؟!... وقتی به خانه رسیدم، به او گفتم: من هیچ، لااقل به فکر بچه‌ها باش. شما که متعلق به خودت نیستی. او در پاسخ گفت: اگر بدانی مردم بشاگرد در چه وضعی زندگی می‌کنند، همین الان من را از خانه بیرون می‌اندازی که زودتر بروم و به دادشان برسم. بعد برای اثبات حرفش، تعدادی عکس و فیلم از منطقه نشان داد. حاج سعید همیشه احساس مسئولیت را به آدم القا می‌کرد. من هم چیزی نمی‌توانستم بگویم جز اینکه: خدا پشت و پناهت».

مدرسه‌ای به عشق بچه‌های محروم

در سال‌های پایانی عمر، با همکاری سپاه پاسداران، ساخت مدرسه‌ای در منطقه‌ای محروم واقع در جاده خاوران تهران را آغاز کرد. اما مراحل اداری آن طول کشید. حاج سعید که تاب نداشت کار ناتمام بماند، از سرمایه شخصی خود برای تکمیل پروژه استفاده کرد. خود می‌گفت: «من نمی‌توانم کار را نیمه‌کاره رها کنم، وقتی ذوق افتتاح مدرسه و استفاده از آن را در چشم‌های بچه‌های محروم آن منطقه می‌بینم».

آسیب‌ها و مجروحیت‌های ناشی از جنگ، جسم سعید را می‌آزرد. او از مشکلاتی چون تنگی نفس، سرفه‌های شدید، خلط و استفراغ خونی، تهوع، بی‌خوابی، معده‌درد و عفونت مجاری ادراری رنج می‌برد؛ اما اراده‌اش برای خدمت کاستی نمی‌گرفت. پزشکان معالج بارها به همسرش گفته بودند: «این بیماری بازگشت ندارد و درمان نمی‌شود. بیماری نهفته است که از داخل، نسوج و بافت‌ها را از بین می‌برد و آهسته‌آهسته ریه را درگیر می‌کند، تا جایی که امکان نفس کشیدن از بین می‌رود».

پایان زندگی، آغاز افسانه جهاد

سعید حتی آخرین روز زندگی خود را نیز صرف جهاد و خدمت کرد. آن روز برای انجام مأموریتی از تهران عازم زنجان بود که درد شدید، او را در میانه راه از حرکت بازداشت. پزشکان درمانگاه تشخیص دادند که دچار سکته شده و بلافاصله به بیمارستان امام خمینی(ره) منتقل شد. در نهایت، روح بلند این سردار جهادگر، پس از ۸۱ ماه حضور در جبهه‌های نبرد و سال‌ها تحمل آلام ناشی از مصدومیت شیمیایی، هنگام اذان ظهر روز ۱۷ شهریور ۱۳۷۹ به آسمان پر کشید.

مراسم باشکوه تشییع پیکر او بیستم شهریور، در میان غم و اندوه همرزمان، همکاران، مردم و مسئولان برگزار شد و پیکر پاکش در قطعه ۲۹ بهشت زهرا(س) تهران، در کنار دیگر همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.

منبع: اسناد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد فارس در دفاع مقدس موجود در آرشیو اسناد مرکز حفظ آثار دفاع مقدس سازمان جهاد کشاورزی استان فارس‌

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha