به گزارش ایسنا، تبیان نوشت: این سادهترین روایت است که بگوییم: دولت ناکارآمد است، سیاستگذار اشتباه میکند، ساختار اقتصاد بیمار است. حدود صد سال گذشته یک اقتصاددان آمریکایی_نروژی به نام وبلن، ماجرا را عمیقتر میدید و ریشه مشکلات اقتصادی را در دل جامعه جستجو کرد؛ در جایی که طبقه تنپرورها مصرف هرز دارد.
کسانی که زمان را مصرف میکنند برای اینکه سر زبانها بیفتند و موقعیت اجتماعی بسازند؛ البته نه با کار و مولدسازی برای کشور، بلکه با خلق ایده مصرف؛ یعنی مصرف زمان برای چگونگی مصرف!
مثل ایده سفارش یک همبرگر مکدونالد از دوبی به کیش، آن هم با پرواز اختصاصی و قیمت ۱۵ میلیون تومان!
مصرف برای مصرف
وبلن میگفت تنپرورها به جای اینکه وقت را صرف تولید کنند، صرف خلق ایدههای مصرف میکنند؛ به جای اینکه ثروتشان را برای ساختن کشور یا اصلا برای شکوفایی شخصی صرف کنند، خرج خرید چیزهایی میکنند که تنها کارکردشان «نمایش» است. طبقه نوکیسه از همین نمایش تغذیه میکند. در واقع با نمایش مصرف از بستر اینستاگرام و شبکههای اجتماعی، هم موقعیتشان را میسازند و هم کاسبی میکنند اما چطور؟
وقتی تنپرورها این نمایش را آغاز میکنند، طبقات پایینتر هم وارد بازی میشود. در واقع نانِ تنپرورها در همین «نمایش» است: کشاندن دیگران به چرخه مقایسه و تقلید.
کسی که دخل و خرجش با هم نمیخواند، برای خرید آیفون وام میگیرد؛ جوانی که در خانه مستأجر است، چند ماه حقوقش را برای کت و کفش برند خرج میکند؛ حتی کسی که پول خرید یک ماشین معمولی را هم ندارد، با اجاره کردن یک ماشین لوکس یا بستن جاده عمومی برای نمایش خودروهای سوپراسپرت میلیاردیاش در جاده، میخواهد ساعتی هم که شده به تقلید از نوکیسگان در خیابانهای بالاشهر «دوردور» میکند.
به این شکل اقشار مختلف جامعه در لوپ مقایسه دائمی، مصرف و در نتیجه نمایش گرفتار میسازند تا جایی که خود را از آنچه واقعا هستند در وضعیت مالی فقیرتر میبینند.
بربریت دیجیتال!
اما این مصرف احمقانه تازه نیست؛ ریشهاش میرسد به عصر بربریت. همان دورانی که آدمها مثل گرگهای گرسنه در میدان رقابت، برای گرفتن جایگاه بالاتر دست به هر کاری میزدند. مصرف زیاد و اغراقآمیز، رفاهطلبی، نمایش و به رخ کشیدن هر چیزی که بوی «من برترم» میداد، ابزارهایی بود برای برتریجویی و لهکردن رقبا.
در عصر اشرافسالاری یا همان بربریت، این سبک زندگی منحصر به طبقهای خاص بود؛ همان طبقه تنآسا که بالای هرم اجتماعی ایستاده بودند و با نمایش ثروت، دیگران را به زنجیر حسرت و تقلید میکشیدند.
امروز اما همان الگو دوباره زنده شده، با ابزارهای مدرن مثل اینستاگرام. تنها فرقش این است که میدان نمایش از تالارهای اشرافی به صفحههای موبایل کوچ کرده؛ اما اثرش همان است: کشاندن جامعه به سمت مصرف، تقلید، و دورشدن روزافزون از تولید و مولدسازی.
تن پرورها، خوره رشد اقتصاد
وبلن معتقد بود اعضای طبقه تنپرور، بهویژه آنها که سرمایه در دست دارند، به جای آنکه درگیر کار و تولید شوند، مسیر سادهتر را انتخاب میکنند: نمایش. آنها با مصرفگرایی خودنمایانه در پی آناند که قدرت و اعتبار اجتماعیشان را به رخ بکشند. از نگاه او، این یعنی کنار گذاشتن مولدسازی و تلاش اقتصادی واقعی. کسانی که میتوانند سرمایهشان را صرف نوآوری، تولید صنعتی یا حتی بهبود کیفیت زندگی کنند، ترجیح میدهند در تنپروری و تجمل غرق شوند.
وبلن در نظریه «طبقه تنآسا» هشدار داده بود که جامعهای که چنین الگویی بر آن حاکم شود، روزبهروز از مسیر شکوفایی دور میشود و سرمایه به جای آنکه موتور رشد اقتصادی باشد، به بنزینی برای مسابقه نمایش تبدیل میشود.
وقتی جامعه غرق توهم فقر میشود
در نهایت، این طبقه تنپرور با نمایشهای مصرفیشان، مثل خوره به جان جامعه میافتند و کشور را از پیشرفت واقعی عقب میاندازند. به این شکل سرمایهای که میتوانست موتور محرک اقتصاد باشد، حالا بنزین مسابقهای بیپایان برای به رخ کشیدن و تقلید شده؛ در نتیجه جامعه در فقر، حسرت و بدهکاری غیر واقعبینانخ غرق میشود، تولیدکنندهها و کارآفرینان فراموش میشوند و مصرفکنندههای نمایشی قهرمان میشوند؛ بنابراین این چرخه، کل کشور را به سمت عقبماندگی اقتصادی و فرهنگی میکشاند.
انتهای پیام
نظرات