در آن روزها، سلمانی محلی با صدای ماشین دستیاش که بسیاری مواقع موهای سرشان لای آن گیر میکرد و با سر و صورت خونی و پنبههایی که روی آن میچسبید بیرون میآمدند، جایی بود که دانشآموزان قبل از رفتن به مدرسه برای تراشیدن موهایشان جمع میشدند.
آن زمان کوتاه کردن مو بیمعنی بود و بچهها با خوشحالی و گاهی هم با ترس باید زیر دست آرایشگر محل مینشستند و انتظار میکشیدند تا موهایشان تراشیده شود.
کفشهای میخی، با صدای خاصی که در هنگام راه رفتن تولید میکردند، نشانهای از آغاز سال تحصیلی جدید بودند. اکثر بچهها با کفشهای کهنه و پاره و دلی پر از امید، راهی مدرسه میشدند. در کنار اینها، بوی خوراکیهای خانگی که مادران برای صبحانه آماده میکردند، فضای خانه را پر میکرد. آن زمان، نان داغ و پنیر تازه از صبحانههای محبوب بود و بچهها با شوق و ذوق آنها را میخوردند.
برای بچههای دهه ۶۰، فضای مدرسه بوی خاصی داشت، بوی نفت بخاریهای نفتی و فلز زنگزده میزها و نیمکتها، همگی یادآور روزهایی است که مدرسهها به اندازه امروز مدرن نبودند. دانشآموزان آن زمان، با دلخوشی در همان محیط کوچک و گاهی نامرتب درس میخواندند و قانع بودند. آنها در این فضا نه تنها با همکلاسیهایشان آشنا میشدند، بلکه ممکن بود یک همبازی هم برای روزهای بعد از ظهر خود در کوچهها پیدا کنند. این خاطرات، بخشی از دنیای شیرین و ساده کودکی آنها است.
در میان این شلوغی و شادی، بچهها برای به دست آوردن محبت معلم و جلب توجه ناظم، تلاش میکردند. ناظم مدرسه، با خطکش فلزیاش و نگاهی تند، نظارت بر بهداشت و نظم در کلاس را به عهده داشت. بچهها با ترس از خطکش ناظم، ناخنهایشان را مرتب میکردند و همیشه در تلاش بودند تا به بهترین شکل ممکن در کلاس حاضر شوند. این روزها، پر از خاطرات شیرین و تلخ، یادآور عشق و فداکاری خانوادهها برای فراهم کردن بهترین شرایط آموزشی برای فرزندانشان است و در دلها، حس نوستالژیک و محبت را زنده میکند.
جواد روشندل یک پژوهشگر فرهنگ عامه در گفتوگو با ایسنا با بیان اینکه با آغاز مهرماه، بچهها برای بازگشت به مدرسه آماده میشدند، گفت: این زمان برای خانوادهها فرصتی بود تا نه تنها لباس و کفش جدیدی برای فرزندان خود تهیه کنند، بلکه به آراستگی ظاهری و رعایت نکات بهداشتی نیز توجه داشته باشند.
وی افزود: یکی از اصلیترین کارهایی که در آغاز سال تحصیلی انجام میشد، اصلاح سر بچهها بود. در آن سالها، سلمانیهای محلی با ماشینهای دستی مشغول به کار بودند اما گاهی ماشینهای دستی در نیمه کار خراب میشد و بچهها با موهای نصفهکوتاه به مدرسه میرفتند. این صحنه هم خندهدار و هم مایه خجالت برای آنها بود.
این پژوهشگر فرهنگ عامه تصریح کرد: شپش سر یکی از مشکلات رایج در آن زمان بود؛ به دلیل شرایط بهداشتی و زندگی جمعی، بچهها گاهی با این مشکل روبرو میشدند. و وقتی ماشین دستی بر روی موها میلغزید، جنبوجوش شپشها نمایان میشد و مادرها برای مقابله با آنها چارهای ساده داشتند. شپش را میان دو ناخن شست میگرفتند و با فشار، صدای «تِلِک» از ترکیدن آن بلند میشد، این روش بهعنوان یک راهکار سریع و کارآمد در آن زمان شناخته میشد.
وی خاطرنشان کرد: کوتاه کردن ناخنها نیز بخشی از فرآیند آراستگی بود؛ بسیاری از خانوادهها در آن زمان به ناخنگیر دسترسی نداشتند و به همین دلیل از قیچیهای بزرگ قالیبافی استفاده میکردند. این قیچیها نه تنها بزرگ بودند، بلکه گاهی بهجای کوتاه کردن ناخنها، به انگشتان بچهها آسیب میزدند. با این حال، مادرها با دقت و صبر این کار را انجام میدادند، زیرا میدانستند که ناظم مدرسه در صبحهای زود به وارسی ناخنها میپردازد.
روشندل همچنین به تنبیهاتی که در مدارس اعمال میشد، اشاره و اظهار کرد: هر صبح، ناظم با خطکش فلزی فنری، ناخنها را کنترل میکرد و اگر ناخنی بلند بود یا زیر آن سیاهی دیده میشد، با لبه تیز خطکش به پشت دست بچه میزد. این تنبیه بهعنوان یک یادآوری برای رعایت بهداشت، تأثیر عمیقی در حافظه دانشآموزان باقی میگذاشت و تأثیر منفی بر روحیه آنها داشت.
وی افزود: در کنار این مسائل، تهیه کیف مدرسه برای بسیاری از خانوادهها یک چالش بزرگ بود، بچهها کتابها و دفترهایشان را داخل یک جِیرِ تِمبو(کش شلوار) میگذاشتند و با یک گره محکم میبستند. بسته کوچک کتابها را مانند بقچهای زیر بغل میزدند و راهی مدرسه میشدند. این تصویر ساده، یکی از ماندگارترین خاطرههای مدرسه در نقاط مختلف خراسان رضوی است که هنوز در یادها باقی مانده است.
رسم دیگری که در این زمان وجود داشت، استفاده از لباسهای بزرگترها برای کوچکترها بود؛ خیاطهای سنتی آستین و پاچه را کوتاه میکردند و لباسی تازه برای صاحب جدید میدوختند. همچنین، کفشهای جیر دکمهدار بخشی جدانشدنی از مهر بودند. اگر دکمهای کنده میشد، دیگر کفش محکم نمینشست و بچهها در سرمای زمستان به سختی میافتادند. تصور کنید که دکمه ته کفش کنده شود و در باران و برف بخواهید از خانه تا مدرسه بروید.
روشندل ادامه داد: پدران در این شرایط تلاش میکردند تا با چاقوی تیغه بلندی که آن را داغ میکرد، تکهای از کفش کهنه را به ته کفش بچسبانند؛ اما این کار تنها برای چند روز مؤثر بود و بچهها باید با کفشهای کهنه و آسیبدیده به مدرسه میرفتند.
وی در ادامه به تنشها و فشارهایی که دانشآموزان در مدارس با آن مواجه بودند، اشاره و اظهار کرد: پدران، هر سال اول مهر به مدرسه میرفتند و با ناظم صحبت میکردند و میگفتند: آقای مدیر، این بچه گوشتش از شما و استخوانش از ما. این جمله به نوعی نشاندهنده این بود که آنها به سختیهای زندگی و تلاشهای خود برای آموزش فرزندانشان آگاه بودند، اما معمولاً این گفتوگوها به تنبیههای مختلف منجر میشد.
این پژوهشگر فرهنگ عامه تأکید کرد: این مجموعه از کارها، از لباس و کفش گرفته تا اصلاح سر، مقابله با شپشها، کوتاه کردن ناخنها، نبود کیف و تنبیههای ناظم، بخشی از فرهنگ مهرماه در دهه ۶۰ بود. فرهنگی که با وجود سختیها و کمبودها، سرشار از عشق و قناعت و تلاش خانوادهها برای فرستادن فرزندانشان به مدرسه بود.
وی با بیان اینکه این عادات و رسوم، یادآور دوران کودکی و تلاشهای مستمر خانوادهها برای فراهم کردن امکانات تحصیل برای فرزندانشان است، تصریح کرد: این تلاشها، علیرغم چالشها و مشکلات موجود، همواره در حافظه جمعی این خانوادهها باقی مانده و بهعنوان بخشی از تاریخ فرهنگی این منطقه در نظر گرفته میشود.
روشندل با اشاره به تغییرات فرهنگی و اجتماعی در سالهای اخیر افزود: امروزه با پیشرفت فناوری و تغییر سبک زندگی، بسیاری از این رسوم و عادات قدیمی به فراموشی سپرده شدهاند؛ اما آنچه که در این روند فراموش نشده، عشق و فداکاری والدین برای فراهم کردن بهترین شرایط برای تحصیل فرزندانشان است.
وی با تأکید بر اهمیت حفظ فرهنگ و رسوم قدیمی گفت: امیدوارم که نسلهای آینده نیز این ارزشها را حفظ کنند و با یادآوری تلاشهای پدران و مادرانشان، به دنبال ایجاد شرایط بهتری برای خود و فرزندانشان باشند.
یادآوری این روزها، نه تنها ما را به گذشته میبرد، بلکه به ما یادآوری میکند که چگونه عشق، تلاش و همبستگی خانوادهها میتواند به فرزندان کمک کند تا در دنیای جدید و پر از چالشهای زندگی، با امید و اعتماد به نفس پیش بروند. مهر، بهعنوان نماد آغاز تحصیل و یادگیری، همواره در قلب دهه شصتیها جایگاه ویژهای خواهد داشت.
انتهای پیام
نظرات