به گزارش ایسنا، وقتی از نسلکشی صحبت میشود، خیلیها کمپهای مرکزی نازیها را به خاطر میآورند و اگر انسانتر باشند، احتمالا به نسل کشی صهیونیسم در فلسطین فکر میکنند؛ به اسلحه و بمب و موشک. کمتر کسی وقتی از نسل کشی صحبت میشود، به رسانه فکر میکند. بیشتر افراد نمیتوانند تصور کنند که چطور میشود با کلام آدم کشت. رسانهها البته میدانند!
نسلکشی روآندا زیر سر رادیو RTLM
برای نمونه، نسل کشی روآندا را در نظر بگیرید. نسلکشی روآندا در سال ۱۹۹۴ یکی از خونبارترین فجایع قرن بیستم بود که در آن طی حدود ۱۰۰ روز، بین ۸۰۰ هزار تا یک میلیون نفر از مردم این کشور کشته شدند. این درگیری به عنوان یک درگیری قومی بین قوم «توتسی» و قوم «هوتو» و به عنوان نمونهای از « بربریت» انسان غیر اروپایی توصیف میشود. اصل ماجرا البته چیز دیگری است.
روآندا پیش از آنکه توسط آلمان و سپس بلژیک مستعمره شود، جامعهای با سه گروه عمده بود؛ «هوتو»ها اکثریتی کشاورز و «توتسی»ها اقلیت دامدار و غالباً ثروتمند بودند و «توا» نیز به گروه کوچک شکارچیان گفته میشد، اما این تقسیمبندی بیشتر اجتماعی ـ اقتصادی بود تا نژادی. افراد میتوانستند از هوتو به توتسی یا برعکس تغییر وضعیت دهند. مثلاً اگر یک هوتو به ثروت زیاد میرسید، میتوانست به توتسی ارتقا پیدا کند؛ بنابراین هویت قومی انعطافپذیر و سیال بود.
بعد از جنگ جهانی اول، روآندا تحت قیمومیت بلژیک قرار گرفت. بلژیکیها ساختارهای سنتی این کشور را بازتعریف و به نفع توتسیها دستکاری کردند. آنها تحت تأثیر نظریههای شبهعلمی نژادشناسی مثل «نظریه حامیتی» معتقد بودند که توتسیها «از نژاد حام» و نزدیکتر به اروپاییها هستند. چرا؟ در واقع آنها افراد را از روی ظاهر طبقهبندی میکردند و معقتد بودند آنهایی که بلندقدتر و باریکاندامتر هستند، چون به اروپاییها شباهت بیشتری دارند، پس «باهوشتر» هستند و هوتوها را به عنوان «نژادی پستتر» معرفی کردند.
بلژیکها تقریباً همه پستهای مهم اداری، آموزشی و حکومتی را به توتسیها سپردند. مدارس مخصوص توتسیها بود و هوتوها در حاشیه ماندند. علاوه بر این، دولت بلژیک برای همه مردم کارت هویت صادر و قومیت (هوتو، توتسی یا توا) را روی آن ثبت کرد. این اقدام یک مرز ثابت و سخت میان هویتها ایجاد کرد؛ چیزی که قبلاً سیال بود و مردم میتوانستند آن را تغییر دهند، یک باره به هویتی تبدیل شد؛ نه تنها غیر قابل تغییر بود، بلکه باید به عنوان بخشی از کارت شناسایی همه جا حمل میشد و همه جا مورد اشاره قرار میگرفت.
اقدامات بلژیک در روآندا توتسیها را بهعنوان «نخبگان حاکم» تثبیت کرد. هوتوها که اکثریت جمعیت بودند، بهتدریج احساس سرکوب و بیعدالتی کردند. این نارضایتیها در دهه ۱۹۵۰ به شورش و خشونت علیه توتسیها انجامید که به انقلاب ۱۹۵۹ ختم شد. انقلاب البته برای روآندا استقلال به همراه نداشت. قیام استقلال سه سال بعد در ۱۹۶۲ رخ داد. در این یکی هوتوها قدرت گرفتند و خشونتها علیه توتسیها به شکل انتقامجویانه ادامه پیدا کرد، اما جامعه هنوز در مرز نسل کشی نبود. برای رسیدن به نسل کشی تحولات دیگری لازم بود.
در سال ۱۹۹۰ روآندا درگیر جنگ داخلی شد. علت این جنگ داخلی آن بود که گروههایی از مردم که به زور و تحت تاثیر خشونت قومی از خانههای خود رانده شده بودند، میخواستند به سرزمین خود برگردند، اما کسانی که خانههای آنها را اشغال کرده بودند، حاضر به عقب نشینی نبودند. جنگ داخلی سه سال طول کشید و به امضای یک توافق صلح ختم شد که هوتوها آن را دوست نداشتند؛ در نتیجه، زمینه عصبانیت و انزجار به جای خود باقی ماند.
در این میان یک اتفاق مهم رخ داد که فضا را برای «نسل کشی» فراهم کرد و آن همه گیر شدن استفاده از رادیویی به نام رادیو Télévision Libre des Mille Collines RTLM بود. رادیو RTLM یا Radio Télévision Libre des Mille Collines که از تابستان ۱۹۹۳ تا حدود تابستان ۱۹۹۴ برنامه اجرا میکرد، بهسرعت به یک رسانه تأثیرگذار در روآندا تبدیل شد. برنامهریزی و راهاندازی RTLM از اوایل دهه ۱۹۹۰ توسط حلقهای از افراطگرایان حامی «هوتو پاور» انجام شده بود و مدیران و مجریان آن از جمله چند چهره بلژیکی، هر یک به نحوی در انتشار پیام نفرت و فراخوان به خشونت که پیام معمول این رادیو بود، نقش داشتند.
برخلاف رادیوی رسمی خشک، RTLM از موسیقیهای محبوب، طنز، گفتوگوهای کوتاه و لحنی عامیانه استفاده میکرد. این ترکیب باعث شد که شنوندگان عادی جذب شوند و پیامها را بیشتر دنبال کنند. این رادیو به طور مرتب از واژگانی مثل «inyenzi» بهمعنای سوسک یا آفت برای اشاره به توتسیها استفاده میکرد تا آنان را بهصورت انسانیزداییشده، جلوه و قتل آنان را قابل توجیه نشان دهد. البته مسیر اصلی نفوذ این رادیو در میان مردم از طریق انتشار اطلاعات محلی بود. تهیه کنندگان این برنامه با شنوندگان تماس تلفنی برقرار میکردند و همین کار باعث میشد پیامها در سطوح محلی مانند روستاها و محلات شهری تا حد زیادی به صورت موثر پخش شود و نفوذ پیدا کند.
در ماههای پیش از آن و در جریان نسلکشی، RTLM گاهی فهرستهایی از دشمنان را پخش میکرد و اطلاعاتی درباره محل پنهانشدن یا فرارِ افراد منتشر میکرد که مردم را برای نشان دادن خشونت بیشتر و برنامه ریزی برای قتل این افراد آماده میکرد. این رادیو عملاً بهعنوان یک ابزار اطلاعرسانی و تشویق برای نیروهای محلی (از جمله اینترههامه) عمل میکرد؛ خبر از «پیروزیهای انقلابیون» میداد، قربانیان را «نامگذاری» و به آنان اتهامزنی میکرد و شنوندگان را به اقدام علیه این به اصطلاح دشمنان دعوت میکرد.
در ۶ آوریل ۱۹۹۴ وقتی هواپیمای حامل رئیسجمهور هوتو - جوونال هابیاریمانا - سرنگون شد، جرقه لازم برای شعلهور شدن آشوبی که از ماه ها قبل برنامهریزی شده بود هم روشن شد. همان شب، لیستهای مرگ از پیش آمادهشده، اینجا و آنجا منتشر شد و نیروهای شبهنظامی اینترهاموه و گارد ریاستجمهوری شروع به قتل عام کردند؛ از جمله افرادی که در فهرست قتل آنها قرار داشتند، هوتوها و توتسیهای میانهرو بودند.
این کشتارها بیشتر با قمه، چوب و ابزار ابتدایی انجام میشد. کارتهای شناسایی که بلژیکیها صادر کرده بودند و قومیت تخیلی خودشان را روی آن ذکر کرده بودند، به عنوان ابزاری برای شناسایی و قتل سیستماتیک توتسیها به کار گرفته شد؛ اما این تنها توتسیها نبودند که کشته میشدند. علاوه بر آنها هوتوهایی که مخالف نسلکشی بودند هم هدف اصلی این کشتارها قرار گرفتند. کسانی که اسامیشان قبلا در رادیو اعلام شده بود، سوژه مشروع قتل بودند. در نتیجه نسلکشی رخ داده، حدود ۱۰ درصد کل جمعیت کشور در کمتر از سه ماه قتلعام شدند. تجاوز گروهی و سازمانیافته علیه زنان توتسی بهعنوان سلاح نسلکشی مورد استفاده هوتوها قرار گرفت و حتی کودکان هم جان سالم به در نبردند.
سه ماه بعد وقتی حدود یک میلیون نفر از مردم کشته شده بودند، جبهه میهنپرستان روآندا (RPF) به رهبری پل کاگامه که قبلا در جنگ داخلی روآندا هم حضور داشت، کنترل اوضاع را به دست گرفت. میلیونها هوتو (از جمله جنایتکاران) به زئیر (کنگوی امروزی) گریختند و نسل کشی بالاخره به پایان رسید.
در حالی که این کشور در خون و آتش و ترومای جمعی به سر میبرد، دادگاه بینالمللی کیفری روآندا (ICTR) در تانزانیا تشکیل شد که در آن برای بسیاری از دست اندرکاران قتل عام از جمله مدیران رادیو RTLM و روزنامه کانگورا به جرم «تحریک مستقیم و عمومی به نسلکشی» کیرخواست صادر شد. مجریان شبکه به زندانهای طولانی مدت محکوم شدند و یک رژیم اقتدارگرای جدید جای رژیم اقتدارگرای قبلی را گرفت. رادیو RTLM امروز بهعنوان یکی از بارزترین نمونههای استفاده از رسانه برای ارتکاب جنایت علیه بشریت شناخته میشود و مطالعه آن در حقوق بینالملل، علوم ارتباطات و مطالعات صلح جایگاهی محوری دارد.
تنها نمونه از رسانههایی که در نسل کشی مردم دست دارند، مربوط به روآندا نیست؛ هرچند شاید یکی از مشهورترین نمونههای آن همین ماجرای رواندا باشد.
کشته و کشتار در آلمان نازی با تحریک رادیو Volksempfänger
در آلمان نازی رادیو مردمی (Volksempfänger) نقشی مشابه را در نسل کشی یهودیان و سایر گروههای اقلیت بازی کرد. این رادیو بیوقفه تبلیغات یهودیستیز و نژادپرستانه پخش میکرد؛ یهودیان را انگل و تهدید وجودی جامعه آزاد آلمان مینامید و از مردم میخواست که با آنها فاصلهگذاری کنند. وقتی رژیم نازی هلوکاست را آغاز کرد، همان پیامهای کاشته شده در ذهن مردم بود که باعث شد خیلیها همسایههای یهودی خودشان را لو دهند یا عملا مزاحمتی برای بازداشت و فرستادن آنها به کمپهایی که در آن منتظر مرگ خودشان بودند، ایجاد نکند.
نقش رسانههای قومگرای صرب در جنگ بالکان
رسانههای قومگرای صرب در جنگ بالکان (دهه ۱۹۹۰) نمونه دیگری از استفاده از رسانه در مشروعیت بخشی به سیاستهای کشتار جمعی و ایجا آشوب عمومی هستند. در جنگ بالکان نه تنها رادیوهای محلی، بلکه تلویزیون بلگراد نیز مسلمانان و همین طور کرواتها را به عنوان دشمنان همیشگی صربها معرفی و هر روز در مورد تلاش این دو گروه برای نابودی صربها تبلیغ می کردند. همین تبلیغات بود که در نهایت باعث شد افکار عمومی برای پاکسازی قومی و کشتارهایی همچون سربرنیتسا (۱۹۹۵) آماده شود.
ردپای رسانههای دولتی سودان در کشتار دارفور
در ماجرای کشتار دارفور، رسانههای دولتی سودان (۲۰۰۳–۲۰۰۸) نقش قابل ملاحظهای بازی کردند. آنها اقلیتهای غیرعرب را بهعنوان «بیگانگان» یا «حشرات» معرفی میکردند؛ در نتیجه این تحریک و مشروعیتبخشی به حملات شبهنظامیان جنجوید علیه غیرنظامیان در دارفور، قتل عام دارفور رخ داد.
کشتار جمعی در کنیا با تحریک رادیوهای محلی
در کنیا بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ رادیوهای محلی تلاش کردند انتخابات ریاست جمهوری مورد مناقشه را به یک زمینه برای اعتراضات قومی گره بزنند. این رسانهها علاوه بر این با برقراری تماسهای تلفنی با مردم و گفت و گو با آنان و سپس پخش آنها در شبکههای خود تلاش کردند که فاصلهگذاری قومی را تشدید کنند. این دمیدن در آتش نارضایتی تا جایی پیش رفت که گروههای قومی علیه یکدیگر در این رادیوها پیام های تهدید آمیز منتشر و آنان را به خشونت متهم میکردند و میگفتند که سزای عمل خود را خواهند دید. دامن زدن به این دعواهای قومی در نهایت منجر به درگیری شد که بیش از هزار نفر را کشت و صدها هزار نفر را مجبور به ترک سرزمین و آوارگی اجباری کرد.
ماجرای کشته شدن هزاران نفر از مسلمان روهینگیا
در میانمار بین سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ همین نقش رسانهای به شبکههای اجتماعی واگذار شد و فیسبوک و واتساپ برای انتشارات هزاران باره پیامهای نفرت پراکن علیه مسلمانان روهینگیا به کار گرفته شدند. این پیامها مسلمانان را تروریست و تهدید علیه بودیسم معرفی میکردند و به آتش خشم عمومی علیه این گروه بیشتر و بیشتر میدمیدند؛ در نتیجه این تحریک، خشونت و درگیری داخلی بین مسلمانان و بوداییها به وقوع پیوست که منجر به کشته شدن هزاران نفر از مسلمان روهینگیا شد. صدها هزار نفر از مردم مسلمان میانمار هم ناچار شدند خانههای خود را ترک و به جنگل یا به کشورهای همسایه فرار کنند تا از سلاحهای قتاله مردم بودایی و همین طور ارتش کشور خودشان در امان بمانند. آن سانگ سوچی، برنده جایزه صلح نوبل از کشور میانمار از جمله کسانی بود که این کشتار را تماشا کرد و هیچ موضعی علیه آن نگرفت.
درگیریهای خونین اتیوپی در بحران تیگرای
در اتیوپی و در بحران تیگرای (۲۰۲۰–۲۰۲۲) تلویزیون و رسانههای نزدیک به دولت از همین دستور کار استفاده کردند. آنها با انتشار محتوای نفرت پراکن علیه قوم تیگرای بهعنوان «خائن» یا «تروریست»، خشونت و قتل این گروه را موجه جلوه داده و با انتشار پیام های « دریافتی» از سوی مردم طوری وانمود کردند که مردم خودشان خواهان کشته شدن اعضای قوم تیگرای هستند. تیگرایها غیر نظامی بودند و سلاحی در اختیار نداشتند و زمانی که مورد حمله مردم معمولی و نیروهای شبه نظامی قرار گرفتند، راهی برای دفاع از خودشان نداشتند؛ در نتیجه بار دیگر هزاران نفر کشته و زخمی و آواره شدند و این کشور عرصه درگیریهای خونین شد.
نقطه مشترک رسانهها در درگیریهای خونین
تمام این برنامههای تلویزیونی و رادیویی و کارزارهای شبکههای اجتماعی در مجموعهای از ویژگیها مشترک هستند. تمام آنها مخالفان خود را غیرانسانیسازی میکنند و آنان را با کلماتی مانند انگلی، حیوانی یا تروریستی خطاب میکنند. آنها معمولا از مسیرهایی استفاده میکنند که دسترسی به آنها برای عموم مردم راحت است. بسته به اینکه نفوذ رادیو، تلویزیون و اینترنت در جامعه هدف چقدر باشد، معمولا تاثیر این رسانهها افزایش یا کاهش پیدا میکند. همین طور در جایی که مردم، اغلب یکی دو کانال رسانهای را دنبال میکنند، معمولا تاثیر این رسانهها بیشتر از جاهایی است که مردم تعداد بسیار زیادی کانالهای رسانهای را دنبال میکنند. این شبکهها از شیوه استفاده از پیامهای ساده و همه فهم و همین طور تحریک احساسات استفاده میکنند؛ چرا که از این مسیر میتوانند با سرعت بیشتری مردم را قانع کنند که علیه یکدیگر دست به خشونت بزنند. در نهایت اینکه تاثیر این رسانهها در شرایط بحرانی، وقتی که مردم فقیر هستند یا سابقه تاریخی از درگیریهای داخلی و ناامنی و بیاعتمادی به یکدیگر وجود دارد، بیشتر میشود. این رسانهها در واقع روی زخمهای از پیش موجود زندگی میکنند و به عمیق تر شدن آن زخمها کمک میکنند؛ تا جایی که منجر به فاسد شدن عضو زخمی و شاید حتی قطع عضو میشوند.
تفاوت این رسانهها بیش از آنکه در شکل کار آنها باشد، در نسلهای تکنولوژی است که از آنها استفاده میکنند. در روآندا و آلمان، رادیوی سنتی به کار گرفته شد، چون در آن زمان رادیو وجود داشت. در بالکان و دارفور، تلویزیونهای محلی و دولتی مورد استفاده قرار گرفتند، چون دوران سلطه تلویزیون بود. در کنیا، رادیو در کنار پیامکهای موبایلی مورد استفاده قرار گرفت. در میانمار، شبکههای اجتماعی و در اتیوپی، رسانههای دولتی کلاسیک با تأکید بر تلویزیون مورد استفاده قرار گرفتند.
مثالهایی مانند روآندا که در آنها رادیوی مسئول در دامن زدن به نسل کشی در دادگاه مورد محاکمه قرار گرفت و کارگزاران آن به زندان محکوم شدند، اندک است؛ چرا که در اغلب نمونههای دخالت رسانهها در دامن زدن به درگیریهای داخلی و خارجی، هیچ کس محاکمه و محکوم نمیشود. در بسیاری از نمونهها، این رسانههای غیر مسئول که در واقع پروژههایی سیاسی برای ایجاد آشوب هستند، به جای آنکه به دادگاه کشیده شوند تا توسط رسانههای مسئول افشا شوند، زیر چتر آزادی بیان و دفاع از مظلوم پنهان میشوند و آنقدر به مسیر خود ادامه میدهند تا روزی برسد که دیگر برای هر نوع دادخواهی دیر شده باشد.
رسانهای که در روز حمله یک گروه تروریستی به رژه اهواز به سخنگوی این گروه تریبون داد و به او خوش آمد گفت؛ رسانهای که در میان جنگ اسرائیل علیه ایران و در شرایطی که مردم هر لحظه نگران بودند که بمب بعدی بر سر خودشان یا بر سر عزیزانشان فرود بیاید، هر روز پیامهایی را منتشر و ادعا میکرد بخشی از مردم از بخش دیگری از مردم متنفر هستند و گروهی از مردم بابت این تنفر تخیلی شایسته مرگ هستند، همان مسیری را در زبان فارسی طی میکند که این همه رسانه در این همه سال در کشورهای دیگر طی کردهاند. باور کنید یا نه، آنها که روزی به پیامهای نفرت علیه مسلمانان یا کرواتها گوش میکردند هم فکر نمیکردند که یک روز خودشان علیه همسایه دست به سلاح خواهند برد. آنها فکر میکردند که «فرق میکنند» و اتفاقهای بد فقط برای دیگران رخ میدهد. تاریخ البته چیز دیگری را نشان داد!
انتهای پیام
نظرات