به گزارش ایسنا، محمود عارفی قوچانی در یادداشتی در جماران نوشت: در روزگاری که جامعهها از گسست و قطبیشدن میهراسند، «وفاق» به شعاری مقدس تبدیل شده است. سیاستمداران و روشنفکران همواره از ضرورت وفاق ملی سخن میگویند، گویی توافق، درمان همهی دردهاست. اما این باور، اگر بیتأمل پذیرفته شود، میتواند خطرناک باشد.
وفاق، اگر از دلِ گفتوگو و تکثر زاده نشود، در بهترین حالت سکوتی جمعی است و در بدترین حالت، نظامی از حذف و انکار.
در ظاهر، جامعهی یکصدا آرامتر و هماهنگتر به نظر میرسد؛ اما این آرامش، شبیه سکون پیش از طوفان است. جامعهای که صداهای متفاوت را خاموش میکند تا به وحدت برسد، در واقع بر شکافهای پنهان میافزاید. وفاقِ بدون گفتوگو، وحدتی بیجان است؛ صلحی که از ترس زاده شده، نه از فهم. چندصدایی به ما یاد میدهد که اختلاف، دشمن فهم نیست، شرط آن است. هر صدا افقی تازه میگشاید و جامعه را از جزم و تکرار نجات میدهد.
گفتوگو بهمثابه کنش زندهی عقل
گفتوگو، صرفاً ابزار رسیدن به توافق نیست؛ خودِ گفتوگو، بنیان عقلانیت اجتماعی است.
در گفتوگو، هر فرد بخشی از حقیقت را در اختیار دارد و از خلال تعامل و تضارب آرا، فهمی جمعی و پویاتر شکل میگیرد.
هابرماس، اندیشمند آلمانی، از «عقل ارتباطی» سخن میگوید؛ نوعی خرد که نه در خلوت فردی، بلکه در همنشینی با صداهای گوناگون شکل میگیرد. این شیوه کنش، در تقابل با رفتارهای ابزاری یا استراتژیک، بر پایه گفتوگویی آزاد، دوسویه و معطوف به درک متقابل بنا شده است. در چنین کنشی، انسانها بهعنوان فاعلان خردمند و مسئول، با هدف رسیدن به تفاهم و توافق، وارد عرصه تبادل اندیشه و استدلال میشوند.
جامعهی گفتوگومحور، میپذیرد که هیچ دانشی مطلق نیست و هیچ نهادی نمایندهی تام حقیقت نیست. این فروتنیِ معرفتی، بستر بلوغ فکری است.
وفاقِ تحمیلی، صلحی شکننده
در تاریخ، هرگاه جامعهای به نام وحدت، زبانهای مخالف را خاموش کرده، سرانجام خود گرفتار فروپاشی درونی شده است. وفاقِ زودرس، اغلب بر ترس یا مصلحت استوار است؛ بر سکوتی که بهجای گفتوگو نشسته است. چنین وفاقی نه دوام دارد و نه عمق. با نخستین بحران، فرو میپاشد، چون درون آن هیچ گفتوگویی جریان ندارد. وفاقِ واقعی، تنها از دل گفتوگوی آزاد و آگاهانه برمیخیزد؛ وفاقی که بر اساس فهم متقابل و پذیرش تفاوت شکل گرفته باشد. بنابراین، گفتوگو بدیل وفاق نیست، مقدمهی آن است.
جامعهای که به گفتوگو بیاعتماد است، به وفاق نیز نخواهد رسید؛ تنها به ظاهری از آرامش دست مییابد که هر لحظه ممکن است بشکند.
چندصدایی، ضامن عدالت و اصلاح
چندصدایی فقط نشانهی آزادی فرهنگی نیست؛ پایهی عدالت اجتماعی نیز هست.وقتی فقط یک صدا حق سخن گفتن دارد، صدای فرودستان، اقلیتها و دگراندیشان خاموش میشود. در چنین فضایی، «وفاق عمومی» به ابزاری برای سرکوب تفاوت بدل میشود. اما در جامعهی چندصدا، قدرت ناگزیر از پاسخگویی است، چون هیچکس نمیتواند خود را یگانه سخنگوی حقیقت بداند و تکصدایی، عدالت را از درون تهی میکند. چندصدایی، با گشودن میدان گفتوگو، امکان تصحیح خطا و شنیدن رنج دیگران را فراهم میسازد. در این معنا، چندصدایی فقط نشانهی دموکراسی نیست؛ شرط انسانیت است.
پویایی و خلاقیت در دل اختلاف
جامعهی زنده جامعهای است که میان نظم و تنش، تعادل برقرار کند. سکوت ناشی از ترس ممکن است ثبات بیاورد، اما آن ثبات، مرده است. در مقابل، گفتوگو جامعه را در معرض اختلاف و پرسش میگذارد، اما همین پرسشها سرچشمهی خلاقیتاند. هیچ تمدنی از دل وفاق اجباری زاده نشده است؛ پیشرفت همیشه محصول اختلاف اندیشههاست. هر صدایی که مجال بروز مییابد، به جامعه یادآور میشود که راه دیگری نیز ممکن است. بدینسان، گفتوگو نه تهدیدی برای وحدت، بلکه شرط پویایی و رشد جمعی است.
زیستن با تفاوت
گفتوگو را نباید فقط وسیلهای برای رسیدن به تفاهم دانست. در دنیای مدرن، هدف گفتوگو بیش از تفاهم، یادگیری زیستن با تفاوت است. جامعهای که بتواند اختلاف را تاب بیاورد، به بلوغ رسیده است؛ چرا که فهمیده است هیچ وفاقی کامل و نهایی نیست. وفاق میتواند لحظهای از هماهنگی باشد، اما گفتوگو، جریان مداوم فهم است. یکی آرامش میآور و دیگری معنا. و جامعهی انسانی بیش از آرامش، به معنا نیاز دارد. وفاق، سکون میآورد؛ گفتوگو، رشد. جامعهای که چندصدا را میشنود، خود را زنده نگه میدارد و جامعهای که در پی وحدت بیگفتوگوست، آرام میمیرد.
انتهای پیام


نظرات