به گزارش ایسنا، دکتر الهام اکبری، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس در یادداشتی که در اختیار ایسنا، قرار داد، آورده است:
پژوهش، روح زنده دانشگاه است؛ ریشهای که آموزش از آن میروید و دانشی که به واسطه آن معنا مییابد. با این حال، در واقعیت نظام آموزش عالی ما، پژوهش هنوز بیش از آنکه یک فرایند زیسته باشد، یک «مفهوم تجلیلشده» است؛ بزرگداشتی که هر سال در هفته پژوهش تکرار میشود، اما در بطن آموزش دانشگاهی کمتر تحقق مییابد.
دانشگاه زمانی دانشگاه است که در آن پژوهش به عادت ذهنی و زیست روزمره استاد و دانشجو بدل شود، نه فعالیتی اداری، نه پروژهای مقطعی برای ارتقاء یا نگارش پایان پایاننامه.
آنچه امروز در بسیاری از دانشگاهها میبینیم، فاصلهای عمیق میان «گفتار پژوهش» و «کردار پژوهش» است؛ ما از پژوهش و اهمیت آن بسیار سخن میگوییم، اما بستر تحقق آن را به ندرت فراهم میکنیم. در مقاطع تحصیلات تکمیلی، که باید عرصه پرورش پژوهشگر و خلاقیت علمی باشد، هنوز بخش عمدهای از انرژی آموزشی صرف انتقال اطلاعات نظری و انباشتن دادهها میشود.
در چنین ساختاری، دانشجوی کارشناسی ارشد یا دکتری، به جای تجربه جستوجو و پرسشگری، در معرض تکرار دانش دیگران قرار میگیرد. ما عموما «دانش» را منتقل میکنیم، اما «فرایند دانستن و از آن مهمتر فرایند ساخت دانش» را آموزش نمیدهیم و به آن نمیپردازیم.
باید دانست که پژوهش، فرایند دانستن نیست، بلکه فرایند ساختنِ دانش است؛ حرکتی از آگاهی به درک، از مشاهده به تحلیل، و از داده به معنا. پژوهش زمانی معنا مییابد که به کنش فعال ذهن بدل شود، کنشی که در آن فرد نه فقط میآموزد، بلکه میآزماید، نقد میکند و بازمیسازد. این تواناییهای تحلیلی و خلاقانه، نه در متنهای آموزشی، بلکه در تجربه زیسته تعامل، گفتوگو و خطای علمی شکل میگیرند.
وقتی کلاسهای ما پرجمعیت، محتوامحور و بدون فضای تعاملیاند، وقتی فرصت تمرین و خطا در پژوهش از دانشجو گرفته میشود، ما در واقع او را از زیست پژوهش محروم میکنیم. مشکل ما کمبود داده نیست؛ کمبود زیستجهان پژوهشی است ،جهانی از ارزشها، مهارتها و ارتباطات که پژوهش را به عادت فکری و کنش فرهنگی بدل کند. پژوهش باید در دانشگاه زیسته شود، نه فقط آموخته؛ تا زمانی که پژوهش در تجربه روزمره دانشگاهیان جاری نشود، هرچند آییننامهها و جشنوارهها توسعه یابد، پژوهش همچنان به امری اجرایی و کمعمق تبدیل خواهد شد.
هفته پژوهش میتواند آغاز یک بازاندیشی واقعی باشد: بازگشت به پرسش از چگونه زیستنِ پژوهش در دانشگاه.
اگر پژوهش را به مثابه یک نظام زیستی در نظر بگیریم، آنگاه آموزش عالی ما به بازسازی سه رکن اساسی نیاز دارد:
۱. بازتعریف مأموریت دانشگاه از نهاد آموزشی به نهاد مولّد دانش،
۲. سرمایهگذاری بر مهارتهای پژوهش از سطح کارشناسی تا دکتری،
۳. بازسازی فرهنگ همکاری و نقد به عنوان بستر رشد پژوهش.
اگرچه پژوهش در دانشگاههای ما جریان دارد، اما هنوز به آن پویایی و عمقی که شایستهی آموزش عالی است نرسیده است. امید آنکه هفته پژوهش، نه صرفاً فرصتی برای یادآوری اهمیت پژوهش، بلکه گامی برای زیستنِ آن در متن آموزش و فرهنگ دانشگاهی باشد.
در همین مسیر، اگر بخواهیم پژوهش از سطح گفتار به زیست واقعی در دانشگاهها ارتقا یابد، نیازمند تغییراتی هستیم که هم واقعبینانه باشند و هم از دل تجربههای روزمره دانشگاهیان برخیزند:
- کاهش کمّیت، تقویت کیفیت: بازنگری در شیوه ارزیابی پژوهشها با تمرکز بر اصالت، مسئلهمحوری و اثر اجتماعی، نه صرفاً تعداد مقالات یا شاخصهای کمی.
- ایجاد کارگاهها و گروههای کوچک پژوهشمحور: جایگزینی کلاسهای پرجمعیت نظری با کارگاههای تعاملی که در آن دانشجویان بتوانند از ایده تا تحلیل را در عمل تجربه کنند.
- تربیت استادانِ راهنما بهعنوان مربیان پژوهش: بازتعریف نقش اعضای هیئت علمی از ناظر پایاننامه به تسهیلگر فرآیند یادگیری پژوهشی
- پیوند میان آموزش و پژوهش: طراحی دروس تحصیلات تکمیلی به گونهای که هر درس منجر به تولید خروجی پژوهشی مشخص شود از مقاله تا طرح پژوهشی مشترک.
- ترویج فرهنگ همکاری و گفتوگوی علمی: تقویت شبکههای میانرشتهای و نشستهای نقد و تبادل نظر برای زنده نگه داشتن روح پژوهش در فضای دانشگاه.
نیک می دانیم که تحقق این پیشنهادها شاید ساده نباشد، اما باید گام برداشتن را آغاز کرد. پژوهش، اگر قرار است زیسته شود، باید از رفتارهای کوچک و پیوستهی دانشگاهیان آغاز شود؛ از هر استادی که به جای سخن گفتن درباره پژوهش، فرصت پژوهیدن را برای دانشجویانش فراهم میکند، چنین تغییرهایی آهسته شکل میگیرند، اما در بلندمدت میتوانند مسیر آموزش عالی را از تکرار به تفکر نزدیکتر کنند.
انتهای پیام


نظرات