• دوشنبه / ۵ آبان ۱۳۹۳ / ۱۰:۲۹
  • دسته‌بندی: فارس
  • کد خبر: 93080502205
  • منبع : نمایندگی فارس

/گزارش/

داستان معلمی...

داستان معلمی...

ایسنا/فارس می‌گوید: فقط در شعار معلمی را شغل انبیاء می‌دانند، اما در عمل، احترام معلم، توجه به معلم و پاسداشت معلم معنایی ندارد!

می‌گوید: فقط در شعار معلمی را شغل انبیاء می‌دانند، اما در عمل، احترام معلم، توجه به معلم و پاسداشت معلم معنایی ندارد!

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه فارس، از کنار جاده منتهی به کمربندی اکبرآباد سوارش کردم، به‌گونه‌ای مستاصل، میان مردانی با ظاهری خشن که کنار اتومبیل‌های مدل‌ها و رنگ‌های مختلف فریاد می‌زدند و مسافری را در آن ساعت اول صبح جست وجو می‌کردند، ایسناده بود و نگرانی از چهره‌اش هویدا بود.

گفت: چهار روز در هفته باید این راه را برود و برگردد، با هزینه شخصی، مسیری حدود 55 کیلومتری در خارج از شیراز، مسیری که راه‌های در رو زیادی دارد، مسیرهای انحرافی و آدم‌های منحرف، مسیری که کمتر ماشین‌های آرم‌دار و شناسه‌دار در آن تردد می‌کنند و هیچ نظارتی از سمت هیچ دستگاهی بر ترددها نیست.

می‌گفت: تنها نیستیم، چهار پنج دبیر هستیم که باید در روزهای مختلف خودمان را به .... برسانیم و رسیدن سر وقت ما را ملزم می‌کند که قبل از 6.5 صبح، در این مکان باشیم!!

ساعت شش و نیم صبح روزهای زمستان یعنی تازه آفتاب زده است، اگر بارانی نباشد، کنار جاده، منتظر ماشین ماندن و ... آن‌ هم چند زن!! گیریم همه آنها با هم سر یک ساعت برای رفت و آمد حضور داشته باشند، گیریم همه رانندگان ماشین‌هایی که برای آنان بوق می‌زنند و مسیر پرس و جو می‌کنند، یا همه ماشین‌هایی که کنار خیابان ایستاده‌اند و مسافر می‌جویند، همه سالم و سلامت و مطمئن، جاده‌ها چه؟

می‌گفت: همین چند روز قبل یک ماشین که حامل دبیرهای یکی از مدرسه‌های .... بود تصادف کرد و همه صدمه دیدند، حالا باید از جیب هزینه بدهند و با هزار مشکل دست و پنجه نرم کنند، بچه‌های مردم هم می‌مانند بدون معلم!

می‌گفت: دلمان می‌سوزد برای بچه‌هایی که مثل همه ایرانی‌ها حق دارند از آموزش خوب بهره‌مند باشند، اما نمی‌شود، آنها که پارتی دارند و آنها که توان تدریس خوب دارند همه در شهرهای بزرگ مثل شیراز جا می‌گیرند و امثال ما که حالا اگر به لحاظ توان آموزشی بد نباشیم، خوب هم نیستیم، با این همه استرس رفت و آمد و درگیری‌های حاشیه‌ای، با کمترین امکانات به آنها آموزش می‌دهیم، این عدالت آموزشی نیست نه برای من که دبیر هستم، نه برای آنها که دانش‌اموز هستند.

می‌گفت: بعضی از دانش‌آموزان حتی بضاعت خرید لباس مناسب برای مدرسه را ندارند، پدرشان کارگر است، کارگر فصلی که اگر کار داشته باشد به‌زور و زحمت شکمشان را سیر می‌کنند چه رسد به مدرسه!!

می‌گوید و پرده‌ای از اشک جشم‌هایش و خشی از بغض گلویش را حجاب می‌شود، حجابی که مشخص می‌کند دل می‌سوزاند اما او هم یک ایرانی است که دلش می‌خواهد از امکانات خوب بهره‌مند باشد، مانند همه همکارانش که سال‌ها قبل از او با هر ترفندی بوده خود را به شیراز منتقل کرده‌اند و در یکی از نواحی مشغول به تدریس هستند و ...

می‌گوید: ماهیانه حدود یک میلیون و 200 الی 300 هزار تومان به یک دبیر پول می‌دهند، دبیری که مثل من در یک روستا تدریس کند، اما هر ماه باید200 الی 300 هزار تومان فقط هزینه رفت و آمد بدهم، غیر از اینکه پنج صبح از خانه خارج شوم و چهار بعد از ظهر برسم به خانه!! اما ناشکر نیستم،‌ همین که بچه‌ها به رویم لبخند می‌زنند و با صفا و صمیمیت چشم‌هایشان از من قدردانی می‌کند، اینکه صادق و صمیمی صبح‌ها مشتاقانه تا جلوی در مدرسه به استقبالم می‌آیند و حرف‌های دلشان را برایم می‌گویند، همین‌که بعد از اتمام ساعت مدرسه می‌مانند که با هم از مدرسه خارج شویم،... این‌ها زندگی است.

می‌گوید: کاش مسئولان یادشان باشد که چه تفاوتی است بین یک معلم که به این شکل برای تدریس به کلاس درس می‌رود و یکی که ... اما متاسفانه آنها که در کلان‌شهرها در مدارس مختلف تدریس می‌کنند وضعیت‌شان به هر لحاظ بهتر از بقیه هست.

می‌گوید: نه‌اینکه پارتی نداشته باشم، اتفاقا خوبش را هم دارم، اما وقتی فکر می‌کنم، وقتی با خدایم خلوت می‌کنم، دلم می‌گیرد که با پارتی بازی کاری را انجام بدهم، در این دنیا قادر به پاسخگویی نیستم، چه برسد آن دنیا!!

حالا به انتهای کمربندی رسیده‌ایم، جایی که این خانم دبیر باید ماشین عوض کند و به سمت دیگری برود، قدردان است و عذرخواه که در این فاصله دردهای یک معلم را به همسفری موقت گفته است.

او باید دو مسیر دیگر را با ماشین‌های عبوری طی کند تا به محل کارش برسد و بعد از اتمام کار، باز هم همین مسیر را بازگردد. مسیری که هر روزش آبستن از حوادثی متعدد است و ... مسیری که نمی‌توان ادعا کرد که کاملا امن است.

باقی راه را به حرف‌های معلم فکر می‌کردم، به اینکه آیا مدیران آموزش و پرورش و مسئولانی که با ماشین‌های اداری سرکار می‌روند، در خانه‌های سازمانی سکونت دارند و به ازای هر یک‌دقیقه اضافه‌تر ماندن در اداره، اضافه‌کار دریافت می‌کنند و به ازای هر کیلومتر خارج از مرکز، ماموریت می‌گیرند و ...

اینکه چند معلم، هر روز کنار جاده‌های کمربندی شهرهای مختلف، مسیرهای مشابه آن دبیر را باید طی کنند، دبیرانی که هنوز برای ماندن در شهرهای بزرگ در حال کلنجار با مسیرهای میانبر هستند، مسیرهایی که وجود دارد و خیلی‌ها را خیلی روزها قبل، پیش از آنکه زمان قانونی آن برسد و خیلی قبل‌تر از اینکه حق قانونی‌شان باشد، به مراکز استان‌ها رساند و ..

شاید آموزش و پرورش با آن سازمان عریض و طویل، اگر می‌خواست می‌توانست بخشی اندک از هزینه‌هایی که برای برگزاری همایش‌ها و نشست‌ها و ... در طول سال دارد را به ساماندهی ایاب و ذهاب معلمانش اختصاص دهد.

معلمانی که با هزار ترفند، مجاب می‌شوند که در نقاط دور از محل زندگی‌شان خدمات آموزشی را به دانش‌آموزان ارائه دهند، اما هرچه به انتهای سال نزدیک‌می‌شوند، کارآیی آنان کمتر می‌شود و آثار خستگی‌ ناشی از ترددهای بی‌شمار در جاده‌ها و دلهره‌ اینکه روزی شاید مانند همکارانشان در گیر یک حادثه شوند، حادثه‌ای که ساده‌ترین آن، تصادف رانندگی است!!

همین یکشنبه بود که خبری از جاده‌های درودزن و خودروی ال‌نود یکی از معلمان در خبرگزاری‌ها منتشر شد، خبری که از مرگ یک خانم معلم و مجروح شدن سه معلم دیگر می‌گفت، خبری که عامل بروز حادثه را بی‌احتیاطی راننده یک نیسان نوشته بود و خبری که...

و روز قبل از آن، معلمانی که در یک خودرو مسافری، براثر تصادف در مسیر جاده روستای بندامیر، دچار خسارت‌های جسمی شده بودند و ... هنوز مهر ماه را پشت سر نگذاشته‌ایم، هنوز اطلاع‌رسانی آنقدر شفاف نیست که همه حوادث رانندگی حادث شده برای معلمان منعکس شود. سال گذشته هم حوادث متعددی حادث شد و سال‌های قبل از آن هم...

اگرچه مدیر کل آموزش و پرورش، آن روز و در نشست خبری قبل از آغاز سال جدید، پاسخی به سئوال خبرنگار ایسنا در خصوص چاره‌اندیشی برای جابه‌جایی معلمان نداد، اما بی‌تردید می‌توان تدبیری برای این مشکل اندیشید.

شاید بتوان از اتومبیل‌هایی که در شهرهای مختلف برای جابه‌جایی مدیران و مسئولان آموزش و پرورش و مسئولان سطوح معاونت و پایین‌تر استفاده می‌شود، یا خودروهایی که مدیران نواحی و مناطق و اداره‌های شهرستان‌ها را جابه‌جا می‌کند و حتما ممنوعیت استفاده شخصی از آن رعایت می‌شود، برای جابه‌جایی معلمان استفاده کرد.

می‌توان با مشارکت معلمان، هزینه‌های ایاب و ذهاب را بین معلم و سازمان سرشکن کرد و اجازه نداد این هزینه یک چهارم تا یک سوم حقوق یک معلم را ببلعد!

اگرچه نمی‌توان زیاد امیدوار بود در سازمانی که تصمیم‌گیری‌ها و اجرای تصمیم‌ها، روندی لاکپشتی را طی می‌کند، انتظار داشت خیلی زود این معضل را چاره کند، همانگونه که رفع مشکل استفاده از بخاری‌های غیراستاندارد و نفت سوز، مقاوم‌سازی مدارس، توزیع عادلانه وسایل ورزشی و خدمات آموزشی در همه نقاط، توزیع عادلانه معلمان در همه نقاط با هدف عدالت محوری در موضوع آموزش دانش‌آموزان و ... را هنوز نتوانسته‌اند چاره کنند.

به غروب رسیده‌ایم و هنوز در فکر روزهای آینده هستم که معلمان خصوصا زنان معلم، چه صبورانه با تمام مشکلات کنار می‌آیند تا آنچه آموخته‌اند را به بچه‌هایی که در وجود هیچ یک از این مشکلات سهمی ندارند، آموزش دهند و در این میان به عدالت آموزشی می‌اندیشیدم، عدالتی که تنها در شعار به‌خوبی آن را محقق کرده‌ایم و در عمل با خوب هم فاصله داریم چه رسد با مطلوب و ایده‌آل .... به سیستمی می‌اندیشیدم که چقدر گره دارد و اینکه در این سال‌ها، مدیران و برنامه‌ریزان ما چه کرده‌اند...

‌انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha