به گزارش خبرنگار ایسنا، عصر دو روز مانده تا اربعین است، بلوار اصلی شهر مهران غوغایی است، زائرانی که به زیارت رفتهاند و هماکنون با خیال راحت در حال استراحت هستند تا بعد از آن به شهر خود عزیمت کنند.
اینجاست که کار خبرنگاری سختتر میشود، سوژهها زیادند و وقت اندک. ظرافت کار اینجاست که زائر سرزمین عشق کمتر مایل است از حس خود بگوید چون حیفش میآید و میگوید: برخی چیزها مانند رازند و شیرینیشان به نگفتنشان است.
«مهدی» دانشجوی همدانی که همراه خانواده به این سفر آمده است، گفت: برخی از مشاهدات این سفر آن چنان تاثیری روی من گذاشت که الان حسرت سه سال گذشته را میخورم که چرا به پیادهروی اربعین نرفتم.
در میدان جانبازان مهران بانویی میانسال دو کیسه سیبزمینی را در دست داشت و به یکی از موکبداران داد و گفت: این را هم به غذای زائران اضافه کنید.
نوجوانی روی یک کارتن نوشته بود «پارکینگ مجانی» جلوتر رفتم اسمش را پرسیدم، محمد بود و 16 سال سن داشت، گفتم پارکینگ کجاست؟ گفت: همین اطراف است، بلوار بسیج. ما خودمان ماشین نداریم و در حیاط خانه ما دو ماشین جا میشود.
از میدان امام خمینی(ره) شهر مهران، زائری 54 ساله در حال پیادهروی بود، گفتم اتوبوسها تا حوالی پایانه میروند، گفت: میدانم، اما دوست دارم پیادهرویم را از همین جا شروع کنم.
ساعت از 11 شب گذشته است، مسجد جامع مهران غوغایی است، مردمی از همه زبانها و گویشها در آن در حال وضو گرفتن، نماز خواندن، استراحت کردن و چک کردن فضای مجازی هستند، مکانی که برای شارژ کردن گوشیها تدارک دیده شده است از قسمتهای شلوغ مسجد است.
جوانی در حال نظرسنجی از مردم است، از پیرمرد باصفای ملایری میپرسد؟ در مجموع مهمترین مشکلات سفر شما چه بود؟ جواب داد: کمی نسبت به پارسال گرانتر بود اما مهم نیست، وقتی عشق به حسین(ع) وجود دارد این مشکل هم حل خواهد شد.
ساعت 6 صبح یک روز قبل از اربعین است، اتوبوسهای پایانه ، در حال سوار کردن مسافران هستند، آن قدر ازدحام جمعیت وجود دارد که معطلی معنایی ندارد، به حالشان غبطه میخورم، اینان دو سه ساعت دیگر کربلا هستند، یعنی نماز صبح را در مهران خواندهاند و نماز ظهر در عتبات خواهند بود.
وارد اتوبوسهای پایانه شدم، اتوبوس با صدای صلوات زائران به راه میافتد، موکبها نمایان میشوند، کرایهی اتوبوس 3 هزار تومان است. یکی از مسافران ظاهرا پول خرد همراهش نیست، وقتی اسکناس 50 هزار تومانی را از جیبش درمیآورد، شاگرد اتوبوس میگوید به جای آن در مسیر 3 تا صلوات به نیابت از ما بفرست.
در مسیر تا چشمت کار میکند، موکب، آشپزخانه، بهداری و مکانهای فراهم شده برای اسکان است.
مسافران مسیر عشق همه پیاده میشوند، همراه با آنان از میان موکبها میگذریم، جلوههای دلدادگی در اینجا بیشتر به چشم میآید. شناسامهی هر کدام از موکبها بر بالای آنها نصب شده است.
یکی از متولیان موکبها، میگوید: کار در اینجا شب و روز نمیشناسد و خستگیبردار نیست، اگر این روحیه را بعد از اربعین تا سال آینده حفظ کنم خیلی کارها میتوانم انجام دهم.
صدای «لبیک یا حسین» در فضای موکبها پیچیده است، اینجا شغل و جایگاه اجتماعی مفهومی ندارد همه خادم حسیناند و تلاش یکی باعث غبطهی دیگری است.
به موکب دانشگاه ایلام میرسم، دانشجویانی که میتوانستند از هفته منتهی به اربعین برای خود فرجهای بسازند، به اینجا آمدهاند. علاوه بر پذیرایی، کفش زائران را واکس میزنند، صفایی دارند مثالزدنی.
در کنار این موکب «روحالله سقایی» جوان باصفای اهل بندر گز را دیدم که برای واکس زدن کفش زائران چند روز از محل کار خود مرخصی گرفته است. البته آوردن اسم ایشان در این گزارش به همین سادگی نبود، اما بالاخره با سماجت خبرنگاری، راضی شد.
در ادامه مسیر گریههای پیرمرد افغانستانی که سر روی شانههای یک جوان گذاشته بود توجهم را به خود جلب کرد، دلیل گریهاش را پرسیدم. چیزی نگفت، اما آن جوان گفت: مدارک مثبته را نداشته و نتوانسته از مرز رد شود.
در سایهی یکی از موکبها و در چند قدمی پایانه نشستهام، دو جوان هم آنجا بودند، یکی از آنها از من پرسید عازمی، گفتم: نه ، وقتی از او پرسیدم، شما چطور؟ جواب داد: متولد 63 هستم، از کرمانشاه آمدهام. کارت پایان خدمت ندارم به همین دلیل نتوانستم مدارک لازم را برای سفر تهیه کنم، اما آمدهام، شاید توانستم از مرز رد شوم و اربعین آنجا باشم.
کمکم وقت نماز فرا رسیده، کودکی در کنار یکی از موکبها اذان میگوید، صفهای جماعت بسته شدهاند و تا قد قامت عشق چیزی نمانده است. نماز ظهر پایان مییابد، با سلام بر حسین(ع) و دعای سلامتی امام عصر(عج).
از سمت ورود که میگذری باید برای آمدن به مهران وارد جمعیتی شوی که از زیارت برگشتهاند، صدای زیارت قبول گروه تبلیغات به گوش میرسد. «به میهن اسلامی خوش آمدید، بفرمایید پذیرایی، 100 متر جلوتر هم اتوبوسها منتظرند».
همراه با آنان سوار بر اتوبوس میشوی تا به پل زائر میرسی.راننده خوش مشرب خط واحد که لهجهاش اصفهانی میزند، میگوید: زیارت قبول . ان شاءالله سفر حج. مسافران پیاده میشوند و به سوی پارکینگها میروند.
دوباره مشاهدات مسیر را در ذهنم مجسم میکنم، در فکر تیتر و لید و متن هستم، این روزها، جلوههای مهربانی در مهران بیش از هر زمان دیگری به چشم میآید. آری تیترش عشق، لیدش عشق و متنش عشق است. اینجا عشق میبارد.
مجید کیان ، ایسنای ایلام
انتهای پیام
نظرات