آیا زمانی که مرتکب اشتباه و خطایی میشوید، خیلی حالتان بد میشود و در مقایسه با دیگران احساس شرمساری ناشی از خطای بیشتری دارید؟
اگر با این شرایط مواجه هستید پس بایستی با سرزنشگر درون خود آشنا شوید و در جهت تغییر این شرایط حرکت کنید.
حمیده غفاریان، روانشناس، در گفتوگو با ایسنا ضمن تاکید بر اینکه آموزشهای شناختی، بایدها و نبایدها که در خصوص درست یا اشتباه بودن رفتار به کودکان داده میشود تا حد زیادی تعیین کننده رفتار آنها در دوران بزرگسالی است، گفت: تجارب عاطفی ما در دوران کودکی بسیار اهمیت دارد. تجارب عاطفی یعنی مدلی که احساس و عاطفه را از اطرافیانمان میگیریم؛ مثلا در کودکی زمانی که ترسیدیم، خطایی کردیم، غمگین یا خشمگین شدیم و... چگونه با ما برخورد شده است. بخشهایی از تجارب عاطفی شامل آموزشهای شناختی است که در خصوص درست یا اشتباه بودن رفتارمان به ما داده شده است. این بایدها و نبایدها همه در بزرگسالی ما تاثیرگذار است.
وی خاطرنشان کرد: گاهی بایدها و نبایدهایی که در خصوص انجام رفتارهای صحیح و ناصحیح به کودک گفته میشود، با زبان نرم و از طریق یک آموزش صحیح با حمایت و مراقبت به او گفته میشود و به کودک فرصت انتخاب داده میشود اما گاهی اوقات برخی از والدین با زبان انتقاد، سرزنش یا تحقیر و... رفتار خوب و بد را مطرح میکنند و این باعث میشود که کودک زمانی که اشتباهی میکند، احساس خطاکار بودن و شرمساری بیش از حدی داشته باشد.
این کارشناس ارشد روانشناسی خانواده درمانی با بیان اینکه هر فردی فراز و نشیبهای متعددی را در طول زندگی خود تجربه میکند تا در نهایت تبدیل میشود به انسانی که اکنون هست، گفت: انسان از لحظه نوزادی کاملا متوجه آنچه در محیط پیرامونش میگذرد، میشود. حتی نوزادان نیز گاهی تحت نظر روانشناس قرار میگیرند و رفتار آنها قابل ارزیابی است؛ بنابراین فرزند انسان از زمان نوزادی نسبت به اطراف خود آگاهی کامل دارد. برخلاف قدما که میگفتند «بچه است و نمیفهمد» اما واقعیت این است که ما خیلی چیزها را از کودکی متوجه میشویم و در ما نهادینه میشود.
وی افزود: مثلا فرض کنید شما یک غذا طبخ میکنید؛ نفر اولی که آن را میخورد، با جملاتی نظیر اینکه «فکر میکنم بهتر است سبزی آن را بیشتر کنی» یا «اگر میزان ادویهاش را کمتر کنی، بهتر است» کیفیت غذای شما را نقد میکند. حال فرض کنید نفر دوم که این غذا را تست میکند، بگوید «این چه مزخرفی است که درست کردهای؛ تو واقعا نمیفهمی که باید سبزی غذا را بیشتر کنی» یا «مادرت به تو نیاموخته که باید از ادویه کمتر استفاده کنی». هر ۲ نفر یک موضوع را گفتند ولی نحوه بیان نفر دوم چقدر حال شما را بد میکند؟ فرق آموزش درست، منطقی و صحیح با آموزش از طریق سرزنشگری همین است.
غفاریان ضمن تاکید بر اینکه سرزنشگر درونی از سبک برخورد آدمهای مهم زندگی ما در دوران کودکیمان میآید، گفت: این آدمهای مهم میتواند والدین، اعضای خانواده، معلم، همکلاسی و هم بازی و... باشد. هر آدم مهم دیگری در زندگی فرد میتواند این حس سرزنش را به او بدهد و باعث شود فرد این حس را نسبت به خود داشته باشد. در اصل اول آنها این حس را به کودک میدهند و کودک را سرزنش میکنند و بعد کودک از آنجایی که حس بدی نسبت به این سرزنش پیدا کرده، تمام حواسش را جمع میکند که دیگر اشتباه نکند. این سرزنشها درونی میشود و فرد بالغ که میشود، همین گونه با خود صحبت میکند.
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه راه رهایی از سرزنشگر درون چیست، گفت: یکی از راهکارها این است که بایستی با سرزنشگر درون کاملا آشنا شد. صدایش را حسابی شنید و دقیقا گوش کنید تا متوجه شوید که این سرزنشگر درون چه میگوید و از شما چه میخواهد؟ اغلب اوقات سرزنشگر درون یک پیام مشخص دارد و آن، این است که «بهتر باش»، «الان به اندازه کافی خوب نیستی»، «لازم است که تلاشت را برای خوب بودن بیشتر کنی» و... . سرزنشگر درونی میخواهد که شما عالی باشید و از آنچه که هستید بهتر باشید و رفتارتان درستتر و بینقصتر باشد تا در جامعه مورد قبول و پذیرش قرار بگیرید. او میخواهد آدمها شما را دوست داشته باشند و قضاوت اجتماعی مثبتی در خصوص شما شود.
این زوجدرمانگر افزود: همانطور که گفته شد اغلب افرادی که سرزنشگر درون آنها بیدار است، در کودکی به جای اینکه از آنان انتقاد شود و پیشنهاد داده شود، مورد تحقیر و سرزنش قرار گرفتهاند؛ بنابراین بایستی از سرزنشگر درونی بخواهیم که به جای تحقیر و سرزنش کردن ما به ما پیشنهاد ارائه دهد. هر فردی بایستی متوجه مکالمه درونی خود باشد و زمانی که سرزنشگر درونی فعال شد، با خود بگوید «باشد. من متوجه شدم که کارم اشتباه بوده؛ حالا اگر پیشنهادی داری به من بگو چون با سرزنش کردن به جز اینکه انرژی من تحلیل میرود، هیچ چیز دیگری تغییر نمیکند».
وی با بیان اینکه عادت به خودسرزنشی به هیچ وجه منجر به اصلاح رفتار فرد نمیشود، گفت: حتی اگر خودسرزنشی در افراد منجر به اصلاح رفتار شود، این افراد مدام زیر فشار روانی سرزنشگر درون تحقیر شدهاند و در نهایت کیفیت کارشان را ارتقا بخشیدهاند؛ مانند یک برده سیاهپوست هنگام ساخت اهرام مصر که او را شلاق میزدند و تحقیر میکردند تا سریعتر کار کند و سنگهای سنگینتری بلند کند. در نهایت این برده توانسته اهرام با آن شکوه و عظمت را بسازد ولی زیر فشار آن جانش را از دست داده یا بهشدت آسیب دیده است.
غفاریان افزود: سرزنشگر درون میتواند باعث شود که مانند مثال قبلی به همان صورت روی خود فشار بیاوریم و صدایمان درنیاید و آنچه که سرزنشگر از ما میخواهد بدون عیب و نقص انجام دهیم ولی در نهایت چیزی به جز یک فرد تحقیر شده زیر فشار روانی چیزی از ما باقی نخواهد ماند.
وی با بیان اینکه سرزنشگر درون خیرخواه ما است و میخواهد ما بینقص باشیم اما زبانش گزنده است، گفت: بایستی انرژی سرزنشگر درون را در جهت درست سوق دهیم. نباید نسبت به آن بیتوجه باشیم یا صدایش را خفه کنیم بلکه باید انرژیاش را در جهت درست سوق دهیم. باید تمرینش دهیم که به جای سرزنش کردن و سرکوفت زدن، انتقاد کند و به ما پیشنهاد ارائه دهد. در واقع از او میخواهیم که در کنار بیان نکات منفی به ما پیشنهادات مثبتی نیز ارائه دهد.
این روانشناس در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه چه میزان از خودسرزنشی و انتقاد از خود طبیعی است، گفت: ما خیلی اوقات در زنجیر خود سرزنشی گیر میافتیم و دست خودمان نیست. تصور کنید یک فرزند دارید و با او به میهمانی میروید. فرزند شما ناخواسته ظرف صاحبخانه را میشکند. شما میتوانید او را با جملاتی نظیر «به چه حقی به این وسیله دست زدی»، «چقدر دست و پا چلفتی هستی» و... تحقیر کنید. در مقابل میتوانید به او بگویید که «من خیلی ترسیدم که این ظرف شکست چون نگران بودم دستت بریده شود. خودت هم حتما خیلی ترسیدی؟ از طرفی من خیلی خجالت کشیدم ظرف را شکستی؛ آیا خودت هم خجالت کشیدی؟ حالا به نظرت باید چه کنیم تا ماجرا حل شود؟ به نظرم ابتدا ظرف شکسته را جمع کنیم و...». بعد از آن نیز میتوانید با کودک صحبت کنید که برای جبران خسارت چه کاری انجام دهد. پیشنهادی مانند اینکه با پول توجیبی کودک مشابه همان ظرف را برای صاحبخانه تهیه کنید.
وی افزود: در مورد خودمان نیز باید به همین صورت با کودک درونمان صحبت کنیم. با خودمان همدلی کنیم؛ ترس و خجالت خود را ببینیم و تلاش کنیم یک راهکار برای جبران به خودمان ارائه دهیم. هر بار که خواستیم خود را سرزنش کنیم، فکر کنیم که این جملات را به صورت بیرونی در یک جمع به یک کودک دیگر میگوییم. در این حالت است که متوجه میشویم چه اتفاقی در حال افتادن است و تا چه میزان تحقیر میشویم. همان لحظه است که باید از خودمان بپرسیم با این سرزنش آیا به خودمان و شرایطمان کمک میکنیم یا خیر.
غفاریان خاطرنشان کرد: اینطور فکر نکنید که این یک اتفاقی است که درون شما میافتد و هیچکس نمیبیند. از بیرون به موضوع نگاه کنید. خودتان را ۲ موجود ببینید؛ یکی سرزنشگر و دیگری تجربه کننده و از زاویه دید کودک به خود امتیاز دهید که آیا این میزان سرزنش خودتان طبیعی است یا خیر.
وی با بیان اینکه احساس کمالگرایی با خودسرزنشی اغلب اوقات ارتباط دارد، گفت: معنای کمالگرایی این میشود که آنچه هستی، کافی نیست و تو باید در بهترین حالت و رتبه یک باشی و رتبه ۲ بودن به معنای بد بودن است. در نتیجه بایستی صددرصد انرژی خود را به کار بگیری. احساس کمالگرایی غالبا با نارضایتی از خود و استرس زیاد همراه است؛ به این صورت که فرد از خود ناراضی است، خود را کافی نمیبیند؛ بنابراین مدام خود را زیر سوال میبرد و سرزنش میکند. احساس کمالگرایی نیز مانند خودسرزنشی بیشتر از طریق والدین و منابع قدرت به فرد انتقال پیدا میکند.
این متخصص حوزه خانواده با بیان اینکه افراد خودسرزنشگر میتوانند اعتماد به نفس بالا داشته باشند اما یقینا عزت نفس پایینی دارند، گفت: مفهموم اعتماد به نفس و عزت نفس با یکدیگر تفاوت دارد. اعتماد به نفس یعنی اعتماد داشتن به خود که فرد میتواند یکسری از کارها را به خوبی انجام دهد و از عهده آن بربیاید اما عزت نفس یعنی فرد از انجام آن کارها رضایت دارد و حالش خوب است؛ مثلا یکی ممکن است خوب نقاشی بکشد و اعتماد به نفسش بالا باشد اما با خود بگوید این نقاشی کشیدن من به هیچ کاری نمیآید و ارزشی ندارد. فرد در این حالت معتقد است آن چیزی که در آن اعتماد به نفسش خوب است، سودمند نیست و کمکی به او نمیکند؛ در نتیجه عزت نفسش پایین است. افراد خودسرزنشگر ممکن است اعتماد به نفسشان در یکسری از زمینهها بالا باشد و بدانند به بهترین حالت آن را انجام میدهند ولی چون رضایت قلبی ندارند، احساس کهتری میکنند پس عزت نفسشان کاهش مییابد، از خود راضی نیستند و حالشان خوب نیست؛ در حالی که ممکن است آن چیزی که آنها هستند، آرزوی خیلیها باشد ولی خودشان با آنچه هستند،حالشان خوب نیست.
انتهای پیام
نظرات