این را غلامرضا مهیمن میگوید که سالها در سینمای مستند اصفهان ساخته و پرداخته و تأکید میکند که: «هنگامیکه مخاطب آثار من را میبیند، به خاطر میآورد که در کجا زندگی میکند و عناصر فرهنگی آنجا چه بوده است و در حال حاضر چه وظیفهای دارد. از سوی دیگر نیز شخصیت یک هنرمند، از زمانی آغاز میشود که چیزی را به فرهنگ گذشته اضافه کرده باشد.»
آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی ایسنا با غلامرضا مهیمن، مستندساز پیشکسوت اصفهان است که با محور توجه به سینمای این استان بهعنوان یکی از راههای احیاء هویت فرهنگی اصفهان انجام شده است.
ایسنا: هویت فرهنگی اصفهان شامل چه عناصری است؟
بهطورکلی هویت فرهنگی برای همه شهرها و کشور یکسان و شامل چیزی است که نسل گذشته و نسل امروز در حال ساختن آن هستند، برای مثال معماری، شخصیتهای فرهنگی، آثار فرهنگی شامل کتاب و فیلم و غیره، همگی جزو هویت فرهنگی هستند.
ایسنا: شما میگویید این شکل از هویت، یکسان است ولی گاهی برخی از عناصر میان شهرهای مختلف متفاوت هستند!
بله. به دلیل اینکه بومی است. هویت فرهنگیِ بومیِ هر شهر، تنها شامل ویژگیهای مختص به آن شهر است و لهجه، پوشش و آدابورسوم و حتی داشتهای طبیعی نیز جزئی از هویت فرهنگی است که در اقوام مختلف متفاوتاند.
ایسنا: این موارد باعث میشود که فرهنگ اصفهان متفاوت از شهرهای دیگر باشد؟
بله. بهطورکلی هویت فرهنگی، شناسنامۀ یک شهر و انسانهایی است که در آن زیست میکنند.
ایسنا: با توجه به علائم یا عناصر تأثیرگذارِ بومی در هویت فرهنگی و بر اساس تجارب شما در حوزه مستندسازی، سینمای مستند تا چه اندازه در ساختن هویت برای یک شهر و منطقه اثرگذار است؟
زبان تصویر بُردِ گستردهتری نسبت به زبان کلام دارد؛ برای مثال اگر قشری در یک منطقه دانش و سواد کافی هم نداشته باشند زبان ِتصویر را بسیار خوب میفهمند و میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. من معتقدم سینمای مستند به دلیل اینکه هیچگونه منفعتی در آن وجود ندارد، شریفترین رشته سینما است. لازم است که بخش تجاریِ سینما را کنار گذاشت و به سینمای مستند پرداخت که سالمترین بخش سینما است. همچنین افراد مشغول به فعالیت در سینمای مستند نیز انسانهایی شریف و دلسوز برای فرهنگ هستند. کار سینمای مستند، مستندسازی از بناها، شخصیتها و شرایط اجتماعی برای جلوگیری از فراموشی است و مقابله با فراموشی، مهمترین کار سینمای مستند است.
برای مثال زمانی که من فیلمی در خصوص مسجد جامع عتیق میسازم و بیننده به تماشای آن مینشیند سیر تکامل معماری را دیده و به او یادآوری میشود. هنگامیکه مخاطبی آثار من را میبیند به خاطر میآورد که در کجا زندگی میکند و عناصر فرهنگیِ آنجا چه بوده است و در حال حاضر چه وظیفهای دارد. بهطورکلی شخصیت یک هنرمند، از زمانی شکل میگیرد که چیزی را به فرهنگ گذشته اضافه کرده باشد؛ اندوختۀ همه ما از گذشتهها است، کتابی که ما میخوانیم حاصل زحمات انسانی است که در گذشته میزیسته و بناهایی که میبینیم حاصل معماریِ گذشتگان است. هنر من در شرایط امروزی زمانی آغاز میشود که چیزی به گذشته اضافه کنم و این به معنای تداوم است.
ایسنا: از نگاه شما اقدامات نهادها و سازمانهای دولتی و خصوصی بهویژه متولیان فرهنگی در اصفهان تا چه اندازه با حفظ هویت فرهنگی این شهر همسو بوده و اقدامات بخش خصوصی در این راستا مفیدتر بوده است یا نهادهای دولتی؟
آنچه من از میزان اثرگذاری این نهادها میبینم خلوت بودن کتابفروشیها و تعطیلی آنها یکی پس از دیگری است و در حال حاضر در سبد فرهنگی خانواده، کتابی وجود ندارد. سیر کردن شکم در اولویت قرار دارد و متأسفانه تلاش برای زندگی، وقت اضافهای باقی نمیگذارد. فرهنگ به جامعه مرفه تعلق دارد؛ فردی که شبانهروز در حال کار کردن و برطرف کردن نیازهای روزمره زندگی است فرهنگ در زندگیاش معنایی ندارد. خلاقیت مربوط به یک طبقه و جامعه مرفه است و گره زدن فقر با فرهنگ، کار دشواری است؛ اگرچه هنرمندانی داریم که در فقر کامل هستند و خلاقیت خود را از دست ندادهاند که جزء استثناها هستند. بهطورکلی یک جامعۀ با فرهنگ و کتابخوان در درجه اول باید از یک رفاه نسبی برخوردار باشد و مسائل فرهنگی نیز میتواند در آن رفاه نسبی رشد کند؛ به دلیل اینکه فراغت به وجود میآید و آن فراغت نیز خرجِ فرهنگ میشود.
وظیفه نهادهای فرهنگی کمک به پیشروی اقدامات فرهنگیِ در حال انجام است، اما باید اشاره کنم که بخشهای خصوصی آزادی کامل نداشته و طبق دستورالعمل مشخصی کار میکنند و نهادهای دولتی نیز طبق تائید سیاستگذاران دولتی در خصوص فرهنگ، عمل میکنند. نهادهای دولتی اصفهان مانند اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری و صداوسیما به دلیل شدت سیاستزدگی و ارتباط سخت آنها باسیاست، نمیتوانند پروتکل مداومی را ادامه دهند که در همه دولتها تداوم پیدا کند و این مسئله سبب ایجاد مشکل میشود و لازم است که فرهنگ، مقداری از سیاست فاصله بگیرد که در یک کشور جهانسوم و درحال توسعه بسیار مشکل است. هر دولتی یک نگاه به فرهنگ داشته و در جزئیات آن اختلافاتی وجود دارد و درنتیجه هیچچیز تداوم پیدا نمیکند و ما درهمه جا با یک انقطاع فرهنگی روبرو هستیم، همین امر سبب شده که در یک پروسه درازمدت، در قصهنویسی، سینما، شعر و موسیقی دستاورد قابل قبولی نداشته باشیم.
ایسنا: علاوه بر بحث سیاست زدگی میتوان صحبت شمارا به موضوع موازیکاری نیز بسط داد.
بله آنهم وجود دارد. مسائل فرهنگی به آزادیهایی نیاز دارد و نمیتوان برای هنرمند تعیین تکلیف کرد که چگونه فکر کند و چگونه بنویسد و اگر این اجبار صورت گیرد یک دستاورد تصنعی خواهیم داشت. هنرمند باید در هر شرایطی آزادانه کار کند و ذهن او خلاق شود که اینیک کار فرهنگی است اما کار سفارشی، یک کار فرهنگی و ماندگار نیست و با عوض شدن یک ساختار دولتی از بین رفته و باید مجدد از صفر شروع کرد که این مسئله لطمه زیادی به فرهنگ وارد میکند. برای مثال در کشورهای توسعهیافته، فرهنگ آن کشور مستقل از سیاستهای دولت بوده و فیلمساز و نویسنده نیز کار خود را انجام میدهند؛ به همین سبب خلاقیت آنها بروز پیداکرده و آثار درخشانی خلق میشود و طبیعتاً در جشنوارههای مختلف جهانی نیز رتبههای برتر را کسب میکنند. خوشبختانه بنیاد ترجمه ایران، بهشدت به فرهنگ ما کمک کرده و بلافاصله ترجمه صورت میگیرد و ما در جریان رویدادهای فرهنگی جهان قرار میگیریم.
ایسنا: قطعاً سینما رفتن نیز جزئی از آن سبد فرهنگی محسوب میشود.
بله؛ اما با آمدن سیستمهای ویدئو و ماهواره و غیره، رفتن به سینما کمتر شده و سالنهای ۱۵۰۰ نفره تبدیل به سالنهای ۵۰ نفره شده است که همان تعداد صندلی هم پر نمیشود؛ هرچند که کیفیت فیلمها نیز کاهش یافته و مسئله دیگر نیز این است که فیلمهای طنز، طنز نیست بلکه بیشتر لودگی است! اما بههرحال مردم از رفتن به سینما فاصله گرفتهاند. در گذشته، فیلم دیدن در یک جمع ۵۰۰ نفره روی پرده عریض سینما لذتی وصفناشدنی داشت، اما امروزه نمیتوان به گذشته و سالنهای ۱۵۰۰ نفری بازگشت و اگر مردم فرصت و فراغت پیدا کنند و با همین سالنهای کوچک نیز آشتی کنند خوب است.
ایسنا: شما به فقر و فرهنگ اشاره کردید؛ اما واژهای که بسیار بهکاربرده میشود اقتصاد فرهنگی است، ما در اینجا باید فقر را قبول کنیم یا بگوییم از طریق فرهنگ هم میتوان به بهبود اقتصاد کمک کرد؟
هیچ شکی نیست که هنر و فرهنگ به اقتصاد نیاز دارد و باید دیده شود. برای مثال فیلم یک مستندساز باید در جایی دیده شود و با خریدن بلیت بخشی از نیازهای سازنده نیز برطرف شود؛ هرچند که تهیهکنندههای اصلی، نهادهای دولتی هستند و اگر تلویزیون نبود، فیلم مستند تولید نمیشد و شبکه مستند در تلویزیون کمک بسیاری به ساخت فیلم مستند کرد. تهیهکننده اکثر فیلمهایی که من ساختهام، صداوسیما بود و اگر حمایت نمیکرد، من قادر به ساخت فیلم با بودجه شخصی خود نبودم ولی بااینحال اقتصاد در هنر، سینما و دیده شدن فیلم، بسیار اهمیت دارد.
ایسنا: در حال حاضر سینمای اصفهان با چه چالشهایی روبرو است؟
تولید فیلم در اصفهان بسیار محدود است و با توجه به اینکه اصفهان لوکیشن بینظیری است ما در گذشته قصد داشتیم که صنعت سینمای اصفهان را با آمدن همه نهادهای تولید به اصفهان فعال کنیم که متأسفانه با تغییرات شوراها و دولتها انجام نشد. در اصفهان یک دانشجو وقتی از رشته سینما فارغالتحصیل میشود سعی دررفتن به تهران داشته و حق دارد چراکه بازار کار و همه کمپانیهای تولید فیلم در تهران است و کار کردن در اصفهان بسیار دشوار است. اصفهان نهاد تولید ندارد. در دورهای برخی افراد در سینما سرمایهگذاری میکردند ولی درحالحاضر همه سرمایهگذاران در ساختوساز و کارخانهها سرمایهگذاری میکنند چون سرمایهگذاری در سینما ضرر و موانع بسیاری دارد. بستری وجود ندارد که برای سینما جذب سرمایه کند و مستند نیز بازاری ندارد و تنها در صورت شرکت در جشنوارههای داخلی و خارجی میتواند برای سازنده نتیجه و درآمدی داشته باشد که همان درآمد را نیز خرج فیلم بعدی میکنند. درصورتیکه اصفهان در این امر موفق میشود که یک سیاست دولتی پشت آن باشد همه کمپانیهای فیلمسازی را موظف به آمدن به اصفهان کنند.
ایسنا: جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان جزئی از هویت اصفهان محسوب میشود ولی هنوز نمیتوان گفت که اصفهان در جهان با جشنواره فیلمهای کودک و نوجوان قابل معرفی است.
این جشنواره متعلق به اصفهان است و باید آن را حفظ کرد که در همینجا برگزار شود. در جشنواره یک بخش بینالمللی وجود دارد که اختیار انتخابکنندگان را محدود میکند و آنها مجبور به انتخاب فیلم طبق ضوابط ارائه شده هستند و نمیتوانند فیلمهای کودک و نوجوان تأثیرگذار درخشانی را انتخاب کنند. تهیهکنندگان این فیلمها نیز به دلیل اهمیت ندادن به این جشنواره، فیلمهایشان را ارسال نمیکنند و بیشتر یک مراسم تشریفاتی است که هزینه زیادی نیز برای آن پرداخته میشود، من امیدوارم در نسل جوان افرادی پیدا شوند که این شرایط را با تولیدات و نوشتههای خود تغییر دهند. همچنین یکی از مسائلی که ما با آن مواجه هستیم، کمبود فیلمنامه است. ما نویسنده خوب برای فیلمنامه نداریم و باوجود تلاش در جهت ارتقاء فیلمنامهنویسان، متأسفانه این اتفاق هنوز رخ نداده است؛ البته در تهران فیلمنامهنویسان قَدَر و صاحبنظری حضور دارند ولی شرایط کار فرهنگی وجود ندارد؛ بلکه شرایط کار تجاری وجود دارد و برای یک کار فرهنگی درخشان نیز تهیهکنندهای پیدا نمیشود. لازم به ذکر است که مرکز گسترش نهادی بود که کمک بسیاری به تولید میکرد ولی به دلیل ضوابطی که جدیداً اعلام کرده کار کردن با آن نیز مقداری سخت شده است.
ایسنا: در مستند "خوابهای گمشده خواجو" به سرگذشت پل خواجو از ابتدا تا به امروز پرداختهاید و هنگام ساخت این فیلم در سال ۱۳۷۸، زایندهرود، پُرآب بود. از نگاه شما این رودخانه تا چه اندازه در حفظ هویت فرهنگی اصفهان موثر است؟
زایندهرود رَگِ حیات اصفهان است. اگر امروز، زایندهرود آب داشت، گرمای هوا تا به این حد نبود. از هزاران سال پیش و زمانی که بشری وجود نداشت آب در این منطقه جاری بود و تمدنها در کنار آن شکل گرفتند و سالها بعد هنرمندان بسیاری در همنشینی با این رود، هنر خود را خلق کرده و ساختند و پرداختند و قدر مسلم در شکلگیری هویت فرهنگی اصفهان نقشی بدون انکار دارد و اگر چارهای اندیشیده نشود جز نابودی فرهنگ یک شهر نتیجه دیگری دربر نخواهد داشت.
ایسنا: علاوهبر نگاه شما به زایندهود در این فیلم، آثار بسیاری تولید کردهاید که امروز نشاندهندۀ بخشی از هویت ازدسترفته اصفهان هستند؛ معرفی و پرداختن به هنرمندان فاخر اصفهان ازجملهاند. تا چه اندازه این مستندات میتواند به بازیابی هویت فرهنگی فرهنگی افهان کمک کند؟
من بسیار خوشحالم که در خصوص ۲۰ نفر از هنرمندان درجه اول اصفهان همچون استاد عباسعلی پورصفا نقاش و اسماعیل زهره که خط بنایی در بناها را تعمیر میکرد و همچنین دربارۀ بسیاری از هنرمندان دیگر اصفهان فیلم ساختهام که اکثر آنها فوت شدهاند و خوشحالم که این فیلمها بهصورت مستنداتی از آنها وجود دارد. هریک از این شخصیتها و مفاخر، جزئی از هویت فرهنگی اصفهان و مردم آن است و با درگذشت هریک از آنها بخش پررنگ و مهمی از این هویت خالی میشود اما با ثبت و ضبط کردن برگهای زندگی این مفاخر میتوان با بازیابی هویت فرهنگی اصفهان امیدوار بود.
ایسنا: چرا در آثار خود به اصفهان پرداختهاید؟
به دلیل اینکه من در اصفهان به دنیا آمدهام و این شهر را دوست دارم و قلبم از خشک شدن زایندهرود به درد میآید و برایم ناراحتکننده است؛ محمد راوندی در راحت الصدور میگوید: «اگر بهشت عدن به زمین باشد، به زمینِ اصفهان است و اگر بر آسمان باشد، بر آسمانِ اصفهان است. بههرحال اصفهان تکهای از بهشت است.» من شهرم را دوست دارم و حتی هیچگاه به مهاجرت نیز فکر نکردهام و زمانی که چند ماه از اصفهان دور شوم بسیار دلتنگ این شهر میشوم.
ایسنا: چهارباغ نیز بخشی از هویت اصفهان است که امروز با تغییرات بسیرای که در بدنۀ شرقی و غربی آن ایجادشده، از هویتش فاصله دارد.
بله من معتقدم چهارباغ یک کالبد زنده است و به زمانه و آدمهای خود پاسخ میدهد. در زمان ما چهارباغ شکل دیگری داشت و سینما مایاک، سینما ایران، سینما سعدی، سینما حافظ، سینما همایون و سینما ساحل بزرگ در آن بود. ما در زمان جوانی از دروازه دولت تا انقلاب میرفتیم و چندبار این مسیر را طی میکردیم و همه، یکدیگر را میشناختند. در حال حاضر، هم آدمها و هم چهارباغ عوضشدهاند و چهارباغ نیز پاسخگوی انسانهای درگیر تکنولوژی است که یکدیگر را نمیشناسند. سینماها نیز کوچک و بسته شده است و برای نسل ما غربتی در چهارباغ وجود دارد که شاید برای نسل امروزی دلپذیر باشد. امروزه بدنه شرقی چهارباغ را همسانسازی کردهاند و بدنه غربی نیز اگرچه هنوز بسیار مدرن نیست ولی هنوز برخی مغازههای کوچکش هویت خود را داشته و با دیگری فرق میکند و ناخودآگاه مردم بهطرف بدنه غربی کشیده میشوند.
انتهای پیام
نظرات