این جملۀ کلیدی، بخشی از صحبتهای مهدی کیوان، تاریخدان و اصفهانپژوهی است که میگوید: «فهم تاریخی جنبۀ شهودی دارد.» او با اشاره به اینکه فرهنگ اصفهان به زایندهرود مدیون است، چنین بیان کرد: «یکی از موانع اصلیِ توسعه، مسئله سنت است و مردم اصفهان هنوز نتوانستهاند از سنت عبور کنند.» کیوان البته تأکید کرد که منظورِ او کنارگذاشتنِ سنت نیست، بلکه عبور از آن است.
او همچنین دربارۀ اولین و مهمترین راهکار برای بازیابی هویت فرهنگی اصفهان و بازنماییِ آن در سطح ملی و بینالمللی چنین گفت: «اگر بخواهیم اصفهان و نقاط مثبت و منفی آن را معرفی کرده و بهبود ببخشیم، ازطریق مدارس و معلمانی است که به اصفهانی بودن خود افتخار میکنند؛ یعنی اول ازهمه باید به آموزش و پرورش توجه کنیم.»
مشروح این گفتوگو را بخوانید:
اصفهان بیش از سایر شهرها نقش هویتی دارد
مهدی کیوان در گفتوگو با ایسنا و با اشاره به چراییِ این موضوع که مدتهاست نوسازی و توسعه در اصفهان بر هویت فرهنگی و اقلیمی این شهر و استان متکی نیست و باعث شده تا یادگارهای گذشتگان که حاصل ذوق و سلیقه و هنر آنهاست از بین برود، چنین بیان کرد: اصفهان سه دوره پایتخت ایران بود و همین موضوع نیز بخشی از پایههای هویتی این شهر را شکل داد. البته در اینجا باید نکتهای را متذکر شوم و این است که بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، صحبت کردن از اسلام واقعی در عربستان چندان رایج و مفهوم نبود و حکومت به دست اوج عصبیت عرب یعنی ابوبکر و عمر و عثمان افتاد که نمیتوانستند تفکر دیگری به جای قبیلهگرایی داشته باشند و ازاین رو بود که ایرانیها نمیخواستند تحت لوای حکومت بنیامیه و بنیعباس باشند. در دوران حکومت آل بویه که تشیع در ایران معنا پیدا میکند، اصفهان پایتخت ایران بود و قابل تأمل است که صاحب بن عباد، وزیر آلبویه به بخشی از هویت فرهنگی اصفهانیها چنین اشاره کرده و گفته است: «هرکس هر چیزی میخواهد بیاید از من بگیرد، چراکه خاک اصفهان خشک است و من در اصفهان مُمسک میشوم.»
این تاریخدان و اصفهانپژوه ادامه داد: دورۀ دوم که اصفهان بهعنوان پایتخت ایران، انتخاب و هویتش از مرزهای جغرافیایی اصفهان خارج شد و جنبۀ ملی پیدا کرد، دوران سلاجقه بود. از بناهای شاخص اصفهان که بخش بزرگی از آن به دورۀ سلاجقه تعلق دارد باید از مسجد جامع(مسجد جمعه) نام برد و تأکید کرد که یکی از مآخذ و منابع شناخت فرهنگی یک جامعه، رویکرد به معماریِ آن جامعه است. ممکن است کسی که قلم در دست دارد در کتابهایش اغراق و ریاورزی کرده باشد، اما نمیشود در مورد معماری چنین چیزی را بیان کرد و اینجاست که ما باید هویت را بشناسیم. مسجد جامع اصفهان یک دُرّ جهانی است، درست مانند مدرسۀ چهارباغ که در دورۀ سومِ انتخاب اصفهان بهعنوان پایتخت ایران ساخته شد. بنابراین یکی از مواردی که ما باید درخصوص آن جستجو کرده و هویت را تعریف کنیم معماری است.
او تأکید کرد: در زمان شاه عباس صفوی است که سبک اصفهانی شکل گرفت؛ درواقع اصفهان به دلیل گذشته تاریخی خود باعث میشود مکتبی که از هرات به تبریز، از تبریز به قزوین و بعد اصفهان میآید دارای سبک ویژهای به نام اصفهان شود که از آن جمله میتوان به سبک شعری اصفهان اشاره کرد. البته درست است که سبک شعری در زمان صفویه به نام سبک هندی است، ولی این سبک، دوران رشد خود را در اصفهان طی کرد.
کیوان با بیان اینکه اصفهان به دلیل مرکزیتِ خود، بیش از سایر شهرها نقش هویتی دارد، گفت: از استاد جلیل شهناز دربارۀ مفهوم هنر نزد ایرانیان است پرسیدند و شهناز اینطور پاسخ داد که «هنر نزد ایرانیان است و بس یعنی چه؟ هنر نزد اصفهانیان است.» روایتی دیگری هم هست که از جانب مرحوم استاد تجویدی گفته شده است. تجویدی اگرچه اهل شیراز بود، اما وقتی از او پرسیدند که تو اهل کدام شهری؟ او پاسخ داد که «حیرت میکنم از این سوال! چون ریشۀ هر هنرمندی از اصفهان است.»
فرهنگ اصفهان از فرهنگ ملی جدا نیست
استاد سابق گروه تاریخ دانشگاه اصفهان با تأکید بر اینکه فرهنگ اصفهان در دل فرهنگ ملی ما است و از دلِ آن جدا نیست، افزود: هیچ ارتباطی میان مسئله توسعۀ امروز و حفظ هویت وجود ندارد، چراکه توسعه باید همه جانبه باشد. نکته دیگر این که اصفهان به شهر مهاجرپذیر تبدیل شده و این موضوع درحالی اتفاق افتاده که وقتی ما در جوانی از کنار زایندهرود یا چهارباغ عبور میکردیم لهجه اصفهانی را میشنیدیم، ولی اکنون جایی برای پرورش لهجۀ اصفهانی نیست و کسی با این لهجه صحبت نمیکند؛ بنابراین توسعهای که امروز در شهرمان از آن سخن گفته میشود را به هیچ وجه نمیتوانیم به هویت اصفهانی ربط دهیم و فقط میتواند یک ادعا باشد.
او اضافه کرد: من بهعنوان معلم تاریخ و کسی که تقریباً مقداری سیر آفاق و انفس کرده است، به چگونگی مسئلۀ حفظ هویت در اصفهان ایراد دارم، هم دغدغۀ شهر اصفهان و هم دغدغۀ زایندهرود و هم دغدغۀ سبک اصفهان را دارم و میدانم که دغدغهمندان دیگری نیز در اصفهان وجود دارند و به این میاندیشند که آیا میشود هویت اصفهانی را نجات داد؟ آیا دوباره میشود مغازههای اطراف نقش جهان به هنرِ هنرمندان اصفهانی اختصاص داده شود و به جای اجناس چینی و کشورهای دیگر، حاصل دست هنرمند اصفهانی را ببینیم؟
این تاریخدان با تأکید بر اینکه بازیابی هویت فرهنگی اصفهان ضرورت دارد، به زایندهرود اشاره و تصریح کرد: مسئلۀ اقتصاد اگرچه یکی از ویژگیهای هویتی هر فرد است اما اصفهان مدیون زایندهرود است و وقتی آب زایندهرود به جای اینکه در کار اصلی خود یعنی برنجکاری منطقه برنجانات باشد در فولاد مبارکه یا ذوب آهن و غیره وارد شد و ظیفۀ اصلیاش از بین رفت. بنابراین توسعهای که از آن در اصفهان صحبت شده سبب خشک شدن رودخانه زایندهرود شد و در تداومِ حفظ هویت اصفهان نبوده است.
کیوان با اشاره به اینکه مایل است به جای واژۀ «هویت اصفهان»، از «خُلقیات اصفهان» استفاده کند، اضافه کرد: وقتی رودخانه، خشک میشود نه تنها کشاورزی ازبین میرود، بلکه ذوق و شوق هنر اصفهانی نیز ازبین میرود. اصفهان همچون درّ بینظیری بود و زایندهرود سبب میشد که هر هنری شامل نقاشی، موسیقی، معماری و هر آن چیزی شکل بگیرد که ما اصفهانیها به آن مینازیم یا میبالیم و یا واقعیت دارد.
باید از سنتها عبور کرد، البته نه اینکه آنها را کنار گذاشت
این اصفهانپژوه درخصوص ضرورت شاگردپروری برای حفظ هویت فرهنگی اصفهان و درنهایت استفاده از این افراد برای چرخاندان سُکان فرهنگی این شهر، گفت: متأسفانه مدیریتِ ما مدیریت ناآشناست. مشکلِ ما از انقلاب مشروطیت شروع شد، آن زمان باید حکومت قانون در رأس قرار میگرفت، اما حکومتِ شخص شاه بود و این مسئله ادامه پیدا کرد. موضوع دیگر این است که اصفهان یک شهر سنتی است و ما هنوز نتوانستیم از سنتها عبور کنیم. دقت کنید که منظورم کنار گذاشتنِ سنتها نیست، بلکه عبور از آنهاست.
کیوان با بیان اینکه توسعه یک امر فکری است، تصریح کرد: توسعه فقط کارخانه نیست. مجله جُنگ، اولین مجله بود که میخواست ادبیات نوین را معرفی کند، ادبیاتی که شعر آن از نیما یوشیج و قصهنویسیِ آن از صادق هدایت شروع میشود. جُنگ اصفهان این دو را برای اولین بار به ما اصفهانیها که تا آن موقع عدهای روستایی بودیم و هنوزهم هستیم و با تأسیس دانشگاه اصفهان مقدمات لرزیدن و فروپاشی سنت ایجاد شد، ولی به جای سنت، تفکر مدرنیته یا عقلانیت ایجاد نشد و سرانجام مجله جُنگ را تعطیل کردند. بنابراین یکی از موانع اصلیِ توسعه، مسئله سنت است و ما نتوانستیم از سنت عبور کنیم. از سنت باید عبور کرد، نه اینکه آن را کنار گذاشت.
این تاریخدان همچنین به نقش زبان و گویشها و لهجه در حفظ هویت فرهنگی اصفهان اشاره کرد و توضیح داد: دراینباره باید اشاره کنم که ما یک مدار تاریخی و یک هویت تاریخی داریم. یک شهر در یک کشور نمیتواند بهصورت مستقل از خود مدار تاریخی یا هویت تاریخی داشته باشد و هویت و مدار تاریخی اصفهان نیز در مدار و هویت ملی ایران تعریف میشود. مثال میزنم؛ مدار مانند این است که سنگی را از بالا به پایین پرتاب میکنید و این سنگ در مسیر پایین آمدنش به موانع مختلفی برخورد میکند و مدار منحرف و یا تعطیل میشود. مدار تاریخی با این سنگ شروع میشود که من اسم آن را سنگ تیپاخورده مینامم، چراکه هر کسی آمد به آن ضربه میزند و سنگ در جایی گیر میکند. اعراب حمله کردند و وقتی ما میخواستیم قرار بگیریم ترکان آمدند و مغولان و تیمور، و این مسئله ادامه داشت تا به دوران صفویه رسیدیم که میتوانستیم در این دوران، به خصوص در پیوند با اصفهان طرحی بیفکنیم که ما را ۲۰۰ سال از دنیا عقب نیندازد.
او با اشاره به این مسئله که عامل تغییر فرهنگ و بالا بردن هویت، طبقه متوسطِ جامعه است و این طبقه برای اولینبار در دورۀ صفویه ایجاد شد، یادآوری کرد: در یک جامعه، نه طبقه اول درد هویت دارند و نه طبقه سوم؛ چراکه اولی درد شکم دارد و دیگری سیر است، اما طبقه متوسط یا بورژووا هویت را تغییرداده و بالا می برَد. طبقه متوسط برای اولینبار در زمان صفویه زاده شد و در همان صفویه نیز فاتحۀ آن خوانده شد، چراکه نظامیان کشورمان قزلباشها بودند و اقتصادِ ما نیز به دست ارامنه افتاد، بنابراین نه ارتش ملی و نه اقتصاد ملی داشتیم و آخرین ضربه را نیز محمود افغان وارد کرد. مگر شهر اصفهان چقدر آدم حسابی دارد؟! مگر شهر اصفهان چقدر آبرو دارد؟! تمام این آبرو را محمود افغان ازبین برد تا آنجا که سَر شاه سلطان حسین را برید و سرَ بریده شده را برای سلطان عثمانی فرستاد! پس چه انتظاری باید داشت!
هیچ شهری به اندازه اصفهان تاریخ محلی ندارد
کیوان تأکید کرد: ممکن است کسی از تاریخ چیزی بداند اما فهم تاریخی چیز دیگری است، فهم تاریخی جنبۀ شهودی دارد. من بعد از سالها تاریخ خواندن و نوشتن، تنها حدود پنج سال است که تاریخ را میفهمم و در درونم میگوید، و این گفتنِ از درون اشتباه نیست.
استاد سابق دانشگاه اصفهان با یادآوری این که هویت اصفهان، هویتِ آسیبدیده است، گفت: اصفهان به دلیل مرکزیت بودنش، بیش از تمام شهرهای ایران آسیب دیده و هویت ما نیز هویت آسیب دیده است.
او بعد از صحبتش دربارۀ مدار تاریخی، به هویت تاریخی چنین اشاره کرد: در مقایسه با مدار تاریخی، هویت، امر دیگری است. هویتِ ما در زبان، مذهب، در نظام سیاسی، در آداب و سننِ و در سرزمینی است که به آن جغرافیای فرهنگ ایرانی میگویند که این جغرافیا از رودخانه فرات و حتی از مدیترانه شروع میشود و تا مرز چین و آمودریا و جیجون و بیش از آن ادامه پیدا میکند و همۀ اینها جزو هویت ما است؛ بنابراین باید مدار تاریخی را از هویت جدا کرد، ولی چه کسی به این قضایا توجه دارد؟!
کیوان در ادامه و با تأکید بر اینکه هیچ شهری به اندازه اصفهان تاریخ محلی ندارد یک بار دیگر از تمایلش درخصوص بکاربردنِ واژۀ خلقیات به جای هویت گفت و افزود: تاریخِ ما در شعرِ ما نهفته است. درواقع مهمترین منبع تاریخیِ ما شعرِ ما است، به خصوص اگر بخواهیم تاریخ اندیشه را ملاحظه کنیم که بدون شعر امکانپذیر نیست.
این تاریخپژوه سپس به شعری از مافرخی اشاره کرد و گفت: در کتاب محاسن اصفهان اثر مافرخی آمده است که «خویش و بیگانه در این کعبۀ امن، همه با طبع خوشاند و آزاد/ با رخ سرخ همه چون لاله، با سر سبز همه چون شمشاد/ آتش فتنه فرو رفته به خاک، مردم آسوده نواحی آباد/ با چنین آب و هوای اصفاهان، خوشتر از مصر و حجاز و بغداد/ اثر عدل وزیر مُلک است که جهان جمله چو اصفاهان باد» مافرخی در جای دیگری از کتاب خود آورده است: «اگر تمام درختان قلم شود و تمام زاینده رود مرکب شود و تمام زمینهای اصفهان کاغذ باشد نمیشود مدح اصفهان را بیان کرد.» این نویسنده همچنین به بذلهگویی مردم اصفهان نیز اشاره دارد و میگوید که «از شهرهای دور و نزدیک برای دیدن اصفهان میآیند.» و بر اساس آنچه مافرخی در کتاب خود نوشته، باید بگویم که در زمانِ او هنوزهم آثاری از دورۀ ساسانی به نام آثار کسرایی یا ساسانی وجود دارد.
کیوان تصریح کرد: بنابراین، هویت ایرانی در اصفهان تبلور پیدا میکند، ولی متعلق به اصفهان نیست و این مسئله با سبک اصفهان متفاوت است. شما هنوز هم میتوانید زیر پل خواجو آواز بشنوید، یا در مورد تئاتر، ارحام صدر و ناصر فرهمند یگانه بودند و کسی که به اصفهان میآمد فقط به دیدن آثار تاریخی نمیرفت، بلکه میآمد که «اصفهانی» را نگاه کند.
ما از هویت ملی جدا نیستیم
او همچنین اشاره کرد: مَقدسی در کتابش ضمنِ اینکه نوشته است: «اصفهان، بزرگ و آباد و پر جمعیت و شهر بازرگانی است.» به این مسئله نیز اشاره کرده که «متأسفانه اصفهان همیشه دچار جنگهای فرقهای بوده و هنوزهم هست ولی ناپیداست.» مقدسی که قلمش هیچگاه در خدمت حکومت نبود این را به وضوح در کتابش آورده است. متأسفانه این کدورتهای قومی مذهبی نگذاشتند که اصفهان راه طبیعی خود را طی کند.
این اصفهانپژوه سپس افزود: به نظر تاریخ و نه به نظر من یکی از مسائلی که در خوی ما اصفهانیها اثر کرده را باید در این مسئله جستجو کرد که اصفهان با یهودیه شروع میشود، یعنی همانطور که ارامنه باعث میشوند اصفهان سریعتر با فرهنگ اروپایی آشنا شود یهود هم سبب شد که نوعی تفکر اقتصادی در اصفهان ایجاد شود و چنین است که اصفهان، مردم خشک، اما سخاوتمند دارد. ابن بطوطه نیز میگوید که «اصفهانیها زیبا، به رنگ روشن متمایل به سرخی، شجاع و تیزبین هستند و صفات بارزی دارند. آنها مردم گشادهدست و مهماننوازی هستند، همچشمی و تفاخر نسبت به هم خیلی زیاد دارند. منازعات مذهبی شیعه و سنی هم بسیار زیاد است.»
کیوان یک بار دیگر ضمن تأکید بر کاربرد واژۀ خلقیات به جای هویت و نیز با بیان اینکه چیزی به نام هویت اصفهانی وجود ندارد، چراکه هویت، هویت ملی است و ما از هویت ملی جدا نیستیم، به کتاب «تاریخ اصفهان» از «محمدحسن جابری انصاری» نیز اشاره کرد و گفت: جابری انصاری میگوید که «چند چیز در خلقیات اثر دارد؛ آب و هوا، سیاست، مدیریت، محیط، معاشرت، و سختی معیشت و در اصفهان نانخوردن بسیار سخت است. آب و هوای خشک با کمی گرما انسان را متحور و سریع الفکر میکند. اغلب مردم اصفهان تظاهر میکنند، از شرکت در دورهمی اجتناب میکنند، مردم اصفهان بسیارخرافاتی هستند، معاش مردم ساده است، و زندگی با سختی انجام میشود.» جابری همچنین آورده است که «حضور عدۀ با سوادِ کافی سبب روشنفکری جامعه میشود، اما اگر اشخاص بیسواد زیاد باشد مرض تقلید و بردگی به وجود میآورد. در اصفهان تعداد باسوادان کم است. سیاست در اصفهان همیشه استبدادی بوده است. کارهایی که نیاز به همکاری دارد در اصفهان نیست. متمولین به صورت فقرا زندگی میکنند.»
این تاریخدان در ادامه، تصریح کرد: تا زمانی که مشکلِ اندیشه درست نشود توسعه، معنا ندارد و چیزی که به نام توسعه انجام میشود نابهنجار است.
مهمترین راهکار برای بازیابی هویت فرهنگی اصفهان
او ادامه داد: اصفهانی که امروز میبینید یک اصفهانِ تازه است که از زمان دوره معاصر متولد شد، یعنی اصفهانی که در جنوب این شهر و بعد از سال ۱۳۴۲ با بالارفتن قیمت نفت ساخته شد.
کیوان ضمن اشاره به اینکه برجها و آپارتمانهای امروز که در اصفهان دیده میشود به دلیل عدمدقت و سودجویی و نادانی برخی مسئولین ساخته شد و با هویت این شهر همخوانی ندارد، مهمترین راهکار برای بازیابی هویت فرهنگی اصفهان و بازنماییِ آن در سطح ملی و بینالمللی را چنین برشمرد: اگر بخواهیم اصفهان و نقاط مثبت و منفی آن را معرفی کرده و بهبود ببخشیم ازطریق مدارس و معلمانی است که به اصفهانی بودن خود افتخار میکنند؛ یعنی اول باید به آموزش و پرورش توجه کنیم. تا زمانی که آموزش و پرورش، معلم نداشته باشد و انتخاب معلم با مسئله روبه رو باشد راه به جایی نخواهیم برد. دومین راهکار، دانشگاههای ما است که مدتهاست از معلمین برجسته خالی شدهاند؛ و سومین موضوع هم تلفنهای همراه است که به دروغخانه و محل اغراق تبدیل شدهاند.
کیوان با بیان اینکه اصفهانی بودن جنبۀ موزهای دارد و باید آن را در موزه و بوفه نگه داشت، تصریح کرد: در گذشته، کسی که به اصفهان میآمد فقط به دیدن مسجد شاه و منارجنبان نبود، بلکه حتماً به دیدن تئاتر ناصر فرهمند میرفت، حتماً پای موسیقی تاج و جلیل شهناز و حسن کسایی میرفت، اما چرا دیگر حسن کسایی و جلیل شهناز و تاج و مصورالملک نیستند؟! در حالی که بهعنوان بخشی از تاریخ اصفهان و به تعبیر شما هویت و به تعبیر من خُلقیات، میتوان این گذشته و نسل جوانی که به خطر افتاده است را ازطریق آموزشگاه و مدارس و معلمانِ سالم بازیابی کرد.
این تاریخدان تأکید کرد: امروز سادهترین کار، سیاسی اندیشی و سختترین کار، تاریخی اندیشی است.
انتهای پیام
نظرات