این گزارهها که بازتابنده نگرشی عاشقانه و همزمان سرشته با عقلانیت بهشمار میآید، قسمتی از صحبتهای حشمتاللّه انتخابی، پیشکسوت فرهنگی و فعال محیطریست و میراث فرهنگی در اصفهان درباب شاهراه حفظ هویت فرهنگی است؛ فرهنگی که ماهیت آن همواره با دو مفهوم تأثیرگذاری و تأثیرپذیری پیوند خورده. انتخابی در گفتوگو با ایسنا ضمن تأمل در مسیر بازیابی و تعالی هویت فرهنگی اصفهان، به تهدیدات روز آن نظر کرده است که در ادامه میخوانیم.
بهنظر شما هویت ملی یا ایرانی ما چقدر مرهون هویت فرهنگی اصفهان است؟
هویت فرهنگی ایران بزرگ، همچون یک فرش هزارنقش است که در آن تمام اجزای نقوش اهمیت خود را دارند. ممکن است ترنجی که در مرکز فرش بافته شده، بیشتر جلبنظر کند، اما حتی کوچکترین گلهای فرش در زیباییاش نقشآفرینی میکنند. بیتردید، گُلهبهگُله این فرش یا درواقع فرهنگ و میراث ما و تمام شاخصههایش، یعنی هرآنچه به آن ایران بزرگ میگوییم، در هویت فرهنگی این سرزمین نقش دارد. بدیهی است که برخی بخشها سهمی بیشتر و بخشهایی دیگر سهمی کمتر داشته باشند، اما من نمیتوانم بگویم که شهر خاصی مهمتر است، چون ما نیازمند حفظ یکپارچگی این فرش بزرگ هستیم. بعد از آنکه فرش ایرانی «بهارستان» قطعهقطعه شد، دیگر تکههای آن ارزش چندانی ندارند. ما در تاریخ خواندهایم که فرش بهارستان را از کاخ تیسفون نمیتوانستند یکپارچه جابهجا کنند، به همین دلیل آن را تکهتکه و درواقع نابودش کردند. شاید از یک تکه فرش، جداگانه استفاده دیگری کردند، اما آن قطعه دیگر فرش یکپارچه بهارستان نمیشد. فرهنگ ایران بزرگ هم چنین جایگاهی دارد.
بین هویت فرهنگی اصفهان و زایندهرود چگونه میتوان پل زد؟
قطعاً هویت فرهنگی اصفهان و زایندهرود وابستگی تمامعیاری دارند. تمدن اصفهان و تمدن حوضه زایندهرود وابسته به این رود بوده و همچنان که این رود جریان داشته، یک رود خروشان فرهنگ هم در این شهر و پیرامونش جاری بوده و بالیده است. در اینجا بههیچوجه نمیتوان تداوم و استمرار هویت فرهنگی اصفهان و جریان دائمی زایندهرود را از هم جدا کرد. خدای ناکرده اگر یک روز زایندهرود نباشد، اصفهان و اصفهانی هم نیست، اگر اصفهان نباشد، تمدنی نیست و اگر تمدنی نباشد، فرهنگی هم که بر بال آن تمدن سوار است، نخواهد بود.
مهمترین مسئله یا مسائلی که امروز هویت فرهنگی اصفهان را تهدید میکنند، چیست؟
واقعیت این است که تهدیدات فرهنگی اصفهان خیلی جدا از تهدیدات فرهنگی کل کشورمان نیست، اما در اصفهان مسئلهای مضاف بر آن تهدیدها داریم که چالش خشکی زایندهرود و به تبع آن فرونشست زمین است. مردم ایران و جهان، شهر اصفهان را به زایندهرود میشناسند. فرض کنید اگر ۷۰۰ سال پیش، محمد راوندی نویسنده «راحـةالصدور» میگوید: «اگر بهشت عدن در زمین خواهد بود، به زمین اصفهان باشد و اگر در آسمان است، برابر اصفهان است. بههرحال، اصفهان نمودار بهشت است»، بیشک بهشتشدن اصفهان به برکت این رود زندگیبخش بوده است. مبادا که این سرچشمه حیات، این سررشته زندهرود نباشد یا خللی در آن ایجاد شود؛ آنوقت بدیهی است که دیگر بهشتی وجود نخواهد داشت.
آیا فرونشست را تهدیدی برای هویت فرهنگی اصفهان میدانید؟
بدون شک درواقع یکی از پیامدها یا بهعبارتی مهمترین پیامد جریاننداشتن زایندهرود، تخلیه آبخوان است؛ چون وقتی رودخانه نباشد، فشار مضاعفی به آبخوانها وارد میکنند. آنچه ما میبینیم، سطح زمین و ظاهر خشکی زایندهرود است. چندین برابر آنچه روی زمین میبینیم، زیر پای ما دارد اتفاق میافتد که متأسفانه خیلیها آن را ندیدند. خشکی زایندهرود را در حدود ۲۰ سال پیش خیلیها دیدند و حس کردند، اگرچه خیلیها هم از کنار آن خشکی گذشتند و ندیدند یا نخواستند ببینند! هرچند عامه مردم دیدند، اما خشکی زیر زمین را نهتنها عامه مردم ندیدند، بلکه بسیاری از مسئولان هم ندیدند و اگر شنیدند، باور نکردند!
رضا اسلامی یکی از اولین کسانی بود که زنگخطر آبخوان و فرونشست را برای ما به صدا درآورد. ما واقعاً مرهون دانش او و افرادی چون علی بیتاللّهی، بهرام نادی، رضا اسماعیلی، حسین حجتی هستیم که همان زمان در مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی سمت داشت. این آدمها هرکدام بهنوعی ناقوس خطر را به صدا درآوردند، اما با نامهربانی روبهرو شدند و به آنها گفته شد چرا خواب ما را آشفته میکنید! انگار که این صدای نابهنگام خواب برخی را آشفته کرد! یک نفر از مسئولان به رضا اسلامی گفته بود آنچه در فضای مجازی منتشر میکنید، فتوشاپ است! یعنی همان شکافهای عظیمی را که ما در دشتهای اطراف و نزدیک اصفهان یا در جایی مانند فرودگاه اصفهان داریم، فتوشاپ است! واقعیت این است که خشکی زایندهرود در فرونشست بسیار اثر دارد، اما بخش اعظمش برآمده از مسئله کاهش سطح آبخوان است. با برداشت بیرویه از آبخوان، چندین برابر ظرفیت به آبخوان فشار آوردهایم. من عدد نمیگویم و گفتنش را به متخصصان واگذار میکنم. اما وضعیت آبخوان در زیر پای ما بسیار خطرناک است.
نهفقط اصفهان، بلکه دشتهای ۳۰ استان کشور با فرونشست مواجه است. هفت استان کشور از این منظر شرایط بحرانیتری دارند، اما اصفهان در جایگاه یک شهر بدترین وضعیت فرونشست در کشور را دارد؛ چون الان فرونشست بهسمت مرکز شهر و بهخصوص شمالشرقی آن حتی تا میدان تاریخی نقشجهان پیشروی کرده، در جایی مانند مسجدسید اصفهان تَرکها به زیر گنبد هم رسیده است. اینها اتفاقاتی نیست که بتوان با چسب و وصله جلویشان را گرفت. دیگر نمیتوان چسبزخم زد تا درمان شود. الان هم خیلی دیر شده، این «خیلی» را با تأکید میگویم که «خیلی دیر» است. برخی از متخصصان که اطلاع بیشتری دارند، گفتهاند حداکثر ۵ یا ۱۰ سال فرصت داریم. اگر «همین حالا» هم با تمام قدرتمان وارد عمل شویم، شاید فقط بتوانیم این روند را متوقف کنیم و نه اینکه بتوانیم به سرعت جبران کنیم و چارهای برای اتفاقات افتاده ارائه دهیم. شاید بتوانیم فرصت زوال بیشتر را متوقف کنیم، اما زیر پای ما نه به این زودیها، بلکه شاید چندصد سال دیگر به یک وضعیت سالم دست پیدا کند.
اگر همه این چاههایی که دارند با تمام قدرت شیره جان زمین را میمکند، پلمب شوند، شاید ۵۰۰ سال دیگر زیر پای ما اندکاندک احیا شود؛ درواقع میخواهم بگویم رودخانه زایندهرود خیلی زودتر از آبخوان میتواند نجات پیدا کند. کافی است یک مدیریت یکپارچه و درست بر حوضه زایندهرود حاکم شود. بر تفکری که ما در حوزه توسعه کشاورزی و توهماتی چون خودکفایی در تمام محصولات کشاورزی یا صنعت داریم، باید تفکر و مدیریتی درست حاکم شود. شروع یک سیاست درست نمیتواند بهسرعت زیر زمین را زنده کند. امروز یا فردا و نه دیرتر باید این اتفاق بیفتد. ما فراموش کردیم که جزئی از این طبیعت بیکران هستیم. حقیقت بزرگ وضعیت این طبیعت است که ما خیلی وقتها آن را نمیبینیم، در حقِ آن ناسپاسی میکنیم. حقیقت بزرگ این زمینی است که ما با نامهربانی شیره جانش را مکیدهایم و لگدکوبش کردهایم! فکر کنیم آدم با مادرش کوچکترین گستاخی و ناسپاسی کند. ما با این مادر، با این مرزوبوم، با این خاک، با این آبوهوا چه کردهایم؟
چگونه رابطه بین هویت فرهنگی اصفهان و مسئله مهاجرت اتباع و گروههای دیگر را به اصفهان تبیین میکنید؟ درواقع بهنظر شما هویت فرهنگی اصفهان یا هر منطقه دیگری میتواند عامل تبعیض و تعصب بشود؟ چگونه میتوان از آن تبعیض و تعصبات جلوگیری کرد؟
فرهنگ امری پویا است، یعنی هرگز در یک فرهنگ ایستایی وجود ندارد. فرهنگ بهاعتقاد من بسیار تأثیرگذار و تأثیرپذیر است. آن فرهنگهایی که غالب هستند، قدرت و عمق بیشتری دارند و فرهنگهایی که قدمت و عمق کمتری دارند، تأثیرشان کمتر است. زندگی ما پر از نمادهایی است که برآمده از دیگر فرهنگها هستند؛ صبح زود که شما از خواب بیدار میشوید، وقتی پایتان را از تخت پایین میگذارید، این تختخواب جزء فرهنگ ما نبوده، وقتی از اتاق بیرون میرویم و بهسمت روشویی میرویم و چراغ آن را روشن میکنیم، نباید فراموش کنیم که اینها از فرهنگ ما نبوده، وقتی از روشویی در کنار اتاق خواب استفاده میکنیم، باید بدانیم که جزئی از فرهنگ ما نبوده، مسواک و خمیردندانی را که برمیداریم، به فرهنگ ما تعلق نداشته. اصلاً آپارتمانی که در آن زندگی میکنیم، در فرهنگ ما وجود نداشت. رادیو و تلویزیون و تلفن، موبایلی که هر لحظه برمیداریم، هیچکدام از فرهنگ ما نبوده است. همه اینها دستاوردهای دانش فنی فرهنگهای دیگر است. اینها یعنی فرهنگ پویا و تأثیرگذار و تأثیرپذیر است.
هرآنچه از دیگر فرهنگها میتوانست زندگی ما را تسهیل کند، گرفتیم و هرچه برای ما دشوار و ناسودمند بوده، رها کردیم. فرهنگ حرکت خود را دارد و کاری را که بخواهد میکند، بنابراین مهاجرت افرادی از دیگر فرهنگها نیز اجتنابناپذیر بوده است. انسانها از هزاران سال پیش در پی مهاجرت بودهاند. در همین سرزمین خودمان، آریاییها از شمال به اینجا مهاجرت کردند و فرهنگ مخصوص به خودشان را داشتند، البته که در خود ایران هم فرهنگهای بسیار قدرتمندتری نسبت به آریایی وجود داشت. نمیتوان انکار کرد که این دو فرهنگ متفاوت بر هم تأثیراتی گذاشتهاند. اعراب و مغولها نیز که بعدها بهشکل دیگری آمدند، بر فرهنگ ما اثر گذاشتند و همزمان از آن بسی بیشتر اثر پذیرفتند.
بهطور کلی، باید گفت که مهاجرت بهخودیخود آسیبی به فرهنگ نمیرساند. یک زمانی، بعد از جنگ جهانی زمین سوخته و آلمان را ترکانی ساختند که از عثمانی مهاجرت کرده بودند. امروز، در جایی چون اصفهان بحث مردم افغانستان را داریم. واقعیت این است که این مهاجران بسیار مردم زحمتکشی هستند. مردم افغانستان بر اثر فشار شدید و حکومتهای خودکامه و نابسامان کشورشان به ایران آمدهاند. همین مردم سختترین کارها را بهعهده گرفتهاند. سنگبریها، کورههای آجرپزی و دباغیهای ما را اغلب افغانها در دست گرفتهاند. هرجا که بخواهیم چاهی حفر شود و بیل و ماشین مکانیکی دسترسی نداشته باشد، این مردم به صحنه میروند، بنابراین «مهاجرت» وقتی برای یک فرهنگ تهدید میشود که کنترلشده نباشد و درواقع به «هجوم» تبدیل شود. سیاستهای فرهنگی ما باید بتواند در برابر این مهاجرت خودش را حفظ کند و برنامه داشته باشد. در این صورت است که مهاجران جذب فرهنگ ما میشوند. خیلی از آنها در کشور ما تحصیل میکنند و به دانشگاه هم میروند. بااینحال، درست در زمانی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند، مانند خیلی از نخبگان کشورمان به اروپا میروند، بعد در آنجا مصاحبه میکنند؛ در آنجا است که یا از مهر همسایه خواهند گفت یا نامهربانی همسایهای را به زبان خواهند آورد که او را به چشم حقارت میدید. در یک کلام، مهاجرت باید کنترلشده باشد و بر آن یک نظام فرهنگی حاکم باشد.
بهنظر شما مهاجرت نخبگان، هنرمندان صنایع دستی، سینما و تئاتر یا اهلقلمِ اصفهان از این شهر و کشور چه تأثیری بر هویت فرهنگی اصفهان دارد؟
این مهاجرت یک فاجعه است! فکر کنید که یک چوپان گوسفندان زیادی داشته باشد، بعد بیاید فربهترین و بهترین آنها را علامت و نشان بگذارد و به گرگ بگوید بیا اینها را ببر! ما با این نظام آموزشی بسیار نادرستمان، نظامی که مدام برگزیدگان را جدا و نشانهگذاری میکند، مدام از مدارس نخبگان و تیزهوشان و چهچه میگوید، داریم به بیراهه میرویم. ما نوابغمان را پرورش میدهیم که بعد از مدتی گرگها بیایند و آنها را ببرند! ما در این ۳۰ساله اخیر بسیار بد عمل کردیم. قرار بود در کشورمان آموزش عمومی برای همه بچههای ایران داشته باشیم، نهاینکه بیاییم از پیشدبستانی تا پیشدانشگاهی آزمون بگذاریم. تیزهوشان و کلاس کنکور و هزارویک آزمون ورودی از خودمان دربیاوریم. قرار بود فرصت تحصیل از دبستان تا دانشگاه برای همه فرزندان ایران برابر باشد. ظلم بزرگی به آموزشوپرورش کشور ما شد.
هماکنون آمارهای ترسناکی دارند از ترکتحصیل دانشآموزان میگویند. ترکتحصیل که مال آقازادهها نیست، مال خانوادههای محروم است! چهبسا آدمهای نخبهای که میتوانست بین همین خانوادههای فرودست پرورش پیدا کند. یک زمانی در شهرهای کویری کوچک اصفهان، جاهایی مانند اردستان و زواره نخبگان بسیاری ظهور میکرد که رتبههای برتر دانشگاهی بودند. الان دیگر رتبهاولیهای ما به مدارس خواص تعلق دارند! حالا، همین بچههایی که پرورش میدهیم، هنوز دبیرستان را تمام نکردهاند که در فکر مهاجرت هستند. از بودجه ملی، از شکم همان کودکی که ترکتحصیلکرده بریدهایم که عدهای دیگر نخبه شوند، بعد هم هنوز مُهر مدرکشان خشکنشده مهاجرت میکنند. این بد نیست، این خیلی بدتر از بد است، فاجعه است! برای اینکه نخبگان شهری چون اصفهان یا هر نقطه دیگر از کشورمان در ایران و در شهر خودشان ماندگار بمانند، باید بتوانیم جذبشان کنیم و شرایط تعالی را در همین جا فراهم کنیم و این مسئله نیازمند تلاش است. لازمه آن دنبالکردن یک سیاست درست در همه ابعاد کشورمان است. وقتی از توسعه حرف میزنیم، همه ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیستمحیطی را باید دربرگیرد، نهفقط اینکه رشد اقتصادی، آن هم یک جنبه از این عرصه را شامل شود.
تغییر هویت فرهنگی اصفهان را از نسلی به نسل دیگر چگونه ارزیابی میکنید؟ بهنظر شما این مسئله اجتنابناپذیر است که پدربزرگ من که ساکن اصفهان است در مقایسه با من درکی متفاوت از هویت فرهنگی شهر داشته باشد؟
امر تغییر فرهنگی، امری کاملاً اجتنابناپذیر است؛ همانطور که توضیح دادم فرهنگ زنده و پویا است، همچون زبان که آن هم بخشی از فرهنگ ما است پویایی دارد. زبانی که ما امروز با آن صحبت میکنیم، با زبانی که ۷۰ سال پیش معمول بود، تفاوت دارد؛ زمانی که هنوز ما این فضای مجازی را نداشتیم یا رادیو و تلویزیون و ماهواره مثل امروز به دورترین روستاهای ما نرسیده بود، سطوح زبان و فرهنگ ما بسیار با امروز متفاوت بود. هرچند یکی از برجستگیهای زبان فارسی آن است که ما همچنان به زبان فردوسی، حافظ و سعدی حرف میزنیم. این نشاندهنده قدرتمندی زبان فارسی است. این را به جوانانی میگویم که بعضی وقتها مرعوب فرهنگهای دیگر میشوند. متوجه نیستند، صاحب چه دُرّ گرانبهایی هستند. الان در کشورهای انگلیسیزبان خیلیها زبان چهار قرن پیش شکسپیر را نمیفهمند.
با وجود اینکه ما یکی از استوارترین زبانها با کمترین تغییرات را در فرهنگمان داریم، اما باز هم زبان پویا است. فرهنگ پویا است و دگرگونی آن اجتنابناپذیر است. مسئله مهم این است که حواسمان جمع باشد و جنبههای مثبت این فرهنگ را حفظ کنیم. هم حفظ کنیم و هم نشر و توسعه دهیم. این اتفاق زمانی میافتد که ما برتری فناوری هم داشته باشیم. اگر قرار باشد فناوری و ازجمله این فضای مجازی فقط دست آنطرفیها باشد، قطعاً بیش از ما اثر میگذارند، بنابراین بخشی از تفاوت هویت فرهنگی نسلهای گذشته در مقایسه با نسل امروز، این است که جوانان ما با توجه به فناوریهای کنونی مرعوب فرهنگهای دیگر میشوند.
مسجدی متعلق به ۹۰۰ سال پیش در روستای برسیان در شرق اصفهان وجود دارد. این مسجد محراب آجرتراشی فوقالعادهای از اواخر قرن پنجم هجری قمری دارد که بهاعتقاد من حتی از محراب اولجایتو در مسجد جامع اصفهان بسیار شکوهمندتر است. اگر جوان ما این مسجد جامع را با آن محراب پرشکوهش و بسیاری از آثار فاخر میراث فرهنگی ما را ندیده باشد، یا نشناسد وقتی به یک کلیسا در کشوری غربی قدم بگذارد، سرش را که برای تماشای طاقنماهای گوتیک بلند میکند، مرعوب آن فرهنگ میشود و فکر میکند که ما از خودمان چیزی نداشتیم. مهم این است که این فرهنگمان درست شناخته و معرفی شود و یک عشق نسبت به آن پدید آید، آنوقت دیگر گذر زمان و تغییر نسلها باعث نگرانی نمیشود. خیلی وقتها ما نتوانستهایم که فرهنگمان و ارزشهای آن را به نوباوگان، کودکان، نوجوانان و جوانان خودمان بشناسانیم؛ اینجا است که نگران میشویم بچههای ما چه بهسرعت دارند فرهنگمان را از دست میدهند.
مسئله جهانیسازی را برای هویت فرهنگی اصفهان یک فرصت میدانید یا تهدید؟
بیشک روند جهانیسازی برای کشورهایی که ضعیفتر بودند، تهدید بهحساب میآمد. داعیهداران و سرسلسلهجنبانان جهانیسازی کشورهای مسلط غربی بودند، یعنی کسانی بودند که میخواستند جهان را از آن خود کنند. این جهانیسازی، یعنی جهان باید مال ما باشد. الان سیاستمدار جاهطلبی همچون دونالد ترامپ ادعا میکند که کشور کانادا باید یک ایالات آمریکا باشد! یا ادعا میکند مالکیت تنگه پاناما، یا خلیج مکزیک یا فلان جزیره به آمریکا تعلق دارد. تصورش از جهانیسازی تملک بر همه جهان است، اما جهانیشدن که جنبه مثبت آن است، اجتنابناپذیر است. جهانیشدن زمانی اتفاق افتاد که با گسترش ارتباطات همه دنیا روی هم اثر گذاشت.
ما پیش از اینکه رادیو، تلویزیون، ماهواره و برنامههای مجازی واتساپ، تلگرام یا اینستاگرام داشته باشیم، بهاندازه امروز با فرهنگهای مختلف آشنایی نداشتیم. امروز این فرهنگها دیده میشوند و بخشی از آن برای جوانان ما جاذبه بیشتری دارند و بهسرعت تأثیر میگذارند. اگر ما هم بتوانیم جنبههای مثبت فرهنگمان را بهقدرتمندی دیگر فرهنگها یا نزدیک به آن نشان دهیم، آنوقت دیگر جهانیشدن خطر ندارد. اگر نتوانیم در این مسیر گامهای استوار برداریم، زرادخانه فرهنگی آنان برای ما تهدید میشود، یعنی ما با تهاجم فرهنگی روبهرو میشویم. اگر آن زرادخانه نباشد، دیگر نمیگوییم تهاجم فرهنگی، بلکه از لفظ تأثیرات متقابل فرهنگی استفاده میکنیم. تأثیرات فرهنگی، متقابل و دوجانبه است که من آن را مثبت میدانم، اما اگر ما در حوزه فرهنگ خلع سلاح شده باشیم و ناتوان باشیم، نتوانیم چیزی عرضه کنیم، اگر مرتب در بمباران همهجانبه فرهنگ آنسو باشیم، بدیهی است که آسیبپذیر میشویم.
هویت فرهنگی اصفهان را چگونه میتوان بازیابی و تقویت کرد؟
من معتقدم برای حفظ هرچیزی باید آن را دوست داشته باشیم، برای اینکه دوستش داشته باشیم، باید به آن شناخت داشته باشیم، یعنی شناخت و دوستداشتن لازم و ملزوم یکدیگر است. بچههای زیر ششماهه را ببینید، نگاهشان نسبت به والدین و نزدیکانشان در مقایسه با غریبه یا درواقع ناآشنایی که یکباره میبینند، چگونه است؟ لبخندی که کودک به مادر و پدر و نزدیکانش میزند، برآمده از همان مهر و آشنایی است. وقتی شناخت وجود داشته باشد، عشق بهوجود میآید، وقتی عشق وجود داشته باشد، باعث میشود که شناخت بیشتری حاصل شود. شناخت و عشق بهعلاوه درک مسئولیت، سه نکته مهمی است که با آنها هر مقولهای ازجمله فرهنگ را میتوان حفظ کرد. خیلیها ممکن است از شناخت برخوردار باشند، اما مسئولیت اجتماعی نداشته باشند. خیلیها دنبال شناخت زمین و آب و خاک و معدن میروند، برای اینکه غارتشان کنند، اما اگر این شناخت و عشق با مسئولیت اجتماعی یا بهطور کلی مسئولیتپذیری همراه باشد، در کنار هم عاملی برای حفاظت و حراست میشود. آنوقت است که ما خیالمان بابت مسئله فرهنگ هم راحت میشود.
زندهکردن سنتها و آداب محلی اصفهان را چقدر در بالندگی هویت فرهنگی آن مؤثر میدانید؟
شناختی که صحبتش شد، میتواند شامل شناخت فرهنگ عامه و آداب و رسوم محلی هم بشود. از آنجا که فرهنگ ابعاد مختلفی دارد، باید بتوانیم باورها، سنتها، آداب محلی حتی پوسته ظاهری فرهنگ را بهدرستی بشناسیم. اگر آن را شناختیم، برای حفاظت آن هم تلاش خواهیم کرد تا تأثیرات آن در هویت فرهنگی ما بروز پیدا کند.
بازخوانی تاریخ اجتماعی و فرهنگی اصفهان چه تأثیری بر تعالی هویت فرهنگی این شهر دارد؟
هم خود مطالعه و هم اشاعهدادن تاریخ اجتماعی و فرهنگی حائز اهمیت است؛ زیرا وقتی شما مسئلهای را مطالعه کردید و شناختید، آنگاه نشر دادن و اطلاعرسانیکردن هم وظیفه شما میشود. حتی ایجاد مسئولیت اجتماعی در برابر آن وظیفه شما خواهد شد. ما دانشآموز و دانشجو فراوان داریم. دانشآموز لفظ قشنگی است، یعنی دانش میآموزد. دانشجو یک قدم بیشتر برمیدارد و جستوجو میکند. بعد آرامآرام از بین آنها ممکن است افرادی دانشمند شوند، اما خیلی از آنها فقط انبانی از دانش سطحی و طوطیوار هستند. فردای کنکور هم ممکن است همه را فراموش کنند! یک دانشمند، وقتی پژوهنده و اندیشمند نشود، یعنی هنوز هم بارور نشده است. در بین دانشمندانمان تعداد اندکی اندیشمند وجود دارد، درضمن آن اندیشمندانی برای این جامعه ارزشمندند که درک مسئولیت اجتماعی داشته باشند. یک فرد باید بداند و بگوید من از زمانی که دانشآموز بودم، دانشجو بودم، دانشمند و سپس اندیشمند شدم، این آبوخاک برای من مایه گذاشته، زحمت کشیده است، بنابراین یک مسئولیت اجتماعی در برابر آن دارم. یک اندیشمند، مسئول است که به جامعه و حتی جهان خود خدمت کند؛ درواقع یک اندیشمند جهانش بزرگتر میشود. منی که بهفرض علیآبادی یا احمدآبادی و بعد اصفهانی و درنهایت ایرانیام، اگر اندیشمند مسئولیتپذیری باشم، فراتر را نیز خواهم دید. آنگاه جهان برای من مهم میشود و جایگاه شهرم و کشورم در این جهان بینهایت اهمیت خود را پیدا میکند و با تمام وجود برای تعالی آن تلاش میکنم.
انتهای پیام
نظرات