سارا گلستانی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: بهطور معمول، وقتی از «دوران پس از جنگ» صحبت میکنیم، به دورهای اشاره داریم که جنگ به پایان رسیده، خطرات اصلی از میان رفتهاند و جامعه وارد فاز بازسازی، ترمیم و بازگشت به تعادل روانی میشود.
گلستانی افزود: با این حال، در شرایط فعلی، نمیتوان بهطور قاطع گفت که ما وارد این مرحله شدهایم، یکی از دلایل اصلی این مسئله، وجود نوعی بلاتکلیفی و ابهام روانی نسبت به پایان واقعی جنگ است، وقتی چنین ابهامی در ذهن مردم باقی میماند، امکان ورود کامل به فاز روانی پساجنگ فراهم نمیشود. ذهن همچنان درگیر هشدار و گوشبهزنگی است، وضعیتی که مختص دوران جنگ است و اجازه نمیدهد هیجانات و احساسات مرتبط با صلح و بهبودی، مجال بروز و تجربه شدن پیدا کنند.
وی با اشاره به اینکه در زمان جنگ، مردم در وضعیتی از آمادهباش دائمی قرار دارند، گفت: در این شرایط، افراد همواره خطر را احساس میکنند و سعی دارند خود را برای واکنش به هر تهدیدی آماده نگه دارند، این وضعیت ذهنی، از نظر روانشناختی، بسیار پرهزینه و فرساینده است.
اهمیت درک تفاوت ذهنیت جنگی و ذهنیت پساجنگی
گلستانی ادامه داد: در مقابل، در دوران پساجنگ، افراد به مرحلهای میرسند که دیگر درگیر تلاش برای بقا نیستند؛ بلکه با واقعیتهای تلخ از دستدادنها، آسیبها و خلأهای بهجا مانده مواجه میشوند. آنها باید به جای فرار، بایستند، نگاه کنند و با زخمهای خود روبهرو شوند. این تفاوت کلیدی میان ذهنیت جنگی و ذهنیت پساجنگی، اهمیت زیادی در درک وضعیت فعلی دارد.
این کارشناس بیان کرد: در جامعه ما، هنوز نشانههایی از همان آمادهباش روانی و گوشبهزنگی دوران جنگ به چشم میخورد. مردم همزمان، تجربههایی از گذشتهی پرتنش را با خود حمل میکنند و در عین حال، با نشانههایی از عبور از بحران نیز مواجهاند. همین دوگانگی، باعث نوعی سردرگمی و گسست روانی در افراد شده است. مغز انسان در حالت آمادهباش، نهتنها فرصت تجربه کامل احساسات تازه را ندارد، بلکه حتی اجازه نمیدهد خاطرات و احساسات مربوط به ترمیم و بهبودی در ذهن نقش ببندند، در نتیجه، علائمی همچون بیانگیزگی، بیحوصلگی، احساس پوچی یا پریشانی، در بسیاری از افراد دیده میشود، اینها واکنشهایی طبیعی به تضادی هستند که بین ذهنیت جنگی و ذهنیت ترمیمی در افراد بهوجود آمده است.
تاثیرات عمیق جنگ بر جنبههای مختلف زندگی مردم
گلستانی افزود: از سوی دیگر، تأثیرات عینی جنگ بر جنبههای مختلف زندگی مردم، از جمله اقتصاد، معیشت، روابط اجتماعی و امنیت روانی، بسیار گسترده و عمیق بوده است. پیش از شروع جنگ، هرچند ثبات و پیشبینیپذیری در جامعه ما همواره با چالشهایی روبهرو بوده، اما نوعی نظم حداقلی و قابل پیشبینی در زندگی روزمره وجود داشت؛ با آغاز جنگ، این پیشبینیپذیری تقریباً از میان رفت و افراد در برابر وضعیتهایی قرار گرفتند که نه تنها غیرمنتظره، بلکه گاه بهشدت تهدیدکننده بودند. در چنین شرایطی، ذهن دائماً در تلاش است تا امنیت را بازیابد و خطر را پیشبینی کند و این فرایند انرژی روانی فراوانی از فرد میگیرد.
وی با بیان اینکه در وضعیت کنونی، نهتنها باید با پیامدهای بیرونی جنگ مواجه شویم، بلکه باید به درک و مدیریت احساساتی بپردازیم که طی این مدت درون ما شکل گرفتهاند، گفت: یکی از پیچیدهترین این احساسات، «سوگواری اضطرابی» است.
گلستانی خاطرنشان کرد: در چنین شرایطی، واکنشهای روانی مختلفی در افراد پدید میآید؛ از شوک و بیحسی عاطفی گرفته تا خشم، اضطراب، ترسهای مداوم و خاطرات مزاحمی که بیاختیار به ذهن هجوم میآورند؛ برخی افراد ممکن است دچار حساسیت بیشازحد نسبت به صداها، محرکها یا موقعیتهایی شوند که بهنوعی یادآور اتفاقات تلخ گذشتهاند. حتی تمایل به دنبالکردن مداوم اخبار نیز، در بسیاری از موارد، نه از روی علاقه بلکه از روی اضطراب و گوشبهزنگی مزمن شکل میگیرد.
این روانشناس و مشاور خانواده عنوان کرد: این وضعیت در برخی افراد میتواند به شکل اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) بروز پیدا کند. در چنین حالتی، فرد دچار تحریکپذیری، فلشبکهای ناخواسته، اجتناب از موقعیتهای خاص، واکنش شدید به محرکهای بیرونی، احساس گناه، بیخوابی، بیقراری و بیثباتی روانی میشود. چنین تجربهای، اگر درمان و مدیریت نشود، میتواند کیفیت زندگی فرد را بهشدت کاهش دهد.
لزوم ایجاد دوباره یک روتین منظم و پایدار در زندگی
گلستانی با بیان اینکه برای مواجهه با این وضعیت و کاهش اثرات آن، لازم است که بازگشت به زندگی عادی به شکل تدریجی و آگاهانه انجام شود، اضافه کرد: اولین گام در این مسیر، ایجاد دوباره یک روتین منظم و پایدار در زندگی روزمره است. مغز انسان در چارچوب ساختاریافته، احساس امنیت بیشتری میکند و به تدریج از وضعیت آمادهباش خارج میشود. رسیدگی به نیازهای جسمی، از جمله خواب کافی، تغذیه مناسب و تحرک بدنی، نقش کلیدی در کاهش استرس دارد، همچنین استفاده از تکنیکهایی مانند مدیتیشن، تنآرامی و تمرینهای ذهنآگاهی میتواند به کاهش تنش و افزایش احساس آرامش کمک کند.
وی اظهار کرد: گفتوگو با دوستان و نزدیکان درباره احساسات، ترسها و تجربیات مشترک، راهی مهم برای تخلیه هیجانات و بازسازی روانی است، هنگامیکه افراد بتوانند احساسات خود را بدون ترس از قضاوت بیان کنند و از سوی دیگران شنیده و درک شوند، تابآوری جمعی افزایش پیدا میکند. در مقابل، قرار گرفتن مداوم در معرض اخبار و تصاویر ناراحتکننده، مغز را در همان وضعیت تهدید و اضطراب نگه میدارد؛ بهتر است برای پیگیری اخبار، زمان و منابع مشخصی تعیین شود تا ذهن بتواند از فضای ناامن فاصله بگیرد.
این کارشناس در ادامه گفت: حضور در گروههای حمایتی، گفتوگوی جمعی و تلاش برای درک متقابل، نهتنها از احساس تنهایی میکاهد بلکه باعث تقویت حس تعلق، همدلی و امید میشود؛ مراجعه به روانشناس یا رواندرمانگر نیز اقدامی ضروری و طبیعی در این مسیر است. برخلاف باورهای نادرست رایج، کمکگرفتن از متخصص نه نشانه ضعف، بلکه نشانه بلوغ روانی و مسئولیتپذیری فردی است.
اهمیت پذیرش گامهای کوچک
گلستانی تاکید کرد: در مسیر عبور از بحران، پذیرش گامهای کوچک اهمیت زیادی دارد. اینکه فرد بتواند یک روز معمولی را بدون بحران سپری کند، خود دستاورد بزرگی است. مراقبت از بدن، بیدار شدن بهموقع، انجام فعالیتهای ساده و معاشرت با دیگران، میتوانند اولین قدمها برای بازسازی باشند. استفاده از طبیعت، حضور در فضاهای باز، قدمزدن، یا وقتگذرانی هدفمند در طبیعت نیز به بازگشت آرامش ذهن کمک میکند.
وی تصریح کرد: در نهایت، مرور و پذیرش اتفاقات گذشته، معنا دادن به تجربههای دردناک و یافتن امیدی تازه برای ادامه مسیر، از مهمترین مؤلفههای بازسازی روانی پس از جنگ هستند. هیچکدام از این مراحل بهتنهایی کافی نیستند، اما در کنار هم میتوانند جامعه را به سوی تعادل، امید و زندگی سالمتر هدایت کنند.
انتهای پیام
نظرات