به گزارش ایسنا، در سالهای اخیر، اندیشکدهها به یکی از مؤثرترین بازیگران عرصه سیاستگذاری عمومی در جهان تبدیل شدهاند. این نهادهای پژوهشی و مشاورهای با جمعآوری و تحلیل دادهها و تولید ایدههای نو، نقش مهمی در شکلدهی به دیدگاههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایفا میکنند. در ایران نیز، اگرچه این الگو نسبتا جدید است اما بهرهگیری از ظرفیت اندیشکدهها بهعنوان بازوی فکری دستگاههای حاکمیتی و حتی بخش خصوصی در حال گسترش است. با این حال، این مسیر نوپا با چالشهای متعددی از جمله تامین مالی پایدار، نبود شبکهسازی موثر و وابستگی بیش از حد به پروژههای مقطعی روبهرو است.
یکی از اصلیترین مشکلات، ضعف در طراحی مدل اقتصادی پایدار برای این نهادهاست. در بسیاری از کشورها، ترکیبی از منابع مالی شامل کمکهای بنیادها، حمایتهای دولتی هدفمند و درآمدزایی از خدمات مشاورهای باعث تداوم فعالیت اندیشکدهها میشود. اما در ایران، وابستگی شدید به قراردادهای کوتاهمدت دولتی یا پروژهای سبب شده پایداری مالی و استقلال فکری این مراکز بهشدت شکننده باشد. این وضعیت نهتنها کیفیت خروجی پژوهشها را تهدید میکند، بلکه توان اندیشکدهها در سرمایهگذاری بلندمدت و توسعه ظرفیتهای انسانی را نیز محدود میسازد.
علاوهبر این، فقدان سازوکارهای حمایتی و شبکهسازی موثر در سطح ملی باعث شده اندیشکدهها اغلب بهصورت جزیرهای عمل کنند. نبود یک سکوی مشترک برای تبادل دانش، اشتراک تجربهها و همافزایی ظرفیتها، منجر به اتلاف منابع و موازیکاری در فعالیتهای پژوهشی شده است. تجربیات بینالمللی، بهویژه از کشورهایی مانند ایالاتمتحده و چین، نشان میدهد که حمایت ساختاریافته، ایجاد شبکههای همکار و طراحی چارچوبهای شفاف برای روابط با دولت و بخش خصوصی، نقش کلیدی در پایداری و اثرگذاری اندیشکدهها دارد.
ایجاد یک زیستبوم کارآمد و پایدار برای اندیشکدهها در ایران، نیازمند ترکیبی از راهکارهای مالی نوآورانه، ظرفیتسازی نهادی و تقویت بسترهای همکاری است. این مسیر، نهتنها امکان استمرار فعالیت این نهادهای فکری را تضمین میکند، بلکه به ارتقای کیفیت سیاستگذاری، افزایش شفافیت و پاسخگویی در فرآیند تصمیمگیری ملی نیز کمک خواهد کرد. تحولات آینده در این حوزه، بیش از هر چیز، به توان این اندیشکدهها در طراحی مدلهای بومی و کارآمد بستگی دارد.
بررسی الگوهای تامین مالی پایدار و قابل اتکا در زیستبوم اندیشهورزی
تامین مالی در زیستبوم اندیشهورزی ایران به مثابه «آب برای زمین» است؛ عامل حیاتی که بر همه جنبههای فعالیت اندیشکدهها اثر میگذارد. نبود منابع مالی پایدار نهتنها پروژهها را متوقف میکند، بلکه کیفیت، اثربخشی و حتی بقای نیروی انسانی را تهدید میکند. در شرایط اقتصادی کنونی، بسیاری از کارکنان متخصص اندیشکدهها یا ناچار به یافتن و انجام مشاغل دیگر میشوند یا مهاجرت میکنند که این مسئله موجب فرسایش سرمایه دانشی کشور شده است.
مدل پروژهای، مبتنی بر قراردادهای موردی، با مشکلات ساختاری همچون نوسان و عدم قطعیت، پرداختهای با تاخیر و تغییرات مدیریتی روبهرو است. این ناپایداری سبب میشود اندیشکدهها برای بقا به فروش چندباره یک خروجی پژوهشی به سازمانها روی آورند یا کارهای پژوهشی را با کمترین هزینه و کیفیت پیش ببرند. بهکارگیری نیروهای کمتجربه با دستمزد پایین، استفاده از ابزارهایی چون هوش مصنوعی برای کاهش هزینهها و دوری از ماموریتهای اثرگذار، از پیامدهای این الگو است.
مدل حمایتی که بودجه را بهطور سالانه و بدون وابستگی به یک پروژه مشخص تامین میکند، در برخی موارد موفقتر بوده است. اندیشکدههای ذیل این مدل توانستهاند با تمرکز بر یک یا چند موضوع کلیدی، تغییراتی محسوس در سیاستگذاری ایجاد کنند. با این حال، چالشهایی مانند وابستگی شدید به یک منبع مالی، نبود معیارهای شفاف حمایت و بحثهای ساختاری درباره نحوه شکلگیری این مدل همچنان باقی است.
مقایسه تطبیقی با کشورهای دیگر نشان میدهد که راهحلهای متنوعی وجود دارد. در آمریکا، حمایتهای مالی کلان از جانب خیرین و نهادهای خصوصی (مدل هدیه) ثبات و استقلال اندیشکدهها را تضمین کرده است. در چین، بودجه اندیشکدهها عمدتا دولتی است اما نحوه تخصیص و نظارت به گونهای است که این نهادها همچنان اثرگذار باقی میمانند. در ایران، حتی تامین مالی دولتی نیز به دلیل ضعف در ساختار مدیریت و برنامهریزی، به اثرگذاری مطلوب منجر نشده است.
یکی از ریشهایترین مشکلات، غفلت از طراحی مدل مالی پیش از تاسیس اندیشکده است. اغلب موسسان بر تولید محتوا و ارتباطات سیاسی تمرکز کردهاند، در حالی که مدیریت سازمانی و برنامهریزی مالی در ابتدای راه نادیده مانده است. برای ایجاد الگوهای پایدار و قابل اتکا باید از مرحله پیشاتاسیس به موضوع تامین مالی اندیشید و طرحی چندمنبعی تدوین کرد.
پیشنهادهای کلیدی در این باره شامل ایجاد صندوقهای مشترک میان چند اندیشکده برای اشتراکگذاری ریسک و خطرات احتمالی، جلب مشارکت بخش خصوصی، جذب حمایت مستقیم خیرین و شرکتهای بزرگ و تنوعبخشی به منابع درآمدی است. همچنین، تمرکز بر کیفیت و اثرگذاری واقعی خروجیها، حتی به قیمت کاهش کمّیت، میتواند اعتماد حامیان را تقویت و چرخه پشتیبانی مالی را تثبیت کند.
در مجموع، گذار از وابستگی تکمدلی و حرکت به سمت الگوهای ترکیبی - که عناصر حمایت خصوصی، دولتی و درآمدزایی مستقل را ترکیب کند - میتواند بنیان مالی پایدار زیستبوم اندیشهورزی ایران را شکل دهد. این گذار، نیازمند تغییر نگاه از «اندیشکده صرفا پژوهشگر» به «اندیشکده به مثابه سازمان پایدار» است که هم از نظر فکری و هم ساختاری، پویایی و بقا را تضمین نماید.
بررسی و تحلیل سازوکارهای حمایتی اثربخش برای ارتقا و شبکهسازی اندیشکدهها
سازوکارهای حمایتی اثربخش نقش حیاتی در ارتقا و شبکهسازی اندیشکدهها دارند، بهویژه در شرایطی که بحران تامین مالی به یکی از موانع اصلی رشد این نهادها تبدیل شده است. همانگونه که آب برای زمین ضروری است، حمایت مالی پایدار برای اندیشکدهها ضامن بقا، کیفیت و نفوذ در عرصه سیاستگذاری است. ضعف در این حوزه نهتنها فعالیت پروژهها را مختل میکند، بلکه مهمتر از آن، نیروی انسانی متخصص را بهدلیل عدم تامین معیشت به ترک زیستبوم یا مهاجرت سوق میدهد و بدین ترتیب سرمایه دانشی کشور فرسوده میشود.
در تجربه ایران، دو الگوی غالب تامین مالی اندیشکدهها وجود دارد: پروژهای و حمایتی. الگوی پروژهای با وجود مزیت امکان تامین منابع کوتاهمدت، به دلیل نوسانات شدید، عدم قطعیت در زمانبندی پرداختها و وابستگی به تصمیمات مدیریتی طرف قرارداد، پایداری لازم را برای فعالیت موثر ایجاد نمیکند. این مدل باعث شده اندیشکدهها برای بقا به رویههایی چون فروش چندباره یک گزارش به نهادهای مختلف یا استفاده از تیمهای حداقلی و کمتجربه روی آورند که کیفیت و اعتبار علمی را کاهش میدهد.
در مقابل، مدل حمایتی - که بودجه را بهصورت مستمر و سالانه اختصاص میدهد - ظرفیت بالاتری برای ارتقا و تمرکز بر ماموریتهای کلیدی ایجاد کرده است. نمونهها نشان میدهند که اندیشکدههای برخوردار از حمایت پایدار توانستهاند در یک حوزه خاص کار عمیق انجام دهند و به نتایج عملی در سیاستگذاری برسند. با این حال، چالشهایی همچون وابستگی شدید به یک حامی، نبود معیارهای شفاف برای تخصیص حمایت و محدودبودن دامنه اثرگذاری به حوزههای مورد نظر حامی، مانع بهرهبرداری کامل از این مدل شده است.
برای ارتقا و شبکهسازی اندیشکدهها، سازوکارهای حمایتی باید چند ویژگی کلیدی داشته باشند:
۱. تنوع منابع حمایتی: ترکیب منابع دولتی، خصوصی، خیریه و بینالمللی بهمنظور کاهش وابستگی.
۲. تمرکز بر اثرگذاری واقعی: معیار تخصیص حمایت باید میزان تغییر ایجادشده در سیاستها یا تصمیمات باشد، نه صرفا تعداد گزارشها.
۳. حمایت هدفمند از شبکهسازی: اختصاص بخشی از بودجه حمایتی به فعالیتهای مشترک میان چند اندیشکده برای تبادل تجربه، همافزایی پژوهشی و حضور موثر در مجامع ملی و بینالمللی.
۴. تقویت توانمندیهای سازمانی: بخشی از منابع حمایتی باید به آموزش، بهبود ساختار مدیریتی و ارتقای نظام ارزیابی عملکرد اختصاص یابد تا اندیشکدهها بتوانند همزمان با توسعه فکری، زیرساخت سازمانی خود را نیز ارتقا دهند.
مقایسه تطبیقی با سایر کشورها نشان میدهد که موفقیت سازوکارهای حمایتی در گِروی پیوند میان منابع پایدار مالی و استقلال فکری است. در آمریکا، حمایتهای خیرخواهانه و خصوصی زمینه رقابت سالم و استقلال برنامهای را فراهم کرده است. در چین، علیرغم دولتیبودن منابع، نظارت هدفمند و تعریف ماموریتهای مشخص، اثرگذاری اندیشکدهها را حفظ کرده است. در ایران، برای نزدیکشدن به این مدلها، باید از مرحله پیشاتاسیس، مدل مالی چندسطحی طراحی شود و شبکه تامینکنندگان حمایت شناسایی شود.
در نهایت، یک سازوکار حمایتی اثربخش باید از نگاه «اندیشکده بهمثابه تیم پژوهشی» فراتر رود و آن را همچون «سازمان اثرگذار با شبکه پیوندها» ببیند. تنها با چنین نگاهی است که میتوان چرخه ارتقا و شبکهسازی پایدار را شکل داد و اندیشکدهها را از جزایر پراکنده به ائتلافهای دانشمحور و اثرگذار بدل کرد.
به نظر میرسد زیستبوم اندیشهورزی ایران با بحران ساختاری در حوزه تامین مالی مواجه است؛ بحرانی که بهعنوان «آب برای زمین» نقش حیاتی در بقا و اثرگذاری اندیشکدهها ایفا میکند. نبود منابع پایدار سبب شده است تا نهتنها پروژههای پژوهشی با نوسان و اختلال روبهرو شوند، بلکه نیروی انسانی متخصص نیز به دلیل مشکلات معیشتی، این زیستبوم را ترک کرده یا مهاجرت کنند.
مدلهای رایج تامین مالی - یعنی پروژهای و حمایتی - هر یک ضعفهای جدی دارند. پروژهای بودن منابع موجب وابستگی به قراردادهای کوتاهمدت، تاخیر در پرداختها، تغییرات مدیریتی و گاه افت کیفیت خروجیها میشود. در مدل حمایتی، با وجود فراهمشدن ثبات نسبی و امکان تمرکز بر ماموریتهای خاص، خطر وابستگی به یک منبع و محدود شدن تنوع فعالیتها وجود دارد.
مقایسه تطبیقی با الگوهای جهانی نشان میدهد که در کشورهایی چون آمریکا (مدل کمکهای خصوصی و خیرین) و چین (بودجه دولتی هدفمند)، ثبات مالی با استقلال عملیاتی و ماموریتمحوری ترکیب شده و اثرگذاری بالا ایجاد کرده است. در ایران، صرف افزایش منابع مالی بدون اصلاح مدیریتی و طراحی ماموریت، به بهبود معنادار منجر نخواهد شد.
جمعبندی کلی این است که برای تقویت اثرگذاری اندیشکدهها باید از مرحله پیشاتاسیس به طراحی مدل مالی پایدار و چندمنبعی اندیشید. همچنین، ارتقای زیستبوم اندیشهورزی تنها از مسیر پیوند سه محور اصلی ممکن است: اصلاح و تنوعبخشی به سازوکارهای مالی، توانمندسازی مدیریتی و سازمانی و ایجاد شبکههای همکاری و همافزایی میان اندیشکدهها.
حرکت به سمت مدل ترکیبی - شامل منابع دولتی، بخش خصوصی، خیریه و درآمدزایی مستقل - همراه با شفافیت و تمرکز بر اثرگذاری واقعی، زمینه تبدیل زیستبوم پراکنده کنونی به ساختاری پایدار، پویا و قابل اتکا را فراهم میآورد.
انتهای پیام
نظرات