به گزارش ایسنا، روزنامه ایران در مطلبی به قلم جواد صفوی، منتقد سینما نوشت:
خبر کوتاه و غم انگیز بود. همایون ارشادی، بازیگر سینما و تلویزیون درگذشت. بازیگری با سی سال سابقه در ایفای نقشهای عمدتاً سینمایی از محمود در «درخت گلابی» (داریوش مهرجویی، ۱۳۷۶) تا آسپاسیوس فیلم «آگورا» ساخته آلخاندرو آمه نابار (۲۰۰۹)؛ با این حال چهره بیحالت و چشمان کم فروغ و خیره آقای بدیعی مرموز و کم حرف «طعم گیلاس» که به نوعی شناسنامه تصویری این فیلم هم بود، به یادماندنیترین نقشی است که از این هنرمند در یاد و خاطره سینمادوستان به جای میماند. آقای بدیعی در این فیلم به دنبال مرگی خودخواسته دست به دامان این و آن بود تا روی جسدش خاک بریزند. داستان عجیب، و در زمان خودش آوانگارد «طعم گیلاس» بدون شک با آقای بدیعی به ته خط رسیده نبض میزد. زنده یاد کیارستمی برای این فیلم چهرهای انتخاب کرد که بیشباهت به فرهاد خردمند، بازیگر «زندگی و دیگر هیچ» نبود. میشد اینطور تخیل کرد که آقای بدیعی تصویری به روز شده از همان کارگردانی است که روزی نگران سرنوشت بازیگرانش پس از زلزله به دل جاده زده بود. آقای بدیعی «طعم گیلاس» افسرده، تنها و مضطرب به غروب آفتاب از منظره مجاور موزه تاریخ طبیعی مینگریست و پس از شنیدن حرفهای پیرمرد کارگر موزه برای لحظهای دچار تردید شده بود. بازگشت و از پیرمرد خواست که وقتی بالای گور او رسید، پیش از آنکه خاک بر جنازه وی بریزد، او را صدا بزند و شانهاش را تکان دهد؛ شاید آقای بدیعی هنوز نمرده باشد. چنین شکی در پی چنان تصمیمی که حیات و ممات یک انسان را با چشیدن طعم گیلاس و توت گره زده بود، ورای داستان و هدایت عباس کیارستمی نیازمند بازیگری بود که تماشاگر بدون پیش زمینه ذهنی نسبت به چهره او، با دقت در عمق نگاه او و لحن ادای کلماتش بتواند آن تصمیم و این شک را پذیرا باشد.
هنر همایون ارشادی در «طعم گیلاس» زدودن پیش داوری و عدم برقراری تعمدی رابطه حسی با مخاطبی بود که میخواست بداند چرا آقای بدیعی دست به آن تصمیم مهم زده. همایون ارشادی از دهه هفتاد میلادی در ونکوور کانادا به عنوان معمار مشغول به کار بود و پیش از رسیدن به این شاه نقش شاید هیچوقت تصور نمیکرد مسیر زندگیاش اینطور با سینما گره بخورد. یک اتفاق ساده در یکی از خیابانهای تهران همهچیز را تغییر داد. خودش تعریف کرده بود که یک روز پشت چراغ قرمز منتظر بود که ناگهان کسی به شیشه ماشینش زد. وقتی سرش را برگرداند، با چهره آشنای عباس کیارستمی روبهرو شد؛ فیلمسازی که نامش در سینمای ایران و جهان شناختهشده بود. ارشادی شیشه را پایین کشیده بود و کیارستمی گفته بود: «من عباس کیارستمیام. دارم فیلمی میسازم و فکر میکنم شما برای نقش اصلی مناسبید.» فردای آن روز، کیارستمی به دفتر او رفت تا بیشتر صحبت کنند.
بازی همایون ارشادی در «طعم گیلاس» نقطه تلاقی شگفتانگیز میان واقعیت و سینماست؛ حضوری که نه از مسیر آموزشهای آکادمیک بازیگری، بلکه از دل زندگی روزمره و نگاه انسانی به جهان شکل گرفته است. ارشادی در نقش آقای بدیعی مردی را تصویر میکند که در سکوت، خستگی و تأمل، بهدنبال کسی میگردد تا پس از خودکشی احتمالیاش، او را در گور بگذارد.
او در تمام طول فیلم، با کمترین میزان دیالوگ و بیشترین قدرت در نگاه و مکث، تنهایی و اضطراب فلسفی شخصیت را منتقل میکند. بازیاش نه نمایشی است و نه متکی بر احساسات بیرونی؛ بلکه درونی، کنترلشده و عمیق است، درست در هماهنگی با جهان سینمایی عباس کیارستمی که از اغراق و تصنع فاصله دارد.
کیارستمی در انتخاب ارشادی، همان چیزی را میخواست که همیشه در فیلمهایش میجست: چهرهای واقعی، بیادعا و صادق. ارشادی با حضورش در «طعم گیلاس» نهتنها این نگاه را به کمال رساند، بلکه معنایی تازه به مفهوم «بازیگر غیرحرفهای» بخشید؛ حضوری که از صداقت و سکوت خود نیرو میگیرد.
بازی او چنان با بافت شاعرانه و فلسفی فیلم درهمتنیده است که گویی خودِ کیارستمی از خلال او سخن میگوید. نتیجه این ایفای نقش هنرمندانه یکی از ماندگارترین نقشآفرینیهای تاریخ سینمای ایران است؛ حضوری مینیمال اما تأثیرگذار، که هنوز پس از سالها، مخاطب را به تأمل درباره زندگی و مرگ وامیدارد.
انتهای پیام


نظرات