زعفران در خراسان رضوی فقط یک محصول کشاورزی نیست؛ ستون معیشت هزاران خانوار روستایی و یکی از پایههای مهم صادرات غیرنفتی کشور است. با این حال، پشت شهرت جهانی «طلای سرخ» واقعیتی نهفته است که همیشه دیده نمیشود؛ واقعیتی از کاهش برداشت، هزینههای روبهافزایش و بازاری که بیشتر از کشاورز، دلال را تقویت میکند.
برای درک دقیقتر این شرایط، از سپیدهدم راهی زاوه و تربتحیدریه شدیم؛ جایی که کشاورزان در سرمای صبحگاهی میان ردیفهای بنفش زعفران مشغول چیدن محصول یکساله خود میشوند. آنچه در این روز دیدیم، تصویری روشن از زنجیرهای است که رنج آن برای تولیدکننده و سود آن برای دیگران است.
زعفران خراسان، این مایه افتخار و نماد مقاومت در دل کویر، همواره نگینی درخشان در صادرات غیرنفتی ایران بوده است. عطر و رنگ افسانهای آن، نه تنها سوغات بیبدیل زائران حرم رضوی، که سفیر فرهنگ و هنر کشاورزی ایرانی در بیش از ۵۰ کشور جهان است اما پشت این جلوه درخشان، داستان دیگری در جریان است، داستان رنجی که سودش به جیب دلالان میرود و محنتش بر دوش کشاورزان میماند. این گزارش، روایتی است از همین روزهای بنفش در دل خراسان.
سفر گزارشگری ما برای درک این داستان، از مشهد و در دل تاریکی پیش از طلوع آفتاب آغاز شد. همه ما در خودرو بیدار بودیم تا مبادا لحظهای از آغاز یک روز کاری سخت در مزارع زعفران را از دست بدهیم. هوای خنک سحرگاهی، فضای خودرو را پر کرده بود. در اولین توقفگاه در مسیر مشهد به تربت حیدریه، بخار گرم و عطر بینظیر چای لیموی تازه دم آقای راننده در فضای سرد صبح، همچون دارویی آرامشبخش بود و طعمش نوید روز پرمشغلهای را میداد. با این انرژی و دغدغه، به سوی مقصد اصلی، زمینهای زعفران، حرکت کردیم.

اولین توقف؛ زمین پورصانع، وارث رنج و زعفران
پس از گذر از حاشیه شهر و طی مسافتی، به اولین مقصد رسیدیم؛ زمین آقای پورصانع. دمای هوا ۷ درجه سلسیوس بود. از ماشین که پیاده شدیم، سرمای تیز بامدادی چنان به استقبالمان آمد که لرز به تنمان افتاد. آنچه در نگاه اول چشم را میگرفت، فرش بنفش رنگی بود که تا دوردستها گسترده شده بود. در این بوم نقاشی طبیعی، انسانیترین صحنه در جریان بود؛ ردیفی از زنان و مردان که خمیده بر زمین، دانهدانه گلهای ظریف زعفران را میچیدند. کیسههای پارچهای بزرگی در کنار زمین بود که کارگران پس از پر کردن سطلهای کوچک خود، محتویاتشان را در آنها خالی میکردند.
آقای پورصانع، مردی میانسال با چهرهای گندمگون و دستانی پینه بسته، به استقبالمان آمد. درست در میانه مصاحبه، وقتی از او درباره سختیهای کار پرسیدم، هوای سرد چنان بر چشمانش اثر گذاشته بود که اشک، بیاختیار از گوشه چشمانش جاری شد. او که خود را وارث این کار از پدرش میدانست، با همان چشمان نمناک و با غرور و دردی آمیخته از زمینش سخن میگفت. این اشک، تنها واکنش به باد سرد نبود، بلکه نمادی از تمام سرمایی بود که سالها در سحرگاهان تحمل کرده بود.
در میان ردیفهای بنفش، ۱۵ کارگر، عمدتا زنان خانهدار از روستاهای اطراف مشغول چیدن گلها بودند. او خودش هر صبح به دنبال آنها میرفت و آنها را به زمین میآورد. دستمزدشان کیلویی ۹۰ هزار تومان بود. هر کارگر به دلیل کمگلی امسال، روزی تنها ۱۰ تا ۱۲ کیلو جمع میکرد، در حالی که پارسال این رقم به ۲۰ تا ۳۰ کیلو میرسید. یکی از کارگران قدیمی که ۱۰ سال بود این کار را میکرد، با خستگی گفت: سختترین بخش کار، پیاز آن است. اما از آقای پورصانع راضی بود و میگفت: ایشان خوشحساب هستند.
پورصانع وضعیت برداشت زعفران امسال، را چنین خلاصه کرد: برداشت امسال تقریبا نصف پارسال است. اگر پارسال ۹۰ کیلو زعفران خشک داشتیم، امسال به ۵۰ کیلو هم نمیرسیم. او در ادامه صحبتهایش از بزرگترین مشکل گفت؛ آب. پروانه چاه ما ۱۲ لیتر در ثانیه است و فقط ۹۸ روز در سال شارژ داریم. اما درد او تنها آب نبود. از مسئولان گفت: امسال هیچ کمکی نکردند. در حالی که هر سال کود سیاه مخصوص زعفران میدادند و از وعدهها: مسئولان باید به حرفهایی که میزنند پایبند باشند.

پس از اتمام صحبت با آقای پورصانع، درآستانه ترک زمین، اتفاق زیبایی رخ داد. آقای پورصانع، با همان دستان پینه بسته و چهره مهربانش، به سوی ما آمد. در کف دستش مشتی از همان گلهای بنفش و خوشبویی بود که دقایقی پیش با رنج بسیار چیده بود. به هر یک از ما مقداری از این «طلای سرخ» را هدیه داد و با عشقی که درون آن ریخته بود گفت: ببرید برای چایتان.
این هدیه کوچک، اما پر احساس، گویی تمام آن سختیها و رنجهایی که در طول روز دیده بودیم را در خود خلاصه کرده بود. عطر گلهای تازه در کف دستمان، پیغامی بود از اصالت و سخاوت مردمی که با وجود همه دشواریها، هنوز قلبهایشان برای مهمان نوازی میتپد.
به گفته کشاورزان، هزینه تولید زعفران در سال جاری افزایش محسوسی داشته است؛ از قیمت بالای کودهای مورد نیاز، بهویژه کود سیاه مخصوص زعفران، تا دستمزد کارگران که با توجه به کمگلی امسال بهصرفه نیست. برخی کشاورزان تأکید میکردند که هزینه هر هکتار زعفران بهقدری بالا رفته که در صورت تداوم این روند، کشت زعفران از نظر اقتصادی برای بسیاری از خانوارها توجیه خود را از دست میدهد.
زمین محمد گلی؛ میزبانی از کارگران مهاجر
۲۰دقیقه آنطرفتر، به زمین آقای گلی رسیدیم. او نیز از کاهش شدید برداشت خبر میداد. بزرگترین مشکلش را نیز، آب و کود میدانست اما یک اقدام شخصی داشت: از سالهای قبل، خانهای برای اقامت کارگرانم فراهم کردهام که به صورت رایگان در آن ساکن میشوند.
یکی از این کارگران، زنی بود که برای یک ماه، روستای خود در صالحآباد را ترک کرده و به همراه همسر و دختر ۹ سالهاش، نیکا، به این منطقه آمده بود. شغل اصلی خانوادهاش دامداری بود و گله را به دست چوپان سپرده بودند تا برای چیدن زعفران به زاوه بیایند. او که ۱۷ سال است فقط گل میچیند، از سختی کار گفت: این کار کمردرد و پادرد دارد و از نوسانات دستمزدها: وقتی گل کم باشد، روزی ۵۰۰ هزار تومان میگیریم و وقتی زیاد باشد، کیلویی حساب میشود. آرزویش اما چیز دیگری بود: ای کاش قنات روستای خودمان باز شود تا بتوانیم در دیار خودمان کشت کنیم و مجبور به مهاجرت نباشیم.

نیکا؛ کودکی که یک ماه از مدرسه عقب افتاد
در میان ردیفهای بنفش، نیکای ۹ ساله با چهرهای کودکانه و دستانی کوچک مشغول چیدن گل بود. او که کلاس سوم بود، برای کمک به خانوادهاش یک ماه از مدرسه مرخصی گرفته بود. وقتی از او پرسیدم این کار را دوست داری؟ با لبخند گفت: بله، چون در کنار خانوادهام هستم. این جمله ساده، روایتگر تراژدی بزرگتری است، تراژدی کودکی که باید بین تحصیل و کمک به معیشت خانواده، یکی را انتخاب کند.
در ادامه، آقای گلی از ما دعوت کرد تا برای صبحانه بمانیم. در گوشهای از مزرعه، سفرهای ساده اما پر مهر پهن شد. نان تازه و چای داغ به همراه صبحانه محلی. همان زعفرانی که دقایقی پیش چیده شده بود، اینجا در استکان چایمان رنگی طلایی و عطری بهشتی بخشیده بود.
آقای براتی زمیندار دیگری که به همراه خانوادهاش برای جمع آوری زعفران آمده بودند و مردی میانسال و پر انرژی بود، که با اشتیاق از محصولش میگفت: سال سومیه که این زمین گل میده، اما امسال وضعیتش بهتراز پارساله. حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ کیلو گل داریم.
در جریان برداشت امسال، بسیاری از زعفرانکاران از کمبود نیروی کار نیز گلایه داشتند. به دلیل افت صرفه اقتصادی کشت، تعداد کارگران محلی کاهش یافته و بخش زیادی از کارگران از روستاهای مناطق دورتر بهصورت فصلی مهاجرت میکنند. این مهاجرت کوتاهمدت، علاوه بر هزینههای بیشتر اسکان و حملونقل برای کشاورزان، فشار مضاعفی بر خانوادههایی وارد میکند که ناچارند کودکان شان به مدرسه نروند تا همراهشان به مزرعه بیایند.

بازار دلالان؛ جایی که قیمت را مافیا تعیین میکند
پایانه گل در تربت حیدریه، صحنه تئاتر زنجیره رنج بود. دلالان پشت غرفهها ایستاده بودند و کشاورزان با چهرههای مستأصل، کیسههای گل خود را برای فروش میآوردند. آقای مصباح، یکی از این دلالان، به صراحت از مافیا گفت: قیمت را شرکتهای بزرگ مشهد تعیین میکنند.
او از نوسان بازار گفت: امسال بازار ثابت نبود. صبح قیمت گل هر من، ۵ میلیون بود، عصر شد ۶ میلیون. یا برعکس و از کیفیت پایین محصول: عیار زعفران امسال خیلی پایین بود. هر کیلو ۳ تا ۴ گرم از پارسال کمتر جواب داد. فروشنده دیگری، قیمت روز را کیلویی ۱ میلیون و۸۵۰ هزار تومان برای گل اعلام کرد و گفت سود خودش از این معامله، کیلویی فقط ۱۰۰هزار تومان است. او تاکید کرد: قیمت را دلالان بزرگ تعیین میکنند، نه ما.
کمآبی در زاوه و تربتحیدریه، بهویژه کاهش دبی چاهها و محدودیت روزهای شارژ پروانهها، مستقیماً بر عملکرد مزرعه تأثیر گذاشته است. کشاورزان میگویند دوره آبیاری کمتر از حد استاندارد، باعث ریزش گل، کاهش تعداد گل در هر بوته و افت عیار زعفران شده است؛ موضوعی که دلالان نیز هنگام خرید، از آن بهعنوان یکی از دلایل کاهش قیمت یاد میکنند.
کشاورزان با کیسههای نیمهپر یا با پولی ناچیز به خانههایشان بازمیگردند. فردا دوباره باید سحرخیز باشند. فردا دوباره باید در سرمای صبحگاهی به زمین بروند. فردا دوباره باید با دلالان چانه بزنند. این چرخه، هر سال و هر روز تکرار میشود. گویی زعفران، این طلای سرخ افسانهای، برای کشاورزان خطه خراسان، نه طلا که زنجیری است بر پای رنجهای همیشگیشان.
کارشناسان و فعالان بازار معتقدند؛ اگر سیاستهای ارزی اصلاح و صادرات رسمی تقویت نشود، احتمال تداوم نوسان قیمت و افت جایگاه جهانی زعفران ایران وجود دارد. از سوی دیگر، افزایش هزینههای تولید و کاهش بازدهی مزارع، ممکن است در سالهای آینده سطح زیرکشت را کاهش دهد؛ موضوعی که برخی کشاورزان همین امسال نیز درباره آن هشدار میدادند.
انتهای پیام

نظرات