به گزارش ایسنا، چند روز پیش هنگامی که عکس محمد حسین به عنوان گمشده، در فضای مجازی منتشر شد کمتر کسی میتوانست تصور کند که چند ساعت بعد جسد او در اطراف وررزشگاه ثامن مشهد پیدا شود و محمد حسین به این شکل فجیع و با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده باشد.
آن طور که در اخبار منتشر شده، در روز حادثه به علت اینکه سرویس محمد حسین نمیتواند به دنبال او و سایر دانشآموزان برود، مادر محمدحسین برایش آژانس میگیرد و محمد حسین جلوی درخانه منتظر آژانس است که اشتباهی سوار ماشینی دیگر میشود و پس از آن از محمدحسین هیچ خبری به دست نمیآید تا اینکه همان شب جنازهاش پیدا میشود. روز گذشته مجلس ختم محمد حسین در مسجد امام هادی(ع) مشهد و با حضور جمع زیادی از مردم، مسئولان آموزش و پرورش، معلم و همکلاسیهای محمد حسین، وابستگان و... برگزار شد.
برای شرکت در مراسم ختم محمدحسین به سمت در زنانه مسجد امام هادی(ع) میرویم. در فاصله بین در زنانه و مردانه پرچمهای تسلیت زیادی نصب شده است. عکس محمد حسین هم با همان نگاه و لبخند شیرینش روی برخی از این پرچمها خودنمایی میکند. پلههای مسجد را بالا میرویم. با اینکه دقایقی از آغاز مراسم نگذشته اما تقریبا دور تا دور مسجد پر از جمعیت است. صدای نالهها و گریههای مادر محمد حسین فضای سنگین و غمبار مسجد را غمانگیزتر میکند.
در میان قرآن خواندنها و پذیرایی شدنها گروههای چندنفرهای در برخی از نقاط مسجد تشکیل شده و خانمها با هم درمورد ماجرا و جنایتی که اتفاق افتاده صحبت میکنند. خانمی که کنار من نشسته و نوهاش دوست و همکلاسی محمدحسین است، میگوید: «از روزی که این اتفاق افتاده نوه من مریض شده، همش گریه میکنه. دوس نداره بره مدرسه، نوم با محمد حسین دوست صمیمی بودن. این اتفاق تاثیر خیلی بدی روی او گذاشته». بعد از گفتن این جملات خودم را بجای نوه این خانم میگذارم. از دست دادن یک دوست صمیمی برای انسانی بزرگسال سخت است چه رسد به کودکان و مخصوصا نوجوانانی که گاهی یک دوست همه زندگی آنها میشود.
در میان گروهی دیگر خانمی گوشی خود را به سمت بقیه اعضای گروه گرفته و میگوید: «این عکس قاتله. خوشگل هم بوده.میگن لیسانس حقوق داشته».
در ماجرای قتل محمدحسین هنوز نقاط مبهم و سوال برانگیز زیادی وجود دارد. برای رسیدن به پاسخ برخی از این سوالها به دنبال گفتوگو با یکی از نزدیکان محمدحسین میرویم. زن عموی او را به ما معرفی میکنند. وی در گفتوگو با ایسنا و ضمن شرح اولیه ماجرا اظهار میکند: مامان محمدحسین بعد از اینکه متوجه میشود محمد حسین سوار ماشین آژانس نشده است به همسرش زنگ میزند و میگوید که فرزندش سوار ماشین اشتباهی شده و دنبال او برود. پدرمحمدحسین به مدرسه میرود و میبیند که محمدحسین به مدرسه نرفته است. سپس به کلانتری میرود. ساعت 12 و نیم ظهر آنها در کلانتری بودن و قضیه را اطلاع دادند.
وی ادامه میدهد: ساعت 8 یا 9 شب از پزشکی قانونی تماس گرفتند و گفتند یک جسد پیدا شده. پدر محمدحسین برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی رفت اما عکسهای جسد را که دیده بود گفته بود این پسر من نیست؛ زیرا شدت جراحات زیاد بوده و جنازه قابل شناسایی نبوده. سپس شوهرخاله و دایی محمدحسین برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی میروند و محمدحسین را از طریق علامتی که روی سرش داشته و همچنین رنگ لباسهای زیرش و سایر علائم شناسایی میکنند؛ قسمتی از سرمحمدحسین که شبیه یک ستاره بود مو در نمیآورد. حدودا نیمه شب بود که قطعی شد و گفتند محمد حسین کشته شده است. ما قاتل را نمیشناسیم اما او در همان محله محمدحسین زندگی میکند.
به دلیل مشغلههایی که زن عموی محمد حسین دارد و شلوغی مجلس فرصت نمیشود بیشتر از این با اوصحبت کنیم.
در یک سمت مسجد تعدادی دختر بچه مشغول خواندن آگهیهای ترحیم محمد حسین با صدای بلند هستند، تصور اینکه امکان دارد چند روز دیگر اتفاق ناگواری برای آنها رخ دهد همانطور که برای ندا، محمد حسین، سلاله، ستایش، آتنا و... رخ داد، دیوانه کننده است اما اگر خانواده این بچهها و همچنین جامعه هوشیار نباشد، با زهم شاهد فجایعی از این قبیل خواهیم بود.
مسجد شلوغ شده و مردم دسته دسته در حال ورود و خروج هستند. بسیاری از آنها هیچ نسبتی هم با خانواده محمدحسین ندارند اما مگر میشود ماجرای چنین جنایت هولناکی را شنید و بتوان بیتفاوت از کنارش گذشت. باتوجه به ازدحام جمعیت ما هم تصمیم به خروج از مجلس میگیریم. هنگام خروج از مسجد صدای مادر محمد حسین که میگوید «دیدید چطور پر پر شد»، بغض آدم را میترکاند.
قتل محمد حسین روح وروان بسیاری از آدمها از جمله همکلاسیهای پاک و بیگناه محمد حسین و سایر هم سنوسالان او را جریحه دار کرده است. باتوجه به نوع قتلی که اتفاق افتاده و ابهاماتی که در این پرونده وجود دارد. رسیدگی فوری و اطلاع رسانی دقیق به این پرونده خواست و انتظار جامعه از دستگاه قضایی است.
مرور تلخی داغ آتنا، ستایش، بنیتا، اهورا، ندا و حالا محمد حسین و کودکان دیگری که روزی هزار بار شکنجه میشوند اما نامشان در شبکههای مجازی و روزنامهها دست به دست نمیچرخد، نگرانی درباره امنیت کودکان را روز به روز بیشتر میکند. ریشه این جرم و جنایتها ناشی از چه فشارها و آسیبهای اجتماعی است که اینگونه داغ فرزندان را بر دل خانوادههایی میگذارد که حالا بجای بزرگ شدن کودکانشان باید با حسرت به عکسهای آنان خیره شوند و دلتنگیهایشان را بر سر مزار آنان ببرند؟
انتهای پیام
نظرات