به گزارش ایسنا، در این کتاب اینطور نوشته شده است: «میگویند در زمان «کیخسرو» تمام مردم ایران در زیر سایۀ عدالت آن پادشاه زندگی میکردند. یک روز کیخسرو دستور داد در تمام کشور جار بزنند که در این کشور حتی یکنفر نباید بیکار باشد و همه باید کار کنند. وقتی که این خبر به همۀ ایران رسید، از طرف دولت، به هرکسی، کاری مناسب او داده شد و همه به کاری مشغول شدند و آدم بیکاری در کشور باقی نماند. چنانکه از بچۀ چهاردهساله گرفته تا مرد هفتاد ساله، همه مشغول کار بودند.
یک روز به کیخسرو خبر دادند پیرزنی آمده و با شاه کار دارد. شاه فوری دستور داد او را به خدمت بیاورند. پیرزن را آوردند و شاه به او محبت زیادی کرد و پرسید: «ای مادر چه کاری داری؟» پیرزن که از شاه محبت و مهربانی دیده بود، عرض کرد: «شاه بهسلامت باشد. شنیدهام که از طرف دولت به هرکسی کاری فراخور حالش دادهاند، ولی من که پیرزنی هستم و دیگر نمیتوانم کاری انجام بدهم، چه کنم؟ و از طرفی نمیخواهم بیکار باشم. حالا از پادشاه خواهش دارم که دستور بدهد تا کاری به من بدهند که بتوانم انجام دهم». شاه به پیرزن گفت: «ای مادر دستور میدهم که کار خیلی آسانی به تو بدهند».
پیرزن با خوشحالی از بارگاه شاه بیرون رفت. کیخسرو دستور داد تا نجّاران چرخی درست کنند که پیرزنان بتوانند با آن پنبه بریسند و از این راه، هم خرج خودشان در بیاید و هم بیکار نمانند. به این ترتیب بود که «چرخ نخریسی» در زمان کیخسرو ساخته شد و هنوز هم هست».
منبع: کتاب «کیخسرو، آرمانشاهِ ایرانیان»، نوشتۀ افسانه خاتونآبادی، انتشارات موسسۀ فرهنگی - هنری
انتهای پیام
نظرات