هر کس از صحنی پا به این عرصه کبریایی میگذارد اما تعداد زائران و مجاورانی که از بابالجواد وارد حرم میشوند بیشتر است. اجازه میخواهند و وارد حرم میشوند، گویی که وارد بهشت شدهاند و دردهایشان را برای تسکین آوردهاند. امام جواد(ع) میفرمایند «همانا بین دو سمت شهر توس قطعهای میباشد که از بهشت گرفته شده است، هر که داخل شود و با معرفت زیارت کند روز قیامت از آتش در امان خواهد بود» و اینجا همانجایست که امام مهربانیها گره از مشکلات باز میکند.
میگوید ۱۲ سال است که به زائران حضرت رضا(ع) خدمت میکند. نگاهی به گنبد طلایی میاندازد و ادامه میدهد: بهترین روزهای زندگیام زمانی است که کشیک حرم دارد و تا امروز هرچه از آقا خواستهام عنایت فرمودهاند.
او با اشاره به اینکه امام رضا(ع) را برای برآورده شدن حاجاتم به جان فرزندش جواد قسم میدهم، تصریح میکند: پسرم در تهران مشغول فعالیت است و او را به امام جواد سپردهام. روزهای چهارشنبه که متعلق به امام هشتم(ع) است ۲ رکعت نماز به نیت امام جواد(ع) میخوانم.
بغض گلویم را میفشارد
راه را ادامه میدهم و در صحن به مردی برمیخورم که برای عرض تسلیت به امام هشتم(ع) از تهران به زیارت آمده بود. حرفهایش همراه با بغض است و میگوید: هر وقت که امام رضا(ع) را زیارت میکنم حس نشاط دارم اما امروز حس و حال دیگری دارم و بغض گلویم را میفشارد.
مسافت زیادی را طی کرده بود تا به این بهشت گمشده برسد، محمد از شیراز آمده است و میگوید: هر زمان که دچار مشکل میشوم به پابوس آقا میآیم. برایم تمام ائمه(ع) منبع نور، معنویت و عنایت هستند و از آنها میخواهم که دستگیر لحظات سخت در دنیا و آخرت باشند.
چگونه میشود اینقَدَر عاشق بود که گرمای طاقتفرسا را با تمام دل به دوش کشید؟ از نگاه عاشقشان فهمیدم که سرگشته و حیرانند اما با قلبی پر از امید به سمت حرم آمدهاند. زن و مردی را میبینم که کودکشان را در آغوش دارند و از اصفهان برای زیارت آمدهاند و میگویند: ۱۲ سال است که ازدواج کردیم و متأسفانه بچهدار نمیشدیم، درمانهای زیادی را امتحان کردیم اما هیچ گاه از لطف خداوند و امام رضا(ع) ناامید نشدیم.
آنها ادامه میدهند: به توصیه یکی از دوستانمان چند سال پیش از بابالجواد وارد حرم شدیم. با اینکه خجالت میکشیدیم حضرت را به جان پسرشان جواد قسم دادیم و حاجتمان را که داشتن یک فرزند بود با حضرت در میان گذاشتیم. به اصفهان که بازگشتیم متوجه شدیم که فرزندی در راه داریم و حاجت روا شدهایم.
یکی از خدام من را هنگام صحبت با زن و مرد جوان دیده بود و به سمت آمد و بدون مقدمه شروع به صحبت کرد. حسن به شغلش که کشاورزی بود اشاره میکند و ادامه میدهد: از تربتجام برای خدمتگزاری به زائران حرم میآیم. با وجود اینکه کارهای کشاورزیام زیاد است، اما روزهایی که نوبت من برای خدمتگزاری به زائران میرسد با عشق و علاقه کارها را رها میکنم تا بتوانم به زائران امام غریب خدمت کنم.
وی برای تمام مسلمانان و شیعیان آرزوی سلامتی کرده و اضافه میکند: ما هرچه داریم از امام رضا(ع) و دیگر ائمه داریم.
روبروی گنبد میایستد و نگاهش با طلایی آن گره میخورد، قطره اشکی روی گونهاش جاری میشود و زیر لب میگوید خداراشکر که انتظارها به پایان رسید. مجید از تبریز برای زیارت به مشهد آمده و بیان میکند: آقا ما را در شب شهادت فرزندش طلبیده و امیداورم به حق فرزندش حال همه هموطنانمان خوب شود و در رفاه باشند.
زائران همگی غرق در حال عارفانه خود بودند، جای سوزن انداختن نبود. قطعا اینجا قطعهای از بهشت برین است؛ مگر میشود بهشت، خالی از هیاهو باشد؟ تمامی عاشقان آمدهاند تا به آغوش گرم حضرت پناه ببرند و برای برآورده شدن حاجاتشان حضرت را به دردانهاش جوادالائمه(ع) قسم میدهند.
در راه بازگشت فکر میکردم که هرکس با تشرف به این مضجع شریف چه احساس خاصی را تجربه میکند و این بیت شعر به ذهنم آمد: «ز آستان رضایم، خدا جدا نکند/ من وجدایی ازین آستان، خدا نکند».
انتهای پیام
نظرات