به گزارش ایسنا، زبان در تعین هویت یک سرزمین نقش اساسی دارد. زبان را به عنوان یکی از ابزار قدرتمند اندیشه به شمار میآورند. تا جاییکه اندیشه ورزان گوناگون بر این اعتقاد پای فشردند برای اینکه مردمی از اقوام مختلف صورتی یگانه و همحسی بیابند زبان بهترین وسیله است. با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیایی متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی، و ترک، ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوییم هویت ملی (ایرانیت) خودمان را از برکت زبان و در جان پناه زبان فارسی نگه داشتیم.
فارسی دوستی و فارسی دانی در ایران به قومی خاص تعلق ندارد. این زبان ابزار مهم و راز همبستگی و پیوند تمام اقوام و فرقهها و گروهها و طبقات اجتماعی ایران بوده و هست. وسیلهای است برای جلوگیری از آشفتگی و پراکندگی و جدایی. در درازنای تاریخ ایران، تمام مردم این سرزمین و اقوام و تیرههای گوناگون آن، در یک وجه پر رنگ با هم هماندیشی و هم آوایی داشتند و آن عشق ورزیدن به زبان فارسی و گزینش این زبان، به عنوان زبان فکر و فرهنگ و عرفان و دانش و عشق و عاطفه بوده است.
تمام طبقات اجتماعی ایران از هر دسته و گروه و با هر دید و منش، اگر چه در مواردی دیگر با هم اختلاف و ستیز و ناسازگاری داشتهاند، اما درباره این موضوع جملگی از دیدگاهی واحد و یگانه و همسو برخوردار بودهاند. اگر ترک و اگر کرد، اگر فارس و اگر بلوچ، اگر فقیه و اگر عارف، اگر فیلسوف و اگر حکیم، اگر سنی و اگر شیعه، خوشبختانه همگی بر نقش و اهمیت زبان فارسی و گزینش آن برای بازتاب مکنونات قلبی و ذهنی خود جای هیچ شک و تردیدی باقی نگذاشتند و در این راه با هم هماوا و هم نظر بودند.
از مترجم تفسیر طبری گرفته تا نویسنده اخلاق ناصری، خواجه نصیر الدین توسی، و از فردوسی توسی تا امام محمد غزالی، از شمس تبریزی، تا جلال الدین مولوی بزرگ و از سعدی تا حافظ شیرازی، جملگی در مورد امتیاز این زبان بر دیگر زبانها سخن گفتند و از اسرار سحرآمیز آن برای وحدت ملی بهرهها بردند. در این نوشته با اشارهای گذرا به پیشینه زبان فارسی، نقش بعضی از شاعران پرآوازه فارسیگو را در گسترش و رواج این زبان بر می رسیم و بخش مهمی از نظرات آنان را درباره اهمیت و شیرینی و عذوبت آن نشان می دهیم و به تأثیر و راز و رمز و آن در وحدت و همبستگی و هویت ملی ایرانیان اشاره میکنیم.
زبان فارسی همواره از روزگاران کهن تاکنون، نقش بسیار مهمی در وحدت و یکپارچگی اقوام و مردم ایران عهده دار بوده است. تمام گروههای مختلف قومی و نژادی و زبانی در سه دوره تمدنی تاریخ ایران، اگر بر سر هر چیز دیگری ستیز و مخالفت داشتهاند، در این باره همیشه همسو و هم نظر بودهاند.این ضرورت و اتفاق نظر بیشتر از طرف کسانی احساس شده است که یا از اقوام غیر فارسی زبان بودهاند و یا به زبان عربی و ترکی و دیگر گویشهای قومی، احاطه و آشنایی کامل داشتهاند.
انتخاب زبان فارسی به عنوان محور اساسی وحدت ملی، نه از روی جهل و تعصب و نه از روی کینه توزی نسبت به زبانهای دیگر انجام یافته است، بلکه این انتخاب آگاهانه و بر اساس نیازی اجتماعی و تاریخی و از روی احساس مسؤولیت چهره بسته است. نویسندگان، روشنفکران، نخبگان، عالمان و شاعران از روی وظیفه ملی و برای رشد فرهنگی و فکری مردم و جلوگیری از پراکندگی و گسیختگی جامعه دست به چینن کاری زدهاند؛ کاری که البته مورد پذیرش همه مردم ایران بوده است. این گرایش در ایران، گرایشی سراسری بوده و تمامی گروههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در بر میگرفته است.
این همفکری و هم نظری در درازای تاریخ ایران، باعث شده است تا زبان فارسی نه تنها به صورت زبان ذوق و عرفان و شعر و فلسفه و تاریخ و فرهنگ ایران در آید، بلکه در هویت بخشیدن به ایران و حفظ وحدت ارضی و فرهنگی آن نیز نقش بدون انکاری بازی کند.
بنابراین زبان در هر کشوری، یکی از ستونهای فرهنگ و هویت آن کشور است. در کنار زبان، توجه به دین، توجه به فرهنگ، توجه به آداب و سنن، توجه به تاریخ برای هر کشوری مهم است، اما آن مقولهای که میتواند بگوید سطح دین شما در چه سطحی است، شما از چه فرهنگ و هنر و ادبی برخوردارید، یا هنرها و آئینها و سنن شما را به کشورهای دیگر معرفی بکند، آن، زبان کشور است. اگر زبان آن کشور زبانی قوی باشد و شاعران قوی و آثار طراز اول داشته باشد و در طول تاریخ این آثار و آن مفاخر، پایداری خود را حفظ کرده باشند و در تلاطمهای زبانی دچار فرسایشهای نو به نو نشده باشد، میتوان گفت آن زبان، یک زبان اصیل است.
همه این ویژگیهایی را که گفتم، زبان فارسی دارد. جدای از اینکه زبان، ظرف فرهنگی هر جامعه است. شما وقتی که زبانتان قوی باشد و این زبان قوی را به کشور دیگری صادر بکنید، در واقع فرهنگ خودتان و آداب و تمدن خودتان را صادر کردهاید. زبان فارسی در طول تاریخ همین وظیفه را انجام داده است. وقتی که اسلام وارد کشور ما شد، ایرانیها اسلام را پذیرفتند، اما زبان آن اسلام را نپذیرفتند؛ یعنی ما مسلمان شدیم ولی عربزبان نشدیم. این به چه دلیل بود؟ به این دلیل بود که هم ایرانیها و هم نخبگان ما در آن زمان، به این نتیجه رسیده بودند که زبان فارسی قوی است و قابلیت گسترش و توسعه دارد و قابلیت این را دارد که همان کاری که قرار است زبان عربی بکند، این زبان انجام بدهد.
بنابراین اسلام از غرب و به زبان عربی وارد ایران شد، اما همین اسلام وقتی که میخواست از دروازههای شرقی کشور ما بیرون برود، با زبان فارسی بیرون رفت. یعنی الان بسیاری از کشورهایی که در شرق کشور ما هستند، از هند، پاکستان، سریلانکا، بنگلادش، اندونزی، مالزی تا استان سین کیانگ چین، اینها اسلام را با زبان فارسی یاد گرفتند و بسیاری از آثار و معارف اسلامی با زبان فارسی به این کشورها رفت. البته ایرانیها هم به بسیاری از این کشورها مهاجرت کردند، از جمله به منطقه شبه قارهی هند، که باعث شد اسلام به زبان فارسی به این کشورها صادر شود. همین الان هم بسیاری از آثار اسلامی و کتابهایی که نوشته شده و در منطقه شرق آسیاست، به زبان فارسی نوشته شده است.
انتهای پیام
نظرات