اگرچه در نگاه نخست، این جمله تعارفی معمولی به نظر میرسد اما در حقیقت در دل خود ردی از تاریخ، ایمان و هویت مذهبی جامعه ایرانی را حمل میکند. این چای، نوشیدنی بیادعایی است که طعم آن از قند و هل نیست، از اشک و همدلی است.
در کوچهپسکوچههای شهر، محرم فقط یک مقطع در تقویم نیست، یک «حال» است؛ حالی که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده. در تکیههای قدیمی، در خانههایی که از دیرباز مجلس روضه داشتهاند، یا در خیابانهایی که هر سال مسیر عبور دستهها بودهاند، محرم به یک زبان مشترک بدل شده؛ زبانی که همه با آن سوگواری میکنند و خاطره میسازند.
دستههای عزاداری نه فقط برای نوحه و سینهزنی، بلکه برای یادآوری مفهومی عمیقتر شکل میگیرند. محرم برای ما فقط سوگواری نیست؛ بازآفرینی یک معناست: ایستادگی در برابر ظلم، وفاداری به عهد و حفظ شرافت انسانی حتی به قیمت جان.
آیینهای عزاداری ما، از نقالیهای قهوهخانهای گرفته تا تعزیههای باشکوه و حتی علمگردانی در روستاها، همه نوعی روایتگری فرهنگی هستند. ما با عزاداری، هویتمان را روایت میکنیم؛ نه فقط خاطرهای تاریخی، بلکه روحیهای جمعی از مقاومت و همبستگی.
در هر گوشه از این سرزمین، محرم شکل خاص خودش را دارد. در شهرهای جنوبی ایران، سینهزنی با نوای «وا حسینا» ریتم خاصی دارد که با ضربآهنگ طبل و سنج همنوا میشود. در لرستان، آیین «چهلمنبر» با شمعهایی که زنان پایبرهنه از خانهای به خانه دیگر میبرند، روایت خاموشی است که فریاد دارد. در خراسان، نخلگردانی، عَلَمکِشی و تعزیه در میدانهای قدیمی، تصویری از یک درام مذهبی بزرگ را شکل میدهد.
شاید تصور عمومی این باشد که آیینهای سنتی فقط به نسلهای گذشته تعلق دارند، اما در همین سالها، حضور جوانان در هیأتها، دستکم از جنبه مشارکت اجتماعی و داوطلبانه، پررنگتر شده است. از نظم دادن به دستهها و کمک به نذریپزها، تا مدیریت هیأتهای دانشجویی؛ محرم هنوز هم برای نسل امروز معنا دارد. فقط ابزار و زبانش کمی تغییر کرده است.
علیرضا، دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد یکی از همین جوانها است که هر سال در طراحی بنرها، چیدمان تکیهها و حتی اجرای نورپردازی در هیأت محلهشان مشارکت دارد. او میگوید: «برای ما محرم فرصتیه که با ریشههامون ارتباط بگیریم. دیگه مثل گذشته صرفاً شنونده نیستیم؛ خودمون داریم روایت میکنیم. حتی تو فضای مجازی، بچهها دارن محتوا تولید میکنن، مستند میسازن، پادکست میذارن و این یعنی عاشورا هنوز زندهست».
در میانه این شلوغیها، چای نذری حکایتی جدا دارد. در بسیاری از محلهها رسم است که کوچکترین نذر، چای باشد؛ ساده، بیسر و صدا، بیآنکه کسی اسمی از صاحب نذر بداند. همین چای که در هیأتها توزیع میشود، باعث میسود که آدمها با یک استکان، دردهایشان را با هم شریک میشوند.
خانم صادقی که سالها است در ایام عاشورا یک ایستگاه چای ساده به راه میاندازد، میگوید: «من چای میدم برای دلم. برای اینکه حس کنم هنوز وصلم. میدونید، گاهی آدم هیچ کاری ازش برنمیاد اما یه لیوان چای تو این روزا انگار خودش یه جور تسلی و گفتوگو با دلِ زینب (س)».
بخش مهمی از مراسم عزاداری، تجربه جمعیبودن آن است. در جایی که تکافتادگی یکی از دردهای عصر جدید است، محرم فرصتی برای با هم بودن است. مراسم محرم فقط آیین نیستند؛ اجتماعاند. محلی برای همدلی، برای گفتوگو، برای شنیدن درد هم. این ارتباطات انسانی سرمایه اجتماعی است که در روزگار فقدان گفتوگو بیش از هر زمان دیگری ارزش دارد.
محرم هر سال برمیگردد؛ نه فقط در تقویم، که در دلها، در صدای طبلهای خیابان، در قطره اشکی که بیدعوت فرو میافتد. عاشورا با گذشت قرنها هنوز زنده است؛ نه فقط در کربلا، که در تمام خانههایی که با دلی سوخته برای امام حسین(ع) روضه میگیرند، در تمام شهرهایی که پرچمهای سیاه را با احترام میزنند و در دل همه مردمی که هر سال با دل و جان میگویند:«بفرمایید چای روضه!».
انتهای پیام
نظرات