به گزارش ایسنا، سردار حسن شاه حسینی از همرزمان شهید چمران در خاطرهای روایت میکند: در سردشت نیروهایی از «تیپ ۵۵ هوابرد» شیراز برای همکاری با ما مأمور شدند. در اینجا با سروان «ایرج رستمی» که از نفرات این تیپ بود، آشنا شدم. افسری ورزیده و با ایمان و مخلص بود. قرار بود ما با نفرات تیپ یک حمله انجام دهیم به زندان «دولتو». وقتی از مأموریت برگشتیم، مأموریت گروه رزمی تیپ ۵۵ هم به اتمام رسیده بود. این گروه رزمی میخواست برگردد و یک گروه رزمی از لشکر۱ مرکز جایگزین آنها شود. سروان رستمی به فرمانده مربوطه گفته بود که من نمیخواهم برگردم و میخواهم در همین جا و درخدمت دکتر چمران بمانم. گفته بودند دادگاهی میشوی. گفته بود هرکاری میخواهید انجام دهید، من میمانم.
*کتاب «طبیب زندان دولتو» رونمایی شد
*دو یار هم نفس
*آنچه شهید چمران درباره یکی از همرزمانش گفت
خیلی محترمانه درجههایش را درآورد و به فرمانده خود تحویل داد و گفت: من میخواهم یک آدم عادی باشم و اینجا بمانم و کار کنم. جذب خصوصیات دکتر شده بود. ماند و دکتر هم از او استقبال کرد و هم کمکش کرد. از آن به بعد هم اصلاً درجه به خود نزد تا زمانی که شهید شد. لباس بسیجی میپوشید. فقط یک پلاک فلزی تمثال امام خمینی را روی کلاه خودش زده بود و به آن افتخار میکرد. چون افسری ورزیده و کارکشته بود و مسائل نظامی را هم میدانست و دورههای مختلف رزمی را طی کرده بود، اولین پستی که دکتر در سردشت به او واگذار کرد، رئیس شهربانی سردشت بود. آقای رستمی از پادگان ما رفت بیرون و رفت در شهربانی مستقر شد.
ما هم آخر شب که همه خواب بودند، یواشکی از پادگان میرفتیم شهربانی و مینشستیم از خاطرات میگفتیم و با هم صحبت میکردیم. در شهربانی که بودند در یک حمله هم شرکت کردند. آقای دکتر اطلاع داده بودند که دو تا انبار مهمات و اسلحه از عراق آوردهاند به «نودشه» و «ملاشیخ»، این دو انبار مهمات باید منفجر میشد. حمله طرحریزی شد. شبی که قرار بود فردا حمله شروع شود، آقای رحیمصفوی و آقای صیاد شیرازی که سروان بودند، آمدند آنجا و گفتند ما میخواهیم تو این حمله شرکت کنیم. دکتر گفت: شناسایی نکردهاید و آشنایی ندارید. آقای صیاد شیرازی گفتند: پس من با توپخانه میزنم برای انبار ملاشیخ. با توپخانه هدف را زیر آتش گرفت ما را پشتیبانی کرد. در آن حمله ما هشت نفر شهید دادیم و آقای رستمی هم کاسه زانویش تیر خورد و از آن به بعد با عصا راه میرفت و لنگ میزد. یکی از بالگردهای ما را هم زدند. ولی موفق بودیم، چون گرای انبارها را میدادیم به جناب صیاد شیرازی او هم با توپخانه دقیق میزد و انبارها را نابود کردیم. بعد از این عملیات، قرار شد ما تهران بیاییم.
انتهای پیام
نظرات