به گزارش ایسنا، امروز (۱۴ مردادماه) سالروزتولد زندهیاد اسدالله ملک است. مردی از محله دروازه دولت تهران که نوای ویلن، کمانچه و ملودیپردازیهایش به خاطره جمعی ایرانیان پیوسته است.
ملک و آرشه سحرآمیز
زندهیاد ملک، سالها در مجموعه برنامههای «گلها» در کنار نوازندگان نامدار موسیقی ایرانی به اجرای موسیقی مشغول بود و در نهایت به سرپرستی «ارکستر گلها» رسید. او همچنین در برنامه «تکنوازان» نیز به همراه هنرمندانی مانند احمد عبادی، رضا ورزنده، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، لطفالله مجد، منصور صارمی، فضلالله توکل، مجید نجاحی و جهانگیر ملک، سالها به اجرای موسیقی ایرانی پرداخت و سرپرستی ارکستر «همنوازان» را نیز بر عهده داشت.
هنگامی که «مارسل استپانیان» ارکستر پاپ رادیو را تشکیل داد، تنها نوازنده ویلن این ارکستر اسدالله ملک بود و چنان درخشید که به او لقب «آرشه سحرآمیز» دادند. «منوهین» نوازنده نامدار ویلن در سفری که به جهت شرکت در کنفرانس موسیقی جهانی به ایران آمده بود، نوازندگی اسدالله ملک را در سالن آمفیتئاتر هنرهای زیبا شنید و از او برای شرکت در فستیوالهای بینالمللی دعوت به عمل آورد.
پس از آن وی به همراه هنرمندانی نظیر احمد عبادی، حسین تهرانی، حسین ملک و … در جشنوارههای موسیقی لیون فرانسه، ونیز ایتالیا، پامپالونا اسپانیا و چند فستیوال دیگر شرکت کرد و گروه موسیقی آنها در جشنواره ونیز موفق به کسب مقام اول موسیقی جهانی شد.
داستان «گریه لیلی»
در کارنامه کاری زندهیاد اسدالله ملک قطعهای غمگین، عاشقانه و البته رمزآلود وجود دارد که با عنوان «گریه لیلی» منتشر شده است. پیدایش این قطعه ماجرایی دارد که به نقل یکی از شاگردان ملک در کتاب خاطرات او آورده شده است:
«من در اتاقم هر روز تمرین ویلن میکردم. بعد از مدتی دیدم دختر جوانی در اتاقش از خانه خودشون که روبروی اتاق کار من بود، نشسته و معلومه که داره به صدای ساز من گوش میده؛ اما روزهای بعد هم آن دختر جوان همان جا مینشست و من هم تمرین میکردم.
طولی نکشید که دلباخته اش شدم! و مشتاقتر و دلباخته پرشورتر از قبل تمرین میکردم و گاهی لبخند رضایتش را حس میکردم. “عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد”…
بعد از مدتی یکروز دیدم دختر نیامد. دلم سخت گرفت، روز بعد هم پیداش نشد و روز بعد هم، دیگه انگار آب شده بود رفته بود تو زمین!»
ملک در ادامه تعریف میکند: «دیگه طاقت نیاوردم. پاشدم رفتم درب خونهشون رو زدم یکی اومد بیرون من سراغ اون دختر رو گرفتم و ماجرا رو براش تعریف کردم. اون شخص گفت پس شما نوازنده اون آهنگهایی هستین که لیلی رو از خود بیخود کرده بود؛ آره؟ من گفتم لیلی؟ پاسخ داد: آره لیلی بود و مرتب تعریف شما را میکرد! گفتم خب لیلی کجا رفته؟ و اون آهی کشید و پاسخ داد: لیلی فوت کرد! من پرسیدم چرا… پاسخ داد: لیلی بیمار بود و از هر دو پا فلج!»
اسدالله ملک نوشته است: «خشکم زد. همهی بدنم مثل یه تیکه یخ شد! لیلی ... لیلی من ... یعنی او فلج و بیمار بوده ...؟ با پاهایی لرزان کشان کشان خودم رو به خونه رسوندم و عقدهام ترکید! گریه برای لیلیام ... گریهی لیلی.»
ملک از خود بیخود میشود. تمام وجودش پر از عشق لیلی که دیگر نیست… در نهایت نیروی درونش به جنبش در میآید و آرشهاش روی سیم های آماده ویلون مینشیند و شاهکاری توامان با گریههایش برای لیلی خلق میشود. قصه لیلی تمام شد اما پس از این قصه شاهکاری خلق شد که اسدالله ملک نامش را «گریه لیلی» گذاشت. قطعهای که می توانید در ادامه آن را بشنوید:
اسدالله ملک ۹ بهمن سال ۱۳۸۰ پس از ۲ سال بیماری در سن ۶۰ سالگی و بر اثر تومور مغزی در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت. پیکر او در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپره شد.
انتهای پیام
نظرات