کنشگری یکی از مهمترین ویژگیهایی است که یک قهرمان را در دل یک داستان جان میبخشد و آنچه جنس این کنشگری را تعیین میکند، نسبت قهرمان با پیرامون خود است. وقتی قهرمان یک داستان در چارچوب قوانین و قواعد دستوپاگیر ابلاغشده از سوی نهاد قدرت، نمیگنجند و برای تحقق آرمانی که احساس میکند جزو مأموریتهای یک نهاد قدرت بوده، علیه همان نهاد، عصیان میکند شاهد یک تمرد انقلابی هستیم.
«سرپیکو» به کارگردانی سیدنی لومت با بازی درخشان آل پاچینو را میتوان یکی از نمونههای شاخص «قهرمان متمرد» در سینمای آمریکا دانست. این فیلم قصه زندگی و فعالیتهای یک پلیس نیویورکی است که علیه فساد طغیان میکند و حتی مقابل شبکه فساد همکاران خود نیز کوتاه نمیآید. سرپیکو قهرمانی آرمانخواه است که پلیس را بهعنوان یک نهاد قدرت، موظف به مقابله با فساد میداند و وقتی احساس میکند این مأموریت دچار اخلال شده حتی علیه همین «سیستم» دست به عصیان میزند. این همان کنشگری قهرمانانهای است که کاراکتر اصلی این فیلم و قهرمانان مشابه او را در ذهن سینمادوستان ماندگار کرده است. کنش قهرمانانهای که اگر بخواهیم در ادبیات جبهه فرهنگی انقلاب مابهازایی برای آن بیابیم، احتمالا به کلیدواژهای همچون «آتش به اختیار» در کلام رهبر انقلاب میرسیم.
تقابل فرد با سیستم که در ادبیات اداری و نظامی میتوان تعبیر «تمرد» از آن داشت، زمانی که صبغه انقلابی به خود میگیرد و با پشتوانهای از آرمانگرایی رقم میخورد، جنبه قهرمانانه پیدا میکند و میتوان آن را تکریم کرد. جریان سینمای انقلاب هم طی دهههای گذشته، نسبت به قهرمانانی از این جنس بیتفاوت نبوده است. «آسمان غرب» به کارگردانی محمد عسگری، روایتی از روزهای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران دارد و یکی از خطوط اصلی داستان آن تمرد علیاکبر شیرودی و گروهی از خلبانان هوانیروز از فرمان عقبنشینی از سوی فرماندهی وقت کل قواست. فرمانی که به بهانه تاکتیک «زمین بدهیم تا زمان بگیریم» صادر شده بود اما شهید شیرودی و یارانش، به آن تن ندادند و پای هزینههای آن هم ایستادند. به بهانه اکران نوروزی فیلم «آسمان غرب» به بازخوانی تصویر پنج قهرمان متمرد در سینمای انقلاب پرداختهایم.
موج مرده/ ابراهیم حاتمیکیا/ ۱۳۷۹
ابراهیم حاتمیکیا را میتوان در زمینه تصویر کردن انقلابیهای متمرد بر پرده سینما، کارگردانی پرچمدار به حساب آورد. چه زمانی که حاجکاظم را با همه باورهایش علیه نظم موجود علم کرد و چه زمانی که آتش عشق را به جان مأمور امنیتیاش در «به رنگ ارغوان» انداخت تا او خود گزارش تمردش را به بالادستیها بدهد. سینمای حاتمیکیا، قهرمانان عصیانگر بسیاری دارد اما در برخی از این روایتها، این عصیان، بهصورت مستقیم علیه یک نهاد قدرت به تصویر کشیده شده و همین ویژگی گزندگی روایتش را دوچندان کرده است. فیلم «موج مرده» را میتوان نمونهای شاخص و سرآمد از این جنس دانست. «مرتضی راشد» نام سرداری است که از فرماندهان ارشد نیروی دریایی بوده و حالا در آستانه دریافت حکم بازنشستگی، تصمیم میگیرد در قالب یک مأموریت، انتقام هواپیمای مسافربری ایرانی را از ناو آمریکایی وینسنس بگیرد. هر چند فیلم نیمنگاهی به مضامین دیگری همچون تفاوت و فاصله نسلها هم دارد اما سکانسهای مربوط به تقابل مرتضی راشد با مقامات ارشد نظامی از بریدههای ماندگار این فیلم در حافظه سینمادوستان شده است. سکانسهایی که احتمالا بهانه اصلی ممیزی و سانسور شدید فیلم شد و کار را به جایی کشاند تا حاتمیکیا با کیسهای از نگاتیوهای بریده فیلمش به جشنواره فجر بیاید و در نشست رسانهای نسبت به قربانی شدن فیلمش گلایه کند. «موج مرده» اما مانند هر فیلم دیگری برای همیشه در توقیف نماند و هر چند با تأخیر اما دیده شد.
بادیگارد/ ابراهیم حاتمیکیا/ ۱۳۹۴
«من دارم میشم یه بادیگارد!» این جمله خلاصهای از نگرانیای است که به جان «حیدر» افتاده است. حیدری که سالها خودش را «محافظ» میدانسته و مأموریتش را «حفاظت از شخصیت نظام» نه «شخصیتهای نظام». اشاره کردیم که ابراهیم حاتمیکیا پرچمدار خلق قهرمانان متمرد اما انقلابی بر پرده سینما است و نمیتوانست در ترکیب چهرههای برگزیدهمان، سهم بیشتری را به او و سینمایش اختصاص ندهیم. حاتمیکیا «بادیگارد» را با حمایت سازمان اوج ساخت تا پشتوانهای قوی برای نگاه نقادانه قهرمان خود داشته باشد. «حیدر» را بسیاری دنبالهای از «حاجکاظم» در سینمای حاتمیکیا دانستند و این نکتهای است که فراتر از اشتراک ایفای نقش هر دو توسط پرویز پرستویی، از نظر مضمونی قابل بررسی است. اینبار هم حاتمیکیا قهرمانی زخمخورده و هزینه داده برای آرمانها را به تصویر درآورده که از جایی به بعد احساس میکند همان سیستم که در دل آن بالیده است، حالا تبدیل به دستاندازی برای پایبندی به باورهایش شده است. او اعتبار خود را قربانی میکند و تن به دستورات ابلاغی نمیدهد. گویی حتی مدال افتخاری که سیستم میخواهد به او اعطا کند، بر گردنش سنگینی میکند و به همین دلیل یک تنه مقابل دستورات میایستد و تمرد میکند.
دیدن این فیلم جرم است/ رضا زهتابچیان/ ۱۳۹۷
در جشنواره سیوهفتم فیلم فجر بود که برای اولین بار «دیدن این فیلم جرم است» رونمایی شد. اولین فیلم کارگردان گمنامی به نام رضا زهتابچیان که حمایت باشگاه فیلم سوره از مجموعههای وابسته به حوزه هنری را پشت خود داشت و تهیهکنندهاش هم محمدرضا شفاه بود. اما داستان فیلم چنان لبهدار و ملتهب بود که جنجالهای بعدی پیشآمده برای آن کاملا قابل پیشبینی بود! زهتابچیان در اولین ساختهاش سراغ ماجرای یک بسیجی معمولی رفته که نهایت مسئولیتش فرماندهی یک پایگاه است اما زمانی که در معرض تعرض یک فرد بیگانه علیه همسرش قرار میگیرد، دست به سلاح میبرد و همچون یکی از نوادگان نسل «حاج کاظم» خودش برای احیای آنچه عدالت میداند قیام میکند. کار آنقدر بالا میگیرد که نمایندگانی از دستگاههای اجرایی و قضایی پایشان به میدان باز میشود و یکی از سکانسهای درخشان فیلم در قالب تقابل میان بسیجی جوان فیلم با شمایل تیپیکال نمایندگان نظم موجود شکل میگیرد. دستگاه قانونگذاری و دیپلماسی، نگران مصلحتسنجیهای خود است اما انقلابی متمرد فیلم، که حتی دست به سلاح برده، نمیتواند آرمان اصلی خود یعنی «عدالت» را قربانی این مصلحتسنجیها کند. «دیدن این فیلم جرم است» به دلیل همین نگاه تند و تیز، تا دو سال در توقیف باقی ماند و سرانجام با تغییر دولت، فرصت اکران عمومی به دست آورد.
مصلحت/ حسین دارابی/ ۱۴۰۰
این اولین فیلم حسین دارابی بود که مانند رضا زهتابچیان، گرفتار سوءتفاهم شد و در همان سال ساخت نتوانست روانه پرده سینماها شود. «مصلحت» هم محصول باشگاه فیلم سوره بود و تهیهکنندگیاش را محمدرضا شفاه برعهده داشت. فیلم روایتگر یک پرونده قضایی ملتهب در سالهای ابتدایی پس از انقلاب است و قهرمان عصیانگرش «حسین جلالی» است. یکی از نیروهای باسابقه در دستگاه قضا که در فرآیند بررسی یک پرونده متوجه تخلف میشود و وقتی تصمیم به اصلاح مسیر قضایی طیشده میگیرد، تا انتهای مسیر میرود. داستان فیلم از جایی آغاز میشود که فرزند یکی از مسئولان ارشد قضایی که یک آیتالله سرشناس است، با اتهام قتل مواجه میشود. او قتل را مرتکب شده اما بدنه قضایی و نزدیکان آیتالله، برمبنای آنچه خود «مصلحت نظام» تشخیص دادهاند، قصد لاپوشانی این اتفاق را دارند تا حکمی علیه آیتالله صادر نشود! در همین مسیر است که نقش حسین جلالی با بازی وحید رهبانی در داستان پررنگ میشود. کاراکتری که تن به ملاحظات سازمان و نهادی نمیدهد و حتی مقابل همکاران مفسد خود هم قد علم میکند.
آسمان غرب/ محمد عسگری/ ۱۴۰۲
محمد عسگری کارگردان جوان دیگری است که هر چند متولد همان سال انقلاب است اما حالا پرچمدار روایت تحولات تاریخ انقلاب بر پرده سینما شده است. او بعد از «اتاقک گلی» که داستانی مرتبط با مقطع زمانی عملیات مرصاد و جنایتهای منافقین در روستایی مرزی داشت، در دومین تجربه کارگردانیاش با حمایت سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابی، سراغ داستانی ناگفته از روزهای ابتدایی وقوع جنگ تحمیلی رفته است. «آسمان غرب» که توانست سیمرغ بهترین فیلم از نگاه ملی را هم از جشنواره چهلودوم فیلم فجر از آن خود کند، تازهترین روایت سینمایی از یک شهید شاخص دوران دفاع مقدس هم محسوب میشود اما آنچه روایت این فیلم را شاخص کرده است، ارائه تصویر یک قهرمان متمرد اما انقلابی، از شخصیت شهید علیاکبر شیرودی است. در اولین روزهایی که هواپیماهای حزب بعث عراق، به آسمان ایران تجاوز کرده و شهرهای مرزی را مورد هجوم قرار دادهاند، فرمانده وقت کل قوا دستور عقبنشینی به نیروهای نظامی را میدهد و در موقعیت جنگی، دستور مقام ارشد، بدون هیچ «چرا»یی باید اجرا شود. علیاکبر شیرودی اما تصمیم به «تمرد» از فرمان میگیرد و گروهی از خلبانان را هم با خود همراه میکند تا جلوی پیشروی نیروهای نظامی عراق را بگیرد. همین تمرد انقلابی، حماسهای را در تاریخ دفاع مقدس به ثبت رسانده که حالا در «آسمان غرب» به تصویر درآمده است. میلاد کیمرام بازیگر جوانی است که اینبار ایفای نقش قهرمان عصیانگر را در چارچوب روایتی از تاریخ انقلاب، برعهده گرفته است. «آسمان غرب» تازهترین روایت سینمای ایران از قهرمانانی است که بهترین تعبیر را شاید رضا امیرخانی در کتاب «سفر سیستان» از آنان داشته است؛ «مؤمن در هیچ چارچوبی نمیگنجد!»
انتهای پیام
نظرات