به گزارش ایسنا، تقی دژاکام در یادداشتی در کانال تلگرامی خورشید نوشت: حواسشان جمع بود و درست به هدف زدند؛ اول رفتند سراغ مطهری که عنوان ایدئولوگ انقلاب اسلامی را به او داده بودند. درست است که اولین نشانهگیری آنها دقیق بود و به هدف هم خورد، اما امام خمینی از این تهدید یک فرصت بزرگ ساخت و با توصیه اکید به دانشجویان و طلاب، تمام ایران را به مدرسه و مکتب آموزشی مطهری تبدیل کرد و زیربنای فکری انقلابیان را با هنرمندی تمام بر اساس این بنیان قوی ساخت. هدفهای بعدی دشمنان هوشیار، خامنهای و بهشتی و رجایی و باهنر بودند که اولی را خدا برای آینده انقلاب اسلامی زنده نگه داشت (و زنده نگه دارد) و بقیه باز هم بر اساس ویژگی خون شهید، به قلب جامعه توان و تپش و حیات بخشیدند و سرعت و شتاب انقلاب را بیشتر و جدیتر کردند.
اما انقلاب، هم در دوران پس از پیروزی و هم بهخصوص پیش از پیروزی بر دوش یک قشر از «روشنفکران دینی» هم بوده و است. کسانی که با تعبیر عمیق رهبر عزیز انقلاب، اگر نبودند انقلاب به پیروزی نمیرسید؛ کسانی، چون طالقانی و آل احمد و شریعتی. جلالی که وقتی میخواهد رمان «ن والقلم» را بنویسد یک دوره تفسیر قرآن میخواند و شریعتیای که روشنفکری را نه در نفی مذهب و نه در حذف سنت میداند و تمام همتش را میگذارد تا اهل بیت علیهمالسلام را در دل و جان دانشجویان جایگیر و پرتأثیر کند؛ علی (ع) را در سه دوره حیات و در سه نقش گوناگون «مکتب»، «وحدت» و «عدالت» معرفی میکند و از نقش قاسطین و مارقین و ناکثین در مقابله با امام میگوید. امام حسین (ع) و عنصر شهادت در خیزش جامعه را توضیح میدهد و نقش حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) را در پیامبری نهضت حسینی از بزرگترین ضروریات بعد از شهیدان میداند. از انتظار امام زمان (عج) به عنوان نه یک مفهوم سازشکارانه بلکه مضمونی اعتراضی و در عین حال امیدوارانه سخن میراند. شریعتی از فاطمه (س) به عنوان بهترین و کاملترین الگوی زن در تمامی ادوار تاریخ و از جمله همین امروز یاد میکند و با ترسیم چهرهای واقعیتر از او برای دانشجویان، آنان را به هرچه نزدیکتر شدن به سیره فاطمی سوق میدهد. در سیاست و حکمرانی هم صریحاً و رسماً با ارائه الگوی «امت و امامت» و نیز در اواخر «حسین وارث آدم» صریحاً از ولایت فقیه در دوران غیبت امام زمان به عنوان بهترین و صحیحترین الگوی حکومتی یاد میکند.
این است که روشنفکران غربزده و وابسته درست پس از فرونشستن شوروش اولیه انقلاب، کمر به ترور شخصیت کسانی، چون جلال و شریعتی هم بستند. از اکبر گنجی مرتد گرفته تا نشریات زنجیرهای جامعه و توس و نشاط هر سال در سالگرد شریعتی به طور مستقیم و غیرمستقیم دوران او را و ایدههای او را پایانیافته و تمامشده قلمداد کردند و بسیار حساس بودند تا نسل جدید کوچکترین تمایلی و گرایشی به شریعتی نداشته باشند. آنها میدانستند اکثر نسلی که قبل و اوایل انقلاب به نهضت امام خمینی گرایش پیدا کردند و به آن پیوستند همه در اثر خوانش آثار شریعتی و جلال بوده است و به قول رهبر انقلاب در دیدار با دستاندرکاران انجمن قلم در اواخر دهه نود «اگر شریعتی و جلال نبودند انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسید».
در این میان گاه نیروهای انقلابی و حتی کسانی که نانخور معنوی شریعتی و جلال بودند، با محافظهکاری یا کمکاری حاضر نشدند در دفاع از این اسطورههای روشنفکری دینی، قلمی و قدمی بزنند و سخنی بگویند به جز همان بهشتی و خامنهای و حکیمی و بزرگانی معدود.
اینروزها کسانی بار دیگر نگران گرایش مجدد مردم و جوانان به جلال و شریعتیاند و حتی حاضر به نقد او یا برگزاری مناظره با موافقان او نیستند بلکه بهتر این دیدهاند که با هجو شریعتی و با استهزای او و کشیدن کاریکاتورش فرصت فکرکردن و تأمل در آرای او را به مخاطبانشان ندهند. البته به نظر میرسد این کار خیلی نظر پروژهبازان جدید را تأمین نکند و مثل همه این سالها تیرشان به سنگ بخورد؛ اما باز هم نباید به سکوت و محافظهکاری و پشتهماندازی موافقان روشنفکری دینی بیاعتنا بود و به آنها خرده نگرفت. به قول عبارت عمیق معروف: ما فقط پاسخگوی گفتهها و کردههای خود نیستیم؛ بابت آنچه نگفته و نکردهایم هم باید روزی به جامعه و تاریخ و به خداوند متعال پاسخ بدهیم... .
انتهای پیام
نظرات