به گزارش ایسنا، علیرضا دباغ، دکترای فرهنگ و ارتباطات، تصاویر و متنی انتقادی از قلعه کریمخانی در شیراز را در فضای مجازی منتشر کرد و نوشت: «قلعه کریمخانی در ضلع شمالی پادگان مرکز پیاده شیراز و پایین دست بابا کوهی قرار دارد. از زمان کودکی و نوجوانی مثل خیلی از اهالی شیراز، هر وقت از آن سمت گذر میکردم آرزو میکردم که کاش میشد از نزدیک در این قلعه گشتی میزدم اما چون در منطقه نظامی واقع شده بود، در آن بر روی مردم بسته بود.
این آرزو محقق نشد مگر در سه مقطع بار اول سال ۱۳۷۵ دوران خدمت سربازی را در مرکز پیاده میگذراندم. روزی به عنوان افسر نگهبان اجازه سرکشی به این قلعه را پیدا کردم. از آنچه میدیدم هیجانزده شده بودم. قلعهای بینهایت زیبا با کاشیهای لعابدار در کف زمین که از تمام سنگهای تزیینی و سرامیکهای آپارتمانهای امروزی زیباتر بود، نقاشیهای منحصر به فرد از کریمخان بر روی دیوارها و از همه قشنگتر حمامی که از سنگمرمر ساخته شده بود.»
صباغ در ادامه این یادداشت نوشته است: «چند ماه بعد که در شیفت دیگری برای بازدید رفتم با کمال تعجب دیدم سنگهای مرمر حمام با ابزارهای برقی تکه تکه شده و در قالبهایی مانند قالب یخ از حمام بیرون آورده شده، از مامورین که مشغول کار بودند، پرسیدم چه کار میکنید؟ گفتند «مشغول مرمت این حمام هستیم و میخواهیم به جای این سنگها کاشیکاری کنیم.» بلافاصله گزارشی مکتوب، نوشته، به فرماندهی مرکز و ریاست عقیدتی سیاسی منطقه نظامی فارس ارسال کردم و هر دو قول پیگیری دادند. چند هفته بعد خدمت من به پایان رسید و دیگر امکان بازدید از قلعه فراهم نشد؛ زیرا همانطور که قبلا گفتم اینقلعه بخشیاز پادگان ارتش در مرکز پیاده بود.»
دباغ به سومین تجربه دیدار خود از این بنای تاریخی، ۲۹ سال بعد، یعنی بهار ۱۴۰۴ اشاره کرد و نوشت: «ضلع شمالی مرکز پیاده حد فاصل محله موسوم به باغ تخت تا پایین دست کوه بابا کوهی بلواری کشیده شده به نام بلوار جمهوری اسلامی و قلعه کریمخانی در ضلع جنوبی این بلوار در کنار خیابان قرار گرفته، دری از خیابان به سوی قلعه باز شده و تابلویی خودنمایی می. کند، "رستوران سنتی قلعه کریمخانی". هم خوشحال شدم و هم متعجب، خوشحال از اینکه بالاخره درِ این قلعه تاریخی به روی مردم باز شده و میتوانند از این میراث فرهنگی بازدید کنند و متعجب از اینکه ارتش چطور اجازه ورود به این بخش از پادگان را داده است و میراث فرهنگی چطور اجازه بهرهبرداری به عنوان رستوران؟!
به محض ورود متوجه شدم بین محوطه قلعه و پادگان مرکز پیاده، فنس فلزی کشیده و قلعه را از محوطه دانشکده پیاده نزاجا جدا کردهاند.
ساختوسازهای عجیبی در محوطه قلعه انجام شده بود که باور کردنی نبود، یک سازه نامتقارن به بدترین سبک به عنوان رستوران و یک آشپزخانه بزرگ در ابتدای ورودی قلعه جلب توجه میکرد. چند آلاچیق هم در محوطه زده بودند. به سختی میتوانستم باور کنم که ارتش راضی شده است این قلعه را از منطقه نظامی جدا کند و به دست بخش خصوصی برای درآمدزایی بسپارد. از آن باورنکردنیتر این بود که چطور میراث فرهنگی اجازه ساختوساز در اینمحوطه تاریخی را داده است با کدام ضابطه و قانونی؟
فاجعه بارتر اینکه ساختمان اصلی قلعه که شامل نقش و نگارههای بسیار نفیسی از دوران تاریخی زندیه بود، بدون هیچ محافظی به روی همه گشوده بود. نقاشیهای نفیس از شخصیتهای تاریخی به راحتی در دسترس مراجعین بود که حیا کرده بودند و تا الان با ماژیک روی آن یادگاری ننوشته بودند. ساختمان درحال تخریب، کاشیهای لعابی با ارزش تاریخی کف عمارت در جاهایی کنده شده و با کاشیهای امروزی جایگزین شده و جاهایی حتی کاشی ندارد و فقط سیمانمالی شده بود، باروهای برج به زبالهدان شبیه شده بود و مرثیه بارتر اینکه از آن حمام زیبای مرمرین اثری جز یک خرابه باقی نمانده است.»
دباغ در پایان این نوشتار آورده است: «اگر با چشمان خود آن حمام باشکوه را که شبیه حمام وکیل در مجموعه زندیه بود، ندیده بودم نمیتوانستم باور کنم که روزی در این مکان، حمام زیبایی بوده با سنگهای مرمر عظیم و این قلعه تاریخی شکوه و عظمتی مثالزدنی داشته است و اکنون پس از گذشت کمتر از ۳۰ سال به چه خرابهای مبدل شده است؟ نمیدانم متولی این قلعه هنوز ارتش است یا به میراث فرهنگی سپرده شده است اما هر کسی متولی این غریبستان است بداند با مدیریت صحیح گردشگری میتوان چندین برابر اجارهای را که مالک رستوران به ایشان میدهد، درآورد. اما آیا اساسا میراث فرهنگی متولی درآمدزایی از این قبیل میراثهای کهن تاریخی است یا نگه دارنده آن به عنوان امانتی برای نسلهای بعد؟
دریغا، دریغا، دریغا، دریغ...
بر این غصه گر جان سپارم رواست...»
انتهای پیام
نظرات