• دوشنبه / ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ / ۱۴:۲۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1404032617245
  • منبع : مطبوعات

اسمِ رمزِ کارهای نشدنی

اسمِ رمزِ کارهای نشدنی

صدای پدافندها و انفجارها، این روزها موسیقی متن زندگی ماست. وقتی با آدم‌ها توی مترو چشم توی چشم می‌شوم ناخودآگاه به این فکر می‌کنم که هر لحظه ممکن است برای هرکدام از ما اتفاقی بیفتد. داستان مادری که پشت تلفن به دخترش که از شدت صدای انفجارها ترسیده بود، گفت که نگران نباشد، فالوده خریده است و دارد می‌آید خانه. به دختر دانشجویی که کنار من نشسته بود و می‌گفت که دارد از اینترنت کمک‌های اولیه را آموزش می‌بیند. حتی به فروشنده‌ای که امروز یک بطری آب از او خریدم. به همه آن چشم‌ها و چهره‌ها نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که داستانشان قرار است چه شکلی رقم بخورد؟

به گزارش ایسنا، فرهیختگان نوشت: نمی‌دانم اولین بار چه زمانی بود. اولین باری که موقع برخاستن از زمین یاعلی گفتم یا اولین باری که وقتی باری بر من سنگینی می‌کرد، یاعلی گفتم تا زورم به وزنش بچربد و اولین باری که موقع قطع کردن گوشی تلفن یاعلی گفتم و بعد از آن هر بار بعد از هر مکالمه و در موعد خداحافظی، چند یاعلی پشت سرهم پیوست کردم به پایان مکالمه که با شور تمامش کرده باشم. نمی‌دانم اولین بار همه این‌ها چه زمانی بود، برخی چیزها آنقدر قدیمی هستند و اصالت دارند که سخت می‌توان و گاهی نمی‌توان که نقطه شروعی برایشان پیدا کرد. انگار ازلی هستند و از ابتدا بوده‌اند و حالا در عمیق‌ترین لایه‌های روح ما ریشه دوانده‌اند. مثل نسبت ما مردم ایران با علی‌بن‌ابی‌طالب. 
و مگر می‌شود کسی داستان علی را بخواند و شیفته‌اش نشود؟ که علی، صاحب داستان‌ترین آدم تاریخ است. زندگی‌اش یک افسانه محقق است و خودش نقشِ اول شگفت‌ترین افسانه مبارزه حق و باطل در جهان و ما علی را می‌شناسیم به «اشجعهم قلبا» بودنش از زبان پیامبر، به «کرار غیرِفرار» بودنش. که علی متولد شده بود تا به ازای همه ترس‌های دنیا شجاع باشد. تا به ازای همه ضعف‌های دنیا، قوت داشته باشد. که به ازای همه نامردی‌های نوع بشر، جوانمردی کند تا نسل‌های پس از او بهانه‌ای نداشته باشند برای پذیرفتن وجود نحس ظلم در جهان، تا قلقِ انسانِ کامل بودن دستشان باشد. او متولد شده بود که عدالت، مصداق داشته باشد و شجاعت سرمشق پیدا کند. 
 حالا داستان جهان ما رسیده به قسمت‌های مهمش که ارزش نوشتن در صفحات تاریخ را داشته باشد. قلم در دست ملت ایران است و از روی سرمشق اوست که می‌نویسیم و می‌خواهیم بر این خطوط، با نابودی باطل نقطه بگذاریم. از روی سرمشق اوست که سال‌ها پس از او، شعار مرگ بر اسرائیل، ذکر است برای انسان ایرانی. 

درست چند شب قبل، که داشتیم کوچه به کوچه شهر را چراغان می‌کردیم و ریسه می‌زدیم برای جشن غدیر، نوادگان گوساله‌پرست سامری به خاک کشورمان حمله کردند. ممنونِ این تقارن زمانی‌ام که با وجود اتفاقی بودنش، معنادار و نیروبخش است و یادآور لحظه از جا کندن در خیبر توسط او، یادآور لحظه‌ای از تاریخ که علی به ما درس می‌دهد. که چگونه ایمان به خدا، نیرو می‌شود و می‌پیچد در بازوان انسان مؤمن. که چگونه آسمان به زمین می‌آید به اذن خدا و به درخواستِ انسان مؤمن. 
صدای پدافندها و انفجارها، این روزها موسیقی متن زندگی ماست. وقتی با آدم‌ها توی مترو چشم توی چشم می‌شوم ناخودآگاه به این فکر می‌کنم که هر لحظه ممکن است برای هرکدام از ما اتفاقی بیفتد. داستان مادری که پشت تلفن به دخترش که از شدت صدای انفجارها ترسیده بود، گفت که نگران نباشد، فالوده خریده است و دارد می‌آید خانه. به دختر دانشجویی که کنار من نشسته بود و می‌گفت که دارد از اینترنت کمک‌های اولیه را آموزش می‌بیند. حتی به فروشنده‌ای که امروز یک بطری آب از او خریدم. به همه آن چشم‌ها و چهره‌ها نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که داستانشان قرار است چه شکلی رقم بخورد؟ دیشب همه زندگی‌ام را جمع کرده‌ام توی یک کوله که هر لحظه هر جا نیاز شد، باشم. خودم را برای جشن پیاده‌روی غدیر به خیابان می‌رسانم و در شگفتم از اینکه دارم شلوغ‌ترین جشن غدیر عمرم را می‌بینم، درحالی‌که انتظار داشتم حداقل شلوغ‌ترین و پرازدحام‌ترین جشنی که در این سال‌ها دیدم نباشد! من از میدان فردوسی اضافه شدم به مردم و از اینجا تا خیابان انقلاب، جمعیت شانه به شانه ایستاده و به ازای حتی یک نفر هم جای خالی وجود ندارد. خودم را در بین سیل جمعیت رها می‌کنم و می‌شوم قطره‌ای از دریا، در جریان و حرکت. هرچه به میدان انقلاب نزدیک‌تر می‌شویم، تصویر سازه بیت‌المقدس در مرکز میدان، واضح‌تر می‌شود. همه‌چیز به واقعیت طعنه می‌زند درحالی‌که خود واقعی‌ترین است و این از معدود موقعیت‌هایی است که واقعیت و حقیقت روی هم می‌افتند و یکی می‌شوند. 
حالا دشمن وحشی اسرائیلی، سرک کشیده در خانه امن ایران، جرئت کرده به تعرض به جان هموطنانمان. ظلم و ستمش دومینووار به هم خورده است و رسیده است به ما. اما ما که دلمان را گره زدیم به وصله پیراهن علی، بند دل پاره نمی‌کنیم. ما که هر وقت زندگی سخت شد، یا علی گفتیم. هر وقت خواستیم مچ مشکلات را بخوابانیم، یاعلی گفتیم. ما راستش هروقت خواستیم کارهای نشدنی بکنیم، یا علی گفتیم. یاعلی گفتیم و دست به زانو گرفتیم و از سردی زمین بلند شدیم، گفتیم و عزیزمان را به خدا سپردیم، گفتیم و سنگینی بارِ زندگی را انداختیم روی دوشمان. 
 این کلمه، اسم رمزِ رقم زدن معجزه است، اسم رمزِ کارهای نشدنی! 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha