حمیده گوهری ـ دکترای علم اطلاعات و دانششناسی
«در دورانی که فناوری و رسانه به ابزاری حیاتی برای قدرتیابی و نفوذ دولتها بدل شدهاند، پدیدهای جدید در جنگ نرم ظهور کرده است: اینفودمیک. این واژه؛ ترکیبی از «اطلاعات (Information)» و «همهگیری(Epidemic)»، نشاندهنده مواجههی بشر با موجی است که نه در میدان رزم رخ میدهد و نه در عرصه اقتصاد؛ بلکه در گسترهای ناگفتنی و به ظاهر نامرئی یعنی فضای شناخت مردم و قدرت نرم کشورها محقق میشود.
این مقاله درصدد پاسخگویی به این پرسش است: چگونه همهگیری اطلاعات به میدان جنگی برای قدرت نرم تبدیل شده و چه مسیری برای مهار و مدیریت آن با بهرهگیری از دیپلماسی عمومی وجود دارد؟
اینفودمیک؛ از تولد در بحران سلامت تا نقشآفرینی در میدان ژئوپلیتیک
واژهی «اینفودمیک» نخستین بار توسط دیوید راتکوف در سال ۲۰۰۳، در جریان شیوع سارس، مطرح شد. او اظهار داشت که حجم انبوهی از اطلاعات نادرست و گمراهکننده حتی از خود ویروس مخربتر است؛ چرا که ماهیت آن؛ آگاهی را مخدوش میکند و مردم را در هراس، سردرگمی و بیاعتمادی فرو میبرد. این واژه، ترکیب ساده دو مفهوم اما با بار معنایی سنگین است و نشان میدهد که اطلاعات بهتنهایی یک ابزار نیست؛ بلکه میتواند ابزار جنگ، کنترل و سلطه باشد.
اگرچه ریشه اینفودمیک در بحران بهداشتی شکل گرفت، اما تجربههای جدید همچون بحران کرونا، جنگ اوکراین و روسیه، درگیریهای غرب آسیا و تبلیغات منفی علیه دولتها، نشان دادهاند که این پدیده بیش از آنکه محدود به سلامت باشد، ابعاد سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی پیدا کرده است. حالا اینفودمیک به یکی از ستونهای جدید قدرت نرم و دیپلماسی عمومی تبدیل شده است.
مراحل چرخه عملیاتی اینفودمیک: از شناسایی تا تأثیرگذاری
اینفودمیک، برخلاف شایعه ساده یا انتشار بیهدف اطلاعات، یک روند هدفمند در ارتباط میان رسانههای رسمی، شبکههای اجتماعی، رسانههای تخصصی و فناوریهای نوین است. این روند پنج مرحله دارد که در ادامه تشریح میشود:
۱. شناسایی مخاطب: در این مرحله، عاملان انتشار اطلاعات نادرست (دشمن یا مهاجم اطلاعاتی) ابتدا مخاطب هدف خود را شناسایی میکنند؛ با تحلیل دادههای کاربران؛ علایق، ترسها و باورهای آنها را در پلتفرمهای آنلاین بررسی میکنند تا بفهمند چگونه میتوانند بیشترین تأثیر را بگذارند.
۲. مسلحسازی محتوا: پس از شناسایی، محتوای جعلی یا گمراهکننده طراحی میشود. این محتوا ممکن است شامل تصاویر، ویدیوها، اخبار ساختگی یا روایات نادرست و یا جزئی از واقعیت باشد که با کمک نرمافزارهای پیشرفته یا هوش مصنوعی، بسیار واقعی جلوه میکنند.
۳. حمله: محتوای نادرست در فضای آنلاین بهمنظور اولین موج انتشار رها میشود؛ جاییکه کاربران واقعی حضور دارند: شبکههای اجتماعی، گروههای گفتوگو، کامنتها، انجمنها یا پلتفرمهای پیامرسان. هدف این است که این پیامها در میان کاربران منتشر و دیده شوند.
۴. سرایت (عفونت اطلاعاتی): محتوای جعلی توسط الگوریتمها و رباتها تقویت میشود. آنها این پیامها را بازنشر میدهند، به بحثها دامن میزنند و باعث میشوند که کاربران واقعی نیز وارد تعامل شوند. این مرحله شبیه سرایت ویروس است؛ اطلاعات نادرست به سرعت پخش میشود.
۵.تأثیرگذاری: در نهایت، کاربران تحت تأثیر قرار میگیرند. اطلاعات جعلی در باور مردم نفوذ میکند، تصمیمات آنها را تغییر میدهد و حتی ممکن است باعث رفتارهایی شود که به نفع عامل انتشار باشد مانند بیاعتمادی به اطلاعات درست منتشرشده از طریق مراجع و رسانههای رسمی، ایجاد شکاف اجتماعی و ... .
نمونههای واقعی اینفودمیک در عرصه جهانی جنگ غرب آسیا
در جدیدترین درگیریهای منطقه غرب آسیا، نه فقط تسلیحات جنگی، بلکه هزاران روایت ساختگی با استفاده از هوش مصنوعی وارد عمل شد. بهقدری تولید اطلاعات و اخبار، فراوان بود که حتی رسانههای رسمی در ارتباط با تولیدات محتوای شبکههای اجتماعی ناگزیر به راستیآزمایی مستمر شدند. باید توجه داشت جبهه مجازی درواقع با انتشار عظیم محتواهایی از این دست، به دنبال منحرفکردن افکار عمومی از اصل ماجراست که گاهی رسانههای جریان اصلی هم خود به این امر کمک میکنند.
بحران روسیه ـ اوکراین
جنگ رسانهای در این منازعه، به اندازه میدان مبارزه فیزیکی اهمیت دارد. ویدیوهای دیپفیک، انتشار تصاویر با توضیحاتی جعلی و اظهارنظرهای تبلیغی در سطح جهانی، همگی نشان داد که جنگ روایتها به همراه حجم عظیمی از اطلاعات شاید فراگیرتر و اثرگذارتر از جنگ واقعی است. روسیه و اوکراین هر دو بهطور فعال از فضای دیجیتال برای روایتسازی بهره بردند و افکار عمومی جهانی را به سوی موضع خود سوق دادند.
کمپینهای اطلاعاتی بینالمللی
در رقابتهای سیاسی و ژئوپلیتیکی معاصر، دولتها و بازیگران غیردولتی بهطور فزایندهای از ابزارهایی بهره میبرند که در ظاهر بیخطر یا صرفاً ارتباطی بهنظر میرسند، اما در عمل میتوانند تأثیراتی عمیق و ویرانگر بر افکار عمومی و ثبات اجتماعی داشته باشند. رباتهای سخنگو، حسابهای جعلی در شبکههای اجتماعی، و بسترهای فرهنگیِ طراحیشده برای اثرگذاری غیرمستقیم بر ذهنیت جامعه، از جمله مهمترین این ابزارها هستند. این ابزارها نهتنها برای تضعیف نهادهای رسمی و مشروع سیاسی، بلکه برای افزایش دوقطبیهای اجتماعی، دامنزدن به بیاعتمادی عمومی، و تخریب چهره سیاستمداران یا ساختارهای حکمرانی استفاده میشوند.
در سالهای اخیر، برخی دولتهای قدرتمند در حوزه فناوری دیجیتال و همچنین شرکتها یا کمپینهای تبلیغاتی کلان، بارها متهم به اجرای عملیات روانی و انتشار اطلاعات گمراهکننده علیه دولتها و ملتهای دیگر شدهاند. این اقدامات معمولاً زیر چتر «بازاریابی سیاسی دیجیتال» صورت میگیرد؛ مفهومی که بهمعنای بهرهگیری هدفمند از ظرفیتهای هوش مصنوعی، کلاندادهها، الگوریتمهای شبکههای اجتماعی و الگوهای رفتاری کاربران برای طراحی و پیادهسازی روایتهای دستکاریشده است.
در این چارچوب، اینفودمیک تنها یک پدیده تصادفی یا پیامد جانبی فناوریهای نوین نیست؛ بلکه اغلب بهعنوان یک راهبرد عامدانه در مهندسی افکار عمومی بهکار میرود. سناریوهایی که بر بستر رسانههای دیجیتال اجرا میشوند، معمولاً با هدف بیثباتسازی درونی، تغییر رفتار رأیدهندگان، یا تضعیف سرمایه اجتماعی طراحی میشوند. این رویکردها در مرز باریکی میان تبلیغات مشروع و عملیات شناختی مخرب حرکت میکنند و چالشهایی اساسی را برای امنیت ملی، اعتماد اجتماعی و حاکمیت اطلاعاتی کشورها بهوجود میآورند.
اینفودمیک؛ انحراف قدرت نرم در عصر روایتها
بر اساس تعریف ژوزف نای، قدرت نرم به توانایی تأثیرگذاری از طریق جذابیت، ارزشها، فرهنگ و روایت بدون توسل به اجبار یا تهدید اشاره دارد. این نوع از قدرت، بهویژه در عصر دیجیتال، بیش از پیش به روایتها و اطلاعات پیوند خورده است؛ روایتهایی که نه با زور، بلکه با اقناع، احساس و معنا میتوانند افکار عمومی را جهتدهی کنند.
اما در فضای اطلاعاتی پیچیده و چندلایه امروز، شاهد پدیدهای هستیم که ماهیت قدرت نرم را دگرگون میکند: اینفودمیک. اینفودمیک، برخلاف روایتهای روشنگر و همدلانهای که قدرت نرم را میسازند، روایاتی انبوه، ساختگی و گمراهکننده تولید میکند که بهجای روشنگری، موجب سردرگمی و واکنشهای هیجانی میشود.
از این منظر، میتوان اینفودمیک را نوعی «قدرت نرم منفی» دانست؛ استفاده ابزاری از اطلاعات و روایتها برای تضعیف اعتماد عمومی، تخریب مشروعیت نهادها و مختل کردن فرآیند تصمیمگیری عقلانی در جوامع. این قدرت، اگرچه بدون خشونت فیزیکی عمل میکند، اما آثار آن میتواند بهمراتب عمیقتر و ماندگارتر از جنگهای سنتی باشد.
در نقطه مقابل، بازسازی قدرت نرم حقیقی در گرو بازگشت به روایتهای اصیل است: روایتهایی انسانی، اخلاقمدار، مبتنی بر واقعیت و همدلانه. تنها چنین روایتهایی میتوانند سرمایه اجتماعی را ترمیم کرده، بحرانها را قابلمدیریت سازند و مشروعیت گفتمان ملی را در سطح داخلی و جهانی تقویت کنند.
الگوریتمهای اجتماعی و ارتش رباتها: شتابدهندههای پنهان اینفودمیک
الگوریتمهای شبکههای اجتماعی، بر پایه تعامل کاربر طراحی شدهاند؛ یعنی هرچه یک محتوا بیشتر دیده، لایک و بازنشر شود، بیشتر در معرض دید قرار میگیرد. این مکانیسم باعث میشود محتوای احساسی، جنجالی یا بحثبرانگیز (که اغلب شامل خشم، ترس یا ترحم است) اولویت یابد. در نتیجه، اطلاعات نادرست یا تحریفشده که واکنش شدیدتر برمیانگیزند، سریعتر و گستردهتر منتشر میشوند. این فرآیند الگوریتمی، نوعی تقویت مثبت ایجاد میکند که به تدریج واقعیت را به حاشیه رانده و جایش را به روایتهای جعلی میدهد.
رباتها و کاربران ساختگی (bots) با بهرهگیری از همین منطق الگوریتمی، نقش شتابدهنده و تسهیلگر را ایفا میکنند. آنها با تولید و بازنشر هماهنگشده محتوای تحریکآمیز یا گمراهکننده، بهصورت مصنوعی سطح تعامل را بالا میبرند و الگوریتم را فریب میدهند تا این محتوا را به عنوان «پربازدید» و «مهم» تشخیص دهد. بدین ترتیب، اطلاعات نادرست نهتنها بیشتر دیده میشوند، بلکه توسط خود سیستم به عنوان اطلاعات اولویتدار تبلیغ میشوند و تأثیرگذاری روانی و اجتماعی عمیقتری بر افکار عمومی میگذارند.
چالشهای مقابله با بحران همهگیری اطلاعات نادرست
فقر در منابع راستیآزمایی؛ تعداد رسانهها و گروههای مستقل که بتوانند اطلاعات را بررسی و تأیید کنند، بسیار محدود است در حالی که حجم اطلاعات جعلی و ساختگی بهشدت زیاد است.
پیشرفت سریع فناوری تولید محتوا؛ فناوریهای جدید مانند دیپفیکها به سرعت پیشرفت کردهاند و تشخیص محتوای جعلی از واقعی را دشوارتر کردهاند.
کاهش اعتماد عمومی به رسانههای رسمی؛ به دلیل اخبار نادرست و گمراهکننده، مردم کمتر به رسانههای رسمی اعتماد میکنند و این موضوع مقابله با اطلاعات غلط را پیچیدهتر میکند.
نبود چارچوبهای قانونی بینالمللی؛ تاکنون قوانین جهانی منسجمی برای کنترل و نظمبخشی به اطلاعات منتشرشده و مقابله با انتشار اطلاعات نادرست تدوین نشده است.
زیرساخت نامناسب آموزش عمومی؛ بسیاری از افراد مهارت لازم برای تشخیص اخبار صحیح از نادرست را ندارند و این موضوع موجب گسترش اینفودمیک میشود.
راهبردهای مقابله با اینفودمیک
سواد رسانهای: در طول تحصیل رسمی و بعد از آن، باید ابزارهای تحلیل منبع، تفکر نقادانه و آگاهی از الگوریتمهای تولید محتوا را متناسب با تغییرات پرشتاب موجود آموزش داد. این کار نه فقط در مدارس و دانشگاهها، بلکه از طریق رسانههای مستقل و دولتی و مراکز آموزشی سازمانها نیز باید ادامه پیدا کند.
حمایت از نهادهای راستیآزمایی مستقل: ایجاد و حمایت از راستیآزماهای مستقل با دسترسی آزاد به دادهها یکی از ابزارهای مؤثر است. نهادهایی که بیطرف هستند و به منابع آزاد دسترسی دارند، نقش مهمی در افزایش شفافیت، اعتماد و پاسخگویی مسئولان ایفا میکنند. حمایت قانونی و مالی شفاف و استقلال فنی برای توسعه آنها ضروری است.
شفافسازی پلتفرمها: شرکتهای فناوری باید نسبت به الگوریتمها، سیاستها و شیوه انتشار و رتبهدهی شفاف باشند. پاسخگو بودن پلتفرمهای دیجیتال و شرکتهای فناوری مانند گوگل، فیسبوک، توییتر، متا و ... همچنین پلتفرمهای بومی اهمیت بسیار دارد. این پلتفرمها با استفاده از الگوریتمهای پیچیده، محتوا را فیلتر، اولویتبندی یا پنهان میکنند، اما معمولاً مشخص نیست این الگوریتمها چطور کار میکنند. شفافیت درباره سازوکارها، سازوکارهای بررسی محتوا و معیارهای حذف یا محدودسازی؛ نکتهای حیاتی در حفظ سلامت فضای دیجیتال اجتماعی است.
دیپلماسی دادهمحور: کشورها باید در سطح منطقهای و جهانی، معاهدههایی بر پایه شفافیت جریان داده، ممنوعیت عملیات روانی اطلاعات نادرست و تبادل تجربه ملی برقرار کنند. این معاهدات میتوانند به عنوان زیرساخت همکاری بینالمللی برای مدیریت بهتر اینفودمیک عمل کنند و قابلیت مواجهه جمعی را افزایش دهند.
دیپلماسی دادهمحور گامی حیاتی برای مقابله با جنگ شناختی و بازگرداندن اعتماد به فضای اطلاعاتی جهان است.
ترویج قدرت نرم مثبت: به جای عدم نشر اطلاعات و خالی کردن میدان رسانه و شبکههای اجتماعی و واسپاری آن به طرف مقابل، استفاده از روایتهای انسانی، واقعی و اخلاقمحور در تریبونهای دیپلماسی عمومی و با زبان قابل فهم در دنیا میتوانند در رقابت با اطلاعات نادرست پیروز شوند. کشورهایی که از آگاهی و روایتسازی مسئولانه در زمان طلایی استفاده میکنند، در بلندمدت در جنگ شناختی موفقتر خواهند بود.
آینده اینفودمیک: از تهدید به فرصت
در دنیای «پساحقیقت»، که در آن دستکاری احساسات از طریق رسانه و شبکه اجتماعی بیش از واقعیات موجود در شکلگیری باورها و تغییرات اجتماعی نقش دارد، اینفودمیک تنها یک تهدید فناورانه نیست؛ بلکه یک بحران اخلاقی نیز محسوب میشود و مقابله با آن نهتنها بر عهده دولتها، بلکه مشمول رسانهها، شرکتهای فناوری، دانشگاهها و شهروندان آگاه نیز هست. همگان باید درک کنند که پدیدههایی همچون "فراگیر شدن"، "بازنشر فوری" و "حمله اطلاعاتی" تنها رخدادهای مجازی نیستند؛ بلکه پیامدهای واقعی در امنیت ملی، سلامت روانی جامعه و روابط بینالملل به شمار میآیند.
اگرچه اینفودمیک تهدیدی پیچیده است، اما در دل خود فرصتی برای بازسازی اعتماد عمومی و تقویت دموکراسی اطلاعاتی فراهم میسازد. با گسترش سواد رسانهای، حمایت از قوانین اخلاقمحور در بهکارگیری فناوریها و توسعه دیپلماسی عمومی، میتوان اینفودمیک را از بحران به فرصتی برای نوآوری فرهنگی و تقویت سرمایه اجتماعی و ارتباط مؤثر با سایر ملل تبدیل کرد.
سخن پایانی: بازسازی روایتها از مسیر دیپلماسی عمومی
امروزه نبرد میان ملتها، بیش از آنکه در میدانهای فیزیکی و صرفاً با اتکا به زرادخانههای تسلیحاتی روی دهد، در عرصهی روایتها و افکار عمومی جریان دارد. در جهانی که هر فرد به مثابه رسانهای مستقل عمل میکند و هر متن دیجیتال و ویدئو در کسری از دقیقه به میلیونها نفر میرسد و مرز میان تولیدکننده و مصرفکننده محتوا از میان رفته است، راهکارهایی مانند محدودسازی دسترسی، پالایش محتوا یا ارائه توضیحات اصلاحی، بهتنهایی پاسخگوی پیچیدگیهای پدیده اینفودمیک نخواهند بود. در این میدان جنگ اطلاعاتی نوین، دیپلماسی عمومی بهمثابه ابزاری راهبردی برای بازپسگیری روایتها، چه در دوران صلح و چه در دوران بحران؛ میتواند نقشی پویا و چندلایه ایفا کند.
امروزه بخشی از اعتبار کشورها در گرو توانایی آنها در شکلدهی به افکار عمومی فراملی و همراهسازی آنها است. روایت مؤثر در میان خیل عظیم اطلاعات و روایتها در گستره دیجیتال، زمانی هدفمندتر و پرنفوذتر عمل میکند که فعالان دیپلماسی عمومی بهعنوان عناصر کلیدی برای بازتعریف تصویر ملی در اذهان مردم جهان، با تکیه بر اطلاعات معتبر، اشاعه روایتهای واقعی و اعتمادسازی در افکار عمومی کشورهای مقصد در زمان مقتضی و پرسرعت نقش ایفا کنند تا بتوانند میدان را در دست بگیرند.
علاوه بر این، مشارکت فعال مردم عادی و تولید محتوا توسط اینفلوئنسرهایی که محتوای ارزشمند و مثبت ارائه میدهند، نشاندهنده ظرفیت قابل توجهی در سطح ملی است که میتواند به عنوان نیروی پشتیبان مؤثر برای دیپلماسی عمومی و سیاستهای خارجی وزارت امور خارجه عمل کرده و در تقویت و گسترش پیامهای ملی در عرصه بینالمللی نقش بسزایی ایفا کند.
در دوران کنونی که ارتباطات بر محور مخاطب شکل گرفته، مخاطب صرفاً دریافتکننده پیام نیست، بلکه در فرآیند معناسازی مشارکت دارد. بر همین اساس، لازم است با بهرهگیری از ظرفیتهای دیپلماسی عمومی و فرهنگی، روایتهایی طراحی و ارائه شود که مخاطب، چه در داخل و چه در خارج از کشور، نهتنها به درک درستتری از واقعیت برسد، بلکه به کنشگری آگاه و مسئول در برابر موج گسترده اطلاعات تبدیل شود؛ بهگونهای که خود به مدافع حقیقت و بازتابدهنده روایتهای اصیل و مستند تبدیل شود و در بازنمایی صحیح سیاستهای کشور نقشآفرین باشد.
امروزه که هر فرد از طریق تلفن همراه و شبکههای اجتماعی به تولید و انتشار محتوا در سطح جهانی دسترسی دارد، میتواند نقشی مشابه سفیر فرهنگی یا سیاسی ایفا کند. از اینرو، روایتسازی هدفمند و انتشار روایتهای معتبر برای این مخاطبان، ضرورتی اجتنابناپذیر در عرصه دیپلماسی عمومی به شمار میرود.
انتهای پیام
نظرات