این زوج هنری، جزو نخستین گروههایی هستند که بعد از اعلام آتشبس، تازهترین نمایش خود را با عنوان «گزارش به آکادمی» در عمارت هما روی صحنه بردند و از آنان دعوت کردیم که به انگیزه اجرای این نمایش برای نشستی در ایسنا مهمان ما باشند.
در این نشست که یک روز گرم تابستانی در ایسنا برگزار شد، هم درباره اجرای این نمایش و دغدغههای انسانی آن صحبت کردیم و هم درباره حال و روز فعلی تئاتر. اما نکته شوقانگیز این گفتگو، صحبتهای آنان درباره جوانان هنرمند ایرانی است که کارشان را قابل قیاس با آثار جهانی میدانند.
آنان که هر دو تجربه زندگی و کار در خارج از کشور را دارند، درباره مهاجرت هنرمندان به دیگر کشورها صحبت و تاکید میکنند که به جز مواردی استثنایی، مهاجرت برای علاقهمندان به بازیگری عموما نتیجه مطلوبی ندارد. به همین دلیل بازیگری مانند گوهر خیراندیش ترجیح میدهد به جای کار کردن در آمریکا، گوهر سینمای ایران بماند.
در این گفتگو با ما همراه باشید.
آییش و طهماسبی که ۲۷ سال پیش نمایشنامه «گزارش به آکادمی» را اجرا کردهاند، در بخش نخست نشست ما درباره انگیزه خود از اجرای دوباره این نمایش میگویند.
طهماسبی که کارگردانی کار را بر عهده دارد، درباره دلیل اجرای دوباره این نمایش بعد از ۲۰ و اندی سال، میگوید: دلیلش بیشتر فرهاد بود. دنبال این بودیم که نمایشی کار کنیم و همیشه خاطره خوشی از «گزارش به آکادمی» داشتیم. وقتی فرهاد اجرای دوباره آن را مطرح کرد، استقبال کردم چون هم کاری است که خیلی سال از اجرای اول آن گذشته و نسلهای زیادی آن را ندیدهاند و هم خودش خیلی دوست داشت دوباره این نقش را تجربه کند.
آییش که تنها بازیگر این نمایش است، با تایید سخنان طهماسبی میگوید: بازی در این نمایش بخصوص با چشمان مائده که تمام جزییات و ظرافتهای کار را میبیند، آنچنان پر چالش است که همیشه دوست دارم این متن را اجرا کنیم. نگاه مائده بر تک تک حرکات بدنی و صدا و نوع برخورد من با نقش اهمیت دارد. بیشتر آن چالش باعث انتخاب دوباره این نمایش شد.
او اضافه میکند: یکی دیگر از دلایل اجرای نمایش ما این بود که رفتیم دیدن سام درخشانی که مدیریت تماشاخانه هما را بر عهده گرفته و دعوت کرد تئاتر جمع و جوری در سالن شیشهای این تماشاخانه اجرا کنیم.
طهماسبی هم با اشاره به اینکه نمایشنامه «گزارش به آکادمی» همچنان کارکرد دارد، توضیح میدهد: کافکا این نمایشنامه را ۱۰۰ سال پیش نوشته ولی سوژه این متن به دلیل نگاه او به جامعه خود، خشونت،روابط بین انسان و محیط زیست و طبیعت و ... همچنان کارکرد دارد.
تا آمدیم کار کنیم، ۱۳ سال گذشت
طهماسبی که آخرین بار نمایش «کلمه سکوت کلمه» را سال ۹۱ روی صحنه برده است، درباره فاصله زیادی که بین فعالیتهایش در زمینه کارگردانی پیش آمده، میگوید: زمان آنچنان زود میگذرد که تا بیایم به این فکر کنم که چه کاری را میتوانم کارگردانی کنم، ۱۳ سال گذشت. خیلی علاقهمند به اجرای نمایش بودم و نمایشنامههایی هم ترجمه کردم و فکر نمیکردم این همه فاصله بیفتد. البته ۴، ۵ سالی با مشکلات زیادی مانند کرونا و مسائل اجتماعی رو به رو بودیم.
سپس آییش با اشاره به ویژگی ترجمههای طهماسبی اضافه میکند: ترجمههای مائده خیلی خوب جواب میدهد چون مترجمی نیست که فقط زبان بلد باشد بلکه فرهنگ خودی و غرب را میشناسد و به عنوان مترجم،بازیگر و کارگردان، نمایشنامهها را ترجمه میکند. بنابراین در ترجمههای او خلاقیت کارگردانی و بازیگری وجود دارد. شاید مائده در آن مقطع دوری از کارگردانی، با ترجمههایش حال بهتری داشت.
طهماسبی در تکمیل این توضیحات میافزاید: دوست داشتم نمایشنامههایی را که ترجمه کرده بودم، روی صحنه بیاورم ولی کمی تنبلی، وسواس،مشغول بودن فرهاد در چند اثر دیگر و ... مانع شد. البته خود من هم سر کار بودم.
بدون مائده، اعتماد به نفس من کمتر است
آییش و طهماسبی هر دو در بازیگری و کارگردانی فعالیت میکنند. در ادامه از آییش درباره تجربه همکاری با کارگردانی که خود بازیگر است، میپرسیم که توضیح میدهد: اینکه ما با هم دوست و همخانه هستیم، اهمیت بسیاری دارد چون هر روز درباره لحظه لحظه نمایش از مائده میپرسم. کارگردانی که صرفا کارگردان باشد و بازی نکرده باشد، فقط دنبال جذب تماشاگر است ولی مساله ما فقط جذب تماشاگر نیست بلکه رسیدن به کمال است. مثلا در همین نمایش، مائده لحظه لحظه حرکات دست مرا نگاه میکند و چنین کاری نیازمند حضور یک بازیگر است. مساله «منِ برتر» هم هست و شاید در همکاری با یک کارگردان دیگر، غرورم اجازه ندهد که در ریزهکاریهای کارم این چنین دخالت کند ولی این کار با مائده خیلی آسان است. نه تنها در همکاری با خودش بلکه در کارهای دیگری هم که انجام میدهم، همیشه جلوی او تمرین میکنم. انگار نظرش حتما باید با من باشد و بدون او، انگار اعتماد به نفس من کمتر است.
فرهاد، بسیار منضبط است
طهماسبی هم میگوید: وقتی به عنوان بازیگر، کارگردانی میکنید، خود را جای بازیگر میگذارید و متوجه میشوید چه راهنمایی باید انجام بدهید و کجا و چقدر باید به خلوتش نزدیک شوید و این را خیلی نرم و آهسته آنجام میدهید. از سوی دیگر فرهاد آنچنان بازیگر منضبطی است و در کار خود تداوم دارد که وقتی صحبت اجرای این کار شد، از همان شب، شروع به حفظ کردن متن کرد.
کسی فکرش را نمیکرد این نمایش ۶۳ شب روی صحنه بماند
طهماسبی ادامه میدهد: در اجرای اول هر دو ما جوانتر بودیم و این متن را با ذهنیت دیگری روی صحنه آوردیم. الان تجربه این سالها و بازتولید این کار برایمان بسیار جذاب بود. شاید در محتوا، تغییر زیادی نکرده باشد ولی اجراهای الان خیلی پختهتر و حتی باشکوهتر است. آن زمان کسی باورش نمیشد یک نمایش تکنفره، در سالن چهارسو تئاترشهر پرفروشترین نمایش آن دوران بشود. در آن مقطع استاد سمندریان و آقای بیضایی هم کار داشتند و جالب بود که این نمایش این گونه مورد توجه قرار گرفت و سبب شد ۶۳ اجرا داشته باشیم که در آن مقطع، اتفاق غریبی بود. آقای پاکدل مدیر تئاتر شهر بود و از اجرای این نمایش خیلی استقبال کرد.
حسین پاکدل، باعث اجرای این نمایش شد
آنان در ادامه از تاثیر حسین پاکدل در اجرای این نمایش میگویند.
آییش یادآور شد: اصلا پاکدل ما را هل داد به اجرای این کار چون این نمایش فقط یک مونولوگ بود و علاوه بر سنگینی و تلخی که داشت ، بدون میزانسن ، طرح ، توطئه و قصه بود. بنابراین فکر میکردیم جواب نمیدهد ولی دوست داشتیم آن را اجرا کنیم و به آقای پاکدل گفتیم این نمایش را بعضی شبها در گوشه کافه تریا برای چند نفر اجرا کنیم. بعد که متن را خواند، گفت باید آن را در تالار چهارسو اجرا کنید.
طهماسبی یادآور شد: آقای پاکدل اعتقاد عجیبی به این کار داشت.
آییش هم معتقد است: چون پاکدل هم جامعه را میشناخت و هم مخاطب تئاتر را و هم میدانست چه چیزی برای جامعه ما نو است. اصلا دلیل اینکه او این چنین بر تئاتر ایران تاثیر گذاشته، همین نگاهش به وضعیت تئاتر و جامعه ایران بود و ما تحت تاثیر نگاه او رفتیم جلو و واقعا جواب داد.
طهماسبی گفت: غافلگیر شدیم و مدام میگفتند به اجرایتان ادامه بدهید تا اینکه به آقای پاکدل گفتم فک فرهاد به دلیل نوع صحبت کردنش در این اجرا، دچار مشکل شده است.
همه نقشها را خیلی جدی میگیرم
آییش درباره سختی در نمایش تکپرسوناژ و نقشش در این نمایش که یک میمون است، میگوید: هیچ نقشی را قبول نمیکنم مگر اینکه بتوانم خودم را در آن پیدا کنم. حتی در کارهای سطحی هم همیشه خیلی قضیه را جدی میگیرم که نقش چیزی برایم داشته باشد و بتوانم در آن رشد کنم و از طریق آن خودم و دنیا را بشناسم. در تئاتر که این مساله برایم غوغا میکند. یعنی بازی کردن نقشهای آنچنانی در تئاتر، بنیه زندگی من است؛ بنیه شناخت من از هستی و خودم است و برایم بسیار جدی است.
او اضافه میکند: همیشه سعی میکنم نقشها را در وجود خود پیدا کنم. اگر بخواهیم هیتلر یا مسیح را بازی کنم، باید هر دو را در خود بیابم. اگر بتوانم هیتلر و مسیح وجودم را پیدا کنم، توانستهام افق شناخت خودم را از وجود خودم و هستی و انسان درک کنم. بنابراین نقشهایی که از من روی صحنه دیدهاید، از مصدق تا سقراط یا شوایک، همه اینها خود من بودم یا در گالیله که سرانجام خودم را پیدا کردم. مشکلی که اول با متن داشتم، این بود که گالیله برشت را نمیتوانستم بپذیرم. بنابراین کمی خودم را به او و کمی هم او را به خودم نزدیک کردم تا بالاخره توانستم خودم باشم.
از لذت بازی در این نقش خوابم نمیبرد
آییش با بیان اینکه نقش این میمون بیش از هر نقش دیگری به خود واقعی من نزدیک است، ادامه میدهد: از نظر فلسفی به این کارکتر و نگاه کافکا نزدیک هستم. طوری که بعد از اجرا آمادگی این را دارم که بنشینم تا اگر تماشاگران درباره هر چیزی، از فلسفه تا نقاشی، عشق، موسیقی، هستی و ... پرسشی از این کارکتر دارند، بپرسند. همه را میتوانم جواب بدهم یعنی این اندازه با آن یکی هستم. یکی بودن با نقش و هر شب یک ساعت در آن بازی کردن و رفتن زیر پوست یک میمون، تجربهای وحشتناک لذتبخش است. الان شبها از لذت خوابم نمیبرد چون والاترین تجربه را انجام میدهم و وقتی این نقش را بازی میکنم، به عرش میرسم. بنابراین دلایل زیادی هست که این سختی را بکشم و این سختی نیست و برایم والاترین لذت است.
جبر نقش
آییش که در این نمایش گریم بسیار سنگینی دارد، درباره اولین برخوردش با دیدن تصویر خودش و گریم بسیار سنگینی که داشته، نیز میگوید: میتوانم بگویم لذتبخش است. هرگز تا به حال صداسازی نکردهام ولی چرا صدایم این همه تغییر کرده، به دلیل جبری است که آن نقش برایم ایجاد میکند. زمانی که گریم میشوم، دیگر من نیستم بلکه به آن نقش تبدیل شدهام.
او اضافه میکند: این کارکتر جملهای دارد که میگوید بعضی شبها وقتی خود را در آینه نگاه میکنم، با خودم احساس بیگانگی میکنم. این جمله مال کافکا نیست و مال خودم است. خود من چنین هستم. وقتی نیمه شب در آینه دستشویی خود را میبینم،احساس بیگانگی میکنم و این کارکتر هم همین احساس بیگانگی را دارد. بنابراین نه او را میشناسم و نه خودم را که بتوانم بگویم این بخش من، او را چگونه میبیند و ... به همین دلیل میگویم که در نقش گم میشوم.
نگاه کافکا هنوز جواب میدهد
در ادامه، طهماسبی با تایید نگاه فلسفی این نمایش میگوید: کافکا در تمام نوشتههایش نگاه فلسفی به جهان اطراف خود دارد و انسان را زیر علامت سئوال میبرد. در این نمایش هم همین کار را میکند. یعنی با اسیر کردن یک حیوان به دست انسانها این روند را نشان میدهد. برایم جالب است که هنوز نگاه ۱۰۰ سال پیش کافکا که خشونت انسانها و جهان حیوانات و ... را نشان میدهد، وجود دارد و همچنان درگیر این موضوعات هستیم و تلاش میکنیم که در جامعه خود شرایط بهتری ایجاد کنیم. و البته که همین میمون هم عنوان میکند با این دستکارییها، طبیعت را نابود میکنیم.
گاهی باید کلیت انسانی خود را ببینیم
در ادامه، آییش با اشاره به فلسفه نمایشنامه «گزارش به آکادمی» اضافه میکند: خیلی خوب است که جامعه خود را از نظر سیاسی، جامعهشناسی و روانشناسی و ... بررسی کنیم و هر جا لازم است، معترض باشیم و نظر بدهیم ولی یک گوشه ذهنمان باید فکر کنیم که آیا ما انسانها کلا داریم درست عمل میکنیم. این سئوال بسیار بزرگی است. نه اینکه هر روز فیلسوفانه بنشینیم و انسان را زیر سئوال ببریم ولی گاه لازم است که آدم کلیت خود را ببیند.
همه چیزمان زیر سئوال رفته
آییش با اشاره به دیالوگی در نمایشنامه «گزارش ...» ادامه میدهد: ما انسانها با دانشی که داریم، خیال میکنیم اشرف مخلوقاتیم اما همین دانش، ما را در هوای آلوده آورده و به این روز انداخته است. نمیگویم باید زیر سئوال برود و نابود شود، همانطور که این میمون نمیتواند به طبیعت بازگردد، ما هم نمیتوانیم به زمان پیش از دانش برگردیم ولی همه چیز ما با ساختههای دست خودمان زیر سئوال رفته و این روزها مساله کامپیوتر و رشد عجیب الگوریتمها و تکنولوژی ما را به کجا میرساند.
عجیب است که بشر، خشونت را با عشق میپذیرد
طهماسبی نیز در تکمیل این توضیحات میگوید: بشر بعد از این همه اتفاقاتی که برایش افتاده از میلیون سال پیش تا به حال هنوز این خشونت را با عشق قبول میکند. این همه جنگافروزی میکند و عجیب که جنگافروزها چقدر هیجان دارند. در این وضعیت، انسان خیلی زیر علامت سئوال است چون هر چقدر متمدنتر شده، از آن طرف خشونتش بیشتر شده و با خودخواهی بیش از اندازهاش، سبب شده انعطاف و عشق داشتن، صبور بودن و ... به ورطه نابودی بیفتد.
او ادامه میدهد: در دوره مدرن تکنولوژی، خود را به دست اعداد و الگوریتمها و تکنولوژی جدید میدهیم و چت جی بی تی کار عجیب و غریبی میکند و روزانه بسیاری از مردم با آن سر و کار دارند و ناگهان بهترین دوست آنان میشود. همان اندازه که میتواند سازنده و کمککننده باشد، همان اندازه هم میتواند مخرب باشد.
طرح مسائل اجتماعی خوب است ولی نمایش ما تلنگری دیگری میزند
آییش در ادامه این گفتگو با اشاره به نظرات بعضی از تماشاگران جوان نمایش تاکید میکند: دوست دارم دوباره تکرار کنم که مشکلات زیادی در جامعه خود داریم که طرح و نقد آن، خیلی بحق است؛ مسائل سیاسی، بهداشت روانی، آزادی فردی و ... اما وقتی در نمایش «گزارش به آکادمی» این پرسش را مطرح میکنیم که آیا انسان کار درستی میکند، به معنای نادیده گرفتن آن مشکلات نیست چون این نمایش، تلنگری دوباره است که به کل قضیه نگاه کنیم چون بسیار با مسائل خودمان درگیریم، که البته درست هم هست و باید حل شود ولی الان نود و پنج درصد تئاترهای متفکر ما درباره این مسائل کار میکنند و باید چنین کنند و تحسین شوند اما «گزارشی به آکادمی» تلنگر دیگری میزند که به اندازه یک ساعت، مونولوگی را در سالنی بسیار گرم ببینیم و دوباره به این فکر کنیم که انسان دارد چه میکند.
او اضافه میکند: گاهی فکر میکنم، بعضی از تماشاگران جوان ما پرسششان این است که این همه مشکل داریم ولی شما دارید درباره چه چیزی صحبت میکنید و من به آنان می گویم مشکلات را میدانم و خوب است که درباره آن نمایشنامه و رمان بنویسید و کار کنید ولی این مشکل کلی هم هست که انسان دارد گند میزند به کل هستی و به خودش.
جوانان در تئاتر ایران، جریانساز هستند
در ادامه این نشست، این موضوع مطرح شد که بعضی از گروههای نمایشی معتقدند در این سالها، به دلیل دوری بخشی از هنرمندان از صحنه، سلیقه تماشاگران تئاتر تغییر کرده است.
طهماسبی در این باره میگوید: جوانان تصمیمگیرنده هستند و در دورانهای گوناگون نسل جوان در تئاتر ایران جریانسازی کرده و پیشتاز و تعیینکننده بوده است. همچنانکه درصد بالایی از تماشاگران تئاتر ما جوانان هستند. برخلاف دیگر کشورها که تئاتر برای قشر مسن و میانسال و روشنفکر و ... اجرا میشود. من بسیار زیاد تئاتر میبینم و تا جای ممکن کار جوانان را میبینم و فکر میکنم این کارها به این دلیل طرفدار دارد که معضل جوانان جامعه را مطرح میکند.
کار جوانان ایرانی حیرتانگیز است
طهماسبی اضافه میکند: قبلا چند سالن محدود در تهران داشتیم و درِ تئاترشهر به روی جوانان بسته بود و گروههای سن بالاترِ حرفهایتر در آن کار میکردند. با گسترس اینترنت، جوانان ما به دنیا وصل شدند و آنچه را دلخواهشان بود، گرفتند و شروع به کار کردند و کارهایی حیرتانگیز از آنان دیدیم.
او که تجربه زندگی و کار در اروپا را دارد، ادامه میدهد: به جرات میتوانم بگویم کارهایی را در ایران دیدم که با مقایسه آنها با نمایشهای خارج از کشور، فکر میکردم بچههای ما با وجود همه محدودیتها، خیلی عالی مشغول کار هستند و بسیار زحمت میکشند و انرژی میگذارند. با راهاندازی تئاتر خصوصی، در تئاتر به روی جوانان ما باز شد.
گله از چیست؟
طهماسبی با یادآوری نقش آتیلا پسیانی در حمایت از جوانان تئاتری میافزاید: او پدر تئاتر تجربی ما بود و بسیاری جوانان با دیدن کارهای ایشان به سمت تئاتر تجربی رفتند.
او اضافه میکند: حقیقتا با این جمله مشکل دارم که ما داریم سلیقه تماشاگران را عوض میکنیم چون انواع و اقسام تئاتر داریم و هر شب بیش از ۱۰۰ اجرا در تهران روی صحنه میرود. یعنی تقاضا هست که عرضه میشود. به همین دلیل سلیقههای مختلف شکل میگیرد و این خوب است. فراموش نکنیم که این نمایشها مورد استقبال تماشاگران قرار میگیرد. تالار اصلی تئاتر شهر با نمایشهای محمد مساوات و الیکا عبدالرزاقی، سجاد افشاریان و ... پر شده است. پس گله از چیست.
آییش نیز میگوید: کمیت در نهایت به کیفیت تبدیل میشود. ممکن است در کمیت زیاد کارهای پرت هم اجرا شود ولی به نظرم در فضای فرهنگی ایران اتفاق بزرگی بخصوص در تئاتر و نقاشی در حال رخ دادن است.
او با اشاره به بازخورد این نمایش در تماشاگران جوان ادامه میدهد: بعد از اجرا جوانها را میبینم که چگونه در رفت و آمد هستند و با پرسشهایشان و شوقی که برای یاد گرفتن دارند، ما را تحت تاثیر قرار میدهند. بعضیها انتقاد دارند ولی با شوق، مطرح میکنند.
پیامهای میان آییش و سام درخشانی
آییش با اشاره به پیامهایی که میان خودش و سام درخشانی رد و بدل شده، میگوید: تغییر و تحول عظیمی در ذهنیت و فرهنگ جوانان ما در حال شکلگیری است و این اتفاق در اروپا و آمریکا به اصطلاح، کشورهای جهان اول رخ نمیدهد. ممکن است در این جریان خیلی کجرویها، ضعفها و مشکلات هم وجود داشته باشد ولی باید کلی نگاه کنیم.
او یادآوری میکند: دورهای که آتیلا، تئاترهای تجربی روی صحنه میآورد، همه او را مسخره میکردند که این تئاتر نیست ولی بعدا جریانساز شد. حالا هم کلیت افزایش کمی تئاترهای روی صحنه، خیلی جذاب است.
گاهی معادلات فروش به هم میخورد
طهماسبی نیز با استقبال از رشد کمی اجراهای روی صحنه میافزاید: اینکه این امکان را داریم که هر شب از میان ۱۰۰ نمایش، بنا به سلیقه خود، دست به انتخاب بزنیم، اتفاق بسیار بزرگی است. قرار نیست همه ما مانند سی چهل سال پیش، یک نمایش خاص را انتخاب کنیم. الان نمایشهای مختلف روی صحنه میروند و امکان پرفروش شدن دارند. این گونه نیست که صرفا نمایشهای موزیکال یا کمدی یا آثاری که بازیگران مشهور دارند، پرفروش بشوند. با استقبالی که از نمایشهایی مانند «هیدن» یا «مغازه خودکشی» میشود، همه معادلات به هم میخورد که تئاتر باید کمدی یا موزیکال باشد یا آدم معروف داشته باشد تا مورد استقبال قرار بگیرد. چون این نمایشها در آن زمان با سلیقه تماشاگر مطابقت دارند. در این بین، ممکن است بعضی از گروهها شاکی باشند که چرا تماشاگران اندکی دارند، دلیلش این است که سالن کناریشان نمایش جذابتری دارد. ممکن است خیلی از تماشاگران نمایش مرا دوست نداشته باشند و در مقابل، بسیاری دیگر جای آن را خالی بدانند.
خودمان که نباید خواستار محدودیت باشیم
آییش نیز با اشاره ضروریات فضای آزاد فرهنگی میگوید: در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی میگفتند آزادی، قیمت دارد. وقتی برای انتشار این همه مطالب خوب در مجلات، آزادی هست، طبیعتا مطالب بدی هم در کنارش میآید. پس نکته این است که ما باید همه چیز را تحمل کنیم. با این نگاه، اگر یکی از همکاران ما بگوید چرا فلان نمایش باید مجوز بگیرد و روی صحنه برود، آن شخص مانند یک قطره اشک از چشمانم میافتد چون ما تازه داریم به جایی میرسیم که فضا کمی باز شده و دیگر خودمان نباید خواستار محدودیت باشیم. بنابراین خوشحالم که کمیت بالا رفته چون در نهایت منجر به کیفیت میشود و همیشه هم آثار سطح پایین خواهد بود. مسالهای نیست.
طهماسبی هم اضافه میکند: اصلا در فرانسه واژه تئاتر بولوار داریم چون بولوارهایی هست، پر از تماشاخانههایی که نمایشهای سبک اجرا میکنند. چه ایرادی دارد. آیا همه باید به سمت تئاترهای فرهیخته برویم. یا مثلا در سینما، کارهای کمدی را به انگیزه تعالیبخشی، ممنوع کنیم.
سلیقه مردم با ممنوع کردن یکسری کارها، بالا نمیرود
طهماسبی در پاسخ به اینکه بعضی از تئاتریها معتقدند نمایشهای عامهپسند مانند آثار کمدی یا موزیکال، جریان غالب تئاتر را رقم زدهاند، میگوید: جریان غالب نیست چون نمایش ما هم هست. ۸۰ میلیون جمیعت داریم با سلیقههای گوناگون. اگر جلوی اجرای آن نمایشها را بگیریم، تماشاگرشان که به دیدن تئاتر ما نمیآید. تماشاگری که به دیدن فیلمهای کمدی در سینماها میرود، امکان ندارد که به دیدن تئاتر من بیاید. بنابراین رقابتی بین ما وجود ندارد. اصلا این را درک نمیکنم که چرا فکر میکنند با ممنوع کردن یکسری تئاترها و فیلمها سلیقه مردم بالا میرود در حالیکه اصلا این اتفاق نمیافتد. همین که میان این همه فیلم سوپرکمدی ناگهان «پیر پسر» پرفروش میشود، همه معادلات به هم میخورد. پس باید درباره این نگرش بازنگری کنیم.
کمکهزینه را تئاترهایی میگیرند که جهت دارند
طهماسبی در بخش دیگری از این نشست، درباره ضرورت حمایت دولت از تئاتر میگوید: مشکل ما این است که در خارج از کشور هم وقتی به تئاتری پول میدهند، همیشه آن تئاتر باید جهت داشته باشد. به همین دلیل در کشوری مانند آلمان، مدیران تماشاخانهها درباره اجراها تصمیمگیری میکنند و دولت و وزارت فرهنگ آلمان هیچ کاری ندارد ولی بعضی تئاترهای آماتور سیاسی بودجههایی میگیرند. یعنی کمکهزینه را تئاترهایی میگیرند که جهت دارند. مثلا درباره مهاجرت و پناهندگان و ... هستند. البته وزارت فرهنگ آلمان به تماشاخانههای رسمی و دولتی توجه دارد ولی خود تماشاخانهها باید کسب درآمد کنند.
آییش با تشریح نمونهای از تجربیات شخصی خودشان توضیح میدهد: برای اجرای نمایش «چمدان» در آلمان خواستار کمکهزینه شدیم و مسئول آن تئاتر که ترک بود، به من گفت چون ایرانی هستی باید درباره پناهندگان کار کنی. که گفتم این دیگر نمایش من نمیشود و از آن گذشتیم.
در نبود سیستم درست حمایتی، رقابتی ناسالم شکل میگیرد
طهماسبی نیز در تکمیل این توضیحات میافزاید: چون این بودجه را به آن موضوع خاص اختصاص میدهند. در ایران قبلا یارانه تئاتر داشتیم. الان که این همه جوان با عشق کار میکنند و این گونه زحمت میکشند، وزارت ارشاد و مرکز هنرهای نمایشی باید به ارتقای کار آنان کمک کنند چون این بچهها چیزی ندارند و پول خود را جمع میکنند و شبی چند میلیون اجاره سالن میدهند. این خیلی غمانگیز است. یا اینکه ارشاد سوبسیدی به سالنها اختصاص بدهد تا اجاره کمتری از گروهها بگیرند. وقتی سیستم درستی برای حمایت نباشد، رقابتی ناسالم شکل میگیرد و همه الهتاب دارند. سالنی که فروش ندارد، افسردگی میگیرد و سالنی که میفروشد ممکن است احساس غرور کند و باید بین اینها توازن ایجاد کرد.
میخواستیم بلافاصله بعد از جنگ روی صحنه برویم
این زوج هنری جزو نخستین گروههایی بودند که نمایش خود را بعد از اعلام آتشبس روی صحنه بردند. در ادامه گفتگو، از آنان درباره تاثیر جنگ بر روند اجراهای روی صحنه و نگرانی بابت حضور تماشاگران که ممکن است آمادگی حضور در فضای جمعی را نداشته باشند، میپرسیم.
آییش این باره توضیح میدهد: به ما و تمام بچههایی که با ما همکار هستند گفتند الان زمان خوبی برای اجرای نمایش نیست و اجرا را عقب بیندازیم. با اینکه از بابت هماهنگی با سالن هم مشکل نداشتیم، ولی مائده گفت همین الان که جنگ تازه تمام شده و میتوان روی صحنه رفت، نمایش را اجرا کنیم و خود را محک بزنیم. اگر تماشاگر کمی هم آمد، مهم نیست. کار کردن در این شرایط یک چالش است و هر چالشی چیزهایی به آدم یاد میدهد ولی خوشبختانه تاثیر منفی نداشت.
طهماسبی نیز میگوید: با اینکه این ترس در روزهای بعد از پایان جنگ وجود داشت ولی میبینیم تمام تئاترها پر از تماشاگر است و از این بابت، مشکلی نیست اما اگر پیشبینی میکردم که گرمای تهران به ۴۴ درجه برسد، درباره اجرا در این تاریخ بازنگری میکردم. انتخاب سالن شیشهای با وجود کولرهایی که دارد، برای این اجرا در تابستان مناسب نبود. سالن را زمستان دیدم و فضای آن برای اجرای این نمایش در فصل سرما عالی است.
آییش که از اجرای نمایش در سالن شیشهای عمارت هما خوشحال است، میگوید: با اینکه گرمم میشود، ولی خوب است. به هر حال باید دعا کنیم هوا خنکتر شود و دیگر جنگ هم نشود.
بعد از جنگ فهمیدم چقدر تهران را دوست دارم
آییش در ادامه از علاقهاش به تهران میگوید: بعد از جنگ فهمیدم چقدر تهران را دوست دارم. شبهایی که جنگ بود، در ایوان مینشستم و ضدهواییها را میدیدم. برای اینکه بتوانم این فضا را تحمل کنم، خودم را بیحس کرده بودم که نترسم ولی بعد از جنگ، وقتی تهران را نگاه کردم، اشکم درآمد و گفتم تهران ما را مدام میزدند و این غمانگیز است. اصلا جنگ خیلی بدچیزی است.
این دو هنرمند درباره محدودیتهای اینترنت و تاثیر آن بر اطلاعرسانی گروههای نمایشی هم سخن میگویند.
طهماسبی در این زمینه میگوید: مشکل داشتیم. برای دانلود کردن یک عکس و استوری کردن در اینستاگرام باید ۲۴ ساعت صبر میکردیم. وضعیت اینترنت خیلی بر اطلاعرسانی تاثیرگذار بود. مثل الان که به دلیل اختلال در جی پی اس ها، رانندگان اسنپ دچار مشکل هستند.
این زوج هنری اما با وجود همه این مشکلات، از انجام ریسک اجرا در مقطع بعد از جنگ راضی هستند.
آییش میگوید: من که خیلی راضی هستم.
طهماسبی نیز با ابراز خوشنودی از اجرا این نمایش در این مقطع میافزاید : خیلی خوشحالم که این کار را انجام دادم، چون فرهاد خیلی آمادگی داشت. وقتی بازیگری این اندازه آمادگی رفتن روی صحنه را دارد و این همه کار کرده، حیف است که کار را به تعویق بیندازیم چون عشق، هیجان و شور او از بین میرود. به همین دلیل گفتم ایرادی ندارد حتی اگر ۱۰ اجرا داشته باشیم و بازخوردها را بسنحیم و اگر خوب بود، ادامه میدهیم.
این کارگردان ادامه میدهد: البته گروه ما جمع و جور است. اگر گروه بزرگتر بود، سختتر میشد. مساله مالی هم هست چون پرداختیهای ما باید با درآمد گیشه، انجام شود و مانند همیشه داریم ریسک میکنیم زیرا تئاترهای ما همیشه از گیشه درآمد داشتهاند و هرگز از مرکز هنرهای نمایشی سوبسیدی نگرفتهایم.
آییش نیز میگوید: همیشه هم درآمد داشتهایم و پول بچهها را دادهایم. یکی دو بار ضرر کردهایم ولی در کل راضی بودهایم.
هنرمندان زیادی مهاجرت کردند ولی درصد کمی موفق شدند
آییش و طهماسبی هر دو تجربه سالها زندگی و کار هنری در خارج از کشور را دارند. بخش پایانی نشست ما درباره مهاجرت جوانانی است که حس میکنند در ایران نمیتوانند آیندهای برای خودشان متصور باشند ولی شاید در کشورهای دیگر شرایط برایشان فراهمتر باشد و راحتتر بتوانند کار کنند.
طهماسبی در این زمینه میگوید: یادم هست ۲۵ سال پیش که به ایران آمدیم، آقای جوانی در تئاترشهر جلوی مرا گرفت و گفت همه ما میخواهیم برویم، شما چرا برگشتهاید؟ به او گفتم از من سئوال نکن که من چرا برگشتهام. از خودت بپرس چرا نمیروی. یک تصمیم بسیار شخصی است. رفتن به جای دیگر و دنبال آیندهای روشن گشتن، ممکن است آرزوی خیلیها باشد ولی آزمون و خطایش همیشه بستگی به آن فرد دارد. ما دیدیم در ۲۵ سال گذشته، آدمهای بزرگی در عرصه هنر مهاجرت کردند، جوانان و دانشجویانی رفتند ولی الان بازده کارشان چیست. درصد کوچکی موفق هستند ولی درصد بزرگ کسانی که رفتند، الان کجا هستند.
در کشورهای دیگر برایمان بهشت موعود نمیسازند
طهماسبی اضافه میکند: در این صورت همیشه باید از خودمان بپرسیم اگر من اینجا موقعیتی ندارم، جای دیگر هم کسی برایم بهشت موعودی درست نمیکند. خیلی از بچهها رفتند و درس خواندند و تا مقطع دکترا ادامه تحصیل دادند، همیشه از این بچهها استقبال کردهام. گفتهام که دانشجویی مهاجرت کنید و پناهنده نشوید و خود را در به در نکنید. چون زندگی در آن فضا جهنم است.
طهماسبی که در دوران جنگ ایران و عراق در آموزش زبان به پناهجویان ایرانی در آلمان کمک میکرده، با تشریح وضعیت آنان یادآوری میکند: میدیدم چقدر ناراحت و افسرده و دلخور هستند. برای کندن از کشور خودت و رفتن به جایی دیگر، باید انگیزه زندگی و یادگیریات هزار برابر باشد. چون هیچ کسی آنجا نیست. نه پدر و مادرت که کمکت کنند و نه خانهای داری. اینجا برای خودت کسی هستی و دیگرانی ترا میشناسند و دوستانت را داری. بعد میروی آنجا و در اتاقی تنها میمانی و کسی ترا نمیشناسد و افسرده میشوی. برای بسیاری از جوانان ما، شنیدن آواز دهل، از دور خوش است و حاضرند حتی زندگیشان را بدهند و بروند و ببیند آن طرف دنیا چه میشود. بد نیست که تجربه کنند ولی اگر با آن انتظار بروند، حتما میبازند.
میخواهند در خارج بازیگر شوند ولی حاضر نیستند زبان یاد بگیرند
آییش نیز با مقایسه آمار ساخت آثار هنری در ایران و کشورهای دیگر درباره مهاجرت افراد علاقهمند به بازیگری میگوید: در ایران خیلی زیاد فیلم و تئاتر و سریال ساخته میشود. یک بازیگر در ایران بیشتر شانس دارد تا یک فرانسوی در فرانسه یا یک آلمانی در آلمان و ... بنابراین مهاجرت برای ادامه تحصیل و آموزش دیدن و تجربه کردن دنیا خیلی خوب است ولی اگر خیال میکنید که وقتی در ایران نتوانستید بازیگر شوید، آنجا می توانیداصلا چنین نیست.
او با اشاره به برخوردهایی که با بعضی از علاقهمندان بازیگری داشته است، یادآوری میکند: میگویند اینجا شرایط بازیگری خوب نیست و میخواهم بروم آمریکا. من هم میگویم برو با دل خوش. من که ۳۰ سال خارج از کشور کار کردهام، هنوز لهجه دارم بنابراین فقط به من نقش تروریست و مواد مخدری و اینها خواهند داد. بعد میپرسم شما انگلیسی بلدید. یعنی حاضر نیست روزی ۴ ساعت انگلیسی یاد بگیرد. فکر میکند آنجا بهشت است و همین که برود، همه چیز درست میشود به بهشت میرود اما بعد میبیند آنجا هم یک جهنم دیگر است.
به آنان میگوییم این ذهنیت هم مانند ذهنیت بعضی از ما که فکر میکنیم تئاتر کشورهای دیگر خیلی از ما پیشرفتهتر است، نادرست است.
در پاسخ به این سخن، آییش با تاکید میگوید: نیست! تئاترهای جوانان ما کاملا با تئاترهای غرب قابل مقایسهاند. شاید آنان تواناییهای مالی بیشتری داشته باشند ولی جوانانی که ما داریم میبینیم، پتانسیل بالقوهشان خیلی بالاست و خیلی از پتانسلیهایشان هم بالفعل شده. تئاتر ما با دیگر کشورها قابل مقایسه است همانطور که سینمای ما با سینمای دنیا قابل مقایسه است. الان یکسری نقاش و هنرمندان تجسمی در ایران داریم که کاملا در حد بینالمللی هستند. قدیم فقط شعر ما خوب بود. ولی الان تئاترمان خوب شد. سینمایمان ناگهان با فیلمهای شهید ثالث و کیارستمی و دیگران بالا آمد.
آنان در ادامه از امیررضا کوهستانی، نویسنده و کارگردان تئاتر که سالهاست خارج از کشور فعالیت میکنند، به عنوان نمونهای موفق از مهاجرت هنرمندان مثال میزنند و درباره دلایل موفقیت او توضیح میدهند.
طهماسبی می گوید: امیررضا فضای آنجا را دیده و فکر و ایده داشته و برایش زحمت کشیده است.
آییش هم ادامه می دهد؛ نکته این است که او موفق از ایران رفت. یعنی این گونه نیست که چون اینجا دستت به چیزی نرسیده، فکر کنی در جای دیگری، موفقیت به دست میآوری.
طهماسبی یادآوری می کند: او با یک رزومه رفت، کار کرد و بسیار زحمت کشید و الان موفق است. البته نمیدانم آنجا چقدر راضی و خوشحال است. امیررضا کارش را به زبان انگلسی ارایه کرد. ضمن اینکه کارهای او ویژوال است. یعنی اساس کارش خیلی ادبیات نیست و اینها برای کار در خارج از کشور خیلی موثر است. خیلی از دختران جوان را میشناسم که با انگیزه بالا از اینجا رفتند و کار تئاتر نکردند ولی درس خواندند و در تحصیل موفق شدند. بستگی به رشته هم دارد.
گوهر خیراندیش ترجیح داد گوهر سینمای ایران بماند
آییش با بیان اینکه همیشه استثناهایی وجود دارد، ادامه میدهد: نمونههای محدودی داریم که در بازیگری موفق شده باشند. زمانی با خانم گوهر خیراندیش درباره کار کردن در خارج از کشور صحبتی داشتیم. به او گفتم فکر کن آنجا به شرایطی در حد شهره آغداشلو هم رسیدی. موقعیت الان خودت را مقایسه کن که میگویی همیشه در اتاقت ۱۵ فیلمنامه داری که نمیدانی کدام را بخوانی، آنجا باید دنبال مدیر برنامهها بدوی و به آنان پول بدهی تا ترا به مهمانی ببرند که دیگران ترا ببینند و بعد از دلهره و اضطراب بسیار، در نهایت یک نقش دوم بگیری، یک انتخاب شخصی است. ولی گوهر حرف مرا پذیرفت چون اینجا گوهر سینمای ایران است ولی در خارج از کشور چه!
طهماسبی، مساله مهاجرت را مشکل جهانی میداند و اضافه میکند انسانها هیچ جا بند نمیشوند و جهان ما در حال گرم شدن است. اینها همه مشکلاتی است که امروز در جهان با آن سر و کار داریم.
اگر بتوانیم در لحظه زندگی کنیم، آرامیم
طهماسبی در بخش پایانی این نشست، از کوتاهی زندگی میگوید و ادامه میدهد: زمانی که برای زندگی در اختیار داریم، خیلی کوتاه است. بنابراین هر چه آرامش بیشتر باشد، بهتر است تا تسلایی باشیم برای خودمان و دیگران. اگر شخصا برای تمام مشکلاتی که درباره آن صحبت کردیم، دو قدم بردارم، خیلی خوشحال و راضی زندگی میکنم. چون زندگی خیلی کوتاه است. همین الان که داریم تئاتر کار میکنیم، شبها به ما خیلی خوش میگذرد و راضی به خانه میرویم و این خودش نعمتی است. اگر بتوانیم در لحظه زندگی کنیم، آرامیم و این ۱۲ روز جنگ، به ما یاد یاد داد که زندگی هر ثانیه میتواند تمام بشود.
گفتنی است نمایش «گزارش به آکادمی» هر شب ساعت ۲۱ و به مدت یک ساعت در سالن شیشهای عمارت «هما» روی صحنه میرود.
در پایان ویدئوی منتخب از صحبتهای فرهاد آییش و مائده طهماسبی در ایسنا را مشاهده میکنید:
انتهای پیام
نظرات