مرد در دنیای متوهمانه خود زندگی میکرد؛ خیانت و گناه سایهای سنگین بر ذهنش افکنده بود و او در هذیانهای خود گرفتار بود، جایی که واقعیت و خیال درهم آمیخته بودند. زن در دنیای آرزوهایش با امید و عشق بیپایان تلاش میکرد از او پاسخ و تأیید بشنود؛ او میخواست بشنود که دوستش دارد، عاشق است، اما مرد سکوت میکرد و حقیقتی پنهان میماند.
حرکتها و نگاههای آنها پر از کشمکش درونی و حس دوست داشتن آسیبپذیر بود. شمعهای رمانتیک و سازههای آهنی سیاه، تضاد میان نور و تاریکی، میان عشق و درد، میان آرزو و واقعیت را به تصویر میکشیدند. هر خم شدن، هر لمس کردن، تلاش برای محافظت از دیگری و در عین حال مواجهه با درد خود را نشان میداد.
فضا پر از پرسشهای نانوشته و تردیدهای درونی بود؛ حس دوست داشتن با تمام پیچیدگی و آسیبپذیریاش در هر حرکت و نگاه جاری بود. عمق این کشمکشها بدون نیاز به بیان صریح، فضا را پر کرده و هر لحظه آن را ملموس میکرد.
هر حرکت و هر نگاه، بیانگر کشمکشی بود که دوست داشتن میتواند ایجاد کند؛ گاهی نیاز به محافظت از دیگری، گاهی وسوسه آسیب رساندن و گاهی مواجهه با جنون و خودفروشی.
تماشاگران بیآنکه بدانند درگیر معرکهای شدند؛ برخی گریستند، برخی لبخند زدند، و برخی حتی حس کردند که انتقام گرفتند یا زخمی را التیام بخشیدند. پایان نمایش نه بسته و قطعی بلکه باز و دعوتکننده بود؛ دعوتی به بازاندیشی در رابطه با دوست داشتن، با آسیبپذیری و با پذیرش آنچه در درونمان وجود دارد.
در «یوتانازی» تئاتر تبدیل به فضایی شد که ذهن و احساسات تماشاگر همزمان درگیر میشوند؛ تجربهای که پس از خاموش شدن شمعها نیز ادامه دارد، همانطور که نور آنها هنوز در ذهن و قلب مخاطب زنده است.
آرش خیرآبادی، نویسنده نمایش «یوتانازی» در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: ایده شکلگیری این نمایش از جایی آغاز شد که در مقاطعی از زندگی با موقعیتهای گوناگون و متفاوتی روبهرو شدم؛ تجربههایی که هر کدام به شکلی نگاه مرا به شکنندگی بنیاد خانواده جلب کردند. همین تجربهها باعث شد به فکر بازآفرینی چنین موقعیتی در قالب یک نمایش دراماتیک بیفتم. به باور من هر نویسندهای چه در عرصه قصه و چه در نمایشنامه ناگزیر از زیستههای خود الهام میگیرد. حتی وقتی تخیل وارد میدان میشود، باز هم محصولی از تجربههای پیشین نویسنده است. همانطور که برای تصور یک اسب شاخدار، نخست باید اسب یا پرندهای را دیده باشیم و بعد با ترکیب این تصاویر به موجودی خیالی برسیم، در نوشتن نیز چنین است. این متن هم ریشه در تجربههای زیسته و مشاهدههای اجتماعی من دارد؛ چه آنهایی که خود بهطور مستقیم لمس کردهام و چه آنهایی که با دقت در اطرافم دیدهام.
وی بیان کرد: برای طراحی شخصیتها و دیالوگها، همواره کوشیدم از واقعیت فاصله نگیرم و از هر تجربه و رویداد مرتبط با قصه الهام بگیرم. این کُدبرداریهای پراکنده باعث شد شخصیتها باورپذیر باشند و تماشاگر احساس کند با انسانهایی واقعی روبهرو است.
این نویسنده تئاتر افزود: با این حال اگر امروز فرصت بازنویسی دوباره را میداشتم، حتماً تغییراتی در پایان ایجاد میکردم. در نسخه اولیه، هر دو شخصیت زن و مرد به یک اندازه در شکلگیری رویدادها سهیم بودند، اما با مشورت کارگردان روایت به سمتی رفت که مرد بیشتر در دنیای توهم و زن در دنیای آرزوها گرفتار شد. در نسخه کنونی وزن بیشتری از این فضای متوهمانه بر دوش مرد گذاشته شده و همین باعث شده تعلیق داستان کمی کاهش یابد. اگر بازنویسی تازهای انجام دهم، بخشی از این توهم را به زن هم منتقل میکنم تا مخاطب تا پایان نتواند تشخیص دهد کدام روایت به حقیقت نزدیکتر است. همچنین معتقدم آغاز نمایش میتوانست از نقطهای نزدیکتر به پایان شروع شود و سپس با استفاده از فلشبک به ابتدای ماجرا بازگردد.
خیرآبادی در خصوص مهمترین چالش در فرایند نویسندگی این نمایش گفت: بزرگترین دشواری برای من، ورود به دنیای زنانه و نوشتن از زاویه دید یک زن بود. اینکه به عنوان مرد بتوانم دیالوگهایی برای شخصیت زن خلق کنم که واقعی، ملموس و به دور از کلیشه باشد کار آسانی نبود. خوشبختانه مادرم که بانویی فرهیخته بود در این مسیر برایم الهامبخش شد.
وی ادامه داد: گفتوگوهای فراوانی که پیش از فوت ایشان با هم داشتیم و نگاه ژرفشان به زندگی زنان، کمک کرد بتوانم به این جهان نزدیکتر شوم. هنوز نمیدانم تا چه اندازه موفق بودهام، اما هنگام نگارش این حس را داشتم که شخصیت زن نمایش، هویت زنانه خود را حفظ کرده و به قالبی مردانه فروکاسته نشده است.
میترا بابائی، دستیار کارگردان و بازیگر تئاتر «یوتانازی» در ادامه گفت: نمایش «یوتانازی» برای اولین بار در سال ۱۳۹۴ نوشته شد. آنچه امروز روی صحنه میبینید در حقیقت بازنویسی همان طرح اولیه است. موضوع اصلی نمایش از همان ابتدا «یوتانازی» یا مرگ خودخواسته بود و همین ایده، شاکله کلی کار را شکل داد.
وی اظهار کرد: در متن اولیه نمایشنامه، فضای سفید برای صحنه پیشبینی شده بود؛ تختی سفید و محیطی روشن. اما من نمیتوانستم چنین فضایی را بپذیرم، چون در نگاه من این نمایش سرشار از لایههای تاریک و خاکستری بود. هیچ روزنهای از امید یا سفیدی در داستان وجود نداشت، به همین دلیل در گفتوگو با محمد طحان، طراح صحنه این نمایش تصمیم گرفتیم همهچیز برعکس باشد؛ تخت، میز و تمام اجزای صحنه سیاه و دارک طراحی شدند.
دستیار کارگردان نمایش «یوتانازی» بیان کرد: این نمایش هیچ شباهتی به آثار قبلی من ندارد. همیشه برایم مهم بوده که وقتی کاری را آغاز میکنیم، ایدهای تازه و ساختارشکن در ذهن داشته باشم. تجربه کردن، ریسکپذیری و محکزدن تواناییهایم بخشی جداییناپذیر از مسیر هنری من است. به همین دلیل هر یک از نمایشهایم کاملاً متفاوت از یکدیگر و در ژانرهایی متنوع بودهاند. یوتانازی نیز ادامه همین مسیر تجربهگرایانه است.
بابائی افزود: این نمایش بیش از هر چیز به درونیات انسان میپردازد؛ به تغییرات ذهنی، به انتقام، خیانت و روزمرگیهایی که شاید در عالم واقع رخ ندهند، اما در ذهن همه ما وجود دارند. حتی خودم بارها خیانت یا انتقام را در ذهنم تجربه کردهام، بیآنکه هرگز به عمل برسد. مخاطب در «یوتانازی» همین لایههای پنهان را میبیند و با آن همذاتپنداری میکند. برای من، همین همذاتپنداری راز اصلی محبوبیت نمایش بود. بارها بعد از اجرا تماشاگران به من گفتند که همراه شخصیتها گریستهاند، خندیدهاند، حتی انتقام گرفتهاند و در نهایت آرام شدهاند. خیلی از خانمها بعد از نمایش به سراغم آمدند و گفتند «با تو گریه کردیم، با تو قدرت گرفتیم و زخمی کهنه را با تو درمان کردیم»؛ این تجربه برای من ارزشمندترین دستاورد «یوتانازی» بود.
وی اظهار کرد: خوشبختانه در روند تولید نمایش چه در انتخاب بازیگران و گروه اجرایی، چه در دریافت مجوز و حتی در تمدید آن هیچ دشواری خاصی نداشتیم. تنها چالش جدی ما حاشیههایی بود که برخی رسانههای زرد و گروههای رقیب ایجاد کردند. متأسفانه با انتشار عکس و فیلمهای غیرواقعی یا با بهکاربردن تعابیر نامناسب، تلاش کردند به نمایش لطمه بزنند. حتی گاهی عنوانهایی مثل «نمایش مسخره» برای کار ما به کار بردند؛ در حالی که این نه فقط توهین به من و گروه، بلکه بیاحترامی به بیش از ۶هزار مخاطبی بود که با عشق و علاقه «یوتانازی» را دیدند.
اگر همراهی مردم نباشد تئاتر در شهر زنده نخواهد ماند
این بازیگر تئاتر گفت: با وجود همه این حاشیهها، مردم عاشقانه کنار ما ایستادند. تماشاگران با انرژی مثبت خود به ما جان تازهای دادند و نشان دادند که پشتیبان واقعی تئاتر این شهر هستند. حقیقت این است که اگر این همراهی صمیمانه نباشد، تئاتر نمیتواند در این شهر زنده بماند.
پیام اصلی این نمایش در ذات واژه دوست داشتن نهفته است
محمد طحان، تهیهکننده، طراح صحنه و بازیگر تئاتر«یوتانازی» نیز درباره این نمایش بیان کرد: از همان ابتدا که نمایش «یوتانازی» به من پیشنهاد شد، چیزی که مرا به پذیرش این نقش ترغیب کرد، بُعد عاشقانه و دراماتیک آن بود. نکته مهمتر این بود که من توانستم با مشورت نویسنده و کارگردان بخشی از دیالوگها را خودم اضافه کنم؛ دیالوگهایی که ریشه در زندگی شخصیام داشت. برای نمونه جملهای که در نمایش میگویم «من در آخرین شب پاییز به دنیا اومدم، درست ۴۲ سال پیش» مستقیماً از خود من است. به همین دلیل بسیاری از لحظات این نمایش برایم شخصی بود و حتی میتوان گفت بخشی از زندگی خصوصی من در دل این کاراکتر جای گرفت. با اینکه ظاهر من شاید مغرور به نظر برسد، در باطن انسانی بسیار احساساتی و شکنندهای هستم و همین تناقض را در قالب این شخصیت سهلایه دوست داشتم به تصویر بکشم؛ بخشی از نقش «دکتر»، بخشی شبیه خودِ واقعی محمد طحان و بخشی با لحنی کلاسیک و نمایشیتر چیزی شبیه به مکبث است. در کنار اینها، بخش موسیقایی و خوانندگیام در نمایش برایم جذابیت ویژهای داشت.
وی افزود: از دیدگاه من پیام اصلی این نمایش در ذات واژه دوست داشتن نهفته است؛ من معتقدم دوست داشتن واژهای به ظاهر زیبا اما در باطن بسیار خطرناک است. در طول زندگی، همه ما تجربههایی از اشتباه در روابط داشتهایم؛ اما وقتی قصه نمایش را میبینیم، درمییابیم که عشق و علاقه گاهی میتواند به جنون ختم شود. بارها شاهد بودهایم که افراد به نام دوست داشتن، دیگری را آزار داده، ترک کرده یا حتی نابود کردهاند. برای من مفهوم واقعی دوست داشتن زمانی محقق میشود که حاضر باشی خودت آسیب ببینی اما طرف مقابلت در امان باشد. این چیزی است که در نمایش سعی کردم منتقل کنم.
طحان خاطرنشان کرد: تجربه این نمایش برایم با آثار قبلی کاملاً متفاوت بود. بیشتر کارهایی که پیش از این بازی کردهام حالتی کلاسیک داشتند و حتی چندین قطعه موسیقی در آنها اجرا میکردم؛ مثل نمایش «هرکول» که ۱۱ قطعه موسیقی داشت. اما در «یوتانازی» داستان به گونهای پیش رفت که ابتدا موسیقی در متن نبود، اما بعدها با مشورت نویسنده و در روند تمرین، خودمان آن را به نمایش اضافه کردیم.
وی اضافه کرد: علاوه بر این گرههای داستانی مانند خیانت و روابط پیچیده میان شخصیتها هم در فرایند کار شکل گرفتند. به همین دلیل این اثر را متفاوت میدانم. برای من یوتانازی، نمایشی شیک و خاکستری اما در عین حال تأثیرگذار است.
این بازیگر تئاتر با بیان اینکه طراحی صحنه و لباس نیز بر عهده من بود، ادامه داد: سعی کردم فضا و عناصر بصری کاملاً همراستا با مضمون دارک و تیره نمایش باشند. از شمعها برای ایجاد حس رمانتیک و عاشقانه استفاده کردم، اما در کنار آنها لوسترهایی با سازههای آهنی سیاه و شکسته قرار دادم تا آمیزهای از عشق و خشونت به تصویر کشیده شود. صحنه، تخت و همه عناصر اصلی نمایش به رنگ مشکی بودند تا حس سوگواری برای عشق را تداعی کنند. حتی لباسها نیز بهطور کامل سیاه طراحی شدند تا این فضای عزاداری و اندوهآلود تقویت شود.
«یوتانازی» محبوبترین نمایش ۱۴۰۳ از نگاه مخاطبان گیشات شد
وی گفت: دستاوردهای این نمایش برای من فراتر از انتظار بود. یوتانازی توانست عنوان محبوبترین نمایش سال ۱۴۰۳ از نگاه مخاطبان گیشات را کسب کند و همچنین رکورد پرمخاطبترین نمایش تاریخ مشهد در سالن بلک باکس را بشکند. مهمتر از آن بسیاری از تماشاگران ما برای نخستین بار تجربه تئاتر داشتند و به واسطه این نمایش به علاقهمندان دائمی تئاتر بدل شدند. این برای من ارزشمندترین دستاورد است؛ اینکه بتوانیم سبد تئاتر مشهد را بزرگتر کنیم.
طحان افزود: با این حال مشکلات و ضعفهایی در سیستم حمایتی هنر وجود دارد. متأسفانه بخش بزرگی از بودجهها و حمایتهای سازمانی تنها به برخی افراد خاص تعلق میگیرد و بخش خصوصی، مثل من ناچار است تمام هزینهها را شخصاً متقبل شود؛ حتی برای تبلیغات سنگینی مثل اجاره بیلبورد در سطح شهر. در حالیکه به باور من وقتی نمایشی میتواند چنین حجم گستردهای از مخاطب عام را جذب کند، ارگانها باید آن را حمایت کنند، اما بسیاری ترجیح میدهند سالنهایشان را با خرید بلیت از سوی نهادها پر کنند. این وضعیت نه تنها به عدالت هنری ضربه میزند، بلکه انگیزه هنرمندان مستقل را هم کاهش میدهد.
این طراح صحنه تصریح کرد: به باور من مشهد یکی از قطبهای اصلی تئاتر ایران است. این شهر خاک حاصلخیزی دارد و استعدادهای بزرگی از دل آن برخاستهاند. اما تا زمانی که پشت هم نباشیم و به چشم رقیب به یکدیگر نگاه کنیم، رشد و شکوفایی رخ نخواهد داد. اگر بتوانیم مخاطبانی که امروز به واسطه نمایش من با تئاتر آشنا شدند به آثار دیگر همکارانم هدایت کنیم، آنگاه تئاتر مشهد جایگاه واقعی خود را پیدا خواهد کرد.
مخاطب امروز تئاتر مشهد مخاطبی آگاه و هوشمند است
وی ادامه داد: مخاطب امروز مشهد بسیار آگاه و هوشمند است. به خوبی تشخیص میدهد که پشت یک نمایش چه میزان زحمت کشیده شده و آیا به او احترام گذاشته شده است یا خیر. دیگر آن دوران گذشته که با تبلیغات و روابط بتوان مخاطب را فریب داد؛ امروز نمایشها با کیفیت خودشان میفروشند، نه با بیلبورد و اسپانسر. همین آگاهی تماشاگر برای من بزرگترین امید است.
انتهای پیام
نظرات