• سه‌شنبه / ۱۸ شهریور ۱۴۰۴ / ۰۴:۴۵
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 1404061710489
  • خبرنگار : 71635

/یادداشت/

بدن؛ آینه بحران‌ها و امیدهای انسان امروز

بدن؛ آینه بحران‌ها و امیدهای انسان امروز
اجرای پرفرمنس با موضوع درختکاری - اصفهان

از شکست آرمان‌های عقل‌گرایی مدرن تا سلطه سرمایه‌داری و رسانه‌ها، بدن در هنر معاصر مسیر تازه‌ای یافته است. هنرمندان با استفاده از بدن به‌عنوان سوژه و رسانه، به بازنمایی تجربه‌های فردی و جمعی پرداخته‌اند و از این رهگذر، هنر را به عرصه‌ای برای مواجهه با رنج، اخلاق و هویت انسانی بدل کرده‌اند؛ موضوعی که یک کارشناس هنری به بررسی ابعاد مختلف آن پرداخته است.

اکرم هادی ـ هنرمند و کارشناس هنری ـ در یادداشتی با عنوان «هنر، اخلاق و انسان در آیینه تن» نگاهی به رابطه تن، اخلاق و «دیگری» در هنر معاصر که در اختیار ایسنا قرار داده، آورده است:

«چالش‌های انسان در دوران مدرن 

عقل‌گرایی دوران مدرن، نوید دوران تازه‌ای بود. به‌نظر می‌رسید، روشنفکری مدرن، با تاکید بر موضوع انسان و ارزش‌های فردی، راه را برای انسانی اندیشمند و مستقل و مسئول هموار کرده باشد. اما روح سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی ناشی از آن و سلطه رسانه‌ها، انسان نتوانست به آرمان‌ها و حقیقت راستینی که آرزویش را داشت، برسد. از این رو، بسیاری از چالش‌های دنیای مدرن، دستاویزی برای ایجاد آثار خلاقانه نزد هنرمندان و بر انگیزاننده‌ی اندیشه‌های روشنگرانه در میان فلاسفه شد. تلاشی در جهت بازنمایی دوران مدرن و بحران‌های ناشی از آن، با محوریت انسان اهمیت یافت. و از این منظر، بدن انسان و حضور فیزیکی آن، حامل معناها در جهت بیان اندیشه‌های عمیق انسانی، فلسفی و اجتماعی شد.

بدن، زبان هنر معاصر

در گذشته، نگاه به بدن بیشتر بر پایه زیبایی‌شناسی ایده‌آل و آرمانی بود. در هنر باستان، چهره و اندام انسان نمادی از قدرت، شایستگی و حتی مفاهیم فرا انسانی بود. مجسمه‌ها و نقاشی‌ها اغلب نمایش‌دهنده انسان‌هایی بی‌نقص بود که به طبقات خاصی از جامعه تعلق داشتند. اما این تصویر از بدن در دوران مدرن دستخوش تغییر شد. در دوران مدرن، با وقوع جنگ‌ها، بحران‌های اخلاقی، شکست آرمان‌های عقل‌گرایی و گسترش سرمایه‌داری، تصویر بدن در هنر هم متحول شد و خبری از چهره‌های آرمانی نبود. بدن‌ها در آثار هنری دفرمه، تحریف‌شده و گاه ترسناک به نمایش درآمدند. این تصویرها، بازتابی از اضطراب، تنهایی، پوچی و رنج انسان مدرن بودند.

از زیبایی‌شناسی تا بیان رنج

با ورود به هنر معاصر، بدن انسان به چیزی فراتر از یک موضوع برای نمایش تبدیل شد. حالا خودِ بدن، به رسانه‌ای زنده برای انتقال معنا تبدیل شده است. در هنرهای مفهومی، اجراهای زنده، ویدئوآرت، چیدمان و عکس‌های مستند، بدن نقش اصلی را ایفا می‌کند. بدن تبدیل به زبان شد؛ زبانی که می‌تواند احساس، اعتراض، هویت، رنج و تجربه زیسته را بدون واسطه و مستقیم به مخاطب منتقل کند. برخلاف فلاسفه کلاسیک همچون «رنه دکارت» که فقط به عاملیت ذهن و عقل معتقد بودند. در دانش‌های جدید، فلاسفه و هنرمندان در بیان هنر و اندیشه از بدن و توانمندی آن در ارائه مفاهیم انسانی همچون هر ابزار هنری دیگری استفاده کردند. عکس‌های مستند و مفهومی تا اجراهای هنری، نشانی از کاربرد معناها برای ابراز هویت‌های فردی، اجتماعی و انتقادی انسان و از طریق بدن سوژه صورت می‌گیرد. در این میان ضمن آنکه به‌نظر می‌رسد بدن نوعی ابژه برای بیان احساسات انسانی است، اما خود به عنوان سوژه، در بیان احساس، اعتقاد و نمایشی از آگاهی‌های تجربی انسانی را  نیز معنا سازی می‌کند زیرا بدن می‌تواند تجربه زیسته خود را بی‌واسطه به نمایش گذارد؛ به‌ویژه در تصاویر مستند که سوژه عاملیت تام دارد و بیان دقیق هویت وی، در بدن اوست. از این رو برخلاف گذشته، بدن می‌تواند خود اثری هنری باشد. بی‌واسطه و دارای آگاهی‌های فردی و درونی که برگرفته از تمامی هوی‌ های اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی کسی که آن را بازنمایی می‌کند.  

تجربه زیسته از طریق بدن

در بسیاری از آثار هنری معاصر، بدن ابزاری است برای بیان واقعیت‌های اجتماعی و فردی. رنج، فقر، خشونت، تبعیض و فشارهای روانی و فرهنگی، از طریق فرم‌های بدنی بازتاب داده می‌شوند. حرکات ساده، ایستادن، لرزش یا حتی سکوت بدن، حامل معنای عمیقی می‌شود که گاهی از کلمات هم گویاتر هستند.
بدن دیگر فقط یک ابژه برای نگاه مخاطب نیست، بلکه یک سوژه آگاه است؛ حامل هویت، حافظه، درد و روایت. این معنا در آثار مستند به‌خوبی دیده می‌شود، جایی که بدن، بی‌واسطه، تجربه زیسته را به تصویر می‌کشد. در کنار هنرمندان، فلاسفه معاصر هم به اهمیت بدن پِی برده‌اند. فیلسوف فرانسوی، «مرلو-پونتی»، معتقد است که بدن فقط یک جسم فیزیکی نیست، بلکه بخشی از فرآیند شناخت ما از جهان است. او تأکید می‌کند که تعامل میان مغز و بدن، باعث شکل‌گیری تجربه و آگاهی ما از واقعیت می‌شود. به‌عبارت دیگر، ما جهان را فقط با ذهن‌مان درک نمی‌کنیم، بلکه بدن‌مان هم در این تجربه نقش دارد.

بدن و اخلاق؛ نظریه «دیگری» در نگاه لویناس

یکی دیگر از فلاسفه‌ای که نگاه عمیقی به موضوع بدن و انسان دارد، «امانوئل لویناس» است. از نظر او بدن تنها نمایش انسان و بدن او که در رنج ها و مشکلات و فقر و استیصال زیسته و آن را بازنمایی می‌کند، نیست، بلکه با اخلاق و عواطف انسانی در ارتباط است. او مفهوم «دیگری» را در فلسفه اخلاق مطرح می‌کند. از نظر لویناس، «دیگری» کسی است که غیر از ماست، اما به همان اندازه ما انسان است و باید درک و شنیده شود. 

او چهره را صرفاً یک بخش از بدن نمی‌داند، بلکه آن را نمادی از رابطه اخلاقی میان انسان‌ها می‌بیند. چهره، صرفا بخشی فیزیکی از اندام‌واره انسان نیست، بلکه یک عضو مهم ایجاد تعامل است. نگاه به چهره دیگری، ما را دعوت به همدلی، مسئولیت‌پذیری و درک متقابل می‌کند. در هنر معاصر نیز، همین نگاه اخلاقی نسبت به بدن وجود دارد. بدن، نه‌تنها نمایشی از فرم، بلکه حامل پیامی انسانی و اخلاقی است که می‌تواند، بیش از هرکلامی، بیانگر احساسات پیچیده انسانی و حتی ساختارشکنانه و تهاجمی باشد. به همین دلیل مورد توجه هنرمندان به منظور انتقال معنا، در مواجهه با چالش‌های دنیای معاصر قرار گرفته است.

توانمندی مغز انسان، بر اساس نورون‌های آینه‌ای، امکان همانندسازی رفتارها و احساسات دیگران را دارد و این ویژگی، می‌تواند ما را در ایجاد همدلی و همیاری موثر، به منظور ایجاد الگوهای برتر انسانی، کمک کند. کشفیات علمی و دانش‌های مرتبط با مغز و اعصاب، نقش مهمی در شکل‌گیری مفاهیم فلسفی و هنری ایفا کرده‌اند و در رشد و تعمیق مفاهیم انسانی اهمیت دارند. دستاوردهای دانشمندان ارتباط مغز، بدن و ذهن را ارتباطی بسیار موثر در ارتباطات انسانی و زیستی وی می‌دانند و هیچگاه بر خلاف اعتقاد اندیشمندان گذشته، جدا از هم نبوده است. 

زبان بدن در برابر فشارهای اجتماعی

در دنیای امروز، بدن انسان در تقابل با ساختارهای رسانه‌ای، اقتصادی و اجتماعی، گاه به یک زبان هشداردهنده و تهاجمی تبدیل می‌شود. بدن، گاه تنها راه بیان اعتراض یا فریاد خاموش در برابر بی‌عدالتی است. هنرمند معاصر با تکیه بر تجربه‌های زیسته خود یا دیگران، به بدن هویت می‌بخشد. این بدن، رسانه‌ای می‌شود برای نقد شرایط موجود و بازتاب چالش‌های معاصر. گاهی حتی مکان اجرای اثر نیز بخشی از پیام آن می‌شود؛ مثل اجراهایی که در فضاهای عمومی، خیابان‌ها یا مکان‌های خاص اجتماعی انجام می‌شوند. و در این صورت، مکان نیز حامل معنا می‌شود.

بدن، به عنوان اثری هنری 

در گذشته، بدن معمولاً در قالب سوژه‌ی نقاشی یا مجسمه ظاهر می‌شد. اما در هنر معاصر، خودِ بدن، بدون هیچ واسطه‌ای، می‌تواند تبدیل به یک اثر هنری شود. حرکات عضلانی، تنفس، ایستادن، نشستن یا حتی درد کشیدن، می‌تواند بخشی از فرآیند خلق اثر هنری باشد. این تغییر نگاه باعث شده تا زبان بدن، نه‌تنها بیانگر احساس، بلکه حامل معنا، نقد اجتماعی، هویت فرهنگی و اعتراض سیاسی باشد. بدنی که حرف می‌زند، قضاوت می‌کند، روایت می‌کند و گاه هشدار می‌دهد.

هنر، آینه رنج و امید انسان

در نهایت، می‌توان گفت که بدن در هنر امروز، نه‌تنها وسیله‌ای برای نمایش، بلکه خودِ پیام است. از طریق زبان بدن، هنرمند تجربه‌های شخصی و جمعی را بازتاب می‌دهد؛ از بحران‌های اجتماعی گرفته تا امیدها و آرمان‌ها. در دنیای پرچالش امروز، بازتاب هنری می‌تواند راهی برای آگاهی، همدلی و حتی تغییر باشد و از همین زاویه، هنرمند به بازسازی و تاثیراتی که از جامعه گرفته است، می‌پردازد و آن را در هنر هویدا می‌کند. بدن در هنر، هم آینه رنج‌های انسان است و هم زبان اعتراض و امیدهای او.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha